سهگانۀ تربیت فرزند در گفتار پیامبر(ص)
الف.
دروغ زشتترین رفتار است.
حب دنیا، سرآغاز هر خطا است.
صداقت موجب موفقیت میشود
ب.
باید از دروغ پرهیز کرد.
باید از غیبت اجتناب کرد.
باید صادق بود.
به گزارههای دو دستۀ الف و ب دقت کنید: گزارههای الف، خبری هستند؛ از واقعیتی گزارش میدهند، آگاهیبخشاند و الزامآور نیستند و در عین حال، لزوماً صادق هم نیستند و میتوانند نادرست باشند؛ مثل گزارۀ ناصحیح: «دروغ نجاتبخش است».
اما گزارههای ب انشایی و حاوی امر و نهی هستند و الزامآوراند. آنها ریشه در باورهایی دارند که در دستۀ الف قرار میگیرند. استفاده از این گزارهها، تنها هنگامی قانع کننده است که مخاطب با منشا خبری آن، ارتباط برقرار کرده باشد. در غیر این صورت، ممکن است نوعی تحکم و زورگویی در آنها احساس کند.
مجموعهای از گزارههای دستۀ الف، باورها و اعتقادات ما را -هر چند ناخودآگاه- تشکیل میدهند. ما این باورها را عمدتاً در دوران کمسالی آموخته و در طول زمان، به آنها افزوده و یا از آنها کاستهایم. این مجموعۀ باورها، «جهانبینی» ما را تشکیل میدهند.
گزارههای دستۀ ب، ریشه در جهانبینی ما دارند. مثلاً نتیجۀ منطقی باور به «دروغ زشتترین رفتار است»، «باید از دروغ پرهیز کرد» خواهد بود و نتیجۀ طبیعی باور به «صداقت موجب موفقیت میشود»، «باید صادق بود» میباشد. این دسته الزامات، «ایدئولوژی» ما را تشکیل میدهند. یک انسان والا با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری نیک، برخوردار از یک جهانبینی صحیح، شفاف و رسا است که یک ایدئولوژی مستحکم بر آن بنا شده باشد.
□
به تعبیر شهید مطهری: «یک مسلک و یک فلسفۀ زندگی، خواه ناخواه بر نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی دربارۀ هستی و بر یک نوع تفسیر و تحلیل از جهان، مبتنی است. نوع برداشت و طرز فکری که یک مکتب دربارۀ جهان و هستی عرضه میدارد، زیرساز و تکیهگاه فکری آن مکتب به شمار میرود، که این زیرساز و تکیهگاه، اصطلاحاً «جهانبینی» نامیده میشود»۱ و «هر ایدئولوژى، متّکى به یک جهانبینى است که آن جهانبینى، ایدئولوژى را تفسیر مىکند. چون انسان فکر دارد و هر ایدهاى را که بخواهد پیروى کند، عامل فکر باید درستى آن ایدئولوژى را تأیید کند تا شخص از آن ایدئولوژى پیروى کند، باید هر ایدئولوژى داراى یک جهانبینى باشد؛ یعنى هر ایدئولوژى، یک رکن منطقى دارد که آن رکن منطقى، جهانبینى آن است».۲
«جهانبینىهای افراد و گروهها، مختلف است؛ یعنى یک گروه جهان را گونهای تفسیر مىکند و گروه دیگر، به گونهای دیگر. اگر جهانبینى مختلف باشد، ایدئولوژى مختلف است؛ چون تکیهگاه و پایهاى که ایدئولوژى از جنبۀ فکرى بر آن استوار است، جهانبینى است. زیرا ایدئولوژى، یعنى مکتبى که بایدها و نبایدها را مشخص مىکند؛ مکتبى که انسان را به یک هدفى دعوت مىکند و براى رسیدن به آن هدف، راهى ارائه مىدهد. [اصلاً] هر طور که ما در مورد جهانبینى فکر کنیم، ناچار ایدئولوژى ما تابع جهانبینى ما خواهد بود».۳
□
ریشهدارترین باورها و عمیقترین اعتقادات، با ارائۀ یک جهانبینی صحیح و درست در سالهای ابتدایی زندگی، تأمین میشود. در روایت شریفی از پیامبر اکرم(ص)، کودکْ در هفت سال اول، سید و امیر، در هفت سال دوم، عبد و در هفت سال سوم زندگی، وزیر معرفی میشود.۴ این روایت شریف، ارتباط خاصی به مطلب جهانبینی و ایدئولوژی دارد. تعبیر امیر در این روایت، بسیار ظریف و پرنکته است.
امیر بیخرد، بیتجربه و بیتدبیری را تصور کنید که میخواهد هر کاری خواست، انجام دهد. او در اطراف خود اما، وزرایی خردمند، باتجربه و مدبر دارد. وزیر به سادگی متوجه خطای امیر در تصمیمگیری است، اما دخالت او در کار امیر، توام با خردمندی و تدبیر است. او با رعایت حرمت امیر و با تکریم او رفتار میکند و سعی در هدایت امیر از مسیر انحرافی خود دارد. او میداند استفاده از گزارههای انشایی، علاوه بر اینکه ممکن است جایگاه او را به عنوان وزیر به خطر بیندازد، برای امیرِ بیخردِ تهی از جهانبینی، مفید نخواهد بود. بنابراین از گزارههای خبری استفاده میکند. در واقع او با این عمل خود، به امیر جهانبینی میبخشد. مثلاً به جای به کارگیری عبارت آمرانۀ «عادل باش!»، با تواضع و کرامت، از عبارت توضیحی «بهتر است عدالت پیشه کرد؛ عدالت موجب آبادانی سرزمین و رضایت مردم میشود» استفاده میکند و یا به جای عبارت «بدعهدی نکن!»، از عبارت «وفای به عهد، به امیر ابهت و عزت میبخشد و او را در جایگاه خود مستحکمتر میکند»، بهره میبرد.
هفت سال اول زندگی کودک، دوران امارت و سیادت او است. کودک در این دوره، امیرِ خانه و والدین و مربیان، وزرای خردمند او هستند. او تهی از جهانبینی است؛ تعابیر حاوی امر و نهی برای او جوابگو نیست و قاعدتاً موجب لجبازی و عدم تمکین او خواهد شد. سخن گفتن با او میبایست شامل نکتههای آگاهیبخش و توضیحی باشد. در واقع، کودک در هفت سال نخست، مستعد آموختن باورها و اعتقادات بنیادین است؛ باورهایی که در آینده، سازندۀ رفتار و شخصیت او خواهند بود. والدین و مربیان تربیتی میبایست در این دوره، با پرهیز از عبارات آمرانه و دستوری، با استفاده از گزارههای توضیحی و توصیفیِ کوتاه، رسا و ساده، به ایجاد یک جهانبینی صحیح در کودک کمک کنند.
پس از جهانبینی، نوبت به ایدئولوژی میرسد؛ گزارههایی انشایی که ریشه در باورها دارند. به همین دلیل جایگاه کودک در هفت سال دوم زندگی، تغییر میکند. گفتوگو و تعامل با او به طور طبیعی، مملو از بایدها و نبایدهایی است که به دلیل همراه بودن با گزارههای توضیحیِ صحیح، القای تحکم نمیکند و موجب مقاومت کودک نمیشود. کودک در این دوره از زندگی، «عبد» است. عبدی را تصور کنید که مولایی عادل، دلسوز و خردمند دارد. او صادقانه خواهان پیشرفت و تعالی عبد خود است. هرچند تمام آنچه را که از او میخواهد، به صورت امر و نهی بیان میکند؛ اما در صورتی که نیاز بداند، امر و نهی خود را با گزارههای پیشبرنده تکمیل میکند: «نباید دروغ بگویی؛ زیرا دروغ زشتترین رفتار است» و یا «باید صادق باشی؛ زیرا صداقت موجب موفقیت میشود». این توضیح، بعضاً ضروری نیز هستند؛ به ویژه اگر جهانبینیهای مورد نیاز، در هفت سال اول، به فرزند به خوبی ارائه نشده باشد.
در واقع، تازه در هفت سال دوم زندگی است که نوبت به امر و نهی کودک میرسد. در این دوره از تربیت، ایدئولوژی میآموزد و در نتیجه، مکتب فکری و رفتاری او شکل میگیرد.
در هفت سال سوم، فرزند خود یک وزیر صاحب خرد است. او به لحاظ جهانبینی و ایدئولوژی، به سطحی از آمادگی رسیده است که میتواند فکر کند و تصمیم بگیرد. با تشکیل جهانبینی و ایدئولوژی و شکلگیری رفتار، زمینۀ تشکیل شخصیت او فراهم شده است. در حقیقت در هفت سال سوم، نوبت به شکلگیری شخصیت میرسد. حالا جایگاه امیر و وزیر عوض میشود و بر خلاف هفت سال اول، والدین و مربیانْ امیر هستند و فرزند، وزیر ایشان است؛ امیر در امور زندگی، از وزیر مشاوره میخواهد، با او محاجه و گفتوگو میکند، از او نظر میخواهد، نظرات او را نقد و بررسی میکند، نظرات خود را بر وزیر عرضه میکند، آنها را شفاف بیان میکند و از او میخواهد صادقانه آنها را نقد کند، از او انتظار دارد نظر خود را بیان و تبیین کند. با این رفتار، علاوه بر شخصیتدهی و ایجاد اعتمادبهنفس، آموختههای او محک میخورد، استحکام مییابد و تصحیح میشوند.
پس از گذشت این سه دورۀ هفت ساله، گویا دیگر پذیرش تربیتی در جوان کاسته میشود و این خود او است که با تجربهها و دانستههای خود، میاندیشد و عمل میکند و عملاً امکان تأثیرگذاری والدین و مربیان بر او، کمتر میشود. در این سه دورۀ تربیتی، ابتدا جهانبینی، سپس ایدئولوژی و نهایتاً شخصیت جوان، سامان داده میشود و به این ترتیب، چرخۀ تربیت کامل میگردد.
پینوشتها:
(۱) استاد مطهری، مرتضی: «مجموعه آثار»، ج۲، ص۷۷٫
(۲) همان، ج۱۳، ص۲۷۲٫
(۳) همان، ص۳۴۰٫
(۴) «الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ رَضِیتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَى وَ عِشْرِینَ سَنَهً وَ إِلَّا ضُرِبَ عَلَى جَنْبَیْهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَى اللَّهِ» (وسائلالشیعه: ج۲۱/۴۷۶).