مزمل یعنی چه؟
شما جزء اولین سورههایی که بر پیغمبر نازل شده کدام سوره را میدانید؟ سومین سوره است اگر اشتباه نکنم، دومی یا سومی «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا» (مزمل/۲) این کلمهی مزمّل را کسی از شما ترجمهاش را میداند؟ بگویند علمای بزرگ استفاده میکنیم.
س: آیا می شود ؛ کسی که گلیم به خودش بپیچد؟
ج: آره، ولی تا الان فکر کردی حاج آقا آخر گلیم به خودش پیچیدن شد این وضعیت؟ یا اینکه آدم خیلی نکتهی حکیمانهای درآن ابتدا نمیبیند. ولی بروید توی کتاب المنجد که مسیحیها نوشتند نگاه کنید مزمل را اینجوری توضیح میدهد؛ میگوید آدمی است که؛
دیدید آدم گاهی کم میآورد و خودش را گم میکند، احساس میکند این کار را نمیتوانم بکنم، آن حالتی که انگار عرق سرد روی آدم مینشیند، ترس از عظمت کار او را برمیدارد، کاری را قرار است بکند که اصلاً در حد زور او نیست، آنجا این را توضیح میدهد؛
المنجد چون میدانید آن دیگر خب مسلمان نیست و بدش هم نمیآید اتفاقاً توضیح بدهد که این قرآن گفته «یا ایها المزمل» یک زم، زمّ پیغمبر به نظر میآید، در حالیکه این زمّ پیغمبر نیست، او میفهمد خدا از او چه میخواهد. خدا از او میخواهد بیاید توی قومی هدایتی را آغاز کند که این قوم حتی ظرفیتهای انسانی خودشان را هم از دست داده اند و با غارت زندگی میکنند، خون همدیگر را مثل آب خوردن میریزند، بسیار به خودشان، زن و بچههایشان خشن هستند.
اینها را قرار است چکار کند؟ اینها باید وسیلهای شوند برای هدایت همهی اقوام دیگر . او رحمت للعالمین است و قرار است با اینها شروع کند، ولی قرار است با اینها جریانی راه بیندازد که همهی دنیا را تغییر دهد، آخر چهجوری؟ به زبان آموزشی، یک مشت نوابغ را دست آدم دهند که ضریب هوشی همهشان زیر منگولیسم است و سپس بگویند اینها قرار است اساتید دانشگاه شوند ، مطالب علمی را در همهی عالم پخش کنند. آقا نمیشود، تا دیروز دزد بوده است ، هفتتا از بچههایش را کشته، من خیلی کار کنم او را از آن وحشیگیری در میآورم. پیغمبر میفهمد از او چه میخواهد و خدا هم حال او را میفهمد.خدا میگوید پیغمبر من «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا» اگر میخواهی کارهای بزرگ انجام دهی اول بدان که روز از شب آغاز میشود، کسی که ریشه در شب دارد در روز میتواند اثرگذاری داشته باشد. پیغمبر با قومی شروع کرده و با قومی آغاز میکند و حتی با قومی ادامه میدهد که خیلی ضعیف هستند، میگوید که «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (جمعه/۱۱) نمیدانم تا حالا چنین صحنهای در سخنرانی برایتان پیش آمده؟ میگوید مثلاً یک دست فروش آمده و فلان جنس را آورده و همه ول کردند و رفتند سراغ چرخ دستی، سخنران هم دارد برای خودش سخنرانی میکند. «ترکوک قائما» یعنی این، یعنی «اذا رأوا لهوا او تجاره» چرخ دستیِ آمده «انفضوا الیها» همه بلند میشوند ببینند او چه دارد؟ «و ترکوک قائما» پیغمبر دارد حرف میزند ولش کردند و آمدند.
پیغمبر با این جماعت کار کرده و از آنها ابوذر و سلمان و مقداد و دیگران در آمده، درست است که بعداً از علی جدا شدند ولی خودشان خیلی تغییر کرده بودند. همهی آن مجاهدینی را تربیت میکنند که در رکاب پیغمبر کشته میشوند آنها، شهید میشوند و بزرگ هستند.
اولین کسی که باید بر او کار شود کیست؟
پس در حوزهی تربیت این نکته بسیار کلیدی است که ما بدانیم مربی اولین کسی که باید روی او کار شود کیست؟ خودش هست.
هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند:
مثلاً حضرت امیر این جملهی بسیار عمیق را دارند که «الکَلام إذا خَرَجَ مِنَ القَلبِ دَخَل فِى القَلبِ و إذا خَرَجَ مِنَ اللِّسانِ لَم یَتَجاوز من الآذانَ» کلام، حرف اگر از توی دل درآمد به دل مینشیند و اگر از زبان بیرون آمد، از گوشها فراتر نمیرود. ما صنفمان اصلاً با مرید و مرادبازی سازگار نیست ولی بعضی پیرمردها را دیدید، چون صاحب زندگی سالم بودند زمانیکه حرف میزنند، با آنکه در جملاتشان خیلی نکات عالمانه نمیبینید ولی حرفشان فوقالعاده اثرگذار است. آن از تهِ دل درآمدنها هست که اثرگذار است. گاهی حتی ممکن است حمد و سورهاش را هم غلط بخواند.
در احوالات یکی از علماء میگویند: بیرون منزل قدم میزد و خیلی مضطرب بود، یک درویشی، درویش که میگویم یعنی یک فقیری نه الزاماً اینکه کشکول داشته باشد، یک فقیری آمد رد شد، گفت حاج آقا چی شده؟ چرا ناراحتی؟ گفت پسرم حالش بسیار بد و قطع امید شده است و خانواده بهشدت مضطرب هستند. گفت حاج آقا من یک حمدی میخوانم انشاءالله که اثر بگذارد. یک حمدی خواند و رفت، حاج آقا رفت تو دید بچه اش شفا گرفته و خوب شده است. چند وقت بعد آن فقیر را، حالا نمیگویم درویش که شما به هیأت دراویش منتقل نشوید، آن فقیر را دید. گفت آقا آن حمدی که شما خواندید خیلی مفید بود، خیلی مؤثر بود، خواستم بگویم که حمدتان، حمدی که خواندید دوتا اشکال داشت، این بیشعور جلوی جمع میگوید ، فلانجا ضاد و الضالین را اینجوری میگفتید، فلانجا هم نمیدانم ذ والذین را هم اینجوری باید میگفتی. خب جلوی این جمع، آن فقیر با آن هیأت دلش شکست. گفت باشد حمدم مال خودم بچهات مال خودت. حاج آقا بلند شد رفت خانه دید بچه مرده است.
بحثهای حمد و سورهی سالم از حیث تلفظ الزامی نیست، بحث آن نفسی است که از وجودی برخاسته که این وجود درست زندگی کرده باشد. گاهی، خدا رحمت کند (حالا نسل ما بیشتر این را حس میکند تا شما، ببخشید شما این را متوجه نمیشوید) مرحوم امام اگر حرف زدنش را گوش میکردید کلی غلط املایی و انشائی توی فرمایشاتش بود، هیچوقت قاجار نمیگفت و قجر میگفت، جملاتش گاهی اوقات بسیار ساده بود و گاهی بعضی جملاتش اصلاً حکیمانه نبود ولی بسیار اثرگذار بود، زمانی که حرف میزد، همه گریه میکردند. البته وقتی مینوشت فوقالعاده ظریف و قشنگ مینوشت. ولی حرف زدنش حرف زدن آدم طبیعی با همهی سوادش بود. ولی طبیعیِ طبیعی حرف میزد و بسیار اثرگذار بود.
من دیدم بعضی از بزرگان حرف که میزنند و توضیحی که از آن مطلب میدهند غلط است ، روایتی که دارد توضیح میدهد من قبول ندارم ولی حرفش روی من اثر دارد. این خیلی نکتهی مهمی است که آدم تا خودش دچار نشود و خودش سؤالها را حس نکرده باشد، خودش به حذر نیامده باشد، خودش دنبال سؤالهایش نگشته باشد، خودش شبها بالا و پایین نشده باشد و بهم نریخته باشد، خودش گامهایی را برنداشته باشد، روی دیگران هم حرفهایش اثر نمیگذارد. اگر هم بگذارد درازمدت نیست. آره «إنّ اللّه یُؤَیِّدُ هذا الدِّینَ بِرجالٍ لا خَلاَقَ لَهُم» این هست، خدا نکند ما از این مجموعه بشویم، خداوند این روایت را ترجمه میکند، خداوند این دین را تأیید میکند، قدرت میدهد آن هم با مردانی که خودشان بهرهای نمیبرند. خدا قسمت نکند ما جزء آنها باشیم.
اول باید خودت بهرهمند شوی:
میگویند در قیامت کسانی را میبینی که با حرفهای تو تغییر کردند و آمدند و رد شدند و بالا رفتند ولی تو بیبهره بودی و استفاده نکردی ولی آنها راهشان را پیدا کردند. و این خیلی نکتهی کلیدی و مهمی است.
کربلایی کاظم:
آقایی نزدیک حرم دفن است به نام کربلایی کاظم، دیدید دیگر، نمیدانم کتابی چیزی راجع به او خوانده اید یا نه؟ میگویند او سرِ منبر یک حاج آقا که از این حرفها که خودمان هم خیلی گفتیم؛ خمستان را باید بدهید و اینجور کنید، فلان جور کنید ، اگر خمس نداده باشید مالتان فلان میشود و…بود. میگویند او یک کارگر جوانی بود و کار میکرد، وقتی این صحبت ها را از این حاج آقا شنید، فکر کرد که صاحبکار من خمس بده نیست، من الان پولی که از صاحب کارم به عنوان حقوق میگیرم اشکال دارد، با اینکه نیاز داشت ول کرد و رفت، میدانید ول کردنهای اینجوری پدر طرف را درمیآید، حالا چند روز گرسنگی کشیده و چقدر فحش خورده نمیدانم. بعدها که خودش امکاناتی پیدا کرد با خودش قرار گذاشت بهجای خمس ثلث بدهد؛ ببینید پیرمردی که (ممکن است از این پیرمردها سرِ سخنرانی من و شما هم بوده باشند) چیزی از ما شنیدند و کیلومترها از من و شما جلو افتادند، چرا؟ چون با او زندگی کردند و بابت آن هزینه دادند و رنج کشیدند.
به میزان شناسایی فضا می تونی مربیگری کنی؟
من و شما میدانیم که در آن دنیا بابت عملهای ما چیزی می دهند نه بابت چیزی دیگر. اگر روزی خودمان با این واقعیت درگیر شدیم و تلاش برای تغییر داشتیم میتوانیم امید داشته باشیم که آرامآرام حرفهایمان هم اثر بگذارد. و آنوقت آدمی که شروع میکند که خودتان در روایات خیلی خواندید، آدمها به میزانی که خودشان جلو می روند و فضا را میشناسند، میتوانند مربیگری کنند. خاتمالانبیاء کسی است که از همه جلوتر رفته، او بر همه راه إشراف دارد، همهی آنچه که آنها دارند تجربه میکنند را او ولو باللحظهای تجربه کرده و چون جلوتر است میتواند جلودار باشد و الا اگر جلوتر نباشی فقط حکایت میکنی، فقط حرف میزنی، خودت حس نمیکنی، خودت درک نمیکنی، گاهی مخاطب تو از تو جلوتر است.
پایان