ضرورت آزاداندیشی در عصر حاضر
انسانیت یعنی آزادی عقل
وقتی نام انسان به میان میآید، اختیار آدمی درخشانترین ویژگی اوست که در نگاه اول به چشم میخورد. گویا انسانیت با اختیار معنا مییابد. جویبار اختیار انسانی، بر تمام وجود بشری جاری است و گلستانهای ابعاد وجودی انسان را سبز و سیراب میکند. این چشمه حیاتبخش، فقط یک سرچشمه دارد و آن عقل است. با کنار گذاشتن قدرت اندیشه آدمی، اختیار نیز از او سلب شده و درخت سرسبز انسانیت، خشک و بیروح میشود. انسان با اختیار خود، گاه تا قله خلیفهاللهی صعود میکند و گاه تا دره تبعیت از شیطان، سقوط و همین صعود و سقوط، جایگاه عقل و اعتماد پروردگار را به رسول درونی انسان، روشن میکند. هرچه دایره حصر اندیشه را تنگتر کنیم، به همان اندازه انسانیت را به پرتگاه حیوانیت نزدیکتر کردهایم. اصل وجود عقل، ملازم با آزادی است و گویا حیات عقل در گرو آزادی است.
آزادی اندیشه در شرق و غرب
هرچند تاریخ حکایتگر کجاندیشانی است که با دستهای قدرت، گاه از سرعت رشد تفکر بشری کاستهاند و گاه او را به بیراهه کشیدهاند و گاه نیز زمینگیرش کردهاند؛ اما هیچ زنجیری توان به بند کشیدن بالهای فراخ اندیشه آدمی را ندارد و هیچ دستی را یارای شکار این عقاب بلندپرواز نیست. خونهای بسیاری به پای سرو آزادی اندیشه، ریخته و عمرهای بسیاری برای دوامش صرف شده است تا چراغ تفکر بشری روشن بماند.
در این میان، دین اسلام را میتوان پرچمدار آزاداندیشی بین ادیان و آئینهای دیگر دانست. خداوند در قرآن با صراحت، پذیرش دین را اجباری نمیداند(۱)؛ چراکه آنچه به اجبار پذیرفته شود، دین نیست.(۲) بشارت قرآن برای کسانی است که همه سخنان را شنیده و بهترین را انتخاب میکنند(۳)؛ نه برای کسانی که دست بر گوش میگیرند، تا سخن دیگری نشوند و بر باور خود پافشاری میکنند(۴) و بیدلیل از سخنان پدران و گذشتگان تبعیت میکنند.(۵) امام علی(ع) نیز به فراگیری دانش و حکمت -هرچند از گمراهان- توصیه میکند(۵)؛ چراکه معتقد است، حکمت گمشده مؤمن است.(۶) در پرتو چنین تعالیمی بود که مسلمانان، نهضت ترجمه را آغاز کردند و بیآنکه از اصول معقول دینی خود دست بشویند، از دانش سرزمینهای دیگر سود بردند و تمدن کمنظیری را در مدت اندکی بنا نهادند. ظهور نوابغ و بزرگان علمی در شاخههای مختلف دانش و تأسیس مدارس و مراکز علمی مهمی، نتیجه آزاداندیشی در جهان اسلام بود.(۷)
در مغربزمین نیز هرچند سابقه آزادفکری به پیش از میلاد مسیح و ظهور بزرگان فلسفۀ یونان برمیگردد، اما پس از گذشت دوران تفتیش عقاید در قرون وسطی، از زمان رنسانس، اندیشه آزاداندیشی بهصورت رسمی و در برخی نظریههای سیاسی مطرح شد و بعدها در سال ۱۹۴۸ م. در بند ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر، جای گرفت. امروزه تقریباً در همه فرهنگها و سرزمینها، آزادی اندیشه، اصلی پذیرفتهشده است و کمتر کسی مخالف علنی آن است؛ هرچند در عمل و اجرا، آزادی اندیشه گاه از تیغ تحدید و تهدید، زخمهای کاری میخورد.
وقتی از آزادی حرف میزنیم، از چه چیز حرف میزنیم؟
وقتی از آزادی اندیشه سخن میگوییم، باید متعلق آزادی را مشخص کنیم. آزادفکری، آزادی از قید چیست؟ بهیقین مراد از آزادی فکر، آزادی مطلق از هر قاعده و بندی نیست؛ چراکه در این صورت، تفکر امر بیهودهای خواهد بود که از قواعد عقلی و مقبول انسانی هم تبعیت نمیکند. مراد از آزادی تفکر، آزادی از بند پیشفرضهای ذهنی و تاریخی و هر آن چیزی است که پشتوانهای غیرعقلی، او را در تبدیل شدن به باور و اعتقاد یاری کرده است. آزادی اندیشه، بهمعنای آزادی از هرچه رنگ تعلق غیرعقلی گرفته و محصور و مقید شدن به قواعد عقلی و منطقی است.(۸)
آنچه تا این حد آزاداندیشی را ارزشمند میکند، چیزی جز حقیقتجویی نیست. از آنجا که آزاداندیشی، شاهراه رسیدن به حقایق است، هیچ متفکری نباید هدفی جز رسیدن به حقیقت داشته باشد. باید گفت اصل مقوّم آزاداندیشی، چیزی جز حقیقتجویی و حقیقتخواهی مستمر نیست. آزاداندیش، هیچگاه خود را در مقصد نهایی نمیبیند و همواره حقیقت را منزل به منزل طی میکند و دنبال حقیقت بعدی یا حقیقتی فراتر است. همین اصل حقیقتجویی است که آزادفکری را ارزشمند میکند؛ هر آنچه برای رسیدن به حقیقت باشد، ارزشمند است. در جهان امروز، عقل بشری به بلوغی رسیده است که باورهای خود را مستند به استدلال عقلی میکند و اعتقادات خالی از دلیل عقلی را کنار میگذارد. در چنین جهانی، چه در میدان جنگ و چه در پیمان صلح، فقط استدلال عقلی است که ابزار قدرتمند پیروزی است.
تربیت نسلی خلاق، یکی از میوههای آزادفکری
در باب فواید آزادفکری بسیار سخن گفتهاند؛ اما یکی از شاخصترین و زیربناییترین ثمرات نهادینه شدن آزاداندیشی در هر جامعهای، تربیت نسلی است که با نگاهی عقلانی به زندگی، رشد کرده و زیست میکند. چنین نسلی، چه در زندگی شخصی و چه در زندگی اجتماعی خود، برابر هیچ اندیشه و باوری منفعل نیست و با روحیه حقیقتجویی، همه چیز را از غربال عقل آزاد عبور میدهد.
چنین جامعهای، نه از هجمه فرهنگها و اعتقادات بیگانه، هراسی دارد و نه از متزلزل شدن باورهای دینی بیمناک است. وقتی اصول و فروع دینی بر پایههای عقلی استوار شدند -که همواره از تفکرات نو استقبال میکند و به هر اندیشه متفاوتی مُهر تکفیر و تردید نمیزند- مهلکترین سموم نیز، توان مسموم کردن جامعه را نخواهند داشت.
جامعهای که همواره کودکان، نوجوانان و جوانانش را از تفکر بازمیدارد و شک در باورهای مرسوم را گناهی نابخشودنی تلقی میکند، نسلی به بار میآورد که نهتنها هیچگونه پشتوانه محکمی حتی برای باورهای صحیح و معقول خود ندارد؛ بلکه با اندک بادی، چو بید بر سر ایمان خویش میلرزد. چنین جامعهای، مملو از اندیشههای التقاطی، خرافات و دروغهایی خواهد شد که جز خمودگی هیچ عایدی برای سرزمین خود نخواهند داشت. با گرفتن آزادی اندیشه از نسلی، تفکر خلاق نیز از او سلب میشود و در این صورت، حتی پیشرفت در فناوریها و علوم پایه نیز بهسختی و کندی رخ میدهد؛ چراکه در پس هر پیشرفتی، تفکری است که جز با آزادی، جرقههای آن زده نمیشود.
بهجا است نظر یکی از آزاداندیشترین اسلامشناسان معاصر را درباره تربیت نسل آزاداندیش، ذکر کنیم. شهید بهشتی درباره ایجاد فضای آزاد برای نسل جدید و اجازۀ خطا دادن به نوجوانان و جوانان میگوید:
«به بچه فرصت اظهارنظر بدهید، بگذارید حرفِ پرت بزند، بگذارید یک استدلال غلط بکند، یک نتیجه غلط هم بگیرد و حتی تا آنجا که خسارت شکننده هم ندارد، به دنبال این نتیجه غلط هم برود و خودش یک تجربه به دست آورد. تجربههای تلخی که این بچهها خودشان با اِعمال حق اختیار به دست میآورند، از یک کتاب نصیحت سعدی و فردوسی و لقمان بالاتر است، از یک مجموعه حدیث امامان و پیامبران بالاتر است و حتی میتواند از همه قرآن برای او ارزندهتر باشد. خود قرآن میگوید من کتاب نصیحت و هدایت هستم؛ اما برای چه کسانی؟ برای انسان انتخابگر.»(۹)
وی درباره نقش معلمان و مربیان در تربیت نسلی آزاد و متفکر میگوید:
«…و تو معلم و مربی! میخواهی بچهها را مجبور کنی مؤمن و خوشرفتار باشند؟ قیمت این آدمکهای مصنوعیِ ظریف و زیبای دلربا، از قیمت یک مجسمه قشنگ بیشتر نخواهد بود! بیایید همه باهم تصمیم بگیریم بچههایمان آدم باشند. آدم باشند یعنی چه؟ یعنی مختار باشند؛ آگاه و مختار. نقش ما و شما نسبت به این بچهها، باید نقش کمک باشد؛ نقش فراهمآورنده زمینههای بیشتر برای رشد سریعتر و سالمتر و سرراستتر باشد؛ نه نقش استادکار قالبسازی که میخواهد این استعداد نرم و لطیف کودک را در یک قالب خشن بریزد و از او یک «موجود قالبی» بسازد. […] در نظام سیاسی و اجتماعی اسلام، مسئله بزرگ و اساسی، مسئلهای که نقش تعیینکننده و شکلدهنده دارد، این است که انسانهای پویای آزادی بسازد که با اختیار خویشتن به راه حق، به راه خدا، به راه پاکی و فضیلت و تقوا درآیند.»(۱۰)
سخن آخر اینکه، تعلیم و تربیت، فقط تجمیع دادههای گوناگون و مفید در ذهن نیست. طبق آموزههای دینی و همچنین قواعد جهان امروز، مهمترین بخش تعلیم و تربیت، آموزش تفکر، تقویت حقیقتجویی و زندگی معقول به نسلهای جدید است. در جهان امروز، جامعهای در عرصههای مادی و معنوی موفق خواهد بود که از روزهای نخست زندگی خود، با اندیشهای آزاد رشد یافته باشد تا در عرصههای مادی، خلاق و دارای اعتمادبهنفس باشد و در جنبه معنوی و روحی، دارای باورهای معقول، مستدل و راستین و راهگشا باشد.
پینوشتها:
(۱) بقره(۲):۲۵۵٫
(۲) ر.ک. مطهری، مرتضی: «مجموعه آثار»، تهران، صدرا، ۱۳۸۸، ج۲۰، صص۲۲۹-۲۴۸٫
(۳) زمر(۳۹):۱۷ و ۱۸٫
(۴) نوح(۷۱):۷٫
(۵) لقمان(۳۱):۲۱٫
(۶) نهجالبلاغه، حکمت۷۶٫
(۷) همان، حکمت۷۲٫
(۸) ر.ک. فاخوری، حنا: «تاریخ فلسفه در جهان اسلام»، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، ۱۳۸۶، ص۳۳۲٫
(۹) ر.ک. برنجکار، رضا: «درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی»، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، ۱۳۸۳، صص۱۴۳-۲۱۰٫
(۱۰) حسینی بهشتی، سید محمد: «نقش آزادی در تربیت کودک»، تهران، بقعه، چاپ سوم، ۱۳۸۵، ص۲۳.
(۱۱) همان، ص۱۸٫