الگوی تشکیلاتی در شاخههای نظامی
مصطفی در مهرماه ۱۳۱۱ در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. یک ساله بود که به تهران مهاجرت کردند. تحصیلات خود را در مدرسۀ انتصاریه آغاز کرد و دوران متوسطه را در مدرسۀ البرز و دارالفنون گذراند. از هوش بالایی برخوردار و ذکاوتش زبانزد خاص و عام بود.
با روح لطیف و حقجوی خود، در حالی که بیش از پانزده سال نداشت، از دانشپژوهان و تشنگان علوم الهی و معارف آسمانیِ قرآن کریم بود. با حضور در انجمن اسلامی دانشآموزان و جلسات تفسیر قرآن آیتالله طالقانی در مسجد هدایت و شرکت در درس فلسفه و منطق آیتالله مطهری، با اسلام ناب و اندیشههای انقلابی آشنا شد و با عدهای از فعالان سیاسی مذهبی ارتباط برقرار کرد.
دورۀ مهندسی الکترومکانیک را در دانشگاه فنی تهران گذراند. در این دوران فعالیتهای سیاسی نیز داشت. از جمله معدود دانشجویانی بود که برای ملی شدن صنعت نفت به مبارزه برخاسته بودند. برای این کار، طومار بزرگی نیز درست کرده بود و از مردم برای ملی شدن صنعت نفت امضا میگرفت.
به عنوان دانشجوی ممتاز دانشکده شناخته شد و در سال ۱۳۳۷، با استفاده از بورس تحصیلی دانشجویان ممتاز، به آمریکا اعزام شد. یک روز پیش از پرواز به آمریکا، برای وداع بر سر مزار شهدای ۳۰ تیر و شهدای ۱۶ آذر حاضر شده بود تا بفهماند که سفر به خارج از کشور را نه فقط به قصد تحصیل علم، که ادامۀ مشی مبارزاتی خود میبیند.
وارد دانشگاه تگزاس شد. در حین تحصیل، به فعالیتهای سیاسی و مذهبی هم میپرداخت. از اینکه آن همه کار را به راحتی انجام میداد و در دانشگاه نیز شاگرد ممتاز میشد، همه را به تعجب انداخته بود. فوق لیسانس مهندسی برق را با نمرۀ عالی گرفت. رئیس دانشگاه از او خواست به عنوان استاد در دانشگاه تدریس کند؛ ولی او به دلیل علاقه به فیزیک پلاسما برای ادامۀ تحصیل به دانشگاه برکلی در ایالت کالیفرنیا رفت. در همین دانشگاه، انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را تأسیس کرد؛ تشکلی برای دانشجویان مسلمان دغدغهمند. این کار او چنان آمریکاییها را به وحشت انداخته بود که حد نداشت، ولی هوش بالای مصطفی و تحقیقات علمی او که در رشتۀ فیزیک پلاسما انجام میداد، همیشه باعث کوتاه آمدن آمریکاییها میشد. آمریکاییها نمیخواستند روسها که در این زمینه پیشرفتهتر بودند، مصطفی را به سمت خود بکشند. فعالیتهای سیاسی و مذهبی مصطفی مخصوصاً تشکیل انجمن اسلامی، باعث شد که رژیم پهلوی بورسیۀ او را قطع کند. این موضوع اما نتوانست مانع از ادامه تحصیل او شود. او پس از انجام دادن تحقیقات علمی فراوان در جمع معروفترین دانشمندان جهان با ممتازترین درجۀ علمی موفق شد به عنوان اولین ایرانی در گرایش گداخت هستهای دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را کسب کند. مصطفی با وجود اینکه دانشجوی ممتازی بود و در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا درس میخواند، نگاهش اما به علم متفاوت از جو غالب دانشجویان سطح بالای مراکز علمی بود. نوشتههای شخصی او در این دوره گویای این تفاوت است؛ «خدایا! من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا دشمنان مرا از این راه طعنه زنند.»
برخی دیگر از فعالیتهای مصطفی در آمریکا عبارتند از:
– عضویت فعال شورای مرکزی جبهۀ ملی.
– عضویت هیئت اجرایی و مسئول مالی شورای مرکزی جبهۀ ملی.
– عضویت در هیئت رئیسۀ انجمن دانشجویان شمال کالیفرنیا.
– راهاندازی نهضت آزادی آمریکای شمالی.
– سازماندهی و شرکت در تجمعات اعتراضآمیز در مقابل ساختمان سازمان ملل متحد، کاخ سفید، سفارت ایران در واشنگتن و کنسولگریهای ایران در شیکاگو، نیویورک و سنفرانسیسکو.
مصطفی و دوستانش از ابتدای دهۀ ۱۳۴۰، به جمعآوری، مطالعه و ترجمۀ کتب و منابع مرتبط با انقلابهای جهان پرداختند. آنها سرانجام تصمیم مهمی گرفتند؛ سازمانی زیرزمینی به نام سماع (سازمان مخصوص اتحاد و عمل) راهاندازی کردند و راهی مصر شدند تا با بهرهگیری از شرایط مناسبی که آن کشور در دورۀ حکومت جمال عبدالناصر داشت، به فراگیری آموزشهای چریکی و جنگ پارتیزانی بپردازند. او به مدت دو سال سخت ترین دورههای چریکی و جنگهای نامنظم را پشت سر گذاشت و بعد از آن مسئولیت آموزش جنگهای چریکی به مبارزان ایرانی را عهدهدار شد. مهاجرت امام خمینی از ترکیه به عراق در این دوره، شرایطی را فراهم کرد تا او و همفکرانش بتوانند در سال ۱۳۴۴ با ایشان دیدار کنند.
مصطفی پس از ورود به لبنان، در جنوبیترین نقطۀ آن-یعنی شهر صور- اسکان گزید. با امام موسی صدر آشنا و فعالیتهایش در لبنان آغاز شد. مدیر مدرسهای صنعتی در جبل عامل شد. همت خود را صرف آموزش به جوانان این مدرسه که اکثر آنها یتیمان شیعۀ لبنان بودند، نمود. همه شیفتۀ اخلاق و ادب او بودند. بعضی شبها که کارش کمتر بود، به بچهها سر میزد. معمولاً چند دقیقه مینشست، از درسها میپرسید و بعضی وقتها با هم چیزی میخوردند. همه فکر میکردند فرزند او هستند. ماهی یک بار بچههای مدرسه جمع میشدند و زبالههای شهر را جمع میکردند. مصطفی میگفت با این کار، هم شهر تمیز میشود و هم غرور بچهها میریزد. نزدیک به دو سال با آنها در جهت ایدئولوژیک کار کرد که این فعالیت بعداً به سازماندهی «حرکه المحرومین» منجر شد؛ یعنی همین جوانان و نوجوانان بودند که ستون فقرات سازمان بزرگتری را که حرکه المحرومین باشد، ایجاد کردند.
بعدها که انفجار در لبنان به وجود آمد و از هر طرف افراد مسلح وارد صحنه شدند و هیچ گروهی برای بقا چارهای جز مسلح شدن نداشت، حرکه المحرومین دست به ایجاد یک سازمان نظامی به اسم «اَمَل» با هدف حمایت از محرومان زد، که در حقیقت شاخۀ نظامی حرکه المحرومین بود. رهبری تشکیلات بر دوش امام موسی صدر بود و مسئول تنظیمات تشکیلات، خودِ مصطفی بود. سازمانی که به سرعت شیعیان را دور خود جمع کرد. اعضای اَمَل را از بین بهترین و معتقدترین بچهها که از کلاس کادرسازی فارغ التحصیل میشدند انتخاب میکرد. این جنبش توانست در برابر اشغالگریهای رژیم غاصب صهیونیستی سربلند بیرون بیاید.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مصطفی به همراه یک گروه ۹۲۲ نفره از لبنان به ایران آمد و با وجود آنکه تصمیم به ماندن در کشور نداشت، اما با نظر امام خمینی در وطن ماندگار شد و تمام تجربههای انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب گذاشت.
در زمان تشکیل دولت موقت، به معاونت نخست وزیری منصوب شد و پس از آن در غائلۀ کردستان حضور یافت و با قدرت رهبری و برنامهریزی خود تنها در ۱۵ روز، شهرها، راهها و مواضع راهبردی کردستان را آزاد کرد و این منطقه از خطر حتمی نجات یافت. به دلیل درخشش و حماسه آفرینیهایش در مبارزه با ضد انقلاب و آزاد سازی شهر پاوه و کردستان، از طرف امام خمینی به عنوان وزیر دفاع معرفی شد.
با آغاز جنگ تحمیلی، در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور یافت و با گردآوری رزمندگان داوطلب، به تربیت و سازماندهی آنان پرداخت و ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد.
برخورد گرم او با همۀ افراد، او را بیش از اندازه خاص کرده بود. هر هفته به رزمندگان سر میزد. از اول خط، سنگر به سنگر میرفت، بچهها را بغل میکرد و میبوسید. کمکم همۀ بچهها مثل خودِ او شده بودند؛ لباس پوشیدن، سلاح دست گرفتن و حرف زدنشان را به او نزدیک میکردند؛ حتی بعضیها هم ریششان را کوتاه نمیکردند تا بیشتر شبیه او شوند. اطرافیانش را از روی همین حالات و شباهتها میشد شناسایی کرد.
سرانجام کارنامۀ زندگی مصطفی در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، مُهر شهادت خورد و در منطقۀ دهلاویه -حوالی شهر سوسنگرد- بر اثر اصابت ترکش خمپارههای دشمن، روح آسمانیاش به آسمان پر کشید. امام خمینی که گاهی میفرمود «دلم برای چمران تنگ شده است»، در پیامی در شهادت او چنین زبان به سخن گشودند: «چمران عزیز با عقیدۀ پاک، خالص و غیر وابسته به دستهجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد در راه آن را از آغاز زندگی شروع و زندگی خود را با آن ختم کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید. هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش به خیر.»