شناخت درست مربی از فراگیر
یکی از لوازم اجرای درست و ثمربخش برنامههای تربیتی، داشتن اطلاعات صحیح و دقیق از مخاطب است. شناخت مخاطب در امور تربیتی ضروری است. روشن است که همۀ انسانها، مثل هم نیستند و به لحاظ هوش و استعداد و توانایی، با یکدیگر متفاوتاند؛ همانگونه که به لحاظ ظاهری با هم تفاوت دارند. حقیقت این است که حتی ممکن است دوقلوها نیز با یکدیگر در استعدادها و قابلیتها تفاوت داشته باشند.
تفاوت انسانها علاوه بر امور ظاهری -که یکی از زیباییهای خلقت و از جمله آیات الهی است۱– در امور باطنی و به طور مشخص، در استعدادها و تواناییهای ایشان نیز مشهود است و مورد اقرار همۀ کارشناسان امور تربیتی و انسانشناسان مکاتب مختلف قرار گرفته است. لحاظ این اختلافها در امور تربیتی ضروری است. در حقیقت ثمردهی یک فعالیت تربیتی، متوقف بر اموری، از جمله آگاهی نسبت به تفاوت مخاطبین در میزان استعدادها و تواناییها است.
علیرغم همۀ تفاوتهای موجود بین انسانها، مشترکات فراوانی نیز بین تمام افراد بشر یافت میشود که نباید از آنها غافل بود. شهید مطهری با تکیه بر آیات قرآن کریم، بعضی از این مشترکات را بیان کردهاند: «غایت آفرینش همۀ آنها، خلافت الهی است،۲ سرشار از ظرفیتهای علمیاند،۳ فطرتی خداشناس دارند،۴ انتخابگراند،۵ در وجود خویش از عنصر ملکوتی برخوردارند،۶ بهرهمند از کرامت ذاتی هستند و همۀ نعم الهی را برای آنها آفریدهاند۷ و اساساً تمام آفرینش را بهانهای برای کمال او قرار دادهاند.»۸ توجه به این نقاط اشتراک، از آن جهت ضروری مینماید که بدانیم مخاطب ما هر که باشد، با هر سطحی از فهم و استعداد، به واقع موجودی ارزشمند است که در صورت تربیت صحیح و قرار گرفتن در مسیری درست، میتواند یک فرد کاملاً موفق و مفید باشد و آنچنان که بزرگان ما فرمودهاند، حتی مسیر تحقق خلافت الهی نیز برای همه آنها باز است. در حقیقت ما در امر تربیت، با موجودی سرشار از ارزشها و تواناییها مواجهیم. مخاطب ما هر که هست و با هر خصوصیتی که شناخته میشود، مجموعهای ارزشمند از استعدادها و قابلیتهای رشد و کمال است.
رسول خدا(صلیالله علیه و آله) تعبیر زیبایی دارند و در یک عبارت کوتاه، هم به اشتراکات ارزشمند انسانها و هم به تفاوت استعدادهای ایشان، اشاره کردهاند: «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ»۹؛ انسانها معادنی از طلا و نقره هستند. علاوه بر آنکه با تعبیر «معادن»، به اشتراک همۀ انسانها در ارزش ذاتی و امکان به فعلیت رسیدن آن ارزشها اشاره نمودهاند، با تفصیل حکیمانۀ «طلا و نقره»، به تفاوت آنها در استعدادها اشاره کردند.
معادن همه ارزشمند هستند؛ اما استحصال آنها به لحاظ روش و زمانبر بودن و اقتصادی بودن، متفاوت است. استخراج هر معدن و به مرحلۀ تولید رساندن آن، نسبت به دیگر معادن متفاوت است. دسترسی به بعضی از آنها زمان کمتری میبرد؛ اما استخراج بعضی در زمان طولانیتری ممکن میشود. بنابراین هر یک از فرزندان ما، به مثابه یکی از معادن خلقت، سرشار از استعدادها و تواناییها هستند؛ هر چند معادن به لحاظ قابلیت با هم تفاوت دارند، لکن همۀ آنها در ارزشمندی و ضرورت استخراج مشترک هستند.
والدین و مربیان میبایست همچون یک کاشف توانا، علاوه بر شناخت این ظرفیتهای انباشته در هر یک از معادن، راه درست به فعلیت رساندن قوای نهفته در وجود او را بدانند و دست به استخراج و استحصال آنها بزنند.
ممکن است مخاطب ما در تربیت، از هوش ریاضی ضعیفی برخوردار باشد و لذا اصرار بر فهم ریاضی، میتواند نوعی زورگویی و تحکم به شمار آید؛ او احتمالاً نقاش خوبی خواهد بود. چنین نیست که همۀ ما پزشک و مهندس آفریده شده باشیم. اصرار بر رشتۀ تحصیلی و یا یک شغل خاص، میتواند یک تلاش بیثمر و مخرب باشد.
امیرالمؤمنین میفرمانید: «فرزندانتان را برآداب خود تربیت نکنید؛ چراکه آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند».۱۰ حقیقت این است که فرزندان ما، لزوماً آنچه ما میخواهیم، نخواهند شد و اساساً چنین توقعی نیز، توقع به جایی نیست؛ بلکه آنها همانی خواهند شد که خود میخواهند.
کار مربی در مراکز تربیتی و والدین در خانه، نه ایجاد توانایی و آفرینش توانایی، که حداکثر کشف معدن و کمک به استخراج آن است. چنانکه در نهجالبلاغه در مورد کار مربی، تعبیر دقیقی وجود دارد: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول».۱۱ در حقیقت مربی میباید دفینهها و گنجینههای نهفته در فرد را برانگیزاند و استخراج کند.
او میبایست با درک کامل از شرایط متفاوت مخاطبان، در جهت به فعلیت رساندن تواناییها و استعدادهای آنها کوشش نماید. انسانِ بیمقدار و بیارزش و بدون توانایی، وجود ندارد! همه معدن ارزشمندی هستند که در صورت استخراج، مفید واقع خواهند شد.
پینوشتها:
(۱) «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمینَ» (روم(۳۰):۲۲).
(۲) انعام(۶):۱۶۵٫
(۳) بقره(۲):۳۱ و ۳۲٫
(۴) اعراف(۷):۱۷۲٫
(۵) طه(۲۰):۱۲۲٫
(۶) سجده(۳۲):۷ و ۹٫
(۷) بقره(۲):۲۹٫
(۸) مطهری، مرتضی: «مجموعه آثار»، ج۲، ص۲۷۳٫
(۹) من لا یحضره الفقیه: ج۴/۳۸۰٫
(۱۰) شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید: ج۲۰/۲۶۷٫
(۱۱) نهج البلاغه: خ۱٫