اکسیر استاد پروری
گفتگو با حجت الاسلام دکتر سید احمد رهنمایی* پیرامون شناخت و تبیین شاخصههای مکتب تربیتی علامه طباطبایی
مهدی رزاقی طالقانی
– اصطلاح «مکتب تربیتی علامه طباطبایی» یعنی چه؟
اصولاً ما یک بحثی داریم راجع به آراء و نظریهها و یک بحثی داریم راجع به مکاتب؛ وقتی صحبت از رأی و نظر داریم، میتوانیم راجع به یک شخص خاص، از چشم انداز، طرحها و اقدامات، اهدافی که پیگیری کرده و عواملی که در روند رشد کار وی مؤثر بوده است، صحبت کنیم. وقتی صحبت از مکتب میکنیم، طبعاً یک مکتب، تجمیع اندیشهها و آراء افراد مختلفی است که در یک سری عناصر، بر اساس یک سلسله مؤلفههایی با هم مشارکت دارند. اگر گفتیم مکتب تربیتی علامه، بیشتر نظر داریم به شخص علامه و اشخاصی که در چارچوب نقطه نظرات و اندیشههای علامه، به عنوان تربیت شدگان وی، از ایشان تأثیر پذیرفته و به نوعی، نقش علامه را در خلأ وجود ایشان، ایفا کردهاند و در بالندگی آن مکتب، نقشی ایفا کردهاند. بر این اساس ما افراد مختلفی را میتوانیم در نظر بگیریم که شاخصترین آنها، افراد و اشخاصی مانند شهید آیت الله بهشتی، شهید آیت الله قدوسی و شهید آیت الله مطهری هستند که در جمع شاگردان علامه، به شهادت رسیدند و از عزیزانی که حضور دارند، بزرگانی چون آیت الله جوادیآملی و آیت الله مصباح یزدی و تعداد دیگری از اندیشمندان و صاحب نظرانی که از نوع تفکر، فضل، علم و شخصیت علامه، بهرهمند بودند. وقتی اندیشۀ ایشان کنار هم قرار میگیرد، حکم حلقههای زنجیرهای را پیدا میکنند که ما از آن زنجیره، به عنوان «مکتب» یاد میکنیم. پس وقتی میگوییم «مکتب علامه طباطبایی»، منظور این نیست که خودمان را به نقطه نظرات شخص علامه محدود میکنیم؛ بلکه شخص علامه، محور این مکتب است و افرادی که به عنوان نمونه نام بردم، با تجمیع آراء و اندیشههایشان، یک مکتب را تشکیل میدهند.
– مکتب تربیتی علامه طباطبایی، مثل هر مکتب تربیتی دیگر، ویژگیها و شاخصههای خود را دارد. مهمترین شاخصههای مکتب علامه چیست؟
اولین شاخصهای که ما میتوانیم برای این مکتب در نظر بگیریم، رویکردی است که در این مکتب جریان دارد. رویکرد تربیتی علامه و مکتب علامه، رویکرد توحیدی است. یک رویکرد خاصِ برگرفته از منویات الهی، متون دینی، قران و اهلالبیت (ع) است که اولاً جهت و خط سیر آن و ثانیاً نقطۀ آغاز آن، کاملاً مشخص است. از نقطۀ شروع تا نقطۀ پایان – اگر بتوانیم پایانی برای آن در نظر بگیریم- بر اساس اندیشههای الهیِ برگرفته از قران و مکتب اهلالبیت (ع)، حرکت میکند. وقتی گفته میشود «رویکرد توحیدی»، یعنی حرکت مِن الله، بالله، لللّه و الی الله است؛ یعنی از خدا شروع میشود، با استعانت خدا کارش را ادامه میدهد، برای رسیدن به خدا هدفمند حرکت میکند و مقصد و مقصودش هم خدا است. روی این حساب، ما در همۀ ساحتها، از جمله ساحت تعلیم و تربیت، این مسئله را کاملاً در مکتب علامه طباطبایی ملاحظه میکنیم. جالب است بدانید که اتفاقاً ما برای این منظور در فضای تعلیم و تربیت، روایت هم داریم؛ خاص همین قلمرو تعلیم و تربیت توحیدی، که از امام صادق (ع) روایت شده است: «مَن تَعَلَّمَ للهِ و عَمِلَ للهِ و علَّمَ للهِ دُعِیَ فِی المَلَکوتِ السّماواتِ عظیماً»(۱)، آن کس که برای خدا آموخت و برای خدا به آموختههایش عمل کرد و برای خدا آنچه را که یاد گرفت، به دیگران یاد داد، این شخصیت در پیشگاه ملائکه و در ملکوت آسمانها، انسان فرهیخته و بزرگی معرفی میشود. این رویکرد توحیدی در فضای سیاسی، اقتصادی، حقوقی، اجتماعی، فرهنگی و مدیریتی، در سطوح کلان و خرد، در فضای تعلیم و تربیت، از تربیت شخص گرفته تا تربیت یک گروه و تربیت خانواده، برای کسانی که میخواهند برای خدا کار کنند، یک نشانی است.
شاخصۀ دوم این مکتب، عبارت است از اینکه این مکتب فقط نمیآید به لحاظ تعلیم و تربیت رسمی، یک جایگاهی برای استاد و معلم در نظر بگیرد که آن استاد و معلم همیشه و در همۀ صحنههای تعلیمی و تربیتی، نقش معلم و استاد داشته باشد و در نقطۀ مقابلش (یعنی جایگاه آموزنده) فراگیران همیشه نقش فراگیر و دانشآموز و دانشجو بگیرند؛ بلکه از همان نقطه شروع، فردی که تحت تأثیر تعالیم و تربیتهای این مکتب قرار میگیرد، احساس میکند از همان نقطۀ آغاز شرکت در تعلیم و تربیت، یک چشمانداز روشنی پیشرویاش روشن است و آن اینکه: بایستی در پرتوی چنین مکتبی، از موقعیت دانشجویی به موقعیت استادی برسد.
– این شاخصۀ «استاد پروری» را شخص شما در محضر علامه، یا شاگردان علامه که در مکتب ایشان پرورش یافتهاند، درک کردید؟
من حضور علامه را خیلی کم درک کردم؛ یکی دو نوبت بیشتر توفیق نداشتم خدمتشان برسم. اما همین یکی دو نوبت هم، تا لب به سخن باز میکرد -که خیلی هم کم سخن میگفت- بسیار تأثیرگذار بود. یعنی حسی به انسان دست میداد که علامه گرچه کم سخن میگوید، اما همین کم نیز، اکسیر و کیمیا است. خیلی دریچهها را به روی شما باز میکرد. این حالت کسی است که نمیخواهد شاگردپروری کند؛ میخواهد استادپروری کند. حالت کسی است که نمیخواهد همه چیز را خودش بگوید؛ میخواهد یک جرقههایی ایجاد کند و فراگیر برود از این جرقه، شعله ایجاد کند. از آن شعله، گرمایش ایجاد کند و بتواند فضایی را گرم کند. میخواهد یک نورافکنی کند که آن فراگیر، از آن نور، یک شعاعی را ایجاد کند، پرتو افشانی کند و فضای بیشتری را روشن کند. وضعیت خاصی که علامه داشتند، سرایت کرده به کسانی که در محفل فضل و ادب و تربیت ایشان حضور داشتند. من فرصت خوبی داشتم که از محضر برخی از این اساتید، از جمله آیت الله جوادیآملی، شهید مطهری و علامه مصباح یزدی استفاده کنم. هنوز هم که هنوز است، وقتی محضر این بزرگان را درک میکنید، احساس میکنید که با گفتهها و اظهار نظرات خود، شما را یک مقام بالاتر میبرند. احساس میکنید در یک سطحی صحبت میکنند که به ناچار، برای فهم کلام ایشان، باید خودت را بالا بیاوری. مجبور میشوید نکاتی که این حضرات میگویند را بعداً رویش تأمل کنید. این تأمل، ذهن شما را باز میکند. من به لحاظ دورههای مختلفی که در محافل درس خیلی از بزرگان شرکت کردم، در خیلی از موارد، این شاخصه را ندیدم که در مکتب علامه طباطبایی کاملاً ملموس و محسوس بوده است.
بعضی وقتها یک بزرگی، صحبتی دارد. افرادی که پای صحبت او نشستهاند، احساس میکنند که او یک کلمه گفته است، اما اینها چند جمله به ذهنشان متبادر میشود؛ او یک جمله گفته است، اینها یک صفحه کتاب به ذهنشان متبادر میشود؛ او یک مقاله برایشان میخواند، آنها یک کتاب به ذهنشان رسوخ میکند و همینطور هر چه از نوشتهها و آثارش بهرهمند میشوند، احساس میکنند بر دامنه، عمق و به عرض و طول دانش ایشان افزوده میشود. این خاصیت چنین مکتبی است که به عرض و طول و عمق دانستههای شما میافزاید و شما را یک مقام بالاتر از آنچه که هستید، می برد و ارتقا میدهد و تعالی می بخشد. این شاخص و خاصیت دوم چنین مکتبی است.
– و اما شاخصۀ سوم؟
شاخص سوم مکتب تربیتی علامه طباطبایی این است که فقط مربی محور نیست و فقط متربی محور هم نیست. مربی – متربی محور است. در واقع نظام تربیتی این مکتب دو رکنی است. این خیلی مهم است. خیلی از محافل علمی و تربیتی، استادمحور است. به این معنا که فقط مربی است که حضور و وجود دارد؛ کاری به فراگیر ندارند و نقشی برای او قائل نیستند. بعضی از مکاتب هم -که به ندرت پیدا میشود- بیشتر همّ و غمشان روی متربی است و خودشان را نمیبینند. مثل خیلی از آموزشهایی که ما از طرق غیرحضوری و مجازی دریافت میکنیم و حضور استاد چندان ملموس و ملحوظ نیست. در مکتب تربیتی علامه، نه آن است و نه این! نه اینکه فقط استاد حضورش سنگین باشد و خبری از حضور فراگیر نباشد و نه طوری است که فراگیر حضورش سنگین باشد و خبری از حضور استاد نباشد؛ بلکه هر دو با هم هستند. این توأمان بودن محوریت مربی و متربی، خیلی برکات دارد. بندهای که نشستهام پای محفل علم و ادب این استاد، حضور استاد را درک میکنم، همیشه ممنوندار استادم هستم، ولو استاد از دنیا برود. به همین دلیل میبینیم شاگردان علامه، چندین سال بعد از رحلت علامه، هنوز ممنوندار استادشان هستند و طوری مطالب القا میشود که شنونده میفهمد این استاد، خودش را مدیون علامه میبیند، دانستههایش رهین دانستههای علامه است و در عین حال، بارش میکند و بر این علم و دانش میافزاید و دیگران را هم به این سمت و سو هدایت میکند. این وضعیت برای بندهای که در محضر شریف استادان این مکتب، مدتی کسب فیض کردم، کاملاً امر ملموسی است. ما دل و جرأتمان برای صحبت کردن و تحلیل کردن زیاد است. در مواردی که من بودم و دوستان دیگری که در فضاهای دیگر تحصیلاتی داشتند و در موقعیت خودشان هم خیلی فرهیخته بودند، مشاهده میکردیم که وقتی سؤالاتی مطرح میشد، در بازنمایی پاسخ و جواب، شخصی که از این مکتب کسب فیض کرده است، راحتتر و روانتر صحبت میکند، نسبت به فردی که این مکتب را به این صورت ندیده است.
برای اینکه این مقایسه کاملاً روشن شود، مثال یک چراغی را میزنم که به کنتور وصل است. اگر در کنتور انرژیای باشد، به چراغ نیز سرایت میکند و آن را روشن میکند؛ اما اگر در کنتور انرژی نباشد، طبعاً چراغ نیز روشن نخواهد شد. بعضی درسهای ما اینطور است؛ ذهن دانشجو و طلبه را باز نمیکنند، بلکه در محدودهای که استاد تنظیم میکند، بسته نگه میدارد. این دانشجو فراتر از حرف استاد، دیگر حرفی نمیزند. نمیتواند علم خودش را گسترش بدهد. نمیتواند یک کلمه از استاد بگیرد و یک جمله تولید کند. نمیتواند یک جمله بگیرد و یک مقاله از آن تولید کند. فکرش زایش ندارد؛ بلکه فکرش محدود میشود به آن چیزهایی که استاد گفته است. این از یک جهت که بازنمای استاد است، خوب است. هر چه بگوید، میگویند این ضبط صوت و انعکاسِ تجلی و پرتو استاد است؛ اما خودش هم استاد است؟ این خاصیت، خاصیت سوم مکتب تربیتی علامه است که اگر شما ورود پیدا کنید و دانشجوی این مکتب بشوید، از روز اول احساس میکنید. این مسیر را با حضور استاد و حضور خودتان، طی میکنید. هم خودتان حضور دارید و هم استاد که این امر، فضای خاصی را -که در شاخصه چهارم هست- ایجاد میکند که شاخصۀ گفتمانی بودن مکتب تربیتی علامه است.
– گفتمان بین استاد مربی؟ یا گفتمان آن جمع و کلاس با محیطها و فضاهای دیگر؟
در مکتب تربیتی علامه طباطبایی، خاصیت گفتمانی به این معنی که استاد میگوید و تأمل میکند و فرصت میدهد به دانشآموز یا متربی، که او هم با تأمل سخن بگوید؛ نه که بگویم مباحثه! چون که شأن استاد خیلی بالاتر از آن است که دانشجویی مثل بنده برود با او مباحثه کند. اما از آن فضاها هم جدا نیست. فضای گفتمانی این است که استاد، بحث خود را طوری تنظیم کند که خود به خود در ذهن دانشآموز سؤال ایجاد کند. وقتی استاد یک مسئله را طرح میکند، ده تا حکم و نظر برای آن وجود دارد، یا در یک زمینهای ده تا فرع هست؛ استادی که خودش محور درس است، دوست دارد تمام این ده فرع را خودش بگوید، هیچ مطلب دیگری برای کسی نگذارد. کم هم نمی گذارد واقعاً! ما هم نگاه کنیم میگوییم که عجب استاد سخاوتمندی همۀ مطالبش را میگوید. اما این استاد، فضای گفتمانی را ایجاد نکرده است. استادی که حضور دانشجو را خوب درک میکند، یک یا دو فرع را میگوید و بعد، شرایطی را فراهم میکند که سؤال در ذهن دانشجو ایجاد شود و دانشجو راغب شود بپرسد و کنجکاو شود. این کنجکاوی، شرایط را گفتمانی میکند. شرایط گفتمانی در تربیت بسیار مؤثر است. در آموزش هم همینطور بسیار مؤثر است.
یک ویژگی بارز مکتب تربیتی علامه طباطبایی، شناخت و توجه به کمبودها در جامعه و تربیت افراد برای این عرصهها است. این خصوصیت را -برای مثال- در شخصیت شهید مطهری که علامه ساخته و پرداخته کردند، به وضوح میتوان دید.
بله؛ این همان شاخص پنجمی است که میتوانیم ذکر کنیم؛ اصلی به نام موقعیت شناسی. یعنی هر حرف و کاری، به هنگام؛ این از روحیۀ شخص علامه برمیآید، که همان طور که گفتید، توانسته در فضلای درس و مکتبش هم نفوذ کند. موقعیتهای فراوانی برای علامه فراهم شد؛ موقعیتهایی که میتوانست زندگی علامه را از جهت معنوی، مادی، رفاهی و موقعیتهای اجتماعی، کن فیکون کند؛ مثل خیلی ازهمعصران علامه که به مرجعیت رسیدند. جایگاه فقهی علامه کم از همدورهایهای ایشان نبود؛ ایشان هم در مقام فقهی بسیار سرآمد بودند. اوایل حتی در حوزه، تدریس فقه داشتند؛ اما موقعیت شناسیِ علامه طباطبایی ایجاب میکرد که ببیند الآن جامعۀ اسلامی و حوزههای علمیه به چه نیاز دارند؛ چه امکاناتی هست و چه نیازهایی هست. بر حسب امکانات، این نیازها را مرتفع کنند؛ نیازی که اتفاقاً جهان اسلام هم به آن شدیداً نیاز داشت و هنوز هم دارد، بحثهای حکمی و فلسفی بود که علامه به آن ورود پیدا کردند. امروز، بعد از دههها، بزرگان ما میگویند که هنر علامه طباطبایی در موقعیت شناسی علمی و دینی، همین بس که توانست پشتوانۀ انقلاب فرهنگی ما را فراهم بیاورد و صدها سال از جهت فرهنگی، ما را تأمین کند.
شما میبینید که کسانی مثل شهید مطهری، آنگونه در مسائل مختلف مثل حجاب، تاریخ و… ، موقعیت شناسی کردند. همچنین شهید بهشتی، شهید قدوسی، آیت الله جوادیآملی، علامه محمدتقی جعفری و علامه محمدتقی مصباحیزدی، در یکسری آثار ورود کردند که ماندگار است. بنابراین مربیای که مکتب تربیتی علامه را میشناسد، افراد را برای عرصههای مورد نیاز جامعه، تربیت میکند؛ نه -خدای نکرده- برای عرصههای شهرت و… .
شاخصههایی که فرمودید، در واقع همان نقاط تمایز مکتب تربیتی ایشان با سایر مکاتب تربیتی است؛ اما به نظر می رسد در روشمندی هم، این مکتب خطوط جدی و محکمی را طرح میکند.
به طور کلی هر چه روشمندیهای ما جامعتر باشد، دامنۀ تأثیرگذاری و نقشگذاری تربیتی ما، بیشتر و بیشتر خواهد شد. یک وقتی ممکن است تنها از یک روش، استفاده کنیم و متمرکز بر یک روش باشیم، آنگاه به اندازۀ اثری که دارد، موقعیت و جایگاه خود را پیدا میکند؛ اما اگر بتوانیم تجمیع روش کنیم، یعنی یک مطلب را با روشهای مختلف تنظیم کنیم، طبعاً تیپهای شخصیتی متفاوت میتوانند از این مطلب استفاده کنند.
معمولاً سه روش هست که اگر تجمیع شود، کار یک مکتب تربیتی را رونق میدهد. ممکن است این مجموعۀ روشها، هر کدام به صورت مجزا در یک مکتبی مطرح باشد؛ اما تجمیع آنها در یک مکتب، شاخص آن مکتب میشود، که در مکتب تربیتی علامه، به عنوان شاخص روشمند شناخته میشود.
دقیقاً. یک وقت شما در مقام مربی، یا به طور کلی یک انسان، با افرادی برخورد میکنید که در طرح یک مسئله، غرضی ندارند؛ مطلب را نمیدانند، جهالت دارند. لذا ممکن است یک کنش و واکنشهای ناجوری از آنها سر بزند. بررسی میکنید و میبینید که آنها مطلب را نمیدانند؛ یعنی اگر بدانند، کنشها و واکنشهای ایشان اصلاح میشود. اینجا هنر شما به عنوان یک مربی یا معلم چیست؟ اینکه بیایید جهلزدایی کنید، نادانیشان را برطرف کنید؛ کاری که انبیا کردند. این یک روش است.
این جهلزدایی برای افراد، طبعاً با ابزار مختلف انجام میشود؟
بله! قطعاً شما نمیتوانید با همه، یک طور برخورد کنید و جهلزدایی کنید؛ یکی را با تشویق، یکی را با تنبیه، یکی را با محبت، یکی را با تشر زدن، یکی را توسط دیگران هدایت کردن و… . برای گروه دوم، وضعیت فرق میکند. اینها افرادی هستند که قبلاً حقیقت را میدانستند؛ اما به خاطر عوامل مختلفی به مرور زمان، از آن غافل شدند. اینجا کار مربی چیست؟ غفلتزدایی کند، یک تلنگر به آنها بزند؛ این هم باز کار انبیا بوده است. قرآن هم هر کجا دارد «اذ» یا «و اذکر» یا داستانی را بیان میکند، برای غفلتزدایی بیان میکند. اولی را «ارشاد الجاهل» و دومی را «تنبیه الغافل» میگویند. یعنی غافل را متنبه و آگاه میکند؛ تنبیه به معنای آگاهی دادن و آگاهی بخشیدن به انسان غافل.
گروه سوم کسانی هستند که مطالب را میدانند، پس جاهل نیستند، غافل هم نیستند، آگاه هستند؛ اما نمیتوانند کاری که میبایست را انجام بدهند، یا ناتوان فکری هستند، معلولیت فکری یا ذهنی یا جسمانی دارند. مثلاً میداند که حرف را باید اینجا بزند؛ اما جرأتش را ندارد، نمیتوانند حرف بزنند. بلد است رانندگی کند؛ اما دلهره دارد و نمیتواند رانندگی کند. با این مورد سوم چطور باید برخورد کرد؟ اینجا باید مربی به کمک این شخص بیاید؛ دستش را بگیرد، کمکش کند، راهش بیندازد. به این «روش هدایتی» میگویند.
در روش هدایتی، ذهنیتی که ناتوانی را میسازد هم درمان میشود؟
بله! یا بینشافزایی میکند تا هدایتش کند، یا دستش را میگیرد و میبرد. این هم دو قسم است؛ بعضیها با یک بینشافزایی راه میافتند. مثلاً فرد میداند برای زیارت باید به حرم برود، غافل هم نیست؛ اما میگوید نمیتوانم بروم. یک وقت شما مینشینی فرد را توجیه میکنید، با بینشافزایی، توانبخشی میکنید؛ در ذهن و روحش توانایی میآید و اقدام میکند. یک وقت میگویید من میخواهم به حرم بروم، سوار ماشین شو با هم برویم. هر دو قسمتش هست؛ پس هدایتی است.
بنابراین ما در مکتب تربیتی علامه، با هر سه روش مواجه هستیم؛ کسی جاهل باشد، جهلش را بر طرف میکند، کسی غافل باشد، غفلتزدایی میکند، کسی ناتوان باشد، با بینشافزایی و نقش حمایتی به مسیر حقیقت میرسد.
بله! این در مجموع میشود «شاخص روشمندی» که گفتیم از تمایزات اصلی مکتب تربیتی علامه است. یکی از مسائلی که در روشمندی مطرح میشود، این است که در مکتب تربیتی علامه، شما نیاز ندارید از صفر تا صد یک مطلب را بیاموزید؛ بلکه «فرمول» یک تا صد را به شما میآموزد؛ مثل همان مَثَل ماهی دادن یا ماهیگیری یاد دادن. مربی خوب آن است که فرمول تجزیه و تحلیل را به دانشآموز بدهد، تا او به سمت خلق هزار مفهوم دیگر برود. در مکتب تربیتی علامه، نیازی به انبوهخوانی ندارید؛ برای یک مورد مطالعه میکنید، بعد ذهن تحلیلگر شما باز میشود و خود شما تحلیل میکنید.
شخصیت مستقل از استادِ شاگردانِ علامه هم مؤید همین مطلب است.
درست است؛ اگر سراغ شاگردان علامه -مثل حضراتی که نام بردیم- برویم، میبینیم که اینها، هم از علامه بهرهمند شدند؛ اما این طور نیست که هر چه گفتند، از صفر تا صد، دقیقاً نسخهبرداری از علامه باشد؛ بلکه یک نکته از علامه گرفتند و هزار نکته ایجاد کردند.
استادِ این سبک و مکتب هم باید خصائل خاصی داشته باشد؛ مثل قدرت اقناع و تجزیه و تحلیل راهبردی و حتی قدرت معنوی…
بله! طبعاً باید کسانی باشند که از یک پشتوانۀ معنوی و علمی خیلی فاخری برخوردار باشند. علامه این طور بود و مکتب تربیتی و اصحاب این مکتب، این طور هستند. فقط مطالبشان، مطالب کتابی، اسنادی، نوشتاری و گویشی نیست؛ بلکه آن ارتباطی که با مقام ملکوت و با عالم اعلا و خداوند و اولیای الهی دارند، در پیشرفت و برکتافزایی ایشان خیلی کارساز شده است.
در مورد رابطۀ دو جانبۀ استاد و شاگردی در محضر علامه، عموماً رابطۀ عاطفی خاصی هم برقرار بود.
مسلماً همین طور است.
نقل قول معروفی هست از علامه که «شهید مطهری در مباحث، من را سر ذوق میآورد.» این موضوع چیزی بیش از مباحث تعقلی و فلسفی مطروحه در آن جلسات است؛ بحث احساس و عاطفه هم هست. در مورد این موضوع هم یک مقدار توضیح بفرمایید.
من بر اساس تجربۀ شخصی خودم صحبت میکنم؛ همان طور که اشاره کردم، بیشتر از محضر علامه مصباح یزدی، به عنوان یکی از ارکان این مکتب استفاده کردم، بالغ بر سی و چهار سال. نشد ما گرفتار بشویم -گرفتاری مالی، خانوادگی، کمبود عاطفی، روانی، علمی و مادی پیدا کنیم- و ایشان به محض اینکه در چهرۀ ما نگاه کند، متوجه مشکل ما نشود. استاد که فقط ارتباط علمی برقرار نمیکند، بلکه ارتباط عاطفی هم برقرار میکند. استاد تا یک ذره کرشمگی در چهرۀ دانشآموزش میبیند، میفهمد او یک باکی دارد. استادی که خشک نیست، استادی که دانشجویش را مثل پسر یا دختر خودش پذیرفته است، خودش را پدر این دانشجو میداند و احساس پدرانه نسبت به او دارد.
خاطرهای بگویم، شاید جالب باشد. ما یک گرفتاری مالی پیدا کردیم و پولی نداشتیم که زندگیمان را درست اداره کنیم. به روز نکشید، به ساعت هم شاید نکشید که دیدم آقازادۀ ایشان گفت من مسئلهای دارم، برویم یک گوشهای و فوری از جیبشان مبلغی پول در پاکت، درآوردند و گذاشتند در جیب من؛ بدون اینکه ما حرفی بزنیم. من که نرفته بودم بگویم من کمبود مالی دارم، اظهار کنم. من هیچ وقت به کسی هم اظهار نمیکردم؛ اما استادی که این روحیه را داشته باشد که شاگردش را از جنبۀ عاطفی تأمین کند، نگاه به چهرۀ شاگردش که میکند، میگوید این یک کمبودی دارد.
البته همان نظام احترام برانگیز «استادپروری» در مکتب تربیتی علامه طباطبایی در درون خودش هم، علقه و مهر بین استاد و شاگرد ایجاد میکند.
بله! آن حجب و حیای خاصی که علامه در مقام تدریس داشتند، از کجا برمیخیزد؟ همین که شاگردِ خودش را شاگرد نبیند! کوچکتر از خودش نبیند و با یک ادب خاصی با شاگرد صحبت کند، کرامت بدهد، وقتی شاگردش سؤال میکند، با تأمل پاسخ بدهد. آقای مصباح میفرمودند: وقتی ما سؤالی از علامه میکردیم، ایشان فوری جواب نمیداد. بعضی وقتها ما فکر میکردیم علامه در یک حال و فضای دیگری است، اصلاً سؤال ما را نگرفته، باید دو مرتبه طرح کنیم. در این جدال فکری بودیم که یک دفعه میدیدیم ایشان لب باز میکرد و سؤال ما را پاسخ میداد. این ویژگی چیست؟ احترام سؤال و سؤال کننده این است که چند ثانیه تأمل کنند؛ برای اینکه به دانشجو، به سؤال کننده احترام بگذارد که این سؤال، این قدر مهم است که ارزش فکر کردن دارد. خیلی از سؤالها مهم نیست، ارزش فکر کردن ندارد؛ اما علامه میخواهد نشان بدهد که سؤال شما برای من مهم است، لذا ارزش فکر کردن دارد، من اجازه میخواهم فکر کنم و با فکر کردن جواب بدهم. این یعنی روحیۀ دانشجو را درک کرده، لیاقت دانشجو را درک کرده، ارزش میدهد به دانشجو. اینها در این مکتب هست و همین وجود این عناصر، مؤلفهها، معیارها و شاخصههاست که این مکتب را موفق کرده و زبانزد خاص و عام شده است. این مکتب دیگر خورشید فروزانی شده است که خاموش نمیشود.
به عنوان موضوع آخر، اگر نکتهای مانده که برای مربیان اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشآموزان راهگشا است، بفرمائید.
من توصیهای را که علامه داشتند، میگویم. علامه طباطبایی میفرمایند که اگر یک انسان، نیمی از عمر خودش را صرف یافتن مربی کند که ناظر اوضاع و احوالش باشد -نه مربیای که فقط تربیتش کند، مربیای که او را تحت نظارت قرار بدهد، با دو چشم بینا حواسش به او باشد که کجا میرود، چه کار میکند- ارزشمند است. و میفرمایند من هر چه دارم، از بابت همان چند سالی است که تحت نظارت و اشراف و هدایت و تربیت استاد آقا سیدعلی آقا قاضی طباطبایی قرار گرفتم. حتی مربیان شما هم نباید ارتباط خودشان را با یک عالم، با یک مربی متعهد و مؤمن، قطع کنند که باد نیسان و فراموشی غفلت، بزرگتر از ماها را با خود برده است!
پینوشتها:
* عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) و مؤلف کتاب «مکتب تربیتی علامه طباطبایی»
(۱) امالی طوسی، ص ۱۶۸، حدیث ۲۸۰٫