یک.
چندی پیش یکی از اساتید دانشگاه، متنی را دربارۀ تاریخ تمدن ایران و اسلام با نام دکتر حسن عباسی در گروهی که حدود ۵۰۰ نفر عضو با گرایشهای سیاسی و دینی گوناگون و متفاوت داشت، منتشر کرد.۵۰ درصد اعضای این گروه، دارای مدرک کارشناسی ارشد به بالا و بقیۀ آنها نیز دارای سطح تحصیلی مناسبی بودند. این استادِ دانشگاه، از اعضای گروه خواسته بود، بدون توجه به گویندۀ کلام، سخن او را مورد بررسی و نقد قرار دهند. اما نکتۀ جالب اینجا است که از میان افرادی که نظر داده بودند، ۸۵ درصد آنها کاملاً بر اساس گرایشی که نسبت به آقای عباسی داشتهاند، نظر داده بودند. به عبارت دیگر فقط ۱۵ درصد از این افراد، بدون توجه به گوینده، فقط و فقط اصلِ گفتوگو را مورد نقد و بررسی قرار داده بودند. جالب اینجا است که تعدادی از این ۸۵ درصد، به طور کلی متن را فاقد ارزش و اعتبار برای مطالعه دانسته بودند و جالبتر از همۀ اینها، متن ارسال شده اصلاً مربوط به آقای حسن عباسی نبود! بلکه بخشی از مصاحبۀ جناب آقای ملکیان بود که تنها یک نفر از این اعضا، بعد از جستوجو و قبل از اعلام هر نظری، به آن پی برده و اشاره کرد.
دو.
نقل کردهاند علامه حلّی، پس از مدتها تحقیق دربارۀ حکم این مسئله که «اگر چیز نجسی داخل چاه بیفتد، آب چاه را نجس میکند یا خیر؟»، بر خلاف فقهای سابق خود، به این نتیجه رسید که آب چاه با افتادن متنجّس به داخل آن، نجس نمیشود؛ اما پیش از آنکه این فتوا را اعلام کند، یادش آمد که در حیاط خانهاش چاه آب دارد و احتمال داد که وجود این چاه و دردسرهایی که ممکن است به واسطۀ فتوای فقهای دیگر برای خود او پیش بیاید، او را به این فتوای مخالف کشانده باشد. برای همین، پیش از شروع تحقیق مجدد، دستور داد چاه حیاط خانه را پر کردند و تحقیق را دوباره شروع کرد.
سه.
آزاداندیشی و رها شدن از تعلقات و باورهایی که رهزن مسیر تفکر صحیح و دامِ راهِ رسیدن به حقیقت است، همت مردانهای میخواهد که بیتردید در روزگار ما -اگر نگوییم نایاب- بسیار کمیاب شده است. گذشتگانْ اندیشه را مثل قطبنمایی میدانستند که در صورتی که قرین فلزات انگیزهها، پیشفرضها و غرضورزیها شود، انسان را از جهتیابی درست و رسیدن به مقصدی صحیح، باز میدارد. از همین رو، ایشان تلاش میکردند تا در رسیدن به پاسخ صحیح، علاوه بر سنجش همۀ جوانب و احتمالات، از دخالتدادن انگیزهها و حب و بغضها ممانعت کنند و در پاسخگویی به مخالفان نیز سعی میکردند، پیش از هر چیز، اندیشۀ مخالف خود را به خوبی تقریر و حتی تقویت کنند و بعد در پی پاسخگویی به آن بر بیایند. قصد نگارنده در این فرصت کوتاه، این نیست که بنشیند و یکسره قلم را برای غبطه خوردن به گذشتگان بر کاغذ بکشاند، اما این حقیقت یعنی احتیاط در اندیشه، ابراز عقیده و اتخاذ موضع، سنت زیبایی است که در روزگار ما میرود که جز خاطرهای از آن باقی نماند.
چهار.
یکی از مهمترین رهزنهای تفکر و اندیشه، بولتناندیشی است. فرهنگ معین، بولتن را گزارش کوتاه چاپی (یا تکثیر شدۀ) رویدادها و خبرهای یک مؤسسه یا خبرنامه تعریف کرده است. اصطلاح بولتن، به معنای سندِ مُهر و موم شده، اصطلاحی ایتالیایی و مربوط به قرون وسطی است. بولتنها، خبرهای رسمی از سوی پاپ بود که لاک و مهر شده به دست افراد خاص میرسید. امروزه بولتنها -تا آنجا که نگارنده مطلع است- دو بخش دارد: یک بخش مربوط به ذکر اخبار و آمار و بخش دیگر مربوط به تحلیلها. بولتن در هر دو بخش، موظف به رعایت دو شاخصۀ کوتاه بودن و خبری بودن است؛ دو ویژگی ممتازی که بولتنها را نسبت به تولیدات خبری دیگر متمایز میکند. اما در کنار این ویژگی، شاخصهای که تا حدودی اعتبار بولتنها را مورد خدشه قرار میدهد، ملاکهای گزینش اخبار است؛ نقصی که از چشم بسیاری از خوانندگان این مجموعهها پنهان میماند. به عبارت دیگر بولتنها میتواند نگاه خواننده را نسبت به واقعیتهای جامعه، اولویتها و دغدغههای موجود، به شکل قابل توجهی نزدیک یا دور کند. این تغییر، تنها از راه تحلیلهای موجود در بولتنها صورت نمیگیرد، بلکه انتخاب خبرها و جایگاه هر یک از آنها، در بولتن نیز چنین ذهنیتی را به مخاطب منتقل خواهد کرد. بنابراین، مخاطب باید برای مطالعۀ بولتنها به این نکات دقت کند:
الف. برای انتخاب راهکار صحیح، نیازمند شناخت صحیح هستیم و این شناخت صحیح، بر اساس توجه به همۀ گزینههای موجود و انتخاب بهترین آن شکل میگیرد. قرآن کریم صاحبان عقل و به عبارت بهتر، تمییز دهندگان صحیح از سقیم را چنین معرفی میکند: «به سخن گوش فرامىدهند و بهترین آن را پیروى مىکنند؛ اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.»(۱) بنابراین در شناخت حقیقت، انحصار در یک بولتن یا خبرگزاری خاص -هر چند بیغرض- کافی نیست.
ب. نام و عنوان خاص این شخص یا آن ارگان، نمیتواند تضمین کنندۀ مطابقت با واقع بودن یک گزاره یا خبر باشد. از همین رو امیرالمؤمنین علی(ع) برای اعتبار سنجی اقوال، به جای توجه به گویندگان آن، ما را به توجه به متن و محتوای آن هشدار میدهد. این توصیۀ راهگشا که «به سخن بنگر و نه به گویندۀ آن»(۲) میتواند ذهن ما را از رنگ گرفتن و به تعبیر دیگر، کانالیزهشدن توسط این و آن، رهایی بخشد.
ج. جز معصومین، سخن و عقاید دیگر ابنای بشر، به تمامی درست نیست و هر یک، دارای نقص و کاستی مخصوص به خود است. در مقابل نیز، همۀ عقاید و آرای اشخاصِ مقابل ما نیز، باطل و غلط نیست. به همین دلیل برای شخص بصیر، آگاهی از اندیشهها و دغدغههای گروههای مقابل، لازم و ضروری است. چنان که به ما آموختهاند: «به دنبال حکمت باش، هر چند در ضمیر و اندیشۀ منافق جای داشته باشد».(۳)
د. رشد و تقویت عقل مطبوع در کنار عقل مسموع، از اوّلیات، به ویژه در بولتنخوانی است. عقل یا علم مسموع، به مجموعۀ اندیشههای اکتسابی اطلاق میشود و علم مطبوع، به قوۀ تشخیص فطری انسان. بنابراین، بسیاری اندیشیدن در کنار بسیار فراگیری، امری ضروری و اجتنابناپذیر است؛ زیرا «علم مسموع اگر به مطبوع ضمیمه نشود، کافى نیست؛ یعنى انسان آنچه را که از بیرون مىگیرد، باید با آن نیروى باطنى، با آن خمیرمایه و با آن نیروى تجزیه و تحلیل خود، بسازد تا یک چیزى از آب درآید».(۴)
گاهی برای راستیآزمایی یک گزارۀ خبری، نیروی اندیشه و عقل آدمی کافی است و نیازی به جستوجوهای مکرر و مشاهدۀ منابع دیگر نیست. برای روشن شدن این بخش و حسن ختام این یادداشت، نقل یک حکایت خالی از لطف نیست:
«مَثَل معروفى است -البته افسانه است- مىگویند که یک غیبگو و رمّالى، علم غیبگویى و رمّالى را به بچهاش آموخته بود. خودش در دربار پادشاه، حقوق خوبى مىگرفت. این علم را به بچهاش آموخته بود که بعد از خودش، او این پست را اداره کند، تا روزى که او را به پادشاه معرفى کرد. پادشاه خواست که او را امتحان کند. تخم مرغى در دستش گرفت و به او گفت: اگر گفتى که در دست من چیست؟ او هرچه حساب کرد، نفهمید چیست. ابتدا گفت: وسطش زرد است و اطرافش سفید. بعد یک فکرى کرد و گفت: این سنگ آسیایى است که در وسطش هویج ریختهاند. پادشاه خیلى بدش آمد و بعد پدرش را آورد و گفت: آخر این چه علمى است که به او آموختهاى؟! گفت: علم را من خوب آموختم، ولى این عقل ندارد. آن حرف اول را از روى علمش گفت، ولى این دومى را [که آن را به این مورد تطبیق داد] از روى بىعقلىاش گفت، شعورش نرسید که سنگ آسیا در دست انسان جا نمىگیرد. این را عقل آدم باید حکم بکند.»(۵)
پینوشتها:
(۱) زمر(۳۹):۱۸٫
(۲) عیون الحکم:۵۱۷٫
(۳) نهج البلاغه:۴۸۱٫
(۴) مطهری، مرتضی: «مجموعه آثار»، ج۲۲، ص۷۰۰٫
(۵) همان، ص۵۲۶٫