افکاری که کفری‌تان می‌کند

علی صادقی‌سرشت

بررسی باورهای نادرست تربیتی در فرزندپروری نوجوان                                                      

برخی والدین در تربیت نوجوان خود دچار باورهای معیوبی هستند که هم حال خودشان را بد می‌کند و هم حال نوجوان را. در این شماره قصد داریم شما را با برخی از مهم‌ترین این باورها آشنا سازیم.

بی‌‌چرا!

برخی والدین بر این باورند که نوجوان‌شان نباید آنها یا بزرگ‌ترهای خود را مورد چون چرا قرار داده و با آنها مخالفت کند. این انتظار از همان کودکی از سوی برخی والدین به فرزندان القا می‌شود که هر چند تا حدی مطلوب است، اما دربارۀ آن، ملاحضاتی نیز وجود دارد.

درست است که بزرگسالان تجربۀ بیشتری دارند، به قول معروف چند پیراهن بیشتر کهنه کرده‌اند، سرد و گرم روزگار را بیشتر چشیده‌اند -که البته همین هم هست- اما اعتقاد به باور غلطی که در ارتباط با نوجوان مطرح شد، آثار زیان‌باری را به همراه دارد. در این قسمت به برخی موارد اشاره می‌شود:

  1. این تصور والدین می‌تواند ریشه در یک احساس ناهشیار آنها، مبنی بر این باشد که آنها از اشتباه به دورند و لذا غیرقابل نقد هستند؛ حال آنکه بررسی موارد اختلافی والدین با نوجوان، نشان می‌دهد که این‌گونه نیست که همیشه والدین درست بگویند و هیچ اشتباهی در موضع‌گیری‌های خود نداشته باشند. چه بسا برخی انتظارات، توقعات و موضع‌گیر‌های نوجوان درست‌تر باشد. ریشه ناهشیار مخالفت والدین، به آن برمی‌گردد که مخالفت نوجوان با باورشان را در واقع مخالفت او با خودشان و تمامیت وجودی‌شان می‌پندارند و نمی‌توانند بین اصل وجود خود و موضعی که در مورد مطلبی خاص در مقابل نوجوان دارند، تمایز قایل شوند. این حالت ناهشیار والدین، می‌تواند آنها را به سمت و سوی خودبینی بکشاند تا جایی که نتوانند حق را در موضوعات اختلافی با نوجوان تشخیص دهند. در این موارد اگر نوجوانی خود را در مخالفت کردن با والدین ناتوان بپندارد، در نتیجه افسرده می‌شود و اگر بخواهد وارد جنگ قدرت با والدین شود، روحیۀ تمرد و سرکشی در او تقویت می‌شود.
  2. حتماً این مثال قدیمی را شنیده‌اید که «سکوت نشانۀ رضاست». این سخن هم درست است و هم نادرست. در جایی که امورْ خوشایند یک شخص باشد، معمولاً سکوت نشانۀ رضا است؛ اما در جایی که پای امری ناخوشایند در میان است، سکوت همیشه علامت رضا نیست. تصور کنید نوجوانی بر سر موضوعی با والدین خود دچار چالش شده است، والدین از موضع قدرت، با این باور که نوجوان حق چون و چرا ندارد، وارد بحث می‌شوند، نوجوان ساکت می‌شود و به حرف آنها گوش می‌دهد. اینجا در واقع نوجوان مجبور به اطاعت از دستورات شده است، نه آنکه قلبش با دستور زوری والدین همراه شده باشد. این اجبار و عدم همراهی قلبی، به مرور فاصله بین والدین و نوجوانان را بیشتر و بیشتر می‌کند، هر چند در ظاهر نوجوان دارد از آنها اطاعت می‌کند.
  3. والدینی که با باور «بی‌چرا!» نوجوان خود را می‌خواهند تسلیم کنند، در واقع به جنگ فکر و اندیشۀ نوجوان خود رفته‌اند. در این موارد نوجوان اجازه نمی‌یابد با اتکا به اندیشۀ خود، تفکر کند و نیز احساس‌های مرتبط با اندیشۀ خود را به صورت مستقل بازشناسد و به آنها احترام گذارد و از همین رو برای ورود به بزرگسالی آماده نمی‌شود. یعنی استقلال فکری لازم را پیدا نمی‌کند و همیشه محتاج دستورات هدایتی والدین (هر چند گاهی درست نیست و واقعاً مطابق علایق و استعدادهای او نیست) باقی می‌مانند.
  4. یکی از عوامل شکست انسان‌ها، آن است که به خود دروغ بگویند، علایق و استعدادهای خود را انکار کنند و یا آنچه را ندارند -به دروغ- ادعای داشتنش را بکنند. باور بی‌چرا! در تربیت نوجوان، سبب می‌شود برخی نوجوانان برای کم کردن فشار ناشی از آن، از مکانیزم دروغ‌گویی به خود استفاده کنند. آنها در واقع به دروغ‌گویی به خود ترغیب می‌شوند؛ چرا که در مواقعی که واقعاً حق با آنهاست، اما فشار والدین است که بی‌چون و چرا باید حرف بزرگ‌تر را بپذیرند، آنجاست که نوجوان به دروغ به خود، گاهی به صورت ناهشیار می‌قبولاند که حق با من نیست! و این دروغ بزرگ، هر چند فشار روانی او را کم می‌کند، ولی راه را بر انکار حقیقت برای او در آینده باز می‌کند.

تو اینی!

یکی دیگر از باورهای معیوب و آسیب‌رسان والدین، قضاوت دربارۀ نوجوان خود بر اساس رفتارش است. گویی آنها از یاد برده‌اند که انسان‌ها ممکن الخطا هستند و نباید به خاطر یک خطا و اشتباه، کل وجود فرد را قضاوت کنیم. تصور کنید شخصی دچار سرماخوردگی یا بیماری قند است. آیا می‌شود وجود او را چون دچار بیماری جسمی شده است، فردی شریر بدانیم؟! در مسایل روانی هم (البته با لحاظ تفاوت‌هایی) می‌توان این تشبیه را به کار برد. نوجوان یک انسان است و جایز الخطا. نباید اشتباه او را بزرگ‌نمایی کرد؛ بلکه باید آنها را ریشه‌یابی کرد و بر اساس آن، درمان را پیگیری کرد. از یک نگاه کلی، رفتارهای اشتباه نوجوان، یا ناشی از هوش پایین اوست، یا نادانی و یا اختلالات عاطفی-هیجانی که دچارش شده است. در صورتی که او هوش پایین داشته باشد، نیاز به فعالیت‌های توانمندسازی هوش دارد. در صورتی که اشتباهات او ناشی از نادانی او است، باید در قالب مطالعه و گفت‌وگو در فضایی محترمانه و دوستانه، اطلاعات او را بالا برد. در صورت ابتلای او به مشکلات عاطفی-هیجانی، باید مسیر مشاورۀ تخصصی و درمانی را پی گرفت. هیچ کدام از این سه دلیل اشتباهات نوجوان، خود نوجوان نیستند. البته نوجوان در گرو اعمال اشتباهش است، ولی خودِ اشتباه نیست. باور اشتباه والدین به اینکه نوجوانْ عین اشتباهاتش است، سبب می‌شود تا نوجوان نیز خود را مساوی اشتباه بداند و این بسیار خطرناک است؛ چون انگیزۀ اصلاح در او کم می‌شود و احتمال اشتباهاتش بالا می‌رود.

عامل عصبانیت ما هستند

یکی دیگر از باورهای اشتباه والدین در مواجهه با نوجوان، این است که نوجوان «می‌تواند» آنها را ناراحت و عصبانی کنند. برای روشن شدن دلیل اشتباه بودن این باور، لازم است به مطلب زیر توجه شود.

آسیب‌ها و بیماری‌های جسمی، یا به علت یک عامل آسیب‌رسانندۀ خارجی (مثل اینکه فردی آسیب زده یا مثلاً زلزله‌ای در محیط رخ داده) روی می‌دهد و یا به علت آنکه نیازهای فیزیولوژیک آدمی -که برای بقای او ضروری هستند، هم‌چون آب، غذا، هوا، مسکن و…- تأمین نمی‌شود. درد ناشی از این آسیب‌های جسمی (ج)، مستقیماً توسط فرد درک می‌شود و عامل دردناک (الف) نیز، توسط او تشخیص داده می‌شود. در این موارد می‌گوییم: «الف» موجب «ج» می‌شود.

به اشتباه تصور می‌شود که آسیب‌های عاطفی و روحی نیز، ریشه در یک عامل فردی یا محیطی دارد؛ در صورتی که محیطْ ناراحتی روانی ایجاد نمی‌کند، بلکه فقط می‌تواند درد و رنج جسمی ایجاد کند (نه درد و رنج روانی). اما چه چیز درد و رنج روانی ایجاد می‌کند؟ در واقع محیط یا فرد دیگری، یک رفتاری از خود نشان می‌دهد (الف) -مثلاً نوجوان گوش به حرف والد نمی‌دهد- سپس فکری در ذهن پدر دربارۀ رفتار نوجوان شکل می‌گیرد (ب) -مثلاً «او می‌خواهد اعصاب مرا خرد کند»- اینجا است که فکر (ب)، منجر به ایجاد ناراحتی، غم، خشم، تنفر و یا اعصاب‌خردی روانی (ج) در والد می‌شود. اینجا می‌گوییم: «الف»‌ مستقیماً منجر به «ج» نشده است؛ بلکه «الف» منجر به «ب» و «ب»‌ منجر به «ج» شده است.

بر این اساس، وقتی یک والد از دست نوجوانش عصبانی می‌شود، اینکه به او بگوید: «تو مرا عصبی کرده‌ای»، یا «آن موضوع مرا ناراحت کرد»، درست نیست؛ بلکه والد باید از خود بپرسد: «قبل از آنکه عصبی شوم، با خودم چه گفتم؟ یعنی چه فکری در ذهن من از دیدن آن رفتار نوجوان آمد؟». در واقع والد باید بگوید: «این فکر که نوجوانم دارد شخصیتم را با نافرمانی خود لگدمال می‌کند، مرا عصبی کرده است». حال اگر والد فکر سالمی را جایگزین آن تصور قبل بکند -مثلاً «نوجوانم عصبی و ناراحت است، چگونه می‌توانم او را آرام کنم؟ در این مدت که او ناراحت است، نباید گفته‌اش را جدی بگیرم و خود را ناراحت کنم. چون به او اجازه ندادم با دوستانش بیرون برود، ناراحت است؛ باید بعداً در فضایی محترمانه به او یاد دهم، یا از کسی بخواهم به او یاد دهد که اگر از چیزی محرومش کنم، به خاطر خودش است و نباید حرف‌های ناخوشایندِ ناراحت کننده به من بزند»- این فکر مسلماً والد را آرام می‌کند و ضمناً راه درستِ برخورد با ناراحتی را نیز به او می‌آموزد.

این نکتۀ مهم، نشان می‌دهد که هیچ کس به جز خودمان، نمی‌تواند ما را عصبی و ناراحت کند. این حقیقتی است که در مورد همۀ مسایل -از ناکامی‌های جزیی تا بزرگ- صدق می‌کند؛ یعنی ناراحتی فقط از تفکر نادرست ما ناشی می‌شود.

کنترل با «تاس»

«تاس»‌ همان ترکیب «توبیخ، ایجاد احساس گناه و سرزنش» است، که برخی والدین در برخورد با نوجوان خود برای تنبیه و کنترل رفتارهای اشتباه او به کار می‌گیرند، غافل از آنکه این روش‌ها در درازمدت جواب نمی‌دهد؛ چرا که اگر رفتار اشتباه هر فردی -به خصوص نوجوانان- را با رفتار اشتباهی بخواهیم کنترل کنیم، سه حالت دارد:

– یا نوجوان با جسارت روبه‌روی ما خواهد ایستاد و آن تنبیه‌های کلامی را با گستاخی و بی‌ادبی جواب خواهد داد و اوضاع بدتر از قبل خواهد شد.

– یا اگر آن جسارت را ندارد، هر چند در ظاهر تسلیم ما شده است، اما در باطن تسلیم نیست و چه بسا از این به بعد راه مخفی‌کاری و یا انتقام‌های پنهان از والدین را پیش گیرد.

– یا در حالت دیگری که نوجوان جسارت مقابله‌ به مثل ندارد، دچار کاهش اعتماد‌به‌نفس می‌شود و چه‌بسا در صورت تکرار این رفتار از سوی والدین، به این تصور برسد که «شاید واقعاً من آدم پست‌، بی‌ارزش و بدی هستم که والدینم با من این‌گونه برخورد می‌کنند». در این صورت، احساس حقارت در او زنده می‌شود و چه‌بسا نوجوانی شود که بیشتر اوقات قوز می‌کند، سر را پایین نگه می‌دارد و از نگاه مستقیم به همسالان دیگر پرهیز می‌کند.

بنابراین در هر صورت، این والدین هستند که ضرر می‌کنند. تربیت نوجوان و اصلاح رفتارهای اشتباه او باید به صورتی باشد که اندیشه و تصورات درونی نوجوان دگرگون شود. اندیشه و تصورات درونی، با احترام و استدلال است که تغییر می‌کند نه با «تاس» که جز ایجاد حس انتقام و کینه‌جویی در نوجوان ثمری ندارد.

در مورد انجام برخی کارها که نیاز به مهارت دارند، نوجوانی که به دلیل عدم موفقیت در انجام آن کار و یا خوب نبودن در انجام آن مورد سرزنش و توبیخ والد یا والدین خود قرار گرفته، احتمال دارد هنگام انجام دوبارۀ آن کار، دچار ترس و یأس شود و وحشت‌ درونی پیدا کند و احساس بی‌لیاقتی کند. حال آنکه اگر می‌توانست آن کار را بدون استرس تکرار کنند، می‌توانست با پیشرفت در آن کار، به مرور به مهارت لازم برای انجام آن برسد.

در ضمن مناسب است به چنین والدینی گوشزد شود که ایجاد احساس گناه در نوجوان، ضامن اجرای کار درست و کار اخلاقی نیست. چه بسیار افرادی که احساس گناه داشته‌اند، اما با این حال مرتکب جرم‌ها و اعمال غیراخلاقی شده‌اند. راه چاره آن است که با اصلاح محیط نوجوان و قرار دادن او در معرض افراد با سواد و فهمیده، اطلاعات و استدلال‌های اخلاقی را برای او مطرح کرد تا بر اساس فطرت پاکش، مسیر درست را برود.

گفتاردرمانی

حتماً این جملۀ معروف را شنیده‌اید: «فرزندان ما همان می‌شوند که هستیم، نه آنکه می‌خواهیم باشند». برخی والدین فرزندان خود را به اخلاق خوب دعوت می‌کنند، به پرهیز از ارتباط با نامحرم، به کنترل خود در هنگام خشم، به احترام گذاشتن به دیگران، به حفظ حقوق دیگران و…؛ اما در مقام عمل، نوجوانانْ پدر و مادری را می‌بینند که فقط بلدند حرف بزنند و از عمل خبری نیست. اینجا است که نه تنها نصیحت‌های پدرانه و مادرانه تأثیری ندارد، بلکه نوجوان به دلیل دریافت پیام‌های متناقض از سوی والدین، راه و رسم عملی نفاق را هم می‌آموزد! آیا تا به حال دیده‌اید که یک شخص صرفاً با شنیدن توضیحات یک خیاط، بتواند خیاطی را یاد بگیرد؟ بنابراین نباید از یاد برد که «دو صد گفته چون نیم کردار نیست».

لوس می‌شود!

برخی والدین تصور می‌کنند اگر نوجوان خود را ناز و نوازش کنند و یا اگر در مقابل کارهای خوبش از او تشکر کنند، ممکن است لوس و پر رو شود. شاید آنها تصور می‌کنند که لازم نیست برای انجام یک سری کارهای خوب، از نوجوان تشکر کرد؛ شاید بعداً طلبکار شود. شاید هم تصور می‌کنند که او دیگر بزرگ شده است و نیازی به این بچه‌بازی‌ها(!) نیست. اما غافل از اینکه همه -حتی بزرگسالان- نیاز به تشویق دارند. حس دیده‌شدن در هر سنی شیرین و انگیزه‌ساز است؛ به خصوص در نوجوانی. تحسین در نوجوانی از جمله کارهایی است که بودنش بهتر از نبودنش است؛ از این رو، از بودن و یا زیاد شدن آن، خیلی نگران نباشید؛ بلکه از نبودنش نگران باشید.

بی‌نیازی از ما

برخی نوجوانان در سنین نوجوانی، بیشتر مایلند تنها باشند؛ اما اولاً همۀ نوجوانان این‌گونه نیستند و ثانیاً برخی نوجوانان به دلیل رفتارهای نامناسب والدین خود، این‌گونه شده‌اند. مناسب آن است که والدین روزی حداقل پانزده دقیقه به نوجوان خود اختصاص دهند و به او اعلان نمایند که در این پانزده دقیقه، هر فعالیتی که تو دوست داری را می‌خواهیم انجام دهیم. اگر او همراهی نکرد، می‌توانید به صورت غیرمستقیم متوجه شوید که او به چه چیزی علاقه دارد و با تقویت اطلاعات خود در آن زمینه، در زمان‌های پانزده دقیقۀ‌ روزانه‌ای که می‌خواهید برایش وقت بگذارید، دربارۀ آن مسایل با او گفت‌وگو کنید. لطفاً در برقراری تعامل، به علاقۀ خود نگاه نکنید؛ بلکه به علاقۀ نوجوان‌تان دقت داشته باشید. برای آنکه با این مطلب بهتر آشنا شوید، به متن زیر دقت فرمایید.

دیل کارْنگی، یکی از روان‌شناسان در کتاب دوست‌یابی خود این‌گونه می‌نویسد: «من معمولاً در تابستان‌ها به ماهی‌گیری می‌رفتم. اگر از من بپرسید چه دوست دارم، من عاشق توت فرنگی و خامه هستم؛ ولی فهمیده‌ام که ماهی‌ها به علتی نامعلوم، کرم را ترجیح می‌دهند. بنابراین وقتی می‌رفتم ماهی بگیرم، دربارۀ چیزی که خودم می‌خواستم فکر نمی‌کردم و نوک قلاب توت فرنگی و خامه نمی‌گذاشتم؛ بلکه یک کرم یا ملخ به آن وصل می‌کردم و به ماهی می‌گفتم: میل داری آن را بخوری؟ چرا موقعی که سر و کارمان با آدم‌ها می‌افتد، آن قدرها از عقل سلیم استفاده نمی‌کنیم؟»

آنچه از این نوشته مورد نظر ما است، دقت انسان‌ها در برخورد با حیوانات بر اساس علایق آنها است، نه علائق خودشان. پس چطور می‌شود که ما در برخورد با انسان‌ها -که بسیار حساس‌تر هستند- از علایق آنها غافل هستیم؟

در پایان، برای آنکه برخوردتان روز به روز با نوجوان خود بهتر شود، کافی است این تمرین را انجام دهید. آخر هر روز از خود بپرسید:

  1. امروز در برخورد با نوجوانم چه اشتباهی کرده‌ام؟ (در زمینۀ فرزندپروری، تحصیلی، دوستان و…).
  2. برای جلوگیری از تکرار این اشتباهات چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ اگر نیاز به مطالعه یا مشاوره داشتید، اقدام کنید.
  3. امروز در برخورد با نوجوانم چه کارهایی را درست انجام دادم؟
  4. آیا می‌توانستم این کارها را به وجه بهتری انجام دهم؟

والدین گرامی! شاید احساس کنید که مرور اعمال گذشته، غمگین‌تان می‌کند. شاید گاهی از تکرار اشتباهات خود احساس ناکامی کنید. شک نکنید که اگر به دنبال مطالعه و پیگری باشید -البته به مرور زمان- این اشتباهات کمتر خواهد شد و سرانجام این تلاش‌ها، نتیجه خواهد داد.

دکمه بازگشت به بالا