درنگی بر زمینههای حضور زن در اجتماع
۱ از دیرباز حضور اجتماعی زن سبب ایجاد بحثهای بسیاری بوده است. نگاه غالب فرهنگها، همواره زن را در کنج خلوتها جستجو میکردهاند. سخنرانی سخنرانان همواره بر مذمت حضور زن در جامعه بوده، دانشمندان نیز سعیشان برای بیان آثار و آسیبهای حضور اجتماعی زن بوده است. خلاصه اینکه حضور اجتماعی زن در فرهنگهای مختلف، به نوعی تهدید به حساب میآمده است تا جایی که شاعران نیز از این قافله عقب نمانده و در مذمت این حضور شعر گفتهاند:
زن چو بیرون رود بزن سختش
خود نمایی کند بکن رختش
اوحدی مراغهای
اکنون این پرسش پیش میآید که آیا حضور زن در اجتماع به خودی خود بد است یا خیر؟ به نظر من باید این موضوع را از زاویهای دیگر بررسی کرد.
۲ من فکر میکنم بدبختیها از آنجایی شروع شدهاند که ما مرزی میان «انسان» کشیدیم و یکی را زن و دیگری را مرد نامیدیم. برای هرکدام هم شرح وظایفی را مشخص کردیم. قوانینی وضع کردیم که اگر زن از آن غافل میشد، به شدت او را سرزنش میکرد؛ اما برای ما مردان گاهی میشد استثنایی وجود داشته باشد. در واقع ما باید به این درک برسیم که ما قبل از اینکه زن یا مرد باشیم، ابتدا انسان هستیم. انسان یعنی خلیفه الله. انسان یعنی موجودی که میتواند مراحل رشد و ترقی را یک به یک طی کرده و به قرب الهی برسد. حال آیا زنان چنین توانایی ندارند؟ فکر نمیکنم این مسئله محال باشد. زیرا بهترین دلیل برای اثبات چیزی، اتفاق افتادن آن است؛ اتفاقی که میشود فاطمه زهرا(س). پس بیاییم چشمهایمان را باز بشوییم و تا این شستوشو نباشد، اتهام مردانگی و زنانگی راه خطا است. ما امروزه بهشدت نیاز داریم تا بچههایمان با این ایده تربیت شوند که بهترین انسان در نزد خداوند، با تقواترین آنهاست، فارغ از جنسیت آنها. پس بیاییم در هنگام تربیت –خصوصاً در تربیت پسران- یاد دهیم که انسان موضوع هستی است، نه مرد یا زن، و این دو، اصلاً در برابر هم قرار ندارند. از نظر من چنین دیدگاهی است که میتواند از یکسو نگاه زن ستیزانه را رد کند و از سوی دیگر، پاسخی محکم به ادعای فمینیستها در دنبال کردن حقوق تصنعی زنان باشد.
۳ زن یعنی نیمی از پیکرۀ اجتماع. رد پای او را هم میتوان همواره در اجتماع مشاهده کرد؛ خواه مستقیم یا غیر مستقیم. حال پرسش مهم این است که ما چه وظیفهای در برابر حضور اجتماعی زنان داریم؟ نگاه سنتی، به مردان وظیفۀ جدیای را تحمیل نمیکند و بار تمام وظایف را به دوش زن میاندازد. در نقطۀ مقابل، فمینیستها هم با جملۀ معروف «تو چشم خود را درویش کن» سعی خواهند کرد که مرد را مسئول نابسامانیهای کنونی معرفی کنند. من فکر میکنم در زمینۀ حضور اجتماعی زنان، افراط و تفریط ویرانگری دارد اتفاق میافتد. از یکسو ما ناچار به پذیرش حضور اجتماعی زن مسلمان هستیم و از سوی دیگر این حضور نباید به نابودی ارزشها منجر گردد. فدا کردن هر کدام از این دو میتواند ما را به بلبشوی فرهنگی و اجتماعی سوق دهد.
۴ نکتهای که نباید از آن غفلت نمود این است که وقتی من از حضور اجتماعی زن سخن میگویم، صرفاً نقش آفرینیهای شغلی در نظرم نیست؛ زیرا حضور اجتماعی زنان تنها در داشتن شغل خلاصه نمیشود. همچنین حضور اجتماعی زن را محدود به خیابان و محل کار نمیدانم. چه اینکه میتوان زنی را تصور کرد که در خانه باشد، اما در جامعه و تصمیمهای اجتماعی خود مشارکت داشته باشد. امروزه مشارکت سیاسی و همچنین شبکههای اجتماعی میتواند بهعنوان یکی از مصداقهای چنین حضوری باشد. ما امروزه به زنانی نیاز داریم که معلم، پرستار، پزشک، استاد، خیاط و… باشند. این واقعیت امروز جامعه است. کدام مرد مسلمانی است که راضی باشد زن او پیش آرایشگری مرد آرایش کند؟!
۵ چه باید کرد؟ به نظرم باید دنبال راهحلی بود که ما را از خطر افراط و تفریط دور نگهدارد. آری! مسئولیت اساسی زن، تربیت فرزند است و پایگاه اصلی او خانه؛ اما این سخن هرگز به معنای آن نیست که ما زن و مسئولیتهای اجتماعی او را نادیده بگیریم. برای رسیدن به چنین هدفی باید چند اصل را، هم خود عمل کنیم و هم به فرزندانمان آموزش دهیم. یکی از این اصلها، اصل «حفظ کرامت زن» است. روزی خانمی گلایه میکرد که چرا همواره باید پشت پردۀ مساجد به سمت زنان بوده و روی زیبای آن در طرف مردان قرار داشته باشد، در حالی که مردان پشت به پرده نماز میخوانند و زنها رو به آن؟ برای رسیدن به چنین موضوعی باید همواره در پی آن بود تا ریحانگی زن در اجتماع حفظ گردد و از هر آنچه که سبب خدشه وارد شدن به آن میشود، پرهیز گردد. اصل مهم دیگر «عدم خشونت» است. درست که زن به لحاظ جسمی از مرد ضعیفتر است، اما این هرگز به معنای رواداری خشونت بر علیه او نیست. خشونت هم به معنای کتک زدن نیست. من هر روز شاهد خشونتهای کلامی و رفتاری بسیاری در جامعۀ خودمان هستم. کلماتی که زن را تحقیر میکند و او را آزرده مینماید. بیاییم یاد بگیریم که خشونت ممنوع است؛ به ویژه در برابر موجودی لطیف به نام زن. اصل مهم دیگر «کنار گذاشتن کمارزشی زن» است. چرا هنگامی که میخواهیم مردی را سرکوب کنیم به او لقب زن میدهیم؟ مرد بیارزش، بیارزش است نه اینکه زن باشد. بیاییم نگاه کمارزشی انسانها را کنار بگذاریم؛ خصوصاً در مورد زن. اصل دیگر «بیعدالتی» است. ما این مجوز را نداریم که از زن کرایهای بیشتر بگیریم یا در صف نانوایی او را دیرتر از مردان راه بیندازیم. بیاییم یاد بگیریم ظلم بد است؛ به ویژه در مورد زنان. اصل مهم دیگر «عدم کالا انگاری زن» است. زن نه تنها کالا نیست، بلکه ابزاری هم برای فروش کالاهای ما نیست. این را بدانیم و با کالا انگاری انسان و علیالخصوص زن مقابله کنیم. اصل مهم دیگر «حفظ زنانگی زن» است. انتظار کار مردانه از زن خطا است. زن باید کاری را کند که برای او ساخته شده است. اینها بخشهایی هستند که در جامعه شدیداً کمبود آنها احساس شده و بالتبع باید برنامههای تربیتی برای آنها در جامعه نهادینه گردد.
۶ اگر تنها یک دلیل برای احترام ویژه به شخصیت زن و حضور اجتماعی او وجود داشته باشد و آن این باشد که «حفظ کرامت زن، سبب تربیت جامعۀ سالم خواهد بود و سرکوب زن و ناقص کردن شخصیت او میتواند سبب شود تا او نسلی معیوب را تربیت کند»، باز هم شایسته است به کرامت زن به صورت ویژه همت گذاشته شود.