
تشکل راه است، نه هدف!
چگونگی رابطه فرد با تشکل
تشکلها تشکیل یافته از افرادی هستند که هویت جمعی تازهای یافتهاند؛ یعنی دارای هویت و اهداف و آرمانهای مشترک هستند. بر این اساس، این پرسش مطرح میشود که چه رابطهای میان افراد، بهعنوان اشخاص حقیقی، با تشکل، بهعنوان هویت جمعی و یا ساختار اجتماعی وجود دارد؟ به عبارت دیگر کنشهای فردی محصول اراده و اختیار انسان است یا محصول جبری اجتماعات و تشکلها؟
تشکل آهنین چیست؟
در الگوی تشکل آهنین که عمدتاً از سوی نظریهپردازان قائل به «اصالت جمع» مطرح میشود، ساختارها عامل تعیینکننده چگونگی کنشها و رفتارهای افراد هستند. به همین جهت شخصیت انسان از جامعه و طبقهای ساخته میشود که در آن قرار دارد. از این رو کنش فردی همیشه مشروط به گروه است. اگر گروه تصمیم خاصی گرفت، مخالفین تصمیم او نیز در این محور هضم میشوند، خواه در جهت خلاف باشند و خواه در جهت وفاق. بر این مبنا تشکل دارای نظامی آمرانه و اقتدارگرا است و از بالا به پایین امر و نهی میکند. مسئولان اصلی تشکل، اهداف، محتوا و برنامههای اجرایی را بدون هرگونه نظرخواهی از ردههای پایین و مشارکت دادن آنها، انتخاب و تصویب و ابلاغ میکنند و اعضا باید همانها را بدون کم و کاست قبول و اجرا کنند. در این رویکرد، آگاهی و اراده اعضا باید هماهنگ با رأس تشکیلات باشد و هیچ کس اجازه مخالفت و چون و چرا نخواهد داشت و اگر هم کسی نظر متفاوتی بدهد یا اصلاً توجهی به او نمیشود و یا با تنبیهات سختگیرانه ادب میشود.
نمونه اینگونه تشکیلات را میتوان در جریانهای مارکسیستی مشاهده کرد که در قرن بیستم الگوی خود را به کشورهای مختلف صادر کردند. هیلاری پیلکینگتون مینویسد: «در احزاب و تشکلهای مارکسیستی جوانان مجبور بودند کاملاً از سیاستهای حزب پیروی کنند و برخلاف اقتضائات دوره سنی خود، از هرگونه نقّادی و کنکاش در امور پرهیز نمایند. آنان حق هیچ گونه اظهارنظر، تصمیمگیری و مشارکتی، حتی در حوزههای مربوط به خود را نداشتند؛ در حالی که حزب در جزئیترین امور آنان دخالت میکرد و کنترل شدید اعمال میکرد».۱ برای مثال ازدواج دیگر یک امر شخصی تلقی نمیشد، بلکه حزب نقش مهمی در ساماندهی به ازدواجها داشت.۲ از مهمترین ویژگیهای این الگو اعتقاد به تک حزبی و حذف همه تشکلها و احزاب در یک حزب دولتی و وفادار به منافع سران حزب است.
تشکلی آهنین در ایران
نمونه عینی و عملیاتی شده این الگوی مارکسیستی در ایران را میتوان در «سازمان مجاهدین خلق» مشاهده کرد. سازمانی که با هدف فعالیتهای تشکیلاتی پیش از انقلاب اسلامی تشکیل شد. آنان بر ضرورت مکتبی بودن مبارزه و نیز داشتن سازمانی انقلابی با انضباط آهنین تأکید داشتند.۳ در سال ۱۳۴۷ کمیته مرکزی سازمان در تحلیل خود از دلایل شکست جنبشهای قبلی مینویسند: «۱٫ علت اصلی شکست مبارزات گذشته نه در عدم آمادگی تودههای مردمی، بلکه در اثر نبودن شرایط ذهنی مناسب (فقدان رهبری ذیصلاح) است. ۲٫ همگام با شرایط پیچیدهشونده مبارزه، رهبری پیچیدگی لازم را به دست نیاورده است و لذا اَشکال و شیوههای مبارزه متناسب با شرایط اجتماعی نبوده است. ۳٫ مبارزات گذشته بهطور عمده فاقد سازماندهی و تشکیلاتی انقلابی متناسب بوده است. ۴٫ مبارزان گذشته (بهطور عمده در سطوح رهبری) حرفهای نبودهاند (یعنی مبارزه را بهعنوان کار اصلی و حرفهای خود انتخاب نکرده بودند). ۵٫ با مبارزه بهمثابه یک فن که طبعاً دانش خاص خود را دارد برخورد نشده و در نتیجه مبارزات فاقد یک راهبُرد و خط مشی مشخص بوده است. ۶٫ مبارزات گذشته مکتبی و ایدئولوژیکی نبودهاند».۴ مسئولان سازمان چون اشکال کار گذشتگان را در فقدان رهبری قوی و تعهد تام و تمام و چشم و گوش بسته اعضا به این رهبر یافتند در تعریف و مقصود از تشکیلات معتقد میشوند که «تشکیلاتی به مفهوم اتخاذ شیوه مبارزه قهرآمیز مبتنی بر تربیت و هدایت عناصر حرفهای که صرفنظر از هر دغدغه شخصی و زندگی معمول بهطور تمام وقت خود را در خدمت تشکیلات و اهداف آن قرار میدهد».۵ به همین جهت محور فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق بر نفی عناصر فطرت انسان و بر پایه دیکتاتوری فردی در سازمان بود؛ مسئلهای که آن را یکی از دستاوردهای جدید خود مینامیدند.
یکی از اعضا آن سازمان مینویسد: «ما به دستاوردهای جدیدی در سال ۱۳۵۴ رسیدهایم که دیگر سازمانها و احزاب انقلابی فاقد آن هستند؛ آن هم اصل صلاحیت (وحدت فرد و مسئولیت) است. بنابراین بالاترین عناصر و صالحترین عنصر در مرکزیت قرار میگیرد و خودش متوجه میشود که کجای کار غلط و اشتباه است و نباید پا بگذارد. … ما اساساً این بحث را نداریم که اقلیت باید تابع اکثریت باشد. حرف آخر را همیشه مسعود۶ میزند؛ دستورات مسعود لازمالاجرا است، مثل فرمان پیامبر. عنصر پایین حق انتقاد به عنصر بالاتر از خود را ندارد. برای گسترش دموکراسی، چارهای جز گسترش صلاحیت نیست؛ مرز دموکراسی، صلاحیت است».۷ از این رو مرکزیت تشکل چون به زعم خود صلاحیت لازم را داشت، هرگونه که میخواست – بدون اطلاع سایر اجزای تشکل و سازمان – میتوانست تصمیم بگیرد و بقیه اجزا ملزم به پذیرش و اجرای بیچون و چرا بودند والا محاکمه شده و به شکنجه و زندان واداشته میشدند.
سازمان در برخورد با اعتراضات اعضا و هواداران غالباً اعتراضات افراد را ناشی از رگههای ارتجاعی باقی مانده در شخصیت، تمایلات بورژوازی و غیرمردمی و… خود آنان میدانست و راه آن را در تصفیه فکری، ریاضتهای طولانی و کار کارگری و نظایر آنها میدانست تا شبهات عقلی اعضا و هواداران را پاک کند.۸
از ویژگی اینگونه تشکلها توجه جدی به یکسانسازی فکری و ایدئولوژیکی افراد است؛ به نوعی که همه باید مثل هم فکر کنند و بیندیشند و حتی باید لباس مشترک بپوشند. ملاک فکر و رفتار را نیز سازمان مشخص میکند. ازدواج در این سازمان ازدواج سازمانی بود؛ یعنی حزب تصمیم میگرفت که چه کسی با چه کسی ازدواج کند و چه کسی باید طلاق بگیرد.
الگوی ارتباط مبتنی بر تعامل در اندیشه اسلامی
در اندیشه اندیشمندان مسلمان فرد نباید در تشکلها و سازمانها کاملاً هضم شود. این مسئله ربط بسیار مستقیمی با بحث اصالت فرد یا اصالت جامعه در «فلسفه اجتماع» دارد.
- رابطه هویت فردی و هویت جمعی
به نظر اندیشمندان مسلمان سرمایههایی فطری در وجود انسان، پیش از اجتماع و مقدم بر زندگی اجتماعی برای هر کس وجود دارد و آنچه انسان را به حضور در جمع و زندگی اجتماعی فرامیخواند، فطرت اصیل انسانی است؛ از این رو تجمعات و تشکلات اصیل باید تمام اهداف، برنامهها و راهبردهای خود را بر اساس اصول ثابت فطرت انسان تنظیم کنند؛ لذا نباید تعارضی میان تشکل با طبیعت و فطرت انسان ایجاد شود و همواره اصول اساسی شخصیت آدمی همچون آزادی و اختیار، حقیقت جویی و خلاقیت، عشق و پرستش محترم شمرده میشود.
شهید مطهری در کتاب «جامعه و تاریخ» مینویسد:
«انسان ـ که نوع واحد است نه انواع ـ به حکم فطرت و طبیعت خود اجتماعی است؛ یعنی اجتماعی بودن انسان و بهصورت جامعه درآمدن او و دارای روح جمعی شدنش از خاصیت ذاتی نوعی او سرچشمه میگیرد و یک خاصیت از خواص فطری نوع انسان است. نوع انسان برای اینکه به کمال لایق خود ـ که استعداد رسیدن به آن را دارد ـ برسد، گرایش اجتماعی دارد و زمینه روح جمعی را فراهم میکند. روح جمعی خود بهمنزله وسیلهای است که نوع انسان را به کمال نهایی خود میرساند. علیهذا این نوعیت انسان است که مسیر روح جمعی را تعیین میکند؛ به عبارت دیگر روح جمعی نیز به نوبه خود در خدمت فطرت انسانی است. فطرت انسانی تا انسان باقی است به کار و فعالیت خود ادامه میدهد. پس تکیهگاه روح جمعی، روح فردی و به عبارت دیگر فطرت انسانیِ انسان است و چون انسان نوع واحد است، جامعههای انسانی نیز ذات و طبیعت و ماهیت یگانه دارند».۹
استاد مطهری در این عبارت معتقد است که اجتماعی بودن در فطرت و طبیعت آدمی ریشه دارد و بر اساس همین فطرت، زمینه جمعیشدن و گرایش به اجتماع فراهم میشود. پس اجتماع ریشه در فطرت انسان دارد و از سوی دیگر اجتماع نیز در خدمت فطرت انسان است. بنابراین میان فرد و جامعه تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. در این اندیشه هویت جمعی و نظام اجتماعی بشر بر فرهنگ و هویت فردی استوار است. به تعبیر شهید مطهری وحدت جامعه انسانی یک وحدت فرهنگی است و در اثر تبادل فرهنگی واقعاً یک شخصیت واحد واقعی به وجود میآید.۱۰ از نظر وی جامعه بهطور عام و تشکلها به طور خاص یک ترکیب فرهنگی هستند که از آن به روح جمعی تعبیر مینمایند. «روح جمعی» و «فرد» هر دو دارای وجودی عینی و دارای خصلت و اثرند و ضمن حفظ هویت فردی خویش در رابطه با یکدیگر روح جمعی را از تأثیر و تأثر متقابل به وجود میآورند. به عبارت دیگر افراد از طریق یک سلسله سنن، آداب و قوانین خاص با یکدیگر پیوند میخورند و جامعه را به وجود میآورند که دارای شعور و وجدانی متفاوت از شعور و وجدان فردی افراد است. از این رو روانشناسی انسان بر جامعهشناسی و جامعهپذیری انسان تقدم زمانی دارد. در تشکل اسلامی شخصیت فردی و هویت انسانی قربانی تشکلها و اجتماعات نمیشود.
- تشکل راه است، نه هدف!
انسان را نمیتوان موجودی کاملاً ثابت و بدون تحول فرض کرد، بلکه انسانها ضمن داشتن فطریات ثابت، همواره در عرصه اجتماعی در حال تحول، دگرگونی و رشد یا سقوط هستند. بدین جهت همه تشکلها نقش طریقیت برای رشد و اعتلای افراد و جامعهای را که افراد در آن زندگی میکند دارند. به عبارت دیگر ساختارها و تشکلها در درجه اول بستری برای ابراز وجود افراد و زمینهساز رشد و تعالی و ساخته شدن همهجانبه افراد هستند. لذا فرد نباید کاملاً در گروهها و تشکلها گم شود و قدرت تفکر، اندیشه و خلاقیتِ او ضعیف شود و در حاشیه قرار گیرد؛ بلکه اگر فردی خود را شناخت و برای رشد و کشف استعدادهای خود همت گماشت و خودسازی حقیقی کرد، میتواند در تجمعها و تشکلها موفقیت بیافریند. اسلام حیات طیبه را ابتدا در گرو اعمال فردی انسان میداند و میفرماید: «مَن عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أنْثی وَهُوَ مُؤمِنٌ فلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طیَّبهً؛ کسی که از مرد و زن مؤمن عمل صالح انجام دهد، به او حیات طیبه و زندگانی خوش میدهیم».۱۱
- هویت تشکلی افراد
باید توجه داشت که در استقلال فرد و تشخص هویت فردی نیز نباید افراط کرد، به طوری که به آزادی مطلق انسان بیانجامد و به آنارشیسم اجتماعی و نفی هرگونه سازماندهی و تشکل منتهی شود. بدون شک تقسیم کار و سازماندهی منظم و منسجم و همکاری و هماهنگی از ضروریات زندگی اجتماعی انسان است و چارهای از آن نیست. امام صادق (ع) فرمودند: «إنَّ أحداً لا یَسْتَغْنی عَنِ الْنّاسِ حَیاتُهُ وَالْنّاسُ لابُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْض؛ به راستی هیچ فردی در زندگیاش از مردم بینیاز نیست و مردم ناچارند که برخی با برخی دیگر مراوده داشته باشند».۱۲ در روایت دیگری ابوعبیده در محضر امام صادق (علیه السلام) دعا کرد که: خدایا! روزی مرا در دستهای مردم و بندگانت قرار مده. امام (علیه السلام) فرمود: خدای متعال چنین چیزی را نخواسته و قرار نداده است؛ «إلاّ أنْ یَجْعَلَ أرْزاقَ الْعِبـادِبَعضَهُمْ مِنْ بَعْض؛ جز اینکه روزیهای برخی را دردست برخی دیگر قرارداده است». خدا را بخوان به اینکه روزی تو را در دست بندگانی قرار دهد که سعادتمندند، نه در دست بندگانی که بد و موجب بدبختی هستند.۱۳
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً؛ ما معیشتشان را در بینشان (در زندگی دنیا) تقسیم کردیم و بعضی را به درجاتی مافوق بعضی دیگر قرار دادیم، تا بعضی بعضِ دیگر را تسخیر کنند».۱۴ بنابراین میان افراد جامعه رابطه تسخیر و سلطه، یعنی تأثیر و تأثر متقابل، وجود دارد. لذا ساختارها و تشکلها به نوعی هم محدود کنندهاند و هم تواناییبخش.
ورود به عرصه اجتماعی و عضویت در گروهها و تشکلها به علت دارا بودن فرهنگ، عقیدهها و آرمانهای مشخص و ساختار منسجم، هویت فرهنگی جدیدی را ایجاد میکند و خواه و ناخواه محدودیتهایی را نیز ایجاد میکند و نوعی هنجارها و کنشهای ویژه متناسب با هویت جمعی جدید را به کنشگران تحمیل میکند. اما در عوض عضویت در گروه و تشکل، علاوه بر اعطای هویت جدید، سلسلهای از فرصتها و راهبردها را در دسترس افراد و کنشگران قرار میدهد.
جمعبندی
در نگرش اندیشمندان مسلمان، انسان نه فرد مستقل از دیگران است و نه سایهای بیجان از ساختارهای اجتماعی و فرسوده در گروهها و طبقات؛ بلکه در درون آدمی قوانین و مکانیسمهای خاص وجود دارد که از آنها به فطرت یاد میکنند که عناصری ثابت و تغییرناپذیر هستند و در سراسر رفتارها و کنشهای انسان وجود دارند. همچنین بشر به حکم استعدادهایش موجودی متفکّر و برنامهریز و هدفدار است. فطرت ثابتْ انسان را به روابط پویا با دیگران و گروهها میخواند تا با محیط پیرامونی خود رابطهای فعال برقرار کند. در نتیجه این ارتباطات، پارهای تجربههای اساسی، هویت و طرز مشترک زندگی و روح جمعی پدید میآید که موجب تأثیرپذیری از اجتماع و همدلی با برخی آرمانها و ارزشهایی میشود که از سوی گروهها و یا افراد تبلیغ میشود. به واسطه این همدلی نوعی همراهی و هماهنگی با گروهها و تشکلها پیدا میشود. بدون شک این همراهی و هماهنگیها، هم تواناییبخش هستند و هم به نوعی محدودکننده.
——————————
پینوشت
- هیلاری پیلکینگتون؛ نقش جوانان در دگرگونیها اتحاد جماهیر شوروی از انقلاب تا فروپاشی؛ ص۱۷۴٫
- جورج اورول؛ ۱۹۸۴؛ ص۷۵٫
- شرح تأسیس و تاریخچه سازمان مجاهدین؛ صص۲۳ ـ ۲۴٫
- همان؛ ص۱۹٫
- همان.
- مقصود، مسعود رجوی مسئول سازمان مجاهدین خلق است که جنایات زیادی را علیه ملت ایران و عراق مرتکب شده است.
- سازمان مجاهدین خلق، پیدایش تا فرجام؛ ج۲، ص۷۶۹٫
- همان؛ ص۳۷۷٫
- مرتضی مطهری؛ جامعه و تاریخ؛ ص۵۰٫
- مرتضی مطهری؛ فلسفه تاریخ؛ تهران: صدرا (۱۳۸۲)؛ ج۳، ص۹۵٫
[۱] ۱٫ نحل: ۱٫
- وسائل الشیعه؛ ج ۸، ص۳۹۹؛ بحارالانوار؛ ج۷۱، ص۱۶۲٫
- تحف العقول؛ ص۳۷۹٫
- زخرف: ۳۲٫