اگر گفتهاند «معلمی کار پیغمبران است» و اگر کار مربیان را دارای مسئولیتی انبیایی دانستهاند، مستند قرآنی این کلام، این است که خداوند در شأن پیامبران و فلسفۀ بعثت آنان فرموده است: «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ»۱؛ به آنان کتاب و حکمت میآموزد و آنان را تزکیه میکند. کسانی که گام جای گام انبیا میگذارند، در هدف، شیوه و عملکرد باید خود را شبیه سفیران الهی کنند و «انسان» بپرورند. همچنان که خمیر، موم، سنگ و آهن، در دستان هنرمندِ یک صنعتگر، «شکل» میگیرد، شاگردان هم در دستان هنرمند مربیان و معلمان شکل میگیرند و ساختار روحی و فکری آنان با برنامهها، شیوهها و محتواهای تعلیمی و تربیتی مربیان، نهادینه میشود.
«رابطۀ مُهر و موم»، چیزی است که در مورد مربیان و متربیان گفته شده و نقشی که در مُهر است، بر موم میافتد و این رابطه، از دوران مهد کودک تا دوران دانشگاه، با نسبتهای متفاوت وجود دارد. با توجه به نکتۀ یاد شده، برای ایفای «نقش تربیتی» از سوی مربی، نکات زیر باید رعایت شود و مورد توجه قرار گیرد:
- داشتن حالت پرورش و تربیت
پیشتر نیز گفته شد که کار معلم و مربی، تنها آموزش، تعلیم و انتقال معلومات از بیرون به درون ذهن شاگردان نیست۲. مربی چه بخواهد و چه نخواهد، تأثیر تربیتی و سازندهای بر شاگردان دارد؛ باید از این فرصت بهره گیرد و روحیات متعالی، تواناییهای فکری و ارزشهای علمی و معنوی را در وجود آنان رشد دهد و به بالندگی آنان کمک کند. برخی مثال میزنند به اینکه معلم خوب و مربی لایق، کسی است که نقش «کیسۀ بوکس» را برای شاگردان داشته باشد؛ همچنان که ورزیدگی ورزشکاران و بدنسازان در باشگاه به فرود آوردن ضربه به کیسه است و کیسه با تحمل ضربهها، سبب ورزیدگی ورزشکار میشود، مسلمانان نیز باید چنین نقشی در ارتباط با شاگردان داشته باشند و اگر میخواهند چیزی به آنان بیاموزند یا خصلتی ارزشمند را در وجودشان تقویت کنند، با تعامل شایسته و رشدآور، به این هدف برسند.
- استفاده از الگو
هم «الگو بودن» و هم «معرفی الگو»، نقش مهمی در جذب و تثبیت و هدایت دارد. اگر مربی بتواند خودش الگوی عملی متربی باشد، نیازی به حرف و تبلیغ زبانی هم نیست؛ رفتارش بزرگترین و مؤثرترین دعوت است. معرفی الگو هم پاسخی به حس قهرمانگرایی آنان است. شاگردان دوست دارند ارزشهای اخلاقی و اجتماعی را در چهرۀ انسانها به صورت عینی و تجسمیافته ببینند.
بیان داستان و زندگینامه، معرفی کتاب، برگزاری مسابقه و اهدای جوایز در این مورد، تشویق کسانی که از برجستگیها و مزایای اخلاقی و رفتاری برخوردارند، همه به نوعی الگودهی به مخاطب است. حتی اگر کسی به دلیل خواندن کتابی دربارۀ الگوهای متعالی، یا حفظ اشعار و جملاتی در موردی مطلوب مورد تشویق قرار گیرد، باز هم به نحوی از حس الگویابی استفاده شده و تأثیر دارد.
- نمونه بودن مربی
اگر مربی بتواند در عمل، تجسمی از حرفها و دعوتهایش باشد، میتواند بیشترین تأثیر را بگذارد. قرآن کریم، «عمل صالح» را در کنار «دعوت به خدا» میستاید و میفرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا»۳؛ چه کسی نیکو سخنتر از کسی است که به سوی خدا دعوت کند و عمل صالح انجام دهد؟ این نشان میدهد که «عمل»، پشتوانۀ «قول» است و ضمانت اجرایی دعوت به شمار میآید.
از پیامبر خدا(ص) نیز چنین روایت است: «یَا أَباذَرٍّ! مَثَلُ الَّذى یَدْعُو بِغَیْرِ عَمَل کَمَثَلِ الَّذى یَرْمِى بِغَیْرِ وَتَر»۴؛ ای ابوذر! مثَل کسی که بدون عمل دعوت میکند، هم چون کسی است که بدون زِه با کمان تیراندازی میکند. همچنان که تیراندازی و شلیک بیفشنگ و تیر ثمری ندارد، سخن و دعوت بدون پشتوانۀ عمل نیز خاصیت و تأثیری ندارد.
امام صادق(ع) نیز فرمود: «إنَّ العالِمَ إذا لَم یَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلوبِ کَما یَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفا»۵؛ عالم، هر گاه به علمش عمل نکند، موعظهاش از دلها میلغزد و ثابت نمیماند، همچنان که باران از روی سنگ و صخرۀ صاف، فرو میغلتد و نمیماند.
- رفق و ملاطفت
اگر ابتدا جذب شاگرد صورت بگیرد، تأثیرگذاریهای بعدی، آسانتر و عملیتر خواهد بود. برخورد ملاطفتبار و مهربانانه با شاگردان، یکی از عوامل جذب است. با رفق و مدارا، دلها زودتر رام و تسلیم میگردد و سخن، نافذتر میشود. از دیرباز شنیدهایم که:
درس معلم ار بود زمزمۀ محتبی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
این آموزۀ خوبی که حضرت فرمود، فراموش نشود: «لَیِّنُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ وَ لِمَنْ تَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ»۶؛ در مقابل کسی که به او میآموزید، نرم باشید. این نرمش، ملاطفت و رفتار برادرانه یا پدرانه، عواطف مخاطب را نیز همسو میسازد و از لجاجت و ستیزهجویی و عصیانگری میکاهد. در سیرۀ رسول اکرم(ص) نیز موارد متعددی سراغ داریم که در امر تربیت آن امت، بر خشونتها و تندیهای آنان صبور بود و مدارا و ملاطفت پیشه میکرد.
- رعایت زمینه و آمادگی
همچنان که بذر و نهال، در زمین مناسب و مستعد میروید و ثمر میدهد، همچنان که ساختمان، در زمین محکم و بیخلل استوار میماند، در امر تربیت و انسانسازی هم وجود بسترهای مناسب و زمینۀ پذیرش و قبول، لازم است و مربی باید این زمینه را شناسایی کند و اطمینان یابد؛ وگرنه باید به او گفت:
زمین شوره، سنبل بر نیارد
در آن تخم عمل ضایع مگردان۷
تشویق، احترام و تکریم، بسترساز «قبول تربیت» است. اجتناب از تحمیل، اجبار و اکراه، نکتۀ دیگری در این زمینهسنجی است و مراعات حالت اقبال قلبی و آمادگی روحی شاگردان، اصل دیگری در پذیرش پند و پیام است. گاهی باید کار تعلیم و تربیت را تدریجی و با شیب ملایم انجام داد. گاهی اگر «اقبال قلبی» نیست، باید منتظر پدید آمدن آن حالتِ روحی بود. گاهی باید «راه» را نشان داد و «هدف» را ترسیم کرد و انتخاب و اقدام و گام نهادن در راه را به مخاطب واگذاشت.
گاهی اعمال فشار و تحمیل، زمینهساز فرار و گریز است؛ مثل فنری که تحت فشار قرار گیرد و چون فشار برداشته شود، جهش و پرتاب شدن آن بیشتر است. گاهی بیدین شدن و گریز از مذهب و ارزشهای اخلاقی و مکتبی، نتیجۀ اجبار والدین، معلمان و مربیان است. همچنان که در ورزش، وزنهها را باید به تدریج بیشتر کرد یا حرکات ورزشی را به تدریج افزایش داد و تمرینها را سختتر کرد، در ورزش فکری و روحی هم -که همان تربیت است- باید این سیر تدریجی و محاسبۀ زمینه و آمادگی رعایت شود، وگرنه نتیجۀ عکس میدهد.
- شخصیت دادن و تکریم کردن
اگر متربیان احساس کنند که در نظر مربیان و معلمان، جایگاه ارزشمندی دارند و به آنان احترام گذاشته میشود، زمینۀ پذیرش بهتری پیدا میکنند. این «احساس شخصیت» در موقعیتها، زمانها و اشخاص گوناگون، میتواند به صورتهای مختلف باشد و تشخیص آن بر عهدۀ مربی و معلمی است که شناخت دقیقتری از شاگردان خود داشته باشد.
گاهی صدا کردن محترمانۀ متربی، شخصیت دادن به او است. پیامبر خدا(ص) اشخاص را با محبوبترین نام که مورد علاقۀ آنان بود، صدا میکرد و از لقبهای بد و تحقیرآمیز پرهیز میکرد. گاهی تذکر خصوصی و نه در حضور دیگران، حرمت نهادن به طرف است و برعکس آن، توبیخ نزد دیگران، او را در هم میشکند. گاهی مشورت کردن و پرسیدن از نظر شاگردان، نوعی شخصیت دادن است.
اینکه قرآن کریم به پیامبر(ص) -که عقل کل است- دستور میدهد با مردم مشورت کن۸، دلایل مختلفی از جمله تکریم و بها دادن به آنان و به حساب آوردن دیدگاه و نظر امت است؛ هرچند تصمیم نهایی با شخص پیامبر بود. احساس هویت و شخصیت، عامل جذب به سوی کسی است که شخصیت میدهد و بها و جایگاه قائل میشود و این در مسئلۀ تربیت نیروها، بسیار مؤثر است.
- سخاوت علمی
برخی از بذل و بخشش آنچه دارند، مضایقه میکنند. این بخل، چه در زمینۀ مال و امکانات، چه در عرصۀ علم و آگاهی، چه تجربههای ارزشمند، چه آبرو و موقعیت و حیثیت و نفوذ، عامل طرد و دفع است. برعکس، دست و دلبازی و بخشندگی در این عرصهها، دلها را جذب میکند.
سخاوت علمی به این معناست که اگر مربی، چیزی را میداند یا در زمینهای تجارب گرانقدر دارد یا دارای نفوذ و آبرو است، از اعطا و خرج کردن آن برای متربیان، مضایقه نکند.
یا فایده گیر آنچه ندانی ز دگر کس
یا فایده ده آنچه بدانی، دگری را
امام صادق(ع) فرمود: «زَکاهُ العِلمِ أن تُعَلِّمَهُ عِبادَ اللّه»۹؛ زکات دانش، آن است که آن را به بندگان خدا بیاموزی. امیر مؤمنان(ع) در وصیتنامۀ بلند و پر محتوای خود به امام حسن مجتبی(ع) که در نهج البلاغه آمده میفرماید: من تجارب یک عمر طولانی و شناختهایی را که از زندگی خود و امتهای گذشته و تلخ و شیرین حوادث و درسها و عبرتهای تاریخی آموختهام، به تو میآموزم، چون تو را بخشی از خودم، بلکه همۀ وجود خودم مییابم.۱۰
این خصلت، وقتی حاصل میشود که مربی، واقعاً دلسوز شاگردان باشد؛ رشد و صلاح و بالندگی آنان را رشد خودش و اهدافش بشناسد و احساس کند با در اختیار گذاشتن سخاوتمندانۀ آنچه میداند و به آن رسیده است، به «تکثیر خویش» پرداخته و وجود خود را در افراد دیگری تکرار کرده است.
- ارائۀ شیوه و روش
میدانیم که فراگرفتن «شیوه» در هر کاری، راهی میانبُر برای رسیدن به مقصود است. همچنان که در امور اقتصادی و فقرزدایی از جامعه، میگویند: به جای دادن ماهی به یک گرسنه و نیازمند، «ماهیگیری» به او بیاموز. در مسایل انسانی، فکری، علمی و زندگی حق مدارانه نیز، آموختن روش، بسیار مهم است.
آنچه شاگرد را در مسئلۀ مطالعه، خوشنویسی، نویسندگی و تحقیق، حفظ شعر و قرآن و حدیث، اجرای برنامه، درس خواندن، خودسازی و… زودتر به نتیجه میرساند، یاد دادن «روش» است. معلمان و مربیانی که در کار خود، روش خاص و موفقی دارند، زودتر راه تعلیم و تربیت را طی میکنند. اگر اینان بتوانند این روش موفقیت آمیز را به دیگران انتقال دهند، هم برنامههای جذابتری خواهند داشت، هم مهارت خود را توسعه دادهاند.
مربی شنا، وقتی میتواند از شاگردان خود «شناگر» بسازد که روش و فنون شناگری را به آنان بیاموزد؛ نه اینکه آنان را ساعتها در استخر رها کند، آببازی کنند و پیشرفتی نداشته باشند. مربی تربیتی هم خوب است «روش آموز» باشد؛ به شاگردان بیاموزد که اگر میخواهند هنر فکر کردن داشته باشند، از کجا شروع کنند، چگونه روی یک موضوع تمرکز پیدا کنند، چگونه از معلوم به مجهول برسند، چگونه از کنار هم قرار دادن معلومات، نتیجهگیری کنند و… .
اگر میخواهد «خودسازی» را به آنان بیاموزد، شیوۀ آن را آموزش دهد؛ اینکه مثلاً چگونه دانشآموزان به ارزش و استعداد خود پی ببرند، چگونه استعدادهای خود را شکوفا سازند، چگونه از فرصت عمر و سرمایۀ وقت و جوانی بهره ببرند. چگونه از شخصیتهای برجسته و خودساخته، درس و الگو و الهام بگیرند، چگونه به تقویت ارادۀ خویش بپردازند، چگونه نسبت به رفیقان و همنشینان خود مدیریت داشته باشند، چگونه نقاط ضعف اخلاقی خویش را از بین ببرند، چگونه فضائل اخلاقی را در خود نهادینه کنند و… . رسالت مربی، «انسانسازی» است.
در این عرصه، هم باید معیارهای «انسان نمونه» را بداند، هم به راههای رسیدن و رساندن به «هدف» آشنا باشد، هم سوز تربیت و تعلیم داشته باشد، هم خود را وقف این راه ارزشمند کند، هم با توجه به تدریجی بودن این مسیر، زود مأیوس نگردد، هم ارزش و اعتبار کار خود را بداند و به ملاکهای مادی و پولی و اقتصادی توجه نداشته باشد.
کلام را با رهنمودی از امام امت(ره) به پایان میآوریم:
«هر اصلاحی، نقطۀ اولش خود انسان است. اگر چنانچه خود انسان تربیت نشود، نمیتواند دیگران را تربیت کند. عالم، مدرسه است و معلمین این مدرسه، انبیا و اولیا هستند. در اسلام، همۀ امور، مقدمۀ انسانسازی است. همانطوری که هر شخص و هر فردی موظف است که خودش را اصلاح کند، موظف است که دیگران را هم اصلاح کند».۱۱
پینوشتها:
(۱) بقره(۲): ۱۲۹٫
(۲) ن. ک. مقالۀ «شکوفهها رشد میکنند»، از نگارنده، در شمارۀ پانزدهم همین نشریه.
(۳) فصلت(۴۱): ۳۳٫
(۴) طبرسی، رضیالدین حسن بن فضل: «مکارم الاخلاق»، ص ۴۶۵٫
(۵) شهید ثانی، زین الدین بن علی عاملی: «منیه المرید»، ص ۴۸٫
(۶) همان، ص ۱۹۳٫
(۷) سعدی.
(۸) «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (آل عمران(۳): ۱۵۹).
(۹) الکافی: ۱/۴۱٫
(۱۰) نهج البلاغه: نامۀ ۳۱٫
(۱۱) امام خمینی، سید روحالله: «کلمات قصار»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص ۱۸۳٫