تفسیر‌علمى‌قرآن‏

یعقوب جعفری

اشاره:

برخى از مفسران معاصر آیاتی از قرآن را با نظریه‌‏هاى علمى جدید قابل تطبیق دانسته‏اند، مانند آیه‌ی ۲ (بغیر عمد ترونها) که اشاره به جاذبه‌ی عمومى و آیه‌ی ۳ (و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین) که اشاره به جفت جویى در عالم گیاهان است. این روش را تفسیر علمى قرآن یا اعجاز علمى قرآن مى‏نامند. پرسشى که مطرح می‌باشد، این است که آیا ما حق داریم آیات قرآنى را با کشفیات و نظریات علمى که پس از نزول قرآن پیدا شده است، تطبیق دهیم؟ در بحث زیر، ما این مطلب را بررسى کرده و نشان داده‏ایم که استفاده از این روش، نه تنها مجاز، بلکه بسیار سودمند است، ولى شرایط خاصى دارد که باید رعایت شود.

 

آیا می‌توان آیات قرآن را با نظریه‌های علمی تطبیق کرد؟

قرآن کریم با هدف تربیت و هدایت انسان نازل شده و در این زمینه، هر آنچه لازم بوده، در این کتاب مقدس آمده و چیزى فرو گذار نشده است. با نگاهى به آیات قرآنى، مى‏بینیم قرآن کریم گاهى در تعقیب هدف‌هاى تربیتى خود و به خصوص براى نشان دادن آثار قدرت الهى، مطالبى درباره‌ی اسرار خلقت و پدیده‏هاى جهان آفرینش تذکر داده است و درباره‌ی خلقت آسما‌ن‌ها و زمین و ستارگان و خورشید و ماه و آفرینش انسان و حیوان و گیاه و پیدایش دریاها و کوه‌ها و بادها و نزول باران و مانند آن‌ها سخن گفته است و از این‌ها به عنوان آیات و نشانه‏هاى خدا یاد کرده و مردم را به تفکر در آن‌ها فراخوانده است.

در این گونه آیات که مربوط به پدیده‏هاى جهان آفرینش است، قرآن از چیزهایى خبر داده که پیشینیان آن را به نحوى توجیه مى‏کردند و امروز با پیشرفت‌هاى علمى که نصیب بشر شده، مى‏توان آن گونه آیات را به نحو دیگرى تفسیر کرد. ولى این پرسش مطرح می‌باشد که آیا چنین کارى درست است و مى‏توان آیات قرآنى را با نظریه‏هاى علمى تطبیق کرد؟ یا افتادن در این مسیر اصالت قرآن را مخدوش مى‏کند و باید از آن پرهیز نمود؟

اتفاقاً این مسأله در میان مفسران قدیمى نیز مطرح بوده و برخى از آنان بعضى از آیات قرآنى را با علوم زمان خود تطبیق مى‏دادند و این کار را در جهت قوى کردن ایمان مردم لازم مى‏دانستند.

شاید نخستین کسانى که برخى از آیات قرآنى را در مورد آغاز آفرینش و اسرار وجود و پدیده‏هاى جهان، با دانسته‏هاى زمان خود تطبیق دادند، یهودیان و مسیحیان تازه مسلمانى چون کعب الاحبار و وهب بن منبه و عبدالله بن سلام بودند، که با استفاده از اطلاعات قبلى خود، برخى از آیات قرآنى را تفسیر کردند و چون مطالب آنان مربوط به احکام شرعى نبود، مفسران در صحت و سقم آن‌ها تحقیق به عمل نیاوردند و سخنان آن‌ها را در تفاسیر خود نقل کردند، و به گفته‌ی ابن خلدون: «مفسران در این باره تساهل کردند و کتاب‌هاى تفسیرى خود را از این منقولات پر کردند؛ در حالى که اصل آن‌ها از تورات بود.» و بدین گونه اسرائیلیات به کتاب‌هاى تفسیرى راه یافت.

در قرون اولیه‌ی اسلامى که کتاب‌هایى در طبّ و نجوم و ریاضى و فلسفه به زبان عربى ترجمه شد و علوم مادى در میان مسلمانان رواج یافت، کسانى در صدد بر آمدند که برخى از آیات قرآنى را به عقیده‌ی خودشان تفسیر علمى کنند و آن‌ها را با علوم آن زمان تطبیق بدهند و شاید بتوان گفت در رأس این گروه، دانشمندان معتزله بودند که با فلسفه و نجوم و علوم عقلى آشنایى داشتند. آن‌ها در تفسیرهایى که از آیات قرآنى داشتند، از علوم عقلى کمک مى‏گرفتند و سبک خاصى از تفسیر قرآن را ارایه مى‏کردند.

مهم‌‌تر این که ائمه‌ی معصومین (ع) در تفسیر آیات مربوط به اسرار آفرینش و پدیده‏هاى جهان هستى، مطالب ارزنده‏اى بیان کردند، که در کتاب‌هاى حدیثى و تفسیرى نقل شده و میراثى گرانبهاست و البته باید در صحت استناد آن‌ها به ائمه (ع) تحقیق و بررسى شود و روایات صحیح و معتبر از روایات ضعیف مشخص گردد.

در قرون بعدى نیز گروههایى از دانشمندان اسلامى به تفسیر علمى قرآن پرداختند؛ از جمله‌ی آنان مى‏توان از جمعیت اخوان الصفا نام برد که در قرن چهارم زندگى مى‏کردند و با هدف نزدیک کردن حکمت یونان و شریعت اسلامى، دست به تألیفاتى زدند و به تأویل و تفسیر برخى از آیات پرداخته و مثلا آیه‌ی «وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَهٌ» (حاقه، ۱۷) را به افلاک هشتگانه بطلمیوس تفسیر کردند. (۱)

از جمله کسانى که از تفسیر علمى قرآن طرفدارى کرد، ابو حامد غزالى (متوفى ۵۰۵) بود. او در کتاب خود پس از نقل روایتى از ابن مسعود که علم اولین و آخرین را در قرآن دانسته است، مى‏گوید: «همه‌ی علوم، داخل در افعال و صفات خداوند است و قرآن شرح ذات و افعال و صفات اوست و این علوم نهایت ندارد و در قرآن به کلیات آن اشاره شده است. (۲)

همو در کتاب دیگرش ضمن برشمارى علومى مانند طبّ و نجوم و زیست شناسى و مانند آن‌ها مى‏گوید: «کلیات این علومى که برشمردیم و یا برنشمردیم، از قرآن بیرون نیست، چون همه‌ی آن‌ها دریاى واحدى از دریاهاى معرفت خداوند است و آن دریاى افعال است و این دریایى است که ساحل ندارد.»

آن‌گاه نمونه‏هایى از آیات قرآنى را که مربوط به طبّ و یا نجوم و یا تشریح الاعضاء و علوم دیگر است، مى‏آورد و سپس به خواننده توصیه مى‏کند که «پس در قرآن بیندیش و غرایب آن را به دست‏آور، تا مجموعه‏هایى از علوم اولین و آخرین را بیابى.» (۳)

جلال الدین سیوطى نیز از طرفداران این روش تفسیرى است. او در «الاتقان» بابى را تحت عنوان «العلوم المستنبطه من القرآن» باز مى‏کند و با استناد به آیات و روایات و سخنان بعضى از مفسران، تأکید مى‏‌نماید که همه‌ی علوم حتى علوم مادى از

قرآن قابل استنباط است و از ابوالفضل مرسى، کلامى طولانى نقل مى‏کند که او بسیارى از علوم مانند طبّ و هندسه و جبر و اصول صنعت را از آیات قرآنى استنباط کرده و مثلا هندسه را از این آیه استنباط نموده که مى‏فرماید: «انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِیلٍ وَ لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ» (مرسلات، ۳۰- ۳۱) که اشاره دارد بر این که مثلث سایه ندارد.

سیوطى پس از نقل قول‌هایى در این زمینه، اظهار مى‏دارد: «نظر من این است که کتاب خدا مشتمل بر همه چیز است و از انواع علوم مسأله‏اى و بابى نیست که ریشه‌ی اصلى داشته باشد، مگر این‌که در قرآن چیزى وجود دارد که به آن دلالت مى‏کند.» (۴)

همچنین فخر رازى در تفسیر خود در مواردى که آیه به یکى از پدیده‏هاى خلقت اشاره و یا تصریح مى‏کند، آن را با علوم زمان خود تطبیق مى‏دهد و مثلا در تفسیر آیه‌ی ۳ از سوره‌ی رعد در شرح «وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ» از چگونگى پیدایش کوه‌ها و در شرح «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ» از چگونگى شکافته شدن بذر و پیدایش طبیعت‌هاى گوناگون در گیاهان و درختان مطابق با علوم زمان خود توضیحات مفصلى مى‏دهد. (۵) و در تفسیر «وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ» (نحل، ۶۸) به طور مشروح درباره‌ی هوشمندیهاى زنبور عسل بحث مى‏کند. (۶)

از این قبیل بحث‌هاى علمى در تفسیر فخر رازى فراوان است.

هر چند که تطبیق آیات قرآن با علوم عصر سابقه‌ای دیرینه دارد، ولى این کار در دو قرن اخیر شتاب فراوان یافته است و این به سبب پیشرفت‌هاى بزرگ علمى بود که در این اواخر نصیب بشریت شده و بسیارى از نظریات علمى دگرگون گشته است و بشر به کمک تجربه و ابزار مهم و کارآمدى که ساخته،، به اسرار زیادى از طبیعت پى برده و نیروهاى نهفته در آن را به خدمت گرفته است. به دنبال تحول عظیمى که در دانش بشرى به وجود آمد و اکتشافات و اختراعات بسیارى پدیدار شد، برخى از

نویسندگان و دانشمندان اسلامى تلاش کردند که برخى از آیات قرآنى و احادیث معصومین را با نظریات جدید علمى تطبیق دهند و بگویند که در این متون مقدس، اشاراتى به این کشفیات شده است، ولى مردم و از جمله خود مسلمانان از درک آن ناتوان بودند و اینک با پیشرفت علم، مفهوم درست آن سخنان به دست مى‏آید.

شک نیست که این یک حرکت انفعالى بود، ولى در عین حال، باعث جلب و جذب روشنفکران به سوى اسلام و تقویت ایمان مردم مى‏شد و البته در موارد بسیارى هم این تطبیق‌ها قابل توجه و بررسى بود و مى‏توانست یکى از وجوه اعجاز قرآن باشد.

این حرکت، نخست در مصر آغاز گردید و این بدان سبب بود که مصر زودتر از کشورهاى اسلامى دیگر با تمدن و پیشرفت‌هاى علمى غرب آشنا شد. دانشمندان مصرى در مقالات و کتاب‌هاى خود به تفسیر علمى آیات قرآنى و تطبیق آن‌ها با علوم روز پرداختند. از جمله نخستین کسانى که دست به این کار زد، مى‏توان از عبد الرحمن کواکبى نام برد، که کتاب «طبایع الاستبداد» را در سال ۱۳۱۸ نوشت و نخست بدون ذکر نام مؤلف منتشر کرد و در چاپ‌هاى بعدى نام خود را هم در روى کتاب نوشت. او در این کتاب ضمن انتقاد از پیشینیان که فقط به فصاحت و بلاغت و الفاظ قرآن پرداخته‏اند، بعضى از کشفیات علمى زمان خود را با آیات قرآنى تطبیق نمود.

همچنین در سال ۱۹۳۰ میلادى از سوى دانشگاه الازهر مجله‏اى به نام «نور الاسلام» منتشر مى‏شد و در هر شماره درباره‌ی صنعت‌هایى چون ترکیب فلزات و عکس بردارى و ساختن دوربین‌هاى فلکى و ساختن هواپیما و زیردریایى با استناد به آیات قرآنى بحث مى‏شد.

بعد از این، کتاب‌هاى بسیارى در این باره منتشر گردید، که از همه‌ی آن‌ها مهم‌تر و گسترده‏تر، تفسیر «الجواهر» اثر شیخ طنطاوى جوهرى بود، که در ۱۴ جلد منتشر شد و دایره المعارفى از علوم روز بود. او در این تفسیر، به طور وسیعى آیات قرآنى را با علوم جدید تطبیق کرد و حتى فرضیه‏هاى علمى را که هنوز به اثبات نرسیده بود، بر آیات قرآنى تحمیل نمود؛ لذا این تفسیر مورد انتقاد شدید بعضى از عالمان اسلامى قرار گرفت و حتى در بعضى از ممالک اسلامى نسخه‏هاى آن توقیف گردید.

همچنین کتاب «الهیئه و الإسلام» نوشته‌ی سید هبه الدین شهرستانى، گامى دیگر در این راه بود. این کتاب براى نخستین بار در سال ۱۳۲۸ هجرى در عراق چاپ شد و مورد توجه اوساط علمى قرار گرفت و به چندین زبان از جمله زبان فارسى ترجمه شد. در این کتاب، آیات مربوط به آسمان‌ها و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و افلاک، مطابق با هیأت جدید که از سوى دانشمندان غربى پى ریزى شده است، تفسیر شد و همچنین روایات و احادیث مربوط به فلکیات نیز مورد توجه قرار گرفت.

کتاب‌هایى که یاد کردیم، در واقع فتح بابى در تفسیر علمى قرآن بود و در سال‌هاى بعدى نویسندگان و دانشمندان، آثار بسیارى در این زمینه آفریدند و کتاب‌هاى فراوانى نوشته شد. حتى بعضى از نویسندگان غربى نیز که با زبان عربى و قرآن آشنایى داشتند، در این زمینه کار کردند که از جمله‌ی آن‌ها مى‏توان از «موریس بوکاى» فرانسوى یاد کرد که کتاب «عهدین، قرآن و علم» را نوشت. (۷)

یک فصل از این کتاب تحت عنوان «قرآن و دانش نو» نوشته شده که درباره‌ی آفرینش آسمان‌ها و زمین و تولید نسل در انسان و حیوان و سلسله‏هاى نباتى و مسایلى از این قبیل بحث مى‏کند و مطالب جالب و سودمندى دارد.

همچنین دانشمند غربى دیگرى به نام «کنت گریک» کتابى در این زمینه نوشت، که توسط آقاى ذبیح اللّه منصورى تحت عنوان «چگونه قرآن را شناختم»، به فارسى ترجمه شده است و مطالب جالبى در تطبیق آیات قرآنى با علوم روز دارد. این نویسنده اظهار مى‏دارد که تطبیق متون مقدس با علوم روز، در میان یهودیان و مسیحیان نیز سابقه دارد و نمونه‏‌هایى از برداشت‌هاى علمى آنان از آیات تورات و انجیل را مى‏آورد. (۸)

اسلامى از قدیم و جدید، تفسیر علمى قرآن را مورد تأیید قرار داده و آن را باعث تقویت ایمان مردم و نوعى اعجاز براى قرآن دانسته‏اند، بعضى از علما نیز این روش را نپسندیده‏ و آن را مناسب شأن قرآن ندیده‏اند.

گذشته از سلفیه و اهل حدیث که در ظاهر آیات قرآنى جمود دارند و هر گونه اظهار نظر درباره‌ی آن را نکوهش مى‏کنند و آن را مخالف با شیوه‌ی صحابه مى‏دانند، بعضى از دانشمندان اصولى از پیشینیان نیز با تفسیر علمى قرآن مخالفت کرده‏اند؛ از جمله‌ی آن‌ها شاطبى اندلسى است که به تفصیل در این باره صحبت کرده و چنین اظهار داشته است که در قرآن مطالبى درباره‌ی پدیده‏هاى هستى آمده، ولى همه‌ی آن‌ها ناظر به دانسته‏هاى آن روز عرب جاهلى است و قرآن بعضى از علوم آن‌ها را که مربوط به فلکیات و نجوم و تاریخ و مانند آن‌ها بود، مورد اشاره قرارداده است و ما نباید از آن فراتر رویم، و صحابه نیز همان علوم زمان خود را از قرآن مى‏فهمیدند.

او پس از این بیان مى‏گوید: «بسیارى از مردم در ادعاى خود بر قرآن از حد گذشته‏اند و هر علمى را که متقدمان و متأخران یاد کرده‏اند ـ مانند علوم طبیعى و هندسه و ریاضیات و منطق و علم حروف و تمام آنچه در این فنون و مشابه آن‌ها وجود دارد ـ به قرآن نسبت داده‏اند و این با توجه به آنچه گفتیم، درست نیست.» (۹)

شاطبى استدلال‌هاى طرفداران تفسیر علمى را نقل و سپس رد مى‏کند؛ از جمله آیه‌ی «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ء»ٍ (نحل، ۸۹) ـ ما قرآن را بر تو نازل کردیم که در آن بیان همه چیز وجود دارد ـ را که مورد استناد آن گروه است، چنین توجیه مى‏کند که این آیه مربوط به احکام و تکالیف است.

هر چند که سخن شاطبى را در توجیه این آیه مى‏توان پذیرفت، ولى این سخن او که صحابه در ظواهر قرآن جمود داشتند و فراتر از آن نمى‏رفتند، درست نیست و در آغاز همین بحث از ابن مسعود نقل کردیم که گفته بود: علوم اولین و آخرین در قرآن است و یا ابن عباس در فهم برخى از آیات اجتهاد مى‏کرد و حتى به شعر جاهلى استناد مى‏نمود.

کسانى این روش را نوعى تفسیر به رأى و تحمیل به قرآن دانسته‏اند. از جمله‌ی آن‌ها علامه طباطبائى است که ضمن رد این روش، درباره‌ی طرفداران آن گفته است: «اگر

آنان در تحصیل معانى قرآن چیزى بر قرآن تحمیل نمى‏کنند، پس چگونه است که نظرات علمى را مسلّم مى‏دانند؛ به طورى که نمى‏توان از آن تجاوز کرد.» (۱۰)

ما مى‏گوییم: تفسیر به رأى نکوهیده عبارت از این است که کسى از پیش، اعتقادى داشته باشد و براى اثبات آن، آیه‏اى از قرآن را بر آن تطبیق بدهد و عقیده‌ی خود را بر قرآن تحمیل کند؛ همان گونه که طرفداران بعضى از مکتب‌هاى کلامى چنین مى‏کردند. در این جا هم اگر کسى چنین کند، به ورطه‌ی تفسیر به رأى افتاده است، ولى اگر مطلب روشنى را از آیه به دست بیاورد و آن را با علوم زمان خود تطبیق بدهد، نمى‏توان او را متهم به تفسیر به رأى کرد.

در قرآن کریم آیات متعددى وجود دارد که مردم را به اندیشیدن و کاوش در پدیده‏هاى آفرینش دعوت و تشویق مى‏کند و حتى پیش بینى مى‏نماید که بشر در آینده به اسرار بیش‌ترى در جهان پى خواهد برد:

«سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» (فصلت، ۵۳)؛ به زودى نشانه‏هاى خود را در افق‌ها و در جان‌هایشان به آنان نشان خواهیم داد، تا این که براى آنان روشن شود که او حق است.

«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها» (نحل، ۹۳)؛ و بگو: سپاس مخصوص خدا است، که به زودى نشانه‏هاى خود را به شما نشان خواهد داد و شما آن‌ها را خواهید شناخت.

«قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (یونس، ۱۰۱)؛ بگو: بنگرید در آسمان‌ها و در زمین چه چیزى وجود دارد.

این آیات و آیات مشابه آن‌ها، راه را براى اندیشیدن در پدیده‏هاى هستى و کشف اسرار آن باز مى‏کند و چون قرآن خود مشوق این کار است، بنابراین مى‏توان آیاتى را که به روشنى دلالت بر یک کشف علمى دارد، مورد توجه قرار دارد و آن را با علم روز تطبیق نمود.

خوشبختانه در کلام ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) اشاراتى به این معنا شده و

حتى فهم درست برخى از آیات را به اندیشمندانى که در آخر الزمان مى‏آیند، موکول کرده‏اند:

امام سجاد (ع) فرمودند: همانا خداوند دانست که در آخر الزمان گروههایى پیدا مى‏شوند که به طور عمیق مى‏اندیشند؛ پس «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آیاتى از سوره‌ی حدید را تا «عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» نازل کرد. (۱۱)

همچنین ائمه از برخى از آیات و از جمله از حروف مقطعه‌ی قرآن، پیش بینى برخى از حوادث را مى‏کردند. مثلا در روایتى، امام صادق (ع) سال انقراض حکومت بنى امیه را از «المص» که در آغاز سوره‌ی اعراف است پیش بینى کردند. (۱۲)

 امام باقر (ع) به ابو لبید مخزومى فرمودند:

«اى ابو لبید! همانا در حروف مقطعه‌ی قرآن علم سرشارى وجود دارد.» (۱۳)

همچنین مى‏بینیم امام حسن عسکرى (ع) از پیش بینى زمان ظهور قائم (ع) از «طه» و «الم» و «طس» سخن مى‏گوید. (۱۴) بنابراین، تعمّق در آیات قرآنى و تطبیق آن‌ها با مسلّمات علمى، با شرایط خاصى که خواهیم گفت، نه تنها مذموم و ناپسند نیست، بلکه در قرآن و حدیث مورد تشویق هم قرار گرفته و این ربطى به مسأله‌ی تفسیر به رأى ندارد و حتى مى‏تواند یکى از وجوه اعجاز قرآن باشد و بر مراتب ایمانى و اعتقادى مردم بیفزاید.

در این جا سخن چند تن از معاصران را که تفسیر علمى قرآن را جایز، بلکه لازم دانسته‏اند، نقل مى‏کنیم:

مصطفی رافعى پس از بحث مفصلى درباره‌ی قرآن و علوم در کتاب «اعجاز القرآن» می‌نویسد: «شاید اگر کسى که با این‏

علوم جدید آشنایى دارد، در قرآن تدبّر کند و به دقت آن را مورد بررسى قرار دهد و وسیله‌ی فهم قرآن را در اختیار داشته باشد، بتواند اشارات بسیارى را از قرآن کشف کند که به حقایق این علوم نظر دارد؛ اگر چه به طور مشروح بیان نکرده است، ولى بر آن دلالت دارد؛ هر چند که نام‌ها و اصطلاحات آن را نگفته است. آرى؛ علوم جدید به تفسیر برخى از معانى قرآن و کشف حقایق آن کمک مى‏کند.»

مرحوم آیت الله العظمى خوئى در مقدمه‌ی تفسیر البیان می‌نویسد: «قرآن کریم در آیات متعددى از مسایل مربوط به سنت‌هاى آفرینش و نوامیس طبیعت و افلاک و غیر آن سخن گفته است و این‌ها چیزهایى هستند که در آغاز اسلام جز از طریق وحى الهى راهى به سوى آن‌ها نبود و هر چند که یونانی‌ها و جز آن‌ها از کسانى که سابقه‌ی شناخت علوم را داشتند، در آن عصر با این قوانین آشنا بودند، ولى جزیره العرب از این علوم دور بود، و بعضى چیزهایى که قرآن از آن خبر داده، پس از پیشرفت علوم و کثرت اکتشافات روشن شده است و چنین خبرهایى در قرآن فراوان است.»

ایشان پس از این سخن، نمونه‏هایى از آیات قرآنى را که با علوم جدید در عصر حاضر تطبیق مى‏کند، آورده است.

مؤلف کتاب اصول التفسیر مى‏گوید: «ما حق نداریم آن دسته از آیات قرآنى را که مربوط به جهان هستى است و پیش از چهارده قرن به درستى و راستى نازل شده و امروز بر زبان ما جارى است و عقول اندیشمندان را به حیرت آورده، رها کنیم و آن‌ها را با علومى که غیر مسلمانان بر آن دست یافته‏اند، شرح نکنیم و توضیح ندهیم. باید چنین کنیم تا حجت قوى‏تر و برهان محکم‏تر گردد.»

بدیهى است که شرح آیات علمى قرآن و تطبیق آن با علوم روز، باید با احتیاط کامل صورت گیرد و چنین نباشد که یافته‏هاى علمى را به قرآن تحمیل کنیم و یا فرضیه‏هایى را که هنوز ثابت نشده است، با آیات قرآنى تطبیق دهیم، که این کار لغزشى بزرگ و خطایى نابخشودنى است.

 

 

پی‌نوشت:

  1. عمید زنجانى، مبانى و روش‌هاى تفسیر قرآن، ص ۲۳۳؛ به نقل از رسائل اخوان الصفا.
  2. غزالى، احیاء العلوم، ج ۱، ص ۲۸۹٫
  3. غزالى، جواهر القرآن، صص ۲۶- ۲۸٫
  4. سیوطى، الاتفان فى علوم القرآن، ج ۴، ص ۳۳٫
  5. تفسیر فخر رازى، ج ۱۹، ص ۳ به بعد.
  6. ص ۶۹ به بعد.
  7. این کتاب یک بار با همین عنوان توسط آقاى دکتر حسن حبیبى و بار دیگر به نام «مقایسه‏اى میان تورات و انجیل و قرآن و علم» توسط آقاى مهندس ذبیح الله دبیر به فارسى ترجمه شده است.
  8. چگونه قرآن را شناختم، ص ۲۰۴٫
  9. شاطبى، الموافقات، ج ۲، ص ۷۹٫
  10. المیزان، ج ۱، ص ۸٫٫
  11. اصول کافى، ج ۲، ص ۹۱٫
  12. تفسیر البرهان، ج ۲، ص ۳٫
  13. همان.
  14. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۱٫
  15. مصطفى رافعى، اعجاز القرآن ص ۱۲۸٫

 

دکمه بازگشت به بالا