بازخوانی عوامل حضور اجتماعی زن در غرب*
«آیا زن انسان است یا نه؟!»
مقصود از بیان این جمله، نه توهین است و نه تمسخر؛ بلکه موضوع کنفرانسی در فرانسه در سال ۵۸۶ م. است! جالب آنکه پس از بحث و بررسیهای فراوان، در نهایت به این نتیجه رسیدند که زن انسان است، اما انسانِ طفیلی که فقط برای خدمت به مردان خلق شده است!
این نمونه -و صدها نمونۀ دیگر از این قبیل(۱)- برای ما روشن میکند که نگاه غرب به زن و حقوق او، چگونه بوده است. حتی تا حدود سال ۱۹۰۰، زن کمتر دارای حقی بوده که مرد ناگزیر باشد از روی قانون، آن را محترم بدارد. پس چگونه غرب یکباره و در کمتر از یک قرن، به چنین تحولی –که فریاد متفکرین آن دیار را نیز بلند کرده است(۲)- دچار شد؟ واقعیت آن است که داستان حضور زن در اجتماع غرب و توجه به حقوق او، از نهضتی تحولخواه در قرن بیستم آغاز میشود. نهضتی با عوامل گوناگون آشکار و نهان، آگاهانه و ناآگاهانه:
۱ شتابزدگی در جبران مافات و غفلت فلسفی
از قرن هفدهم به بعد پابهپای جنبشهای علمی و فلسفی، در دنیای غرب نهضتی در زمینۀ مسائل اجتماعی و به نام «حقوق بشر» صورت گرفت. این نهضت فکری و اجتماعی ثمرات خود را نخستین بار در انگلستان و سپس در امریکا و بعد در فرانسه به صورت انقلابها و تغییر نظامها و امضای اعلامیهها آشکار ساخت و به تدریج به نقاط دیگر سرایت کرد. تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، آنچه دربارۀ حقوق انسانها گفته شده و یا عملًا اقدامی صورت گرفته، به حقوق ملتها در برابر دولتها و یا حقوق طبقۀ کارگر و زحمتکش در برابر طبقۀ کارفرما و ارباب مربوط است. در قرن بیستم، مسئلۀ «حقوق زن» در برابر «حقوق مرد» مطرح شد و برای نخستین بار در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، تساوی حقوق زن و مرد صریحاً اعلام شد؛ اعلامیهای که پس از جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۸، از سوی سازمان ملل متحد منتشر گشت.
محور بنیادین در همۀ نهضتهای اجتماعی غرب از قرن هفدهم تا قرن حاضر، دو چیز بود: «آزادی» و «تساوی». نظر به اینکه اولاً نهضت حقوق زن در غرب، دنبالۀ سایر نهضتها بود و ثانیاً تاریخ حقوق زن در اروپا از نظر آزادیها و برابریها فوقالعاده مرارت بار بود و زن غربی تا اوایل قرن بیستم از سادهترین و پیش پا افتادهترین حقوق محروم بوده و تنها در این تاریخ بود که مردم مغرب زمین به فکر جبران مافات افتادند، در این مورد نیز جز دربارۀ «آزادی» و «تساوی» سخن نرفت و همه معجزهها را از معنی این دو واژه خواستند.
در این نهضت به این نکته توجه نشد که مسائل دیگری هم غیر از تساوی و آزادی وجود دارد. تساوی و آزادی شرط لازماند؛ نه شرط کافی. در این جنبش دانسته یا ندانسته «تساوی» به جای «تشابه» به کار رفت و «برابری» با «همانندی» یکی شمرده شد، «کیفیت» تحتالشعاع «کمیت» قرار گرفت و «انسان» بودن زن، موجب فراموشی «زن» بودن وی گردید.
منشأ این غفلت فلسفی شاید این است که این نهضت شتابزده پیش رفت. از این رو در عین اینکه این نهضت، یک سلسله بدبختیها را از زن گرفت، بدبختیها و بیچارگیهای دیگری برای او و برای جامعۀ بشریت به ارمغان آورد.
۲ نیروی کار ارزان
به گفتۀ ویلدورانت، وقوع انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم، در گسترش و تعمیق جنبشهای اجتماعی زنان اروپایی تأثیر بهسزایی داشت. پس از صنعتی شدن کشورهای غربی و پیدایش صنایع بزرگ و متمرکز و رقابت شدید کارفرمایان در تولید کارهای ارزانتر برای به دست آوردن بازارهای خارجی، سبب شد آنان به زنان به عنوان نیروی کار ارزان و مطیع، توجه ویژهای داشته باشند. چون زنان تا آن هنگام درآمدی نداشتند و طبعاً میپذیرفتند مزدی کمتر از مردان به آنان پرداخته شود، لذا کارخانهداران در پی سوء استفاده از این وضع برآمدند.
شعارهای «استقلال مالی زن»، «آزادی زن» و «لزوم حضور اجتماعی زن»، دستاویز خوبی برای کارخانهداران بود تا بتوانند زنان را به محیط کارخانهها بکشانند و از آنان بهرهکشی اقتصادی کنند. بنابراین کارفرمایان از نخستین مدافعان حق مالکیت زنان بودند؛ زیرا تا آن هنگام، زنان اروپایی از تصرف در اموال خود محروم بودند و پس از ازدواج، شوهرانشان مالک اموال همسر میشدند.
۳ بهرهکشی سرمایهداران از نیروی جاذبه و زیبایی زنان
تکامل ماشینیسم، رشد روزافزون تولید به میزان بیش از حد نیاز واقعی انسانها و ضرورت تحمیل بر مصرفکننده با هزاران افسون و نیرنگ، و نیاز فوریِ استخدامِ همۀ وسایل سمعی، بصری، فکری، احساسی، ذوقی، هنری و شهوانی برای تبدیل انسانها به صورت عامل بیارادۀ مصرف، بار دیگر ایجاب کرد که سرمایهداری از وجود زن بهرهکشی کند؛ اما نه از نیروی بدنی و قدرت کار زن به صورت یک کارگر ساده و شریک مرد در تولید، بلکه از نیروی جاذبه و زیبایی او و از گرو گذاشتن شرافت و حیثیتش و از قدرت افسونگری او در تسخیر اندیشهها و ارادهها و مسخ آنها و در تحمیل مصرف بر مصرف کننده. و بدیهی است که همه اینها به حساب آزادی و تساوی او با مرد گذاشته شد.
- استفاده از آرای سیاسی زنان
نظامهای دموکراتیک، مدعی اتکای حکومت بر آرای مردم هستند. در این نظامها جاهطلبان و شیفتگان قدرت، چون زنان را انعطافپذیرتر و تأثیر تبلیغها را در آنان بیشتر مییافتند و از طرفی محتاج آرای بیشتری بودند، کوشیدند آنان را به میدان اجتماع و سیاست وارد کنند و با فریفتن و تحت تأثیر قرار دادن آنان، آرای بیشتری به دست آورند و بر اریکۀ قدرت تکیه زنند. در کشورهای غربی، طرفداری از نهضتهای حقوق زن، یک امتیاز بالقوه و دائمی برای احزاب سیاسی محسوب میشود. احزاب سیاسی از تبلیغات و تظاهرات زنگرایان بهره میگیرند و وعدۀ نامزدهای این احزاب به زنان، در واقع تضمینی برای پر شدن صندوقهای رأی به نفع خودشان است.
۵ هوسرانی و شهوترانی مردان
در هر یک از جوامع و فرهنگهای بشری، زنان کمابیش قید و بندهایی همانند «حجاب» داشتهاند. جوان قرن بیستم از فرصت گرانبهای پیشآمده نهضت حقوق زنان غفلت نکرد و برای اینکه از زیر بار تعهدات سنتی نسبت به زن شانه خالی کند و ارزان و رایگان او را شکار کند و به چنگ آورد، از همه بیشتر بر حقوق زن و تبعیضهای ناروا نسبت به او اشک تمساح ریخت. با عناوین فریبندهای چون «حقوق زن» و «آزادی زن» آنان را از قید و بندها رهایی بخشید و از خانهها بیرون کشید تا بدینسان به ارضای هرچه بیشتر شهوتهای حیوانی خود بپردازد.
ویلدورانت دراینباره میگوید: «حس زیباییشناسی فرومایۀ مرد نوین، کار را بدتر کرد؛ زیرا مرد نوین تن باریک و لاغر را پسندید. بدینگونه زنان بیش از پیش از آوردن کودکان، ناتوان گشتند و هرچه توانستند، از مادر شدن گریزان گشتند و آن را به کمترین حد ممکن رساندند.»
در مجموع باید گفت، نهضتهای دفاع از حقوق و آزادی زنان در قرون اخیر، پاسخی طبیعی –و هرچند ناصحیح- به موضع گذشتۀ فرهنگ غرب نسبت به زن بوده است. پاسخی که همزمان با هویت آزادبخشیاش، بستر موج سواری سودجویان نیز واقع شده و میشود.
در پایان لازم است اشاره شود که بازخوانی عوامل حضور اجتماعی زن در غرب نوین، از جهات مختلف برای ما بایسته و پر ارج است: اولاً جریان حقوق زن در غرب، خود مسئلهای تاریخی بوده و تمام فواید مطالعات تاریخی بر آن بار میشود؛ همانند عبرتگیری و ژرفاندیشی. ثانیاً این مسئله، از مهمترین سؤالات امروز جوانان ماست و ثالثاً هرچند جریان حضور زن در اجتماع و پیگیری حقوق او، به عنوان یکی از مقاطع تاریخی تحولات اجتماعی در «غرب» رخ داد، بر روی «ما» نیز اثر گذاشته و میگذارد و خواهد گذاشت. بنابراین ارائۀ نقشۀ راهی که بتواند نگاه جامعه به مشارکت اجتماعی زنان را از مدل غربی آن به مدل اسلامی تغییر دهد، قطعاً نیازمند خوانش فلسفۀ حضور و بازخوانی عوامل حضور اجتماعی زن در غرب نوین، به دور از سادهبینی و شعارگرایی است.
پینوشتها:
* یادداشت فوق، ترکیبی تحقیقی از منابع ذیل است: شهید مطهری، مرتضی: «نظام حقوق زن در اسلام»، صص۱۲-۲۳؛ حسینی، سید ابراهیم: «فمینیسم»، نشر معارف؛ دورانت، ویل: «لذات فلسفه»، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، صص۱۴۸-۱۶۱٫
(۱) به عنوان نمونه ر.ک. دانشپژوه، خسروشاهی، مصطفی، قدرتالله: «فلسفۀ حقوق»، مؤسسۀ امام خمینی، صص۱۳۳-۱۳۶٫
(۲) به عنوان نمونه دکتر آلن آر. کلاین (از اساتید رشتۀ مطالعات زنان در آمریکا) در پایان کتاب «عریان کردن فمینیسم» میگوید: «امید من این است که خوانندگان قادر باشند حقایقی را که در این متن افشا شد، برای شناخت بهتر دلایلی که فمینیسم –تئوری آن، خطمشیهای سیاسی و اندیشۀ کلی- دیگر نباید پذیرفته یا حفظ شود، به کار ببرند.»