تربیت نوشت

اصول­گرایی و نسبت آن با تربیت حماسی

سيد صمد موسوی

در گفت­گو با دکتر غلامرضا بهروزلک

اشاره: دکتر غلامرضا بهروزلک (نویسنده و عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم) که علاوه بر تحصیل در علوم حوزوی موفق به دریافت دکترای علوم سیاسی شده­اند، هم­صحبت ما در این بخش بوده­اند. آنچه در ادامه می­خوانید، مشروح صحبتهای ایشان در گفت­وگو با نشریه­ی خیمه­ی معرفت، پیرامون نسبت میان تربیت حماسی و اصول­گرایی می­باشد.

 خیمه‌ی معرفت: با تشکر از شما استاد گرانقدر که وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشتید، در ابتدا تعریفی از اصول‌گرایی بفرمایید و اینکه آیا همان بنیاد گرایی است؟

دکتر بهروز لک: پیش از هر چیز اگر بخواهیم واژه‌ی اصول‌گرایی را تعریف کنیم، باید بگوییم که اصول‌گرایی، اصطلاحی است که چند سال اخیر مطرح شده و به نوعی در فارسی ترجمه‌ی کلمه‌ی «فاندومنتالیسم» یا بنیادگرایی است. ما برای بنیادگرایی یا فاندومنتالیسم چندین معنا داریم، که برخی از معناها خصلت منفی پیدا کرده و برخی از آنها خصلت مثبت دارند.

بنیادگرایی نخستین بار در آمریکا در اوایل قرن بیستم توسط گروهی از مسیحیان انجیلی، مسیحیان اوینجلیکال یا انجیلی که پروتستان بودند، شکل گرفت. آنها معتقد بودند که بر خلاف آموزه‌های دنیای غرب، باید به ظاهر و متن کتاب مقدس، انجیل برگردیم تا زمینه‌ی‌ سعادت آن جهانی و اخروی فراهم شود. آنها در واقع رویکردهای متصلب و جزمی را مطرح می‌کردند. تصلب بر ظواهر کتاب مقدس، نفی عقلانیت، نوآوری و مدرنیته، و تأکید بر همان بنیادهای برگرفته از کتاب مقدس به صورت جزمی، باعث شد که بنیادگرایی از همان ابتدا به صورتی منفی شکل گرفته و معانی مثبت در آن کمتر باشد و معنای منفی غالب گردد. بعدها در مواجهه‌ی غرب با جهان اسلام نیز آنها سعی کردند که بنیادگرایی را در همین معنا به کار گیرند؛ زیرا جریان اسلام گرایی در صدد بازگرداندن دوباره‌ی دین به سیاست بود. خب واقعیت این بود که اسلام‌گرایی بر خلاف آن مسیحیت صهیونیسم، متصلب و جزم‌گرا نبوده، یا حداقل بخش عمده‌ی اسلام‌گرایان این طور نبودند. به بیان دیگر، ما می‌خواهیم بگوییم که اسلام گرایی مانند بنیادگرایی مسیحی نبوده؛ بلکه در دورن خودش دارای طیف‌‌های مختلفی بوده است. بله! ما جریان‌های تحجرگرایانه هم داشتیم. اما در کل، اسلام‌گرایی دارای یک رویکرد متحول و پویا هم بوده است؛ یعنی می‌خواهیم این را عرض کنیم که بنیادگرایی از همان آغاز، خود به صورت یک واژه‌ی استاندارد بی‌طرف شکل نگرفت؛ بلکه جهت‌دار به نفع غرب و به ضرر نگرش اسلامی نمودار گردید. اخیراً بعد از انقلاب اسلامی، اصلاحی در ایران مطرح شد، که عده‌ای به جای اینکه بنیادگرایی را معادل فاندومنتالیسم به کار ببرند، آن را معادل اصول‌گرایی به کار می‌برند. البته در زبان عربی، بنیادگرایی به «الاصولیه» ترجمه شده است. حال ما باید این تفاوتی که بین بنیادگرایی و اصول‌گرایی، که حداقل در نوع تفاوت کاربرد مطرح است را جدی بگیریم. بنابراین نتیجه‌ی کلام این است که اصول‌گرایی لزوماً جریانی متصلب و متحجر نیست.

خیمه‌ی معرفت: اصول‌گرایی در قرائت شیعی را تبین فرمایید!

اصول گرایی به ویژه در قرائت شیعی آن، که در ایران محقق شده، به دلیل پذیرش اعتبار عقل، نوآوری و اجتهاد دارای رویکردی پویا است. چیزی که ما در ایران آن را به اصول‌گرایی اصلاح‌طلب تعبیر می‌کنیم که کلیت مکتب سیاسی امام خمینی قدس سره و رهنمودهای مقام معظم رهبری دامت برکاته در آن قرار می‌گیرد، از این باب است. به این معنا که ما اصول‌گرایی را با اصلاح‌طلبی در هم آمیخته‌ایم. اصول‌گرایی، تأکید بر اصول است. ضمن آن تأکید بر نوآوری نیز می‌باشد. امام قدس سره نوآور بوده است؛ جمهوری اسلامی میراث ماندگار حضرت امام قدس سره است که نوآوری را متناسب با زمانه‌ی خود مطرح کرد. خب اگر این گونه به اصول‌گرایی نگاه کنیم اصول‌گرایی در این معنا مثبت است و اصلاً منفی نیست. ما حتماً باید اصول را داشته باشیم. ما معتقدیم که در تفکر باید اصولی را داشته باشیم. ما این اصول را ایجاد نمی‌کنیم؛ بلکه آنها اصولی هستند که در متن خلقت قرار دارند و خداوند متعال آنها را در قالب قوانین و سنت‌های الهی و اجتماعی در قرآن کریم مورد تأکید قرار داده و مطرح کرده است. این سنت‌ها در قالب همین اصول در دین ما تبلور پیدا کرده و ما گاهی از آن به اصول دین یا اصول زندگی، یا اصول حیات فردی، اجتماعی و سیاسی تعبیر می‌کردیم. حال ما باید این را مورد توجه و محور قرار دهیم. ما باید در چنین بستری، باز به اصول‌گرایی نگاه کنیم، بستر مثبت است. اما عقل‌گرایی، خصلت اصول‌گرایی اسلامی است؛ چون عقل را به عنوان رسول باطنی تأیید کرده و مورد توجه قرار می‌دهد و همچنین از آن عقل بهره می‌گیرد تا بتواند دستاوردهای خوبی را نیز در این زمینه داشته باشد. و این چیزی است که ما از آن یاد می‌کنیم. حالا در این بستر باید ببینیم که حماسه و تربیت حماسی چه نسبتی با اصول‌گرایی اصلاح‌طلبانه دارد.

خیمه‌ی معرفت: به نظر شما تفاوت‌های بین بنیادگرایی منفی و بنیاد‌گرایی مثبت، که اصول‌گرایی است چگونه است؟

دکتر بهروز لک: بنیادگرایی منفی، صرفاً بازگشت به گذشته و تصلب بر ظواهر است. و بنیادگرایی متصلب، همان چیزی است که امروز ما آن را در وهابیت، طالبان و مکتب دیو بند در هندوستان می‌بینیم. آنها جریاناتی هستند که می‌گویند باید بر ظاهر شریعت، ظاهر روایات و قرآن تمرکز کرد. معیار هم، همان فهم و برداشتی بود که سلف صالح به تعبیر آنها، سلف داشته و از این رو اینها «سلفیه» هم خوانده می‌شوند و هر گونه دستاورد دنیای جدید، به حکم اینکه با گذشته ناهمخوان است را رد می‌کنند. عقل، معیار داوری قرار نمی‌گیرد. آنها عقل گرا نیستند و معتقدندکه شریعت را نمی‌توان با عقل فهمید و تأویل کرد. اینها جریاناتی هستند که ما با آنها مواجه هستیم. نمونه‌اش را هم عرض کردم؛ طالبان، وهابیت و جریان القاعده و غیره. ما می‌گوییم این درست نیست. اسلام برای آینده، برای جهان، انسان، جامعه، سیاست، اقتصاد و همه‌ی اینها اصولی را تعریف کرده، این اصول به تناسب نیازهای زمانه، تبیین‌های در واقع روشن‌تر و جدیدتری پیدا می‌کند. از این جهت، اصول ثابت هستند، اما در فروع و جزئیات و در تبیین‌های جزیی ما تفاوت‌هایی را می‌بینیم. به هر حال اگر اصول نباشد، ما به متن خلقت وفادار نخواهیم بود. این چیزهایی است که خداوند مقرر فرموده است.

ذلک و مَن یُعظِّم شّعائِرَ الله فَاِنَها مِن تَقَوی القُلُوب[۱]

خداوند این اصول را همانند شعائری قرار داده است که رعایت این شعائر و احترام به آنها نشانه‌ی تقوا و پاکی دل هاست.

یعنی خدا از ما می‌خواهد که این اصول را رعایت کنیم.

فَبَشِّر عِبادِیَ الَّذینَ یَستَعِموُنَ القُولَ وَ یَتَبِعوُنَ اَحَسََنَه[۲]

بنابر فرمایش خداوند متعال، امکان‌پذیرش حرف‌های جدید در یک چارچوب محکم وجود دارد و این همان نوآوری و اجتهادی است که ما در سنت اسلامی می‌بینیم. به هر حال آن بنیادگرایی منفی، هرگز چیز جدید را نمی‌پذیرد. سلفی‌‌گرا،گذشته‌گرا و ظاهرگراست؛ عقل‌ستیز و عقل‌گریز است اما ما در سنت شیعی اینها را نداریم و اینجا حرکت ایجابی و مثبت است.

خیمه‌ی معرفت: جناب استاد، لطفاً تعریفی از تربیت حماسی بفرمایید؟

اول باید در مورد مقوله‌ی تربیت یک تقسیم داشته باشیم و سپس به تربیت حماسی بپردازیم.

حماسه بیشتر در قالب اسطوره نگریسته می‌شود. اساطیری که الان وجود ندارند، غالباً خیالی و اغراق گونه‌ بوده و از حالت عادی زندگی بشری به دور می‌باشند. اینها چیزهایی است که ما در گذشته داشتیم. ظاهراً از نظر دوستانی که این بحث را دنبال می‌کنند، تربیت حماسی این نیست. اگر ما حماسه‌ی حسینی را یاد می‌کنیم، حماسه‌ی حسینی الگوپذیر است. حماسه‌ی حسینی، حرکتی است که ما الان می‌توانیم از آن الگو گرفته و در واقع آن را به کار ببریم. حماسه‌ی حسینی مانند داستان رستم و سهراب، خیالی یا اغراق گونه نیست؛ بلکه آن چیزی است که به عنوان انسان، در شرایط زندگی عادی بشر رخ داده است. اگر این نگاه را به حماسه داشته باشیم، حماسه همان چیزی است که مردم سعی می‌کنند آن را در واقع بپذیرند و به پذیرش آن عشق و علاقه نشان داده و نگاهی مثبت و در واقع پویا به آن داشته باشند و تلاش می‌کنند که آن حماسه را در زندگی شخصی و فردی خود تمجید و پیگیری کنند. در هر حال آن مدح و تمجید فوق‌العاده از حماسه، که شما حاضر باشید خود را هم در راه آن فدا کنید. حاضر باشید خود را وقف آن کرده و آن را محور قرار بدهید، همان تعریفی است که ما هم‌اکنون می‌توانیم از حماسه داشته باشیم. تربیت هم فرآیند انتقال ارزش‌ها، هنجارها، دیدگاه‌ها و ذهنیت‌های یک جامعه به اعضای جدید آن است. در هر حال ما وقتی بخواهیم تربیت انجام بدهیم قصد داریم آن ارزش‌های بنیادی خودمان را منتقل کنیم؛ می‌خواهیم افرادی که تحت تربیت ما قرار می‌گیرند را به شیوه‌ی جدیدی شکل بدهیم.این توصیه ای بود که اهل بیت علیهم السلام داشتند. «علیکم بالاحداث»؛ جوان‌ها را دریابید. چون جوان‌ها «اسرعوا الی الخیر» هستند. محتواهای دیگری هنوز در ذهن‌شان به صورت قوی شکل نگرفته است. آنها راحت‌تر می‌توانند به راه درست هدایت بشوند. پس تربیت یعنی اینکه ما می‌خواهیم فرآیند یادگیری انتقال هنجارها و ارزش‌ها را داشته باشیم، به طوری که بتواند آنها را طبق الگویی مطلوب بار بیاورد. حماسی یعنی اینکه آن شور، اشتیاق و نشاط را در متعلم و متربی ایجاد کنیم، به طوری که او بتواند طی یک فرآیند تربیت حماسی، آن آموزه‌ها را با دلبستگی تام و با علاقه، شور و نشاط بپذیرد. حالا تعریفی هم که مطرح شده یک فرآیند تربیتی معرفتی است که با اصول معینی، به دنبال تربیت و پرورش متربی می‌باشد و قابلیت خلق حماسه‌هایی را در عرصه‌های مختلف زندگی دارد. این حماسه، محدود به یک بُعد فردی، دینی و غیره نیست. به طور مثال الان تربیت حماسی، تربیتی است که شجاعت اقدام را در فرد ایجاد می‌کند. آیا ما باید به دنبال انرژی صلح آمیز هسته‌ای برویم یا نه؟ آیا این از توان ما برمی‌آید یا نه؟ اگر تربیت غیر حماسی باشد، می‌گوید: آقا! اینجا دیگر بن‌بست است؛ آخر خط است؛ مانع وجود دارد؛ در حالی که تربیت حماسی شجاعت، ارزش و پویایی را محور قرار می‌دهد. و بن‌بست‌ها را پشت سر گذاشته و از آن رد می‌شود؛ مانند انرژی هسته‌ای، سلول‌های بنیادی و دستاوردهای دیگر. در هر حال، تربیت حماسی، متحول نیست که از عقلانیت به دور باشد اما بر اساس آن اعتمادی که به توانایی‌های خود دارد حاضر است که دست به اقدام زده و پیگیری کند.

خیمه‌ی معرفت: در تعریف فرمودید، باید به اصولی پایبند باشند، حال بفرمایید این اصول کدام‌اند؟

دکتر بهروز لک: ما در مکاتب تربیتی، چند مکتب داریم که در واقع مکتب تربیتی اسلام به شیوه‌ی دیگری است. به طور مثال در مکتب جان دیویی که یک نوع پراگماتیسم تربیتی است، اصول اصلاً قابل تصور نیست؛ بلکه اصول خود به خود ساخته ‌شده و هر چند وقت یک بار هم تغییر پیدا می‌کند. ما چون معتقدیم که خداوند متعال یک سری سنت‌ها و اصول را در تاریخ جهان قرار داده است، نمی‌توانیم رویکردی پراگماتیستی به جهان داشته باشیم. تعریف مسلمان این است که تسلیم اراده‌ی خدا شده است. اراده‌ی خدا هم در هر حال حکمت و سنت دارد. خداوند به تغییرناپذیری و تحویل‌ناپذیری این سنت‌ها تأکید دارد.

لن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا[۳]

نه تبدیل پذیر است که به طور کلی و در واقع از بین برود و نه تحول‌پذیر است که سنتی دیگر جای آن را بگیرد و به سنت دیگری تحویل بشود. می‌خواهم بگویم ما که مسلمانیم، حتماً باید اصول را داشته باشیم. بر اساس چه چیزی می‌خواهیم تربیت کنیم. اینجاست که اصول‌گرایی ارزش‌های بنیادی را به ما القاء می‌کند. هم خودمان به آنها پایبند باشیم و هم آنها را به دیگران منتقل کنیم. در روایت داریم که «کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم»، یعنی چه؟ یعنی شما خودتان آن اصول را بشناسید، به آن وفادار و پایبند بمانید و آن را با عمل خودتان به دیگران منتقل کنید. در قرآن کریم، سوره‌ی «و العصر» انصافاً بسیار زیباست. ما در بحث‌های اجتماعی، اخلاقی، تربیتی می‌توانیم از این سوره استفاده کنیم، هر چند که چند آیه، بیشتر نیست اما معانی بسیار متعالی و عمیقی در آن نهفته است. «و العصر»، قسم به عصر؛ حالا هر عصری باشد. عصر ظهور، یا عصر زمان؛ یا فشردگی و فشاری که در زندگی باشد، «لَقَد خَلَقَنَا الِانسانَ فِی کَبَد»[۴] و احتمالاتی که مفسران گفتند. «انّ الانسان لفی خسر» همانا انسان در خسران و زیان است. دو استثناء وجود دارد. «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» کسانی که ایمان آورده اند! حال باید به چه چیز  ایمان بیاورند؟ این ایمان باید اصول مشخصی داشته باشد. اینها افرادی هستند که تنها به ایمان قلبی کفایت نمی‌کنند، پیگیر آن هستند. «و اعملوا الصالحات» صالحات را هم پیگیر هستند. ما وقتی به عرصه‌ی اجتماعی وارد بشویم «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» تواصی به حق. وقتی ما از اصول‌گرایی صحبت می‌کنیم، همان اصول ثابت، حق‌اند، که به خدا متصل شده‌اند. اگر اصولی به خداوند متصل نشوند پا برجا نیستند. زیرا خداوند، خالق کل شی است. اوست که خالق این اصول است. اصول جهان هستی و اینها را خداوند قرار داده و جعل کرده است؛ البته جعل تکوینی. در هر حال می‌خواهیم بگوییم که ما در تربیت حماسی به یک آرمان ایمان آوردیم و می‌خواهیم بر اساس آن عمل کنیم. اما وقتی می‌خواهیم به تربیت بپردازیم باید آن اصول را رعایت کنیم که تواصی به حق باشد. اما اگر حقی وجود نداشته باشد، ما باید به چه چیز تواصی کنیم. اگر اصول مشخصی نباشند ما چگونه باید تواصی کنیم؟ تواصی به حق، آن است که شما به یک اصول مشخصی دست پیدا می‌کنید و به آن وفادار هستید. دیگران را هم به این حق دعوت می‌کنید. تواصی؛ یعنی یکدیگر را به این حق سفارش و دعوت کردن. «تواصوا بالحق تواصوا بالصبر» در این راه هم باید شجاعت به خرج بدهیم. اما جاهایی هم باید صبر کرد. در هر حال می‌خواهیم بگوییم که تربیت حماسی، ارزشمند است و ما باید افراد را طوری بار بیاوریم که شجاعت و ایمان به اصول داشته باشند.

خیمه‌ی معرفت: اینها شاخصه‌های اصول‌گرایی هستند؟

بله! ایمان به اصول، تشخیص راه درست از نادرست، دشمن شناس بودن، خودشناس بودن و موقعیت شناس بودن اینها همه‌ی چیزهایی هستند که باید در تربیت حماسی، به مخصوص با نگاه مثبت و اصول‌گرایانه مورد توجه و مد نظر قرار بدهیم. پس اصول‌گرایی، تحجر نیست؛ بلکه تجدد و تجدید کننده است. اما تجدید اگر در یک چارچوب نباشد، به قهقرا یا به هرج و مرج و بی بند و باری خواهد انجامید. همان طور که آقا فرمودند. اما اگر در چارچوب یک اصول قرار بگیرد، ما را به پیشرفت، نوآوری و در واقع پیروزی، کامیابی و موفقیت خواهد رساند.

خیمه‌ی معرفت: شما فرمودید اصول‌گرایی چارچوب‌هایی دارد و بعد فرمودید شاخصه‌هایی را نیز داراست، حالا می‌توانید چارچوب اصول‌گرایی را برای ما مطرح بفرمایید؟

دکتر بهروز لک: چارچوب اصول‌گرایی این است که به اصول ثابتی که در عرصه‌ی معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی وجود دارد، وفادار باشد، حق را خوب بشناسد و آن را پیگیری کند. اما یکی از اصول ثابت «توحید» است، که همه جا باید باشد. توحید هم مبدأ خلقت است و هم غایت خلقت. «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»[۵]  این چیزی است که ما در آموزه‌های اصول‌گرایی داریم. دوم، قانونمندی جهان هستی و سنت‌های الهی است که باید عمل کنیم. سوم، اصل «اصالت عمل انسان» است و اختیار انسان در عمل و مسئولیت داشتن او است. ما از این اصل به مسئولیت انسان تعبیر می‌کنیم. «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغییروا ما بانفسهم»[۶]  ما این را یک اصل می‌دانیم. اصل دیگری که بسیار کلیدی و اساسی است، اصل «اسوه‌پذیری و امام‌محوری» است. ما در اندیشه‌ی شیعی اصول‌گرایانه‌ی خود همین تجلی حق را در وجود مبارک امام متجلی می‌دانیم. «یوم ندعوا کل اناس بامامهم»؛ یعنی تجلی همه‌ی عصاره‌های خلقت. «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» اسوه و الگوی حسن در وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. همه‌ی اینها چیزهایی هستند که ما در اصول خودمان داریم و باید آنها را رعایت کرده و پایبندشان باشیم. اما از این طرف، نوآوری در روش‌ها،‌ نوآوری در تبیین از اصولی است که باید آنها را کارآمدتر، پیشرفته‌تر و عمیق‌تر کنیم. اینها کارهایی هستند که ما می‌توانیم انجام دهیم، و این بر خلاف فهم گذشته‌ی ما نیست؛ یعنی ممکن است ما اصول را تا ده درجه تشخیص داده باشیم و الان که عمیق‌تر کنکاش کنیم، شاید به بیست درجه برسیم. اینها چیزهایی هستند که می‌توانند ابداعات ما باشند. در هر حال جمع‌بندی بحث‌مان را می‌کنیم. پیشنهاد من این است که ابتدا ما در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی در همه‌ی عرصه‌هایی که در جامعه‌ی پویا و تمدن‌ساز خود دنبال می‌کنیم،  از یک تربیت حماسی، تعریفی جدی داشته باشیم همدیگر را به حق، حرکت، اقدام و پویایی توصیه کنیم و این همان چیزی است که ما در زمینه‌‌سازان ظهور داریم. «یَخرُجُ اُناسٌ مِن المَشرِق فَیَوطَئُونَ لِلمَهدِی»، زمینه‌سازی کنیم و در هر حال ارکان این تربیت حماسی، که ما می‌خواهیم بر اساس رویکرد اصول گرایانه انجام بدهیم، این است که طرفین، همدیگر را به آن معیارهای پذیرفته شده‌ی حق توصیه کنند. دوم این است که نقش کلیدی رهبری و نظام امامت و رهبری را نادیده نگیریم. شجاعت داشتن، دشمن را شناختن، ارزش‌ها و توانایی‌های خود را باور داشتن، اینها چیزهایی هستند که ما در تربیت حماسی اصول‌گرایانه، باید مدنظر قرار بدهیم.

خیمه‌ی معرفت: برای عملی کردن بحث اصول‌گرایی و این روند، بیشتر بحث در مورد جوان‌ها مطرح می‌شود، شما چه پیشنهاداتی دارید؟

دکتر بهروز لک: اساسی‌ترین رمز موفقیت در این کار، این است که ما ذهن عمومی را روشن کنیم که ما می‌توانیم. ما اصولی داریم که آنها به موفقیت ما کمک می‌کنند. امید ایجاد کردن؛ یعنی این اصول را به ذهنیت عمومی تبدیل کردن. امروز دشمن می‌خواهد از طریق ترویج فحشاء‌، فساد و اعتیاد، این پویایی را از نسل جوان ما بگیرد، ما نباید این اجازه را بدهیم باید این پویایی را حفظ کنیم، باید اصول را به او معرفی کنیم و از آنها بخواهیم که با شجاعت و حماسه این اصول را پیگیری کنند.

[۱]. سوره‌ی حج، آیه‌ی ۳۲٫

[۲]. سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۱۸٫

[۳]. سوره‌ی فاطر، آیه‌ی ۴۲٫

[۴]. سوره‌ی بلد، آیه‌ی ۴٫

[۵]. سوره‌ی الذاریات، آیه‌ی ۵۶٫

[۶]. سوره‌ی رعد، آیه‌ی ۱۱٫

دکمه بازگشت به بالا