جایگاه اختیار در تربیت
همیشه میخواستم بدانم کارهایم را خودم انجام میدهم، یا اینکه کسی مرا به گونهای طراحی کرده تا این دستورات را به طور خودکار انجام دهم! البته باید بگویم این شک و شبه در دوران نوجوانی، با دیدن فیلمی به نام «من یک رباط هستم» آغاز شد. در این فیلم تمامی رفتار رباطها، به خواست مهندسان برنامهریزی شده بود، اما خودشان باور نداشتند که رباط هستند؛ چون همۀ آنها به ظاهر، شکل و شمایل انسانی داشتند. تا اینکه یکی از رباطها با افرادی آشنا میشود که شبیه به آنهاست، اما رفتارهایشان با هم تفاوت دارد. دید که آنها هر زمان که بخواهند، هر کاری را میتوانند انجام دهند، اما خودش و دوستانش این چنین نیستند. رفتارهای هر کدام از آن افراد با دیگری متفاوت است، اما رفتار او و همنوعانش یک شکل و بدون تفاوت است. بعد از تماشای فیلم، تمام ذهنم را علامت سؤالی فراگرفت که نکند ما هم این گونه باشیم! نکند تمام اعمال ما برنامهریزی شده باشد؟ این فکر، به طور ناگهانی گریبانم را گرفت؛ به خودم میخندیدم و میگفتم: بچه جون! اینا همش فیلمه! و هروقت که این گونه سؤالها به ذهنم میآمد، میگفتم: اینها همه تأثیر تماشای این فیلمهاست.
اما الآن که دورۀ جوانی را در دانشگاه حقوق سپری میکنم، این سؤالها دیگر برایم مسخره و کودکانه نیست و نمیتوانم به خودم بگویم که «اینا همش فیلمه». با گوشت و پوست خود احساس میکردم که میخواهم کاری را انجام دهم، اما نمیتوانم! چه وقتها که تصمیم میگرفتم فلان ساعت بیدار شوم، یا فلان کار را انجام دهم، اما یا خواب میماندم و یا بیحوصله از کنار کارهایم عبور میکردم. برای دلخوشی خودم، دست به گریبان شعر و نثر ادبی میشدم که: «زندگی مانند یک قایق کوچک در یک دریای بزرگ است؛ اگر قایقت ناخدایی چون خدا داشته باشد، به یقین راه درست را میروی. اگر کشتی تو ناخدا نداشته باشد، به یقین به سنگها میخورد و تا عمق شن و ماسه و فرسخها به زیر آب میروی. سعی کن بسنجی کدام یک بهتر است!» اینها را میگفتم؛ ولی فقط به عنوان یک شعر میخواندم، نه بیشتر؛ چون دردی را از من درمان نمیکرد.
این ماجرا همراه من بود تا اینکه در ترم چهارم، یکی از اساتید پای تابلو نوشت «ما انسانها، مختار هستیم یا مجبور؟» با دیدن این جمله، شاخکهای ذهنم فعال شد. شش دانگ حواسم را جمع کردم تا ببینم او چه میگوید. استاد از دانشجویان میخواست به این سؤال جواب بدهند و آنها هم با شور و حال، توضیح میدادند و گاهی هم با هم به بحث و گفتوگو میپرداختند. بعد از بیست دقیقه، استاد خودش شروع کرد به توضیح دادن:
برای اختیار چهار معنا وجود دارد و معنای مورد نظر ما، یکی از آنهاست؛ اختیار یعنی انتخاب یا گزینش. بر اساس این معنا، اختیار میشود توان انتخاب ۱ یا ۲؛ اما کِی و چگونگی اتفاق افتادن آن، منوط به کلید واژهای است به نام «تربیت» که باید از دوران کودکی و خردسالی، در انسان نهادینه شود و در نوجوانی، محکم و استوار گردد تا در جوانی و پیری، ثمرهای به نام «انتخاب» را برای انسان به همراه داشته باشد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ» (آلعمران(۳):۱۸۲ و انفال(۸):۵۱) آیه میگوید که این [عذاب] به دست و اختیار خودتان به وجود آمده است، نه به دست خدا (نتیجۀ اعمال خودتان است). که اگر به دست خداوند باشد، ظلم به شمار میآید. «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» (کهف(۱۸):۲۹) هر که میخواهد -به اختیار خودش- ایمان آورد و هرکه میخواهد کفر بورزد. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان(۷۶):۳)؛ ما راه را به بشر نشان دادیم. این دیگر به او بستگی دارد که شاکر باشد، یا کافر. این کافر بودن یا شاکر بودن و یا دیدن اعمال در روز رستاخیز، نشانهای است برای مختار بودن انسان و عدم جبر برای او که اگر این گونه بود، کافر و شاکر و رستاخیز معنا نداشت!
ولی باید بدانیم که انسان در برخی امور، مجبور آفریده شده است. به طور مثال: انسان در آفریده شدن، در این دنیا بودن، از پدر و مادر خلق شدن، چگونگی خلقت و… مجبور است، ولی در اعمال و رفتار هیچگاه مجبور نبوده و نخواهد بود؛ بلکه رفتارهایی که انجام میدهد، او را مخیر و یا مجبور میسازد، که اعمال دیگر را به اجبار انجام دهد و یا اینکه انتخاب و گزینش نماید.
زمان کلاس تمام شده بود؛ اما بچهها حواسشان به صحبتهای استاد بود و استاد صحبتش را با این شعر خاتمه داد:
زاری ما شد دلیل اضطرار
خجلت ما شد دلیل اختیار
گر نبودی اختیار این شرم چیست
وین دریغ و خجلت و آزرم چیست
زجر شاگردان و استادان چراست
خاطر از تدبیرها گردان چراست
(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول.)
اما هنوز مشکلات برایم پایان نیافته بود و دلیل این همه بیثباتی رفتارها، مشخص نشده بود…