تنبیه؛ شیوهاى ارزنده، عاملى بازدارنده
بىگمان در تربیت کودکان، گریزى از تنبیه نیست و نمىتوان آن را یکسره به کنار نهاد. از همین بابت، تشویق و ترغیب را قائد (کسى که چهارپا را از جلو مىکشد) و تنبیه را سائق (کسى که از پشت حیوان را مىراند) نامیدهاند؛ چرا که هر دو عامل براى حرکت تربیتى کودک لازم است، تا یکى انگیزه ایجاد کند و دیگرى از درمانده شدن و مقاومت جلوگیرى نماید. اما باید به این نکته توجه نمود که به کارگیرى تنبیه در تربیت بسیار حساس و دشوار است و این امکان وجود دارد که بر اثر بىتوجهى به چارچوبهاى آن، نه تنها اثر تربیتى در پى نداشته باشد، بلکه به عاملى مهار گسیخته در جهت پدیدآورى واکنشهاى منفى تبدیل شود. از اینرو باید در بهکار بردن آن بسیار دقت نمود، زیرا ممکن است ملامتى کوتاه – بدون توجه به قواعد تنبیه – موجب نفرت و افشاندن بذر کینه در دلهاى پاک کودکان شود. بر همین اساس، مولاى تربیتیافتگان مىفرمایند:
«الْإِفْرَاطُ فِی الْمَلَامَهِ یَشُبُّ نِیرَانَ اللَّجَاج؛[۱] زیادهروى در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهور مىسازد.»
با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان نتیجه گرفت که تنبیه، اجبار و وادارسازى، یک روش اساسى و اصلى در تربیت کودکان نیست و همان گونه که آمد، داراى مرزهاى دقیق و ظریفى است که باید مورد توجه ویژه قرار گیرد.
انواع تنبیه
تنبیه، همانند تشویق، از دامنه و طیفى گسترده برخوردار است. نگاه ناخشنود و خشمآلود، بىاعتنایى، قهر، توبیخ، سرزنش آشکار یا پنهان، محرومیت از گردش، تفریح و بازى، بىتوجهى به خواستها، خشونت و تندى، شدت عمل یا تنبیه بدنى و… همگى در زیر عنوان تنبیه جاى مىگیرند. اما همانطور که در تشویق نیز گفته شد، نکتهی اساسى در بهکار بردن این شیوه، تشخیص مراحل رشد کودک است، تا بتوان با توجه به آن، تنبیه متناسب را انتخاب نمود.
تشویق یا تنبیه؟ کدام یک؟
تنبیه اگرچه عامل بازدارنده بهشمار مىرود، ولى معمولا انگیزههاى درونى و خواستهاى پنهانى کودک را تغییر نمىدهد، بلکه وى را مجبور به انجام رفتار مطلوب و ترک رفتار ناپسند مىنماید. از همین رو با برداشته شدن سایهی تنبیه، رفتار ناپسند باز مىگردد. به همین دلیل، بهتر است به جاى استفاده از تنبیه، از روشهاى تشویقى بهره جست، زیرا انگیزههاى درونى را ایجاد و تقویت مىنماید و به تغییر رفتار منجر مىشود.
به این تحقیق توجه کنید: «در یک آزمایش، ۱۶۰ دانشآموز را که معلومات آنها برابر و سن آنها نیز یکسان بود، به چهار گروه مساوى تقسیم کردند. هر یک از این گروهها باید به ۳۰ پرسش در مدت ۱۵ دقیقه پاسخ میداد.
هر روز پس از پایان کار، افراد گروه اول را جلوى دیگران آورده، آنها را به جهت اشتباههایشان بدون آن که خود افراد گروه از اشتباههای خود باخبر باشند، سرزنش مىکردند. در مورد گروه دوم به عکس گروه اول عمل شد؛ به این صورت که افراد را به علت مسائل جدیدى که حل کرده بودند، تشویق مىکردند، بدون آن که اشتباههایشان را تصحیح کرده و به آنان گوشزد کنند. در مورد گروه سوم که شاهد اینگونه تشویقها و تنبیهها بودند، هیچ اقدامى صورت نپذیرفت. گروه چهارم در اتاق دیگرى به پاسخگویى مىپرداختند و هیچ اطلاعى از این برنامه نداشتند.
در آغاز کار، متوسط نمرههاى هر چهار گروه مساوى بود و افراد هر گروه به طور متوسط ۱۲ پرسش از ۳۰ پرسش را جواب مىدادند. اما از روز سوم وضع تغییر کرد. به این ترتیب که متوسط نمره گروهى که افراد آن تشویق و تحسین مىشدند، رو به افزایش نهاد و میانگین نمرهی گروهى که سرزنش مىشدند، رو به کاهش گذاشت. دو گروه دیگر وضع ثابتى داشتند و در پیشرفت و عدم پیشرفت آنها تغییر خاصى مشاهده نشد.»[۲]
بنابراین، روش پسندیده و سودمند آن است که رفتارهاى ارزشمند کودک هرچند کوچک باشد، مورد تشویق قرار گیرد و ستایش شود، تا زمینه براى موفقیتهاى بعدى او فراهم آید.
تنبیه عاطفى
یکى از مؤثرترین روشهاى تنبیهى، تنبیه عاطفى است. بىاعتنایى به کودک و بىتوجهى به درخواستهاى او و حذف عاطفى وى، مىتواند یکى از شگردهاى مبلغان دینى و مربیان در برخورد با کودک بهشمار رود. اما باید توجه داشت که روح لطیف کودک، توان و طاقت بزرگسالان را ندارد و ممکن است به انزوا و دورى وى منجر میشود. از اینرو، بهتر است تنبیه عاطفى طولانى نشود. در این زمینه، روایت جالب و قابلتوجهى وجود دارد.
مردى به حضرت على۷ از فرزند خویش شکایت کرد. حضرت فرمودند: «فرزندت را نزن، ولى براى ادب کردنش از او قهر کن. ولى مواظب باش که قهرت طولانى نشود و زود با او آشتى کنى.»[۳]
تنبیه هاى خطرآفرین
بعضى از گونههاى تنبیه، هرگز نباید مورد استفاده قرار گیرند؛ مانند تحقیر، اهانت، استفاده از کلمات نیشدار و زهرآگین، کنایه زدن، مقایسه کردن و…، اینگونه تنبیهها موجب ورشکستگى روحى در کودک مىشود، شخصیت او را لگدمال مىنماید و تربیت او را دچار اختلال مىکند، زیرا وى را به سوى لجاجت، گستاخى، لاابالىگرى و بىبندوبارى مىکشاند. بنابراین، حفظ کرامت و احترام کودکان در تنبیه امرى بایسته و لازم بهشمار مىآید. داستان واقعى زیر، مىتواند درسى آموزنده براى مربیان و مبلغانى باشد که تربیت دینى را وجههی همت خویش ساختهاند.
«دختر جوانى در ضمن خاطراتش مىنویسد: به یاد دارم که در دوران کودکی و نوجوانی، یک روز مهمان داشتیم. در اثر لجبازى کتک جانانهاى پیش مهمانها خوردم. از مهمانها خجالت کشیدم و بنا کردم به جیغ کشیدن و فریاد زدن. مادرم مرتب مىگفت: خفه شو، عیب است که صداى دختر در بیاید، دختر ننگ است، مىآیم خفهات مىکنم. او هیچ فکر نمىکرد که علت لجبازى و جیغ زدن من چیست. مىخواست با اینگونه حرفها که مرا بیشتر ناراحت مىکرد، مرا ساکت نماید، ولى من بیشتر جیغ مىزدم.
در این موقع، مادرم به عقیدهی خودش بهترین تصمیم را گرفت. لباس عروسکهایم را که خودم دوخته بودم و از جان بیشتر دوست مىداشتم، آورد و پیش چشم من، آنها را آتش زد. گویا تمام امید من قطع شد، به شعلهی آتش نگاه مىکردم و اشک مىریختم. این حادثهی وحشیانه، عقدهاى براى من به وجود آورد که هنوز نتوانستهام آن را فراموش کنم و مرا رنج مىدهد و گاهگاه به مادرم مىگویم.»[۴]
از اینرو، باید به خاطر داشت که هدف اصلى در تنبیه، خرد کردن و از بین بردن شخصیت کودک نیست، بلکه تنبیه عاملى ارزشمند در جهت حذف عادتهاى ناپسند با توجه به روحیات حاکم بر کودک و ظرافتهاى تربیتى مربوط به او است.
تنبیه بدنى
تنبیه بدنى، آخرین گام در تربیت بهشمار مىآید، زیرا در بیشتر موارد مىتواند سبب از بین رفتن صمیمیتها و رشد نفرتها شود و کودکان را نسبت به زندگى و آموزشهاى دریافتى دلسرد نماید. کودک پس از تنبیه بدنى به موجودى شکستخورده و بدبین که قدرت روحى خود را از دست داده است، تبدیل مىشود و زمینه براى بزهکارى و انواع انحرافها در وى به وجود مىآید. توجه به این مسأله، در آموزشها و تربیت دینى اهمیت دوچندانى پیدا مىکند.
مربیان، مبلغان و والدین بایستى از تنبیه بدنى – فقط به عنوان شیوهاى خارج از محدوده – در موارد بسیار خاص و ویژه سود برند و اصل را بر عدم آن قرار دهند.
امیر مؤمنان على۷ در مقایسهاى گرانبار بین تربیت انسان و حیوان، چنین مىفرمایند:
«إِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالْأَدَبِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْب؛[۵] انسان عاقل به وسیلهی ادب تربیت و پندپذیر است و تنها چهارپایان [و حیوانات] هستند که جز با زدن اصلاح نمىشوند.»
تنبیه بدنى، نه تنها ممکن است به تخریب شخصیت کودک منجر میشود، بلکه اثرات ناگوار زیر از جمله آسیبهاى هولناک آن بهشمار مىرود:
- تسلیم شدن در برابر زور برتر؛
- خرد شدن شخصیت و احساس عدم امنیت؛
- از بین رفتن نشاط و سرزندگى ویژهی کودکانه؛
- پیدایش صفتهاى ناپسند مانند دروغگویى و فرافکنى؛
- از دست دادن انگیزه.
سخن غزالى نیز در این زمینه آموزنده است که خطاب به معلمان و مربیان کودک مىگوید: «بر معلم کودکان است که آنان را به بیم و ترغیب تأدیب نماید، نه به ضرب و تعذیب.»[۶]
پینوشت:
[۱] . تحفالعقول، ص ۸۴٫
[۲] . راهنماى پدران و مادران، ج ۲، ص ۹۸؛ به نقل از تعلیم و تربیت اسلامى، مراکز تربیت معلم، ص ۱۳۸، با اندکى تصرف.
[۳] . بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۴٫
[۴] . الگوهاى تربیت اجتماعى، ص ۲۲۴؛ به نقل از آیین تربیت، ص ۱۵۹٫
[۵] . غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۳۴؛ راهنماى پدران و مادران، ج ۲، ص ۱۰۵٫
[۶] . راهنماى پدران و مادران، ج ۲، ص ۱۰۷؛ به نقل از آراء مربیان بزرگ مسلمان دربارهی تربیت کودکان، محمد عطاران، ص ۷۳٫