یادداشت روزیادداشت روز تربیتی

یاور درماندگان

علی بانشی

در رسیدگی به نیازمندان، همیشه پیش‌قدم بود. فرقی هم برایش نمی‌کرد. آنچه را که در توان داشت انجام می‌داد. مثلاً تابستان‌ها در برداشت محصول به کشاورزان و باغبانانی که ناتوان بودند و یا بضاعت مالی نداشتند، کمک می‌کرد و یا زمستان‌ها، وقتی برف می‌بارید، پارویی برمی‌داشت و پشت‌بام‌ خانه‌های کسانی که به هر دلیل توانایی انجام کار نداشتند را پارو می‌کرد.

در حال عبور از خیابان، فردی را دیدم معلولی که از هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت را بر دوش گرفته و برای اینکه شناخته نشود، پارچه‌ای نازک روی سر کشیده بود. با کمی دقت او را شناختم. ترسیدم؛ نکند برای یکی از بستگانش اتفاقی افتاده باشد. جلوتر رفتم. سلام کردم و با آشفتگی پرسیدم: اتفاقی افتاده عباس؟۱ کجا می‌روی؟ او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد. مکثی کرد و بعد گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه می‌برم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته.

۱٫‌ شهید عباس بابایی.

دکمه بازگشت به بالا