این رشته سر دراز دارد

محمد تنها

تربیت نوجوان در ادبیات کهن                                                                  

سعدی به عنوان یک حکیم و شاعر بزرگ که از رهگذر سفرهای بسیارش، تجربه‌های ارزشمندی کسب کرده و فرهنگ‌ها و آداب و سنن زیادی را دیده بود، پندها و حکمت‌های گهرباری را با زبانی فصیح و نظمی دلکش، در اختیار ما قرار داده است. در نگاه کلی، همۀ اشعار بوستان و گلستان و قصاید سعدی را می‌توان اشعار تربیتی دانست؛ اما تربیت به عنوان یک امر مهم و قابل توجه، به صورت مجزا در باب هفتم گلستان بحث شده است. سعی بر آن است تا نگاه سعدی به مسئلۀ تربیت را در این باب از گلستان بررسی کنیم.

آغاز تربیت از کودکی

ذهن و روان کودک، آمادگی بسیاری برای یادگیری و تربیت دارد. سعدی کودک را به چوب تری تشبیه می‌کند که به راحتی خم می‌شود و به هر شکلی که بخواهید، حالت می گیرد؛ ولی اگر درست تربیت نشود، در بزرگسالی مانند چوب خشکی شده است که جز با آتش (یعنی تنبیه و سخت‌گیری) راست نمی‌شود. بنابراین شروع کار تربیت باید از دورۀ کودکی صورت بگیرد. البته دشوارترین مرحلۀ تربیت هم، همین مرحلۀ کودکی است که نیاز به شناخت بسیار و یادگیری تکنیک‌های تربیتی فراوان دارد.

هر که در خردیش ادب نکنند

در بزرگی فلاح ازو برخاست

چوب تر را چنان‌که خواهی پیچ

نشود خشک جز به آتش راست

تربیت کودک به وسیلۀ معلم خوب و سخت‌گیر

تمامی گفتارها و رفتارهای معلم، در ذهن دانش‌آموز نقش می‌بندد و تا عمق جان او نفوذ می‌کند. سعدی توجه می‌دهد فرزند را به معلمی بسپارید که تربیت‌یافته، دلسوز و سخت‌گیر باشد. او معلم سخت‌گیر را بهتر از معلم مهربانی می‌داند که به خاطر مهربانی‌اش، بچه‌ها از او سوءاستفاده می‌کنند و درس نمی‌خوانند. در حکایت چهارم، از زبان پیر مردی جهان‌دیده می‌گوید: «جور استاد به ز مهر پدر». این نکته شاید برای مربیان و معلمانی که با نوجوانان کار می‌کنند، خیلی مفید باشد و به اجرای کلاس‌داری کمک کند. مربی باید دلسوز و مهربان باشد؛ اما نباید فراموش کند که همیشه از موضع یک برادر «بزرگ‌تر و با ابهت» و یا یک پدر «مهربان و با جذبه» به دانش‌آموزان خود نگاه کند، نه یک دوست هم‌سن و سال. راه درست آن است که در نقش کسی فرو برویم که مهربانی و سخت‌گیری را همزمان دارد؛ هم صمیمی است و هم با جذبه.

تربیت حرفه‌ای

سعدی به «هنر» توجه زیادی دارد و آن را هم‌چون «چشمه‌ای زاینده و دولتی پاینده» می‌داند. هنر «چشمۀ زاینده» است، یعنی مدام تازه است و محصول او همیشه قابل استفاده است؛ و «دولت پاینده» است، یعنی از بین نمی‌رود و مانند ثروت و قدرت نیست که امکان دزدی و زوال و بی رونقی داشته باشد. منظور سعدی از هنر، هنر به معنای عام است که شامل علم، صنعت و هر نوع فن و حرفه‌ای می‌شود. پس شایسته است که دانش‌آموز به زینت هنر (و علم و صنعت) مزین شود؛ زیرا که هنرمند «هر جا که رود، قدر بیند و بر صدر نشیند و بی‌هنر لقمه چیند و سختی بیند».

مسئلۀ «آینده‌نگری» و «یادگیری اقتصاد» برای داشتن آینده‌ای مطمئن و راحت، در جای جای گلستان و بوستان سعدی تکرار شده است که نشان از اهمیت آن در نگاه سعدی دارد. در باب هفتم نیز، این مسئله گنجانده شده که منظور از آن، شاید اهمیت آموزش آن به کودک و نوجوان می‌باشد. آینده‌نگری و توجه به دخل داشتن و به تعبیر امروزی «اقتصادی عمل کردن»، یک مسئلۀ تربیتی است که دانش‌آموز باید آن را فرابگیرد و به کار ببندد.

حریف سفله در پایان مستی

نیندیشد ز روز تنگدستی

درخت اندر بهاران برفشاند

زمستان لاجرم بی برگ ماند

تربیت اخلاقی

سعدی دربارۀ تربیت اخلاقی، سخنان فراوانی دارد؛ اما در باب هفتم، چند نکتۀ اخلاقی را بیان می‌کند که از اهمیت بالایی برخوردار هستند. نکتۀ اول که در حکایت هشتم آمده، دربارۀ اعمال انسان و مسئولیت او در قبال آنها است. از زبان یک اعرابی می‌گوید: «تو را خواهند پرسید عملت چیست؟ نگویند پدرت کیست؟» می‌توان از این حکایت استفاده کرد که مربی باید دانش‌آموز را چنان پرورش بدهد که به ثروت و موقعیت خانوادگی‌اش بی‌توجه باشد و به دیگران فخر فروشی نکند. سعی کند خودش اهل علم و هنر شود و به داشته‌های خودش متکی باشد، نه داشته‌های پدر و طایفه و قوم و نژادش. نکتۀ دوم دربارۀ احترام به پدر و مادر است که در حکایت نهم آمده است. سعدی دربارۀ کژدم (عقرب) از حکما نقل می‌کند که گفته‌اند: «…احشای مادر را بخورند و شکمش را بدرند و راه صحرا گیرند و آن پوست‌ها که در خانۀ کژدم بینند، اثر آن است. باری این نکته پیش بزرگی همی‌گفتم. گفت: …در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده‌اند، لاجرم در بزرگی چنین مقبل‌اند و محبوب». یعنی نتیجۀ بدرفتاری با پدر و مادر آن است که در بزرگی، بدی و سختی بسیار می‌بینند. در امر تربیت اخلاقی شاید هیچ نکته‌ای به اهمیت احترام به پدر و مادر نباشد. نکتۀ سوم که در حکایت شانزدهم آمده، به مدارا با مردم و زیردستان می‌پردازد.

تربیت روانی

دو حکایت پایانی این باب، به تربیت روانی فرزند مربوط است. سعدی سعی دارد بگوید از ابتدا باید کودک را به گونه‌ای تربیت کرد که در برابر سختی‌ها مقاوم باشد. او چارۀ کار را دوری از آسایش بسیار و مدارا نکردن با خواهش‌های نفس می‌داند. در حکایت هجدهم پند می‌دهد که نعمت و آسایش، سختی‌ها را دور نمی‌کند؛ بلکه خودش زحمت‍ها دربردارد. اینکه همه چیز در اختیار شخص باشد و سختی‌ای در زندگی احساس نکند، نقش تربیتی منفی دارد و در برابر سختی‌های آیندۀ زندگی، زودتر شکست می‌خورد.

وان که در نعمت و آسایش و آسانی زیست

مردنش زین همه شک نیست که دشوار آید

در حکایت آخر می‌گوید مدارا با نفس، دشمنی نفس را بیشتر می‌کند. «…هر آن دشمنی را که با وی احسان کنی، دوست گردد مگر نفس را که چندان که مدارا بیش کنی، مخالفت زیادت کند.» چون نفس هر لحظه در حال خواستن است، هرچه به خواسته‌اش عمل کنی، بیشتر از آن را می‌خواهد و به هیچ وجه ارضا نمی‌شود. پس بهتر است به دانش‌آموز یاد داده شود که به هر چه نفس می‌خواهد، توجه نکند تا انسانی قوی شود و بتواند در بزرگسالی بر فشارهای خواهش‌های نفس غلبه کند.

مراد هر که برآری مطیع امر تو گشت

خلاف نفس، که فرمان دهد چو یافت مراد

تربیت عقلی

حکایت سیزدهم دربارۀ اهمیت خرد و عقل است. داستان هندویی است که در خانه‌ای که از «نی» درست شده بود، نفت نگه می‌داشت. سعدی از زبان شخصی حکیم، بی‌خردی او را به تمسخر می‌گیرد که «تو را که خانه نیین است، بازی نه این است». در حکایت چهاردهم بحث مراجعه به کاربلد و متخصص را بیان می‌کند و آن را از نشانه‌های عقل می‌داند:

ندهد هوشمند روشن رای

به فرومایه کارهای خطیر

نکتۀ تربیتی این حکایت، آن است که باید آموزش داده شود تا در هر کاری به متخصص آن کار رجوع کرد و از هر کسی نسخه نگرفت و سخن و دستورالعمل نشنید.

در حکایت هفدهم، به اهمیت تجربه و آزمودن دانسته‌ها می‌پردازد؛ یعنی دانسته‌ها را در محک آزمون و تجربه گذاشتن و سپس دست به عمل زدن. این نکته شاید بیشتر برای مربیان مفید باشد. یعنی ابتدا باید دانش و مهارت‌های لازم برای آموزش را کسب کنند و بعد به صورت آزمایشی و به عنوان کارآموزی، آن آموزش‌ها را تجربه کنند تا در نهایت بتوانند در کلاس به خوبی از آنها استفاده نمایند.

دکمه بازگشت به بالا