مبادی اخلاق و تربیت توحیدی (۱)
هر وقت احساس تشنگی میکنیم، کمی آب میخوریم. روزانه چندین بار دست و صورت خود را با آب شستوشو میدهیم. هر روز چند بار به آیینه نگاه میکنیم و آشفتگی سر و وضع خودمان را مرتب مینماییم. هر لحظه هوایی را تنفس میکنیم که زندگی ما به آن وابسته است. اما شاید خیلی کم ـ و شاید هیچ وقت ـ به آب و آیینه و هوا توجه نکرده باشیم.
کدام یک از ما اندیشیده است که این آبی که آتش عطش ما را فرو مینشاند، چگونه در دستان من قرار گرفته است؟ چگونه چرخ و فلک و ابر و باد و خورشید و کوه و رود، دست به دست هم داده و چرخهای را ساختهاند تا من تشنه نمانم؟ حتی درسهای مدرسه را نیز به یاد نمیآوریم که هر قطره از این آب، هزاران مولکولی را در بر دارد که اتمهای اکسیژن و هیدروژن آن را میسازند. آیینه را که خودمان را به ما نشان میدهد، اصلا نمیبینیم. به هوا نیز توجهی نداریم؛ مگر وقتی که آنقدر آن را آلوده میکنیم که دیگر نفس کشیدن برای ما سخت و رنجآور شده باشد.
بیتعارف اگر کمی دقت کنیم، میتوان گفت در عصری که پیشرفت علمی و انفجار اطلاعات از مختصات بارز آن شمرده میشود، انسان در عمق غفلت و بیخبری قرار دارد. ما با محیط و پیرامون خود ارتباط پرشمار، اما کور و کمعمقی برقرار کردهایم؛ و دردناکتر از غفلت آدمی از جهان پیرامونش، غفلت او از خویشتن خود و بیگانه بودن با آن است.
گاهی به بعضی آدمها دلبسته و از بعضی دیگر دلزده میشویم. گاهی کاری را انجام میدهیم که میدانیم درست نیست و از کاری دوری میکنیم که در درستی آن شکی نداریم!
میدانیم وقت ما باارزشتر از طلا است و عمر ما محدود و بیبازگشت است، اما باز ساعتهای بسیاری از آن را با سرگرمیهای تلویزیون و رایانه میگذرانیم و در بسیاری از موارد، عمر خود را صرف برنامههایی میکنیم که دیدن آنها هیچ بهرهای برای هیچ زاویهای از زندگی ما ندارد، بلکه گاه اثرات مخرّب پیدا و پنهانی بر زوایای روح و جان ما نیز میگذارد.
گاهی بدون فکر و اندیشه حرف میزنیم و زود از گفتۀ خود پشیمان میشویم و گاهی سخنی بهجا را نمیگوییم!
گاهی برای یک مسألۀ بیارزش، خشم و کینه تمام وجود ما را در بر میگیرد و گاهی در موضوعی مهم و حساس، رگ غیرت ما نمیجنبد!
انگار بسیاری از ما، خودمان را نمیشناسیم و حتی گاهی از رفتار و گفتار خودمان نیز شگفتزده میشویم.
بیداری از خواب غفلت
اولین گام برای حرکت به سوی شناخت خود و جهان پیرامون انسان، بیداری از غفلت روزمرگی و رهایی از سرگرمیهای بیهودۀ آن است. ما وقتی کمی به خود آییم و درِ اندیشه و تفکر را به روی خود باز کنیم و از عقل و فکر خود بهره گیریم، اندک اندک به شناختی از جهان و خویشتن خواهیم رسید که شایستۀ حقیقت انسانی ما است.[۱]
اگر خوب به پیرامون خود بنگریم، همخوانی و همبستگی تکتکِ اجزای هستی را میبینیم، و نظم و نظام میان شب و روز و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را مشاهده میکنیم. همچنین خواهیم دید که هر عطشی را آبی، هر نقصی را کمالی و هر نیازی را اجابتی است. و در نهایت چراغ عقل با مشاهدۀ فقر و وامداری جهان و جهانیان و زوال و فناپذیری آنان، ما را به سوی آفریدگاری مهربان و توانایی بینیاز راهنمایی میکند که همه وابسته و وامدار او هستند؛ خدایی که از سر حکمت همه چیز را نظاممند و هدفمند آفریده است.
انسان نیز جزئی از این نظام هدفمند است، بلکه برگزیده و گل سرسبد این نظام است و خداوند همۀ هستی را در خدمت او قرار داده است.[۲]
اکنون باید بیندیشم که چه کنیم تا ناهمگون با این نظام و ساز مخالف با آن نباشیم. کمال و سعادت مطلوب ما چیست؟ و خداوند مهربان برای ما چه سرانجامی را پسندیده است؟ و نقشۀ راه ما برای رسیدن به آن چه خواهد بود؟
خداوند علیم، زمین را زینت کرد و هستی را بیاراست تا زمینه برای رشد و تکامل ما مهیا گردد.[۳] شکی نیست که شایستگی و لیاقت انسان، تنها در میدان عمل و رقابت در آزمون و امتحان است که شکوفا و پویا میشود؛ امتحانی که موضوع و مادۀ آن، خودمان هستیم و جهان هستی نیز کلاس درس و اولیای الهی نیز آموزگاران و مربیان آن[۴] هستند. هر لحظۀ زندگی و هر تصمیم و انتخاب درست یا نادرست ما نیز فرصت یا حسرتی خواهد بود که میتواند جایگاه ما را در رتبهبندی نظام هستی بهتر یا بدتر کند و به سعادت و خوشبختی نزدیکتر نماید یا از آن دور سازد.
در کارزار دنیا، عقل و فطرت از یک سو انسان را به سعادت ابدی میخوانند و از سوی دیگر شیطان و شهوت، آدمی را به لذت اندک و بازی گذران دنیا دعوت میکنند که سرانجام آن نیز فروپاشی و واماندگی شخصیت انسان است. پیروز و سرافراز این میدان، کسی است که زیر بار بندگی شیطان نرود و اسیر شهوتهای افسارگسیختۀ دنیا نشود و برای دو روز دنیا، داغ بردگی آن را بر پیشانی خود نگذارد؛ بلکه راه زندگی را پیوسته آنگونه برود که رهبران هدایتشدۀ الهی گفتهاند و رفتهاند.[۵]
عبودیت؛ تنها راه سعادت
این یگانه راه مستقیم هدایت و سعادت، عبودیت و پرستش خداوند قادر و قهّار است.[۶] هر کس به قدر و طاقت خود باید بکوشد[۷] تا در این راه به سوی کمال و تعالی خود پیش رود و از مسیر مستقیم آن منحرف نگردد. عبادت و عبودیت،[۸] دعوت تمام پیامبران الهی بوده است و قرآن کریم دعوت بسیاری از پیامآوران الهی – همچون نوح، هود، صالح و شعیب: را چنین بیان میکند: «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُه؛[۹] اى قوم من! خداوند را بپرستید، که شما را خدایى جز او نیست.»
آری؛ پرستش خدای تعالی و عبد او بودن، همان مدالی است که در هر نماز شهادت میدهیم که رسول خدا۶ که برترین و شریفترین مخلوق خداوند سبحان است، مفتخر به آن است.
روشن است که تمام عالمِ تکوین و آفرینش، عبد و مِلک خداوند سبحان است،[۱۰] اما انسان نیز تکویناّ با اختیار و اراده آفریده شده است و میتواند با ارادۀ خود و همنوا با تکوین، راه مستقیم هدایت و ولایت الهی را برگزیند و یا طغیان کند و در بیراهۀ گمراهی سرگردان و در جهنم شقاوت هلاک شود. بنابراین، اگر ما وجود خودمان را ـ به اختیار و با آگاهی ـ در مسیر هدایت و بندگی خداوند قرار دهیم، سرانجام نشان عبد خدا بودن را دریافت خواهیم کرد.
نمود عبد بودن ما، در کردار و گفتار ما آشکار میگردد. کسی که بنده و عبد خدای متعال است، یقیناً گفتار و رفتارش با آن که از بندگی خدا سرکشی میکند، یکسان نیست. از سوی دیگر، رفتار و کنش ظاهری انسان نیز از انگیزهها و گرایشهای درونی او سرچشمه میگیرد و مستند به آن است و این گرایشها و کششهای درونی نیز از بینشها و اندیشههای ما تأثیر میپذیرند.
از همین رو در برخی از روایات، نخستین مرتبۀ عبادت خداوند، معرفت و شناخت او بیان شده و اساس و رکن شناخت خدا توحید است.[۱۱] بنابراین، اگر انسان بخواهد در مقام عمل عبد باشد، باید در مقام اندیشه نیز مؤمن و موحد باشد.
با توجه به این نکته (تأثیر و تلازم میان حوزههای شناختی، گرایشی و رفتاری انسان)[۱۲] باید مراقب باشیم که همۀ حوزههای وجودی ما سمت و سوی الهی داشته باشد و از رخنۀ آفتهای بندگی و نفوذ شیطان در امان بماند و مثلاً توجه به حوزۀ رفتار ظاهری، ما را از توجه به جهتگیریهای حوزههای دیگر باز ندارد.[۱۳]
انسان نمیتواند عبد خدا باشد، اما دلش عشق و شوق غیر خدا را داشته باشد و یا در سر سودای غیر او را بپروراند. عبد خدا، دست و دل و دیدهاش نیز از آن خداوند است. عبد خدا؛ حتماً مؤمن، موحد، متّقی، مُحسن، محبّ و… خواهد بود. ما برای رسیدن به مقام عبودیت، باید همۀ وجودمان (از فکر و احساس و رفتارمان) رنگ و بوی خدایی بگیرد.
البته روشن است که ساماندهی و مراقبت از حریم وجودی خود با همۀ لایههای آن (اندیشهها، احساسات، رفتارها و…) به گونهای که همیشه در مسیر بندگی بمانیم و با فریب شیطان و هوای نفس از آن خارج نشویم، جز با بشارت به هدایت و امداد الهی دستیافتنی نخواهد بود: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ؛[۱۴] و کسانى که در راه ما (تلاش و) جهاد کردند، راههاى (قرب به) خود را به آنان نشان خواهیم داد و همانا خداوند با نیکوکاران است.»
پینوشت:
[۱]. سرانجام غفلتزدگی، سقوط در آتش جهنم و پستتر شدن از چهارپایان است: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (انعام، ۱۷۹).
[۲]. وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (جاثیه، ۱۳)؛ او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه را از سوى خودش مسخّر شما ساخته است. در این نشانههاى (مهمّى) است براى کسانى که اندیشه مىکنند.
[۳]. إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (کهف، ۷)؛ ما آنچه را روى زمین است، زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل مىکنند.
[۴]. لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (آلعمران، ۱۶۴)؛ همانا خداوند بر مؤمنان منّت گذاشت که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنها تلاوت کرده و ایشان را پاک کند و رشد دهد و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند که پیش از آن، قطعاً آنها در گمراهى آشکار بودند.
[۵]. أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه… (انعام، ۹۰)؛ آنها کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن.
[۶]. وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (یس، ۶۱)؛ و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است.
[۷]. لایُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها… (بقره، ۲۸۶)؛ خداوند هیچ کس را، جز به اندازهی تواناییاش، تکلیف نمىکند.
[۸]. به تفاوت میان عبادت کردن و عبد بودن توجه شود.
[۹]. اعراف، ۵۹ و ۸۵٫
[۱۰]. إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (مریم، ۹۳)؛ تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، بندهی اویند.
[۱۱]. أَوَّلُ عِبَادَهِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَهِ اللَّهِ تَوْحِیدُه (بحارالانوار، ج۴، ص ۲۲۸).
[۱۲]. همانگونه که بیان شد؛ افکار ما، سرچشمهی علایق و گرایشهای ما هستند که به رفتار خارجی منجر میگردد؛ اما این بدان معنا نیست که برخی از گرایشها و خلقهای ما، افکار و دیدگاه متناسب با خود را در پی نخواهند داشت و یا این که اصرار و ممارست بر رفتاری، خلق و خو و فکر و اندیشۀ متناسب با آن را تولید نمیکند، بلکه آنچه مسلّم است، در فعل اختیاری ما این سه عامل (با شدت و ضعف و طیف متفاوتی از تأثیر) وجود دارد.
[۱۳]. شاید بتوان گفت یکی از دلایل وجود تعابیر متعدد برای هدایت انسان (نظیر عبادت، احسان، تقوا، اطاعت و…) در قرآن کریم و کلمات اهلبیت:، همین تلازم و آمیختگی میان حوزههای وجودی انسان و اشاره به جهت متناسب آن است.
[۱۴] . عنکبوت، ۶۹٫