بررسی رابطه فرد با تشکل و مفهومشناسی تشکل حق و باطل
در گفتگو با حجت الاسلام حمیدرضا اسلامیه، فعال عرصه فرهنگی
بخش دوم
* در فعالیت گروهی و تشکل پایدار که مبتنی بر شاخصههای اسلامی شکل گرفته است، چه عناصری باید حضور داشته باشد؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید عناصر پنهان و ناپیدای یک تشکل پایدار را تبیین کنیم و سپس تفاوت این عناصر را در تشکل در جبهه حق و تشکل در جبهه باطل نشان دهیم.
به نظر بنده تشکیل یک تشکل و استمرار حیات آن، محصول گره خوردن سه بُعد وجودی انسان در ساحت فعالیت اجتماعی و گروهی است. توضیح آنکه وجود انسان سه بعد دارد. یکی گرایشهای او است که شامل نیات، عواطف، محبتها و نفرتهای او میشود. دومی شناختها و دانشهای انسان و سومی رفتارها و اعمال ظاهری او است. هماهنگی و انسجام این سه بعد در یک انسان باعث ایجاد وحدت درونی و رشد میشود؛ به طوری که حیات چنین انسانی پایدار خواهد بود. البته اگر بخواهیم پایداری، واقعی باشد و تا زندگی ابدی انسان ادامه یابد، باید این سه بعد وجودی انسان هماهنگ با قوانین شریعت و وحی باشد.
هماهنگی این سه بعد یک فرد با ابعاد وجودی فرد دیگر، باعث گره خوردن و پیوند آنها با هم میشود؛ به طوری که وحدت میانفردی محقق میشود.
کبوتر با کبوتر باز با باز/کند همجنس با همجنس پرواز
در روایتی پیامبر اسلام۶ پیوند انسانها با هم را به جهت سنخیت در ابعاد وجودی اینگونه بیان میکند: « ألمَرءُ عَلَی دین خَلیلِهِ فَلیَنظُر أحَدُکُم مَن یُخالِ؛[۱] آدمی بر روش و سلوک برادرش است، بنابراین هر کسی از شما دقت نماید با چه کسی پیوند برادری امضا میکند».
* مطلبی که شما گفتید، در مورد رابطه میانفردی درست است، ولی در خصوص رابطه گروهی و فعالیت تشکلی، ابزارهای هماهنگی بیرونی همچون داشتن ساختار منسجم، قوانین مشخص برای ایجاد نظم تشکیلاتی و مواردی از این دست، تاثیر بیشتری در هماهنگی و همکاری تشکلی دارد.
این سخن درست نیست. این سخن فقط در مورد سازمان و تشکیلاتی درست است که در زمین غرب و تمدن غربی نشو و نمو نموده است؛ البته اگر دقیق و موشکافانه تشکل غربی را واکاوی کنیم، خواهیم یافت که در آنجا نیز پیوند و هماهنگی ابعاد وجودی انسانها باعث هماهنگی و انسجام و استمرار حیات یک تشکل میشود.
هنگامی که افرادی دارای تمایلات روحی یعنی گرایشها، حب و بغضهای هماهنگ باشند و همچنین افکار، شناختها و جنبشهای آنها همسو باشد و اقدامها و تصرفات خارجی واحد داشته باشند، به هم پیوند میخوردند و تشکل و اجتماع هماهنگ و پایداری را میسازند.
هر تشکل و اجتماعی از ترکیب سه نظام تشکیل یافته که این سه نظام محصول درهمتنیدگی و پیوند ابعاد وجودی انسانها است. اگرعدهای بتوانند تمایلات و انگیزههای خود را از یک سو، اندیشه و افکار خود را از سوی دیگر و تصرفات و رفتارهای خود را از سوی سوم با هم هماهنگ کنند، اجتماع و تشکل شکل مییابد.
از این هماهنگی، نظام انگیزهها و تمایلات اجتماعی (نظام اراده) و نظام فکری و تصرفات اجتماعی و گروهی شکل میگیرد. استمرار هماهنگی بین این سه نظام باعث پایداری حیات این اجتماع و تشکل میشود.
* حال که ثابت شد ایجاد سه نظام هماهنگ از ابعاد وجودی انسان، باعث پایداری اجتماع و تشکل است، کدام نظام در استمرار و پایداری یک تشکل مهم تر است؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید مشخص کنیم کدام یک از ابعاد وجودی انسان اصل است؛ یعنی مشخص کنیم هویت انسان به چیست؟ به بُعدی است که به روح انسان مربوط است یا به بعدی است که با جسم و ساحت مادی او مرتبط است؟
مشخص است که هویت اصلی و «مَنِ» واقعی انسان به (روح) او مربوط است که از آن به «قلب» هم تعبیر میشود. با توجه به این نکته باید گفت: «گرایشهای روحی و تعلقات قلبی انسان» در پیوند انسانها و استمرار آن نقشی اساسی و پایدار را ایفا میکنند.
جابر جعفی میگوید: درحالیکه اندوهگین بودم، خدمت امام باقر۷ رسیدم. به حضرت گفتم: فدایتان شوم، بعضی اوقات بدون اینکه دچار مصیبتی شده باشم یا مسئلهای برایم پیش آمده باشد، اندوهگین میشوم؛ به طوری که خانواده و دوستانم از چهرهام متوجه میشوند که ناراحت هستم.
امام باقر۷ فرمود: ای جابر، همانا خداوند مؤمنان را از گِل بهشت خلق کرده و از نسیم روح خویش در آنها دمیده است؛ بدین خاطر مؤمن از ناحیه پدر و مادرش، برادر مؤمن است. پس هنگامی که روحی از آن ارواح، در سرزمینی ازسرزمینها محزون میشود، روح دیگر اندوهگین میشود؛ چراکه این دو با هم پیوند دارند.[۲]
سکون و آرامش قلبها در کنار یکدیگر باعث پیوند و پایداری در فعالیت تشکیلاتی است. اگر گرایشها و تمایلات روحی انسانها یک نظام منسجم و هماهنگ را با هم نسازد، هر چه ما سعی کنیم با قانون، ساختارهای منسجم، تبیین شرح وظایف و ابزارهای مدیریت و کنترل هماهنگی ، پیوندها را استمرار بخشیم، شکست خواهیم خورد.
افراد یک تشکل باید از درون با هم هماهنگ شده باشند و قوانین و ساختار فقط باید تسهیلکننده و نقش کاتالیزور را در این هماهنگی ایفا کند.
امام صادق۷ میفرماید: برای هر چیزی، چیزی است که در کنار آن به آرامش و راحت میرسد و مؤمن در کنار برادر مؤمن به سکون و راحتی میرسد؛ چنانکه هر پرندهای در کنار هم جنس و مانند خود، به آرامش دست مییابد.[۳]
* در بسیاری از تشکلها با اینکه پیوند قلبی و عاطفی خوبی بین اعضا وجود دارد، اختلاف آراء و دیدگاهها در مسائل و تصمیم گیریها، باعث شکاف و استمرار نیافتن فعالیت یک تشکل میشود؟
بنده ادعا کردم پیوند قلبی و رابطه ایمانی اصل اساسی در استمرار حیات یک تشکل است که وحدت مستمر را نوید میدهد؛ ولی ادعا نکردم که هماهنگی در نگرشها و شناختها مهم نیست.
منظور این بود که هماهنگی در آراء و نظرها و تصمیمها و پیگیری آنها ریشه در وحدت روحی و پیوند قلبها دارد. امام رضا۷ در مورد اینکه دانش باعث وحدت انسانها و استمرار پیوندها میشود، میفرمایند: « مَوَدَّه عِشْرِینَ سَنَه قَرَابَه وَ الْعِلْمُ أَجْمَعُ لِأَهْلِهِ مِنَ الْآبَاء؛[۴] یعنی دوستی و رابطه بیست ساله همچون قرابت و خویشاوندی نسبی است و دانش بیشتر از پدر و مادر، افراد را در کنار هم جمع میکند».
این روایت، هم به نقش پیوند قلبی و محبت اشاره دارد و هم اینکه شناختها و نظرهای هماهنگ را زمینهساز پیوند و رابطه اجتماعی میداند.
بنابراین منظور از نقش پیوند عاطفی و روحی در استمرار حیات تشکل، پایه و زیربنا بودن آن است؛ نه نفی اهمیت هماهنگی در اندیشهها. ممکن است کسانی به هر دلیلی دارای ائتلاف در حرفها و موضعگیری باشند، ولی فرسنگها از هم فاصله داشته باشند. اینها ممکن است در مسئله یا مسائلی به وحدت برسند و یک هدف را دنبال کنند، ولی این وحدت پایدار و ماندگار نیست.
پیامبر اسلام۶ در مورد ائتلاف زبانها و موضعگیریها، با وجود اختلاف در قلبها میگوید: آنگاه که دانش ظاهر میشود و از عمل دوری میشود و سخنان، ائتلاف و وحدت مییابند و قلبها اختلاف میکنند، و رابطه با نزدیکان قطع میشود، خداوند چنین کسانی را لعنت میکند.[۵]
ریسمانی که انسانها را به صورت واقعی و نه تصنعی به هم پیوند میدهد، محبت قلبی است؛ نه چیز دیگر. هماهنگی اندیشهها و نظرها نیز ریشه در هماهنگی در گرایشهای درونی و قلبی دارد؛ چه اینکه محبت و مودت قلب را به بند میکشد. امیرالمؤمنین۷ به امام حسن۷ میفرماید: « یَا بُنَیَّ إِنَّ الْقُلُوبَ جُنُودٌ مُجَنَّدَه تَتَلَاحَظُ بِالْمـَوَدَّه؛[۶] ای فرزندم، همانا قلبها سربازانی صفبسته هستند که با دوستی و مودت با یکدیگر پیوسته و همراز میشوند».
اقبال و رو کردن اعضای یک تشکل به همدیگر، ریشه در الفت قلبی و صمیمیت درونی دارد. امیرالمؤمنین۷ در جای دیگر میفرماید: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّه فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ:[۷] قلبهای آدمیان وحشی و سرکش است؛ پس کسی که با آن قلبها الفت گیرد، قلبها به آن شخص اقبال مییابد و رو میکند».
* پس به این دلیل که رابطه قلبی و پیوند عاطفی مهمترین رکن ارتباط در اجتماع و تشکل است، به ما توصیه شده است، دیگران را از محبتمان باخبر کنیم.
همینطور است. اینکه اعضای یک تشکل در عمق جان با هم رابطه داشته باشند، بسیار خوب است؛ اما این پیوند درونی برای اینکه عمیقتر شود، باید در زبان و عمل جاری شود تا ثبات آن تضمین شود.
روزی امام باقر۷ با عدهای در مسجد نشسته بودند که مردی عبور کرد. یکی از یاران امام گفت: قسم به خدا، من آن مردم را دوست میدارم. امام۷ فرمود: «الا فَأَعْلِمْهُ فَإِنَّهُ أَبْقَى لِلْمَوَدَّه وَ خَیْرٌ فِی الْأُلْفَه؛ [۸] آگاه باش و بدان که باید دوست داشتنت را به او خبر دهی؛ چراکه خبر دادن تو، دوستی را مستمر میکند و در صمیمیت و الفت بین شما بهتر است».
* گفتید یکی از هماهنگیهایی که باید بین افراد یک تشکل وجود داشته باشد تا تشکل پایدار باشد، هماهنگی از جهت اقدامات و رفتارها است. این هماهنگی چگونه باعث دوام تشکل میشود؟
یک تشکل مانند یک ارکستر است که یک رهبر دارد که با فرمانها و دستورهایی که به دیگران منتقل میکند، نقش هماهنگ کننده را دارد. او نوازندگانی دارد که هر یک به واسطه یک ابزار موسیقی، قرار است طبق فرمان رهبر بنوازند. همچنین خوانندگانی که باید هماهنگ با فرمان رهبر و متناسب با نوازندگان باشند. اگر این هماهنگی نباشد و هر کس ساز خودش را بزند، محصول این جمع صدای گوشنوازی نخواهد بود. ارکستر خوب و هنری محصول یک نظام هماهنگ و منسجم است.
تشکلی پایدار خواهد بود که هر کس هماهنگ با دیگران رفتار کند و وظیفهای که به او سپرده شده، به خوبی انجام دهد. محصول این هماهنگی و همکاری یک نظام مرتبط رفتاری است که جمع را به اهداف مشترک میرساند. این میشود تعاون جمع در مقام عمل و رفتار.
امیرالمؤمنین۷ به صعصعه بن صوحان میگوید: شخص بینیاز از قومش نیست. آنگاه که دست یاری را از آنها باز میدارد، دستهای یاری زیادی را از خود محروم کرده است. پس آنگاه که دیدید کسانی در مسیر خیر هستند، آنها را در خیر یاری کنید و آنگاه که مشاهده کردید در مسیر شر حرکت میکنند، (با یاری نکردن) آنها را از پستی و خواری باز دارید. یاری و همکاری شما بر اطاعت خداوند باشد. همانا شما همیشه در خیر به سر میبرید، مادامی که یکدیگر را بر اطاعت و بندگی یاری کنید و همدیگر را از گناهان و کجیها باز دارید.[۹]
* آیا پیوند گرایشها، شناختها، و رفتارهای اعضا یک تشکل و تشکیل سه نظام هماهنگ، فقط باعث پایداری تشکل حق است یا تشکل در جبهه باطل نیز اینگونه پایدار میماند؟
وجود این سه نظام هماهنگ، باعث ماندگاری میشود؛ چه در جبهه حق و چه در جبهه باطل. البته حیات تشکل در جهت باطل پایداری کمتری دارد؛ زیرا نوع حرکت در تشکل باطل مطابق قوانین تکوین نیست؛ یعنی این سه نظام متناسب با فطرت انسان و خلقت هستی شکل نگرفته است.
امروزه اگر در ظاهر، ماندگاری بیشتری در تشکل جبهه باطل و برخاسته از تمدن غرب میبینیم، به این علت است که در این تشکل اصلاً انسانی وجود ندارد و همه آدمها و اعضا، خالی از اراده، شناخت و رفتاری شدهاند که در گرایش و شناخت ریشه داشته باشد. اعضا مانند چرخدندههای یک ساعت عمل میکنند که هر یک در جایگاه خاصی قرار داده شده است و به صورت خودکار و با انرژی یک باطری حرکت میکند. این هماهنگی و ماندگاری، تصنعی و تحمیلی است؛ زیرا انسانیت انسان یعنی اراده، اختیار، انتخاب، شناخت، از آن حذف شده است.
اما در تشکل حق، ماندگاری محصول نفی اراده، شناخت، انتخاب اعضاء ـ بخوانید انسانیت انسان ـ نیست؛ بلکه محصول هماهنگی ارادهها و شناختها است. پیوند در اجتماع و تشکل حق تا قیام قیامت ادامه دارد.
در روایات گفته شده «تقوا» و حرکت در مسیر الهی باعث پایداری اخوت تا قیامت میشود. امیرالمؤمنین۷ میفرماید: « النّاسُ إخـْوانٌ ؛ فمَنْ کانَتْ اُخُوّتُهُ فی غیرِ ذاتِ اللّه فهِیَ عَداوه، و ذلکَ قولُهُ عزّوجلّ: «الأخِلاّءُ یومئذٍ بعضُهم لبعضٍ عدوٌّ إلاّ المتّقین».[۱۰]؛[۱۱] مردم برادرند، پس آنکه برادریاش در مسیر خدا نباشد، این برادری چیزی جز دشمنی نیست و این همان آیه قرآن است که: در آن روز دوستان، بعضى دشمن بعضى دیگرند، مگر پرهیزگاران ».
* ظاهراً شما مهمترین تفاوت تشکل حقگرا و تشکل با جهت باطل را در نوع نگاه به انسان میدانید. در این باره میتوانید توضیح دهید؟
تشکل و اجتماع توحیدی و الهی، بر محور پرستش حضرت حق و عبودیت و تکامل قرب شکل میگیرد و آنچه سه نظام گرایش، نگرش و رفتار را هماهنگ میکند و جهت میدهد، همین محوریت قرب خدا به سرپرستی ولی خدا است. تشکل باطلگرا بر محور پرستش انسان و انانیت بشری به سرپرستی ابلیس شکل میگیرد و عامل هماهنگکننده نیز همین محور است. آنچه تفاوت در محور را ایجاد کرده است، دو نوع نگرش به انسان است. در نگرش الهی به انسان، انسان از منزلت خلیفه الهی برخوردار است. بدین دلیل، انسان باید از یک مصرفکننده صرف نعمتهای الهی بالاتر رود و سطح حضورش در جامعه، تاریخ و هستی، از چریدن و لذت مادی بردن ارتقاء پیدا کند. انسان تنها در این صورت میتواند در نظام اختیارات و فاعلیت خود توسعه ایجاد کند و حضوری مبتنی بر تصمیم و عزم برای به فعلیت رساندن خلیفه اللهی و رسیدن به قرب داشته باشد.
انسان در اجتماع و تشکل باطلگرا و با نگرش مادی و به برکت مکتب اصالت انسان (اومانیسم) به دنبال توسعه لذتها و شهوات روزافزون مادی است. او خودبنیادی و عقلبنیادی را بر خدابنیادی ترجیح میدهد و اصالت لذت مادی را در برابر اصالت لذت پرستش خدا عَلَم میکند و به جای اصالت سعادت، در جستجوی اصالت رفاه مادی است.
تفاوت در نظام تمایلات، افکار و افعال نیز به تبع تفاوت در پذیرش ولایت خدا یا شیطان پدید میآید. قرابت و پیوند در تشکل حقگرا از نوع هماهنگی معنوی و ایمانی است و نزدیکی و پیوند در تشکل باطلمدار از نوع مادی و شیطانی. اعضا تشکل حق رگهایی هستند که به واسطه ایمان به خدا، با هم شبکهای گسترده و تودر تو را تشکیل دادهاند.
[۱] . بحارالانوار، ج ۷۱۴، ص ۱۲۹، ح ۱۲
[۲] . عباس اسماعیلى یزدى، ینابیع الحکمه، ج ۱، ص۱۰، ح۲٫
[۳] . « لِکُلِّ شَیْءٍ شَیْءٌ یَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ، وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَسْتَرِیحُ إِلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ، کَمَا یَسْتَرِیحُ الطَّیْرُ إِلَى شَکْلِه»؛ ینابیع الحکمه، ج۱، ص۱۳، ح ۱۵٫
[۴] . بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۱۹، ح ۸٫
[۵] . همان، ص۶۶، ح ۲۷٫
[۶] . همان، ص ۱۱۱، ح۲۶٫
[۷] . همان، ص ۱۲۱، ح ۱۹٫
[۸] . همان، ص ۱۲۲، ح ۱٫
[۹] . همان، ص ۱۰۳، ح ۲٫
[۱۰] . زخرف: ۶۷٫
[۱۱] . بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۱۲، ح ۲۹٫