یک جامعه برای تبدیل به یک تمدن پایا و مولد، باید به شاخصههایی چون استقلال و عدم وابستگی، شکوفایی و نوآوری، قدرت، تولید علم و مانند آن دست یابد. به نظر میرسد که دستیابی به این شاخصهها را باید در مجموعه رفتارهایی جستوجو کرد که در قالب سه مفهوم فرهنگ، سیاست و اقتصاد از آنها یاد میشود.
رفتارهای یک جامعه هرچه بیشتر در جهت توسعۀ شاخصههای یاد شده باشد، حرکت آن جامعه به سمت تمدن، صحیحتر و سریعتر خواهد بود. پس از تمدنسازی نیز، ادامۀ حیات و گفتمانسازی آن تمدن، عمری دراز خواهد داشت. دربارۀ اینکه از میان سه مقولۀ سیاست، فرهنگ و اقتصاد، کدامیک مهمتر و دارای اولویت است، نظریات متفاوتی بیان شده است، که بسا موجب پدیدآمدن گفتمانهای اجتماعی نیز شدهاند؛ مانند گفتمان مارکسیستی، که اولویت را به بحث اقتصاد میدهد و تمام تئوریهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را بر پایۀ آن بنا میکند.
اولویت دادن به هر یک از این سه مقوله، امری اثبات ناشدنی و با اشکالاتی مواجه خواهد بود و بهتر است که برای هر یک، به فراخور تأثیر بر جامعه در سطحی کلان، سهمی در اعتلای جامعه در نظر گرفت.
در این میان اما شاخصۀ استقلال و ارتباط آن با اقتصاد، از قابل توجهترین مباحث به شمار میرود. استقلال و عدم وابستگی به غیر، شاید مهمترین ویژگی برای تحقق و تداوم یک تمدن قدرتمند باشد که موجب میشود جامعه، یک اجتماع خلاق، مولد و رو به رشد در سطح جهان باقی بماند.
روشن است در رابطۀ تنگاتنگ اقتصاد و استقلال، جامعهای که در بخشهای مختلف اقتصادی -از مصرف روزانۀ اعضای آن گرفته، تا تولید و مصرف در سطح کلان و تعاملات تجاری بینالمللی- موفق و مستقل باشد، توان بقا و اظهار وجود بیشتری داشته و میتواند در عرصههای مختلف، برونزا و مولد نیز باشد.
ظهور انقلاب اسلامی ایران به عنوان احیاگر تمدن کهن اسلامی در قرون اخیر -که مبتنی بر شعار عدم وابستگی به شرق و غرب بود- دلیلی بر این مدعا به شمار میرود. امام خمینی و دیگر تئوریسینهای انقلاب، بر این باور بودند که با بازگشت به آموزههای اسلامی در زمینههای مختلف و به ویژه اقتصاد، میتوان بنیان تمدن غنی اسلامی را از نو بنیاد نهاد. جمهوری اسلامی ایران تولد یافت و در مسیر خود، ثابت نمود که با تکیه بر اصولی -از جمله استقلال و عدم نیاز به دیگران- میتوان جامعهای ساخت که توان رقابت با دیگر جوامع بینالمللی را در سطوح مختلف داشته باشد.
در روند توسعۀ جامعۀ ایرانی به سوی تمدنی بزرگ، تبیین الگوی اقتصادی مبتنی بر اسلام، روز به روز اهمیت بیشتری یافت، تا اینکه نظریۀ «اقتصاد مقاومتی»، برآمده از اصول اساسی اسلام، توسط مقام معظم رهبری بیان شد؛ اقتصادی که درونزا، غیروابسته و در نتیجه مقاوم در برابر تهدیدها و به تمام معنا، اقتصادی به فراخور یک تمدن بزرگ است.
ریشههای اقتصاد مقاومتی در آموزههای اسلامی، به خوبی ظهور و بروز دارد. البته غفلت از مضمون گسترده و کاربردهای عینی و امروزی این آموزهها، موجب فراموشی کارکرد آنها در مبحث اقتصاد شده است؛ مفاهیمی مانند شکر، احسان و قناعت، اصول اولیۀ یک مکانیسم اقتصادی را در خود دارند، که با تعریف محدود و محصوری که از آنها شده، مفهوم خود را از دست دادهاند.
احسان، در عملِ خیر منحصر شده است و شکر، در تشکر زبانی از خداوند و قناعت، در صرفهجویی و نهایتاً خودداری از اسراف و تبذیر، فقط در زیادهروی در مادیات؛ حال آنکه این مفاهیم، دایرهای وسیعتر داشته و در کنار یکدیگر، ساختمانی اقتصادی را بنیان میکنند که در قامت یک تمدن بزرگ جای میگیرد.
شکر در معنای صحیح خود، علاوه بر تشکر زبانی از خالق، شناخت نعمتها و استفاده به جا از آنها را دربرمیگیرد که در یک اقتصاد درونزا، جایگاه ویژهای دارد. شناخت امکانات موجود و به کارگیری آنها در امر تولید و توسعۀ اقتصادی، از اموری است که یک نظام اقتصادی را بیش از پیش به خود متکی کرده و از دیگران بی نیاز میسازد.
آموزۀ احسان در منابع اسلامی، خلاف باور عمومی که فقط بر بخشش و دستگیری از نیازمندان منحصر شده است، معنایی بسیار عمیقتر داشته، که به حق میتوان آن را کلیدیترین عنصر در پیشرفت اجتماعی دانست. احسان در معنای صحیح و اصلی خود، بر نیک انجام دادن کارها و پختگی در عمل اطلاق میشود. تلاش بر اینکه یک کار به بهترین شکل ممکن انجام شود، احسان در عمل است. اگر هر انسان، در وظیفهای که بنابر نقش اجتماعی خود برعهده دارد، احسان داشته باشد، جامعه نیز رو به پیشرفت حرکت خواهد نمود. مدیران، معلمان، صنعتگران، کشاورزان و همۀ اقشار جامعه، اگر در ایفای نقش اجتماعی خود به بهترین شکل عمل کنند، جامعهْ پویا و بهسامان خواهد شد و چرخهای اقتصادی، به بهترین شکل ممکن به گردش در خواهند آمد.
معنای صحیح قناعت نیز، بسندهکردن و راضیبودن به نتیجۀ کار و تلاش است و در مقابلِ مفهوم طمع قرار دارد، که از آسیبهای مهم در مباحث اقتصادی است. مفهوم قناعت در آموزههای اسلام -برخلاف تصور کنونی- در تعارض و ضدیت با اقتصاد و اهتمام به امور مادی نیست؛ بلکه درستترین نگرش به فعالیتهای مالی و اقتصادی را در خود دارد.
با توجه به مطالب ذکر شده در مفهوم اقتصاد مقاومتی -که در واقع توضیح نظریات اسلام در این زمینه است- به خوبی جایگاه یک مکانیسم سالم اقتصادی در پیشرفت جامعۀ انسانی و حرکت آن به سوی تمدنی فراگیر، مشخص آشکار میگردد؛ چه آنکه اگر به درستی استقلال، عدم وابستگی، شکوفایی در تولید و توسعۀ قدرت سیاسی را از ویژگیهای یک تمدن بدانیم، اقتصادی متکی بر استفادۀ بهینه از امکانات، احسان در عمل و قناعت، مهمترین ابزار نیل به آن است.
در نتیجه برای رسیدن به چنین سیستم اقتصادی، به عنوان دروازهای به سمت تمدنی نوین، باید بر ترویج اصول بنیادین آن در جامعه کوشید. آشنا کردن اعضای جامعه، به خصوص قشر آیندهساز آن، با نعمتها و امکانات در دسترس آنها و در ادامه، آموزش بهرهوری از امکانات به شکل بهینه، کمک شایانی در پرورش تولیدگران آیندۀ جامعه خواهد بود. ترویج روحیۀ احسان و تشویق به انجام وظایف به بهترین شکل و داشتن احساس مسئولیت در برابر جامعه، مدیران، کارگران، کارمندان و پیشهورانی را شکل میدهد که چرخهای اقتصاد جامعه را به سمت توسعۀ روزافزون حرکت میدهند.