چگونه یک آزاد اندیش تربیت کنیم؟
در گفتوگو با حجت الاسلام و المسلمین حمید ملکی، رییس مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن
حجت الاسلام و المسلمین حمید ملکی در سال ۱۳۴۱ در شهر همدان به دنیا آمد. وی علاوه بر اشتغال به تحصیل و تدریس در سطوح عالی حوزۀ علمیه، دارای مدرک کارشناسی ارشد فقه و مبانی حقوق از دانشگاه تهران میباشد. ریاست مرکز تخصصی تفسیر حوزه و نیز حضور ده سالۀ ایشان در برنامۀ پرسمان قرآنی رادیو معارف، از جمله فعالیتهای علمی و اجرایی این استاد حوزه به شمار میرود.
آزاد اندیشی چرا و چگونه و اینکه با چه روشی یک آزاداندیش تربیت کنیم، از جمله محورهایی است که در این گفتوگو مورد بررسی قرار گرفته است.
آزادفکری و آزاداندیشی چیست؟
اساس اسلام، آزادفکری و آزاداندیشی است. به قول شهید مطهری، اگر این آیۀ را در سردر عالم بزنند، همۀ انسانها میگویند این مکتب، مکتب کیست؟ اگر بگویی مکتب قرآن است، همه تسلیمش میشوند و آن آیه، این است: «فَبَشِّر عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه».(۱) این ناظر به همان آزاداندیشی است؛ یعنی اندیشهها آزاد باشند، در گرو فشارها و تهدیدها و فضاهای امنیتی قرار نگیرند، اندیشههای خودشان را بیان کنند تا تضارب اندیشهها شکل بگیرد، یا گفتوگوی تمدنی اتفاق بیفتد. فرض بکنید شما به عنوان یک متفکر، تعصب قومی قبیلهای و مذهبی خودتان را دخیل ننموده، آزادانه فکر کردید و به یک اندیشه رسیدید، علمی را تولید کردید، این اندیشه باید با یک اندیشۀ دیگر، تضارب پیدا کند و صیقلی بشود، عیب و نقصش آشکار و برطرف گردد.
ریشۀ آزادفکری و آزاداندیشی کجاست؟
اصل این قصه فطری است، انسانی است، تأییدش قرآنی است، روایی است و زمینههای رشدش دستوراتی است که در قرآن و روایات وجود دارد. اگر فطرت در کنار دین قرار بگیرد، آن آزادفکری و آزاداندیشی اتفاق میافتد. اهمیت زیادی که به تفکر در آیۀ «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»(۲) اشاره شده است، میگوید قلبهایتان را قفل زدند، چرا فکر نمیکنید؟ چرا تفکر نمیکنید؟ چرا تعقل نمیکنید؟ همه در مورد فکر است!
دیدگاه اسلام در مورد آن چیست؟
اسلامْ اندیشۀ آزاد را بیان کرده و از آن دفاع هم میکند؛ گویی رشدش را در آن میبیند. مثل همین آیهای که عرض کردم: «فَبَشِّر عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»؛ درود بر آن انسانهایی که میتوانند اقوال را بشنوند و در بین اقوال و اندیشهها، بهترین را انتخاب و پیروی کنند. این فریاد قرآن است، صدای اسلام است؛ اما متأسفانه به آن عمل نشده است. اسلام به کسی که میخواهد فکر کند، میگوید در ابتدا فرایند فکر را بگذران و بعد فکر کن. اگر بدون طی فرایند فکر کردن، فکر کنی، به گمراهی کشیده میشوی! اما با این حال، به شدت تأکید بر تفکر و اندیشه دارد.
طبق روایت «إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّهً ظاهِرَهً وَ حُجَّهً باطِنَهً»،(۳) فکر کردن در اسلام، حجتی است از حجج الهی، که روایت صحیحی هم است. یعنی خداوند برای مردم دو حجت قرار داده: یکی حجت ظاهری است، که انبیا (وحی) باشند و دیگری حجت باطنی است، که عقل و اندیشه باشد. فکر و اندیشه را همسنگِ وحی قرار دادند؛ به خاطر اینکه اگر فکر و اندیشه نباشد، وحی درک نمیشود. فکر به تنهایی نمیتواند به محتوای وحی دسترسی پیدا کند؛ اما وقتی وحی آمد، میتواند آن را بفهمد، میتواند آن را تأیید کند. یعنی این اندازه اهمیت دارد که اگر کسی از این حجت -که حجت باطنی است- استفاده نکند، از وحی هم نمیتواند استفاده بکند. یعنی وحی با کمک عقل وارد زندگی انسانها میشود.
آزادفکری منش پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت ایشان(ع) نیز بوده است و مصادیق آن را میتوان در منش و روش امام صادق و امام رضا(ع)، به دلیل فرصتی که پیدا کردند، به صورت عینی مشاهده کرد.
ضرورت آزادفکری و آزاداندیشی در دنیای امروز چیست؟
ضرورت بسیار زیادی دارد؛ به حدی که اگر آزادفکری و آزاداندیشی نباشد، حق شناخته نمیشود. تا حق شناخته نشود، حقپویان و رهروانِ حق، شکل نمیگیرند و اگر شکل نگرفت، همۀ انسانها در خسران به سر خواهند برد. چرا؟ چون «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»(۴)؛ آن روز، میزانْ حق است و ابزار به دست آوردن حق را خدا به ما داده است. یکی آزادفکری است، آزاداندیشی است. ضرورت آزادفکری، به اندازه حیثیت انسان میرسد.
ثمرۀ آزاداندیشی و آزادفکری چیست؟
علاوه بر شناخت حق -که اهمیتش بیان گردید- یکی از میوههای شیرین آزاداندیشی و آزادفکری، شکلگیری تمدن است. اگر آزاداندیشی و تضارب آرا و افکار صورت بگیرد و اشکالات یک اندیشه و فکر، واضح و مشخص شود، منجر به تولید علم میشود، که ثمرۀ آن شکلگیری تمدن است. چون تمدن بدون علم و بدون تولید فرهنگِ صحیح، امکان ندارد. شکلگیری تمدن، بدون آزادفکری و آزاداندیشی، امکان ندارد.
چگونه یک آزاداندیش و آزادفکر باشیم؟
اولین نکتهاش همان «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(۵) و «عَلَّمَ الْقُرْآنَ. خَلَقَ الْإِنْسَانَ»(۶) است. اول عَلَّمَ الْقُرْآنَ است. قرآن یعنی همان دستوراتی که اگر به آن عمل کنیم، آسمانی میشویم. بعد خَلَقَ الْإِنْسَانَ است. در حالی که اول انسان خلق شده، بعداً قرآن آمده است؛ رتبۀ آن مهم است. یعنی میگوید انسان را خلق کردم که بر اساس قرآن، استعدادهایش را شکوفا کند. شما در روایت میبینید که میفرماید: اگر به در خانه عالم نگاه کنید، ثواب دارد. اینها آن راهکارها است. اگر در حالی که مشغول کسب علم هستی، بمیری، مزد شهید میگیری. بحث علم و عالم را دقت کنید: «هَلْ یسْتَوی الذینَ یعْلَمُونَ والذینَ لا یعْلَمُونَ».(۷) تعصبات عمدتاً در جامعۀ بیعلم اتفاق میافتد. عمدتاً آنهایی که متعصب هستند، جاهل هستند. در روایتی امام علی(ع) فرمودند: « قَصَمَ ظَهری رَجُلان عالِمٌ مُتَهَتِّکٌ و جاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ»(۸)؛ پشت مرا دو گروه شکستند: عالم پردهدر و جاهل زاهدپیشه. اگر عالم، عالم متهتک نباشد، یعنی بر طبق علمش عمل کند، به علمش احترام قائل بشود، نگاه کردن به چهرۀ این عالم، ثواب دارد. یعنی برو عالم شو و عامل بر آن علم باش! این مقدمۀ آزادفکری و آزاداندیشی است.
راوی نقل میکند: دیدم پیامبر وارد مسجد شد. من دیدم یک گروه مشغول بحث علمیاند و یک گروه مشغول نماز و نیاز. من گفتم ببینم پیامبر وارد کدام حلقه میشود. حضرت یک درنگی کرد، بعد در آن حلقهای که بحث علمی میکردند، وارد شد! چون خدای سبحان، عابد (ملائکه) داشت، عالم نداشت!
بنابراین یکی از راههای ظهور و بروز آزادفکری و آزاداندیشی تعلیم و تعلّم است. منتهی ثمرۀ علم، به کمالش است. روایتی از امام علی(ع) است که فرمود: کمال علم، به عمل است.(۹) یعنی کسی که به دانستههایش عمل کند. یکی از دانستهها، این است که دیگران هم اندیشه دارند، دیگران هم فکر دارند. تو باید اندیشههای آنها را گوش بدهی. ممکن است چیزی استفاده کنی؛ چون «الحِکمَهِ ضالهُ الموُمِنِ»(۱۰)؛ حکمت، گمشده مؤمن است. انسان حکیم، برای فکر دیگران ارزش قائل است، برای اندیشۀ دیگران ارزش قائل است و در پی این است که اندیشه و فکر خود را بارورتر کند.
آزاداندیشی و آزادفکری فطرتاً شکوفا میشود، یا نیاز به آموزش دارد؟
خود آزادفکری، ریشهاش فطرت است و به انسان برمیگردد؛ اما برای رشد فکر، اسلام دستوراتی میدهد. اول به شخص میگوید: «أَفَلا یَتَدَبَّرون»(۱۱)؛ چرا اصلاً تدبر نمیکنید؟ فکر نیاز به آموزش دارد. البته آموزش نباید لزوماً کتابتی باشد. لقمان حکیم سواد ندارد، اما حکیم است. به او گفتند چرا حکیم شدی؟ ایشان گفت من کم حرف میزنم و زیاد فکر میکنم.
یک نفر، مانند لقمان حکیم است؛ ولی بعضیها نه! حتی شخصی استعداد بالایی دارد، اما یک کسی باید او را حرکت دهد. پس آن اصل آزادفکری و آزاداندیشی، در درون انسانها است، جزء ویژگیهای خاص انسانی است؛ اما تربیت کردن آن، بستگی به محیط و مربی دارد.
ما مربیان چه طور یک آزادفکر، یک آزاداندیش تربیت کنیم؟
ذات نایافته از هستی بخش
چون تواند که بود هستی بخش؟(۱۲)
شاگرد از استاد یاد میگیرد. شما اگر آثار شهید مطهری را ملاحظه کنید، مخصوصاً آنجاهایی که با مارکسیستها وارد گفتوگو میشود، یا جاهایی که اقوال آنها را نقل میکند تا نقدشان کند، اغلب کسانی که برای بار اول کتاب را میخوانند، میگویند این نظریه درست است! شهید مطهری آن قدر زیبا، گفتار دانشمندان را بدون تعصب و دقیق بیان میکند، که انسان میگوید پس کجایش باطل است. سپس آن را نقد میکند. شاگرد شهید مطهری هم از او یاد میگیرد که مثل او، آزادفکر و آزاداندیش باشد. حالا فرض کنید بنده به عنوان یک استاد، اگر کسی گفت که هگل این جوری گفته، بگویم غلط کرده این جوری گفته است! مارکس این جوری گفته، ده تا فحش هم به مارکس میدادم، شاگردم یاد میگیرد مثل من هر تفکر مخالفی را منکوب بکند!
بر اساس آنچه تا کنون فرموید، تمرین آزادفکری و آزداندیشی، مداومت بر علم است؟
علم و استاد، استاد، استاد… .
استاد و مربی چه ویژگیهای دیگری را نیز باید دارا باشند؟
یکی از ویژگیهای مربی، داشتن سعهصدر است: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک».(۱۳) این حرف مهم است: هیچ پیامبری نیست، مگر اینکه خدا اول به او سعهصدر داده، سینهفراخی داده، تا بتواند حرفهای دیگران را بشنود، حرفهای دیگران او را از پای در نیاورد، عصبانی نکند، نگران نکند، ناراحت نکند، دریادل باشد، تا آن وقت بتواند با آن حقی که خودش به آن رسیده، آنها را هم آرام آرام، بعد از اینکه همراهیشان کرد -نه اینکه در مقابلشان بایستد- آنها را به حق برساند. علاوه بر این، خود آن فضا، محیط و سیاست حاکم در آن جامعه، خیلی میتواند مؤثر باشد.
در برخورد با مبانی غربی، برای اینکه آزادانه فکر کنیم، چگونه باید عمل کنیم؟
زمانی که انسان آزادفکری میکند، میخواهد به یک سری حقایق برسد؛ اما این را هم به عنوان پیشنیاز میداند که برای رسیدن به حق، راه زیادی باید طی کند و به هر حقی که رسید، زود به قطع نرسد؛ همچنان واکاوی کند، تحقیق کند، پژوهش کند تا اینکه با آزاداندیشی و بدون تعصب، به حقایق دسترسی پیدا کند. یک انسان آزادفکر، آنها را خوب واکاوی میکند. فقط به شنیدنیها و خواندنیها توجه نمیکند، که مبادا آنها درست میگویند و من اشتباه میکنم! پس بار اول، با تعصب با آن مواجهه نمیشود؛ اما در گام بعدی، وقتی که نقاط ضعف را به دست آورد و مبانی خودش را استحکام بخشید، بر آنها ایستادگی میکند.
پینوشتها:
(۱) الزمر(۳۹):۱۷ و ۱۸٫
(۲) محمد(۴۷):۲۴٫
(۳) کافی: ج۱/۱۶٫
(۴) اعراف(۷):۸٫
(۵) علق(۹۶):۵٫
(۶) الرحمن(۵۵):۲ و ۳٫
(۷) الزمر(۳۹):۹٫
(۸) منیه المرید:۱۸۱.
(۹) کافی: ج۱/۳۰٫
(۱۰) بحارالأنوار: ج۲/۹۹٫
(۱۱) نساء(۴):۸۲٫
(۱۲) جامی، هفت اورنگ.
(۱۳) الشرح(۹۴):۱٫