برسی راهکارهای برون رفت از تعارض های تربیتی
بخش دوم
این نوشتار در جستجوی راهکارهایی برای برون رفت از تعارضهای تربیتی است. در بخش اول نوشته، موقعیتی ترسیم شد که بخشی از نهادهای مؤثر در تربیت، نه تنها از نقش آفرینی خود باز میمانند؛ بلکه دچار کارکرد وارونه میشوند و آسیبها و انحرافات تربیتی به دنبال میآورند. موقعیتی که خانواده، جامعه، آموزش و پرورش، رسانهها، همسالان و دیگران، سلامت و اعتمادپذیری خود را از دست میدهند و دغدغه آفرین میشوند و دلها و ذهنها را نگران میسازند. موقعیتی که برای بسیاری از فعالان حوزۀ تربیت، دور از ذهن نیست و به موقعیت کنونی جامعۀ ما، شباهتهای زیادی دارد.
در بخش اول این نوشتار، راهکارِ حذف و محدودسازی، به مثابه اولین راهکارِ ممکن در این موقعیت، مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفت. در بخش دوم این نوشتار، راهکار خصوصیسازی مورد ارزیابی قرار میگیرد.
راهکار دوم: خصوصی سازی
یکی از امکانهایی که جامعۀ مدرن در اختیار شهروندان و ساکنان خود قرار میدهد، امکان انتخاب و خصوصیسازی است. انتخاب بر اساس عقیده، علاقه، سلیقه و طبقه. این فرصت به طور ویژه در ساحتهایی مانند آموزش و پرورش، همسالان و -تا حدودی- رسانهها، مورد توجه خانوادههای دغدغهمند قرار میگیرد. محتوای این امکان چنین است: اگر چه نمیتوان همۀ جامعه را اصلاح کرد و از ناهنجاریهایش کاست و به ایمان و اطمینان کافی رسید، اما میتوان محیطهایی محدود و گزینش شده فراهم کرد که از یک سو، عوامل منفی و آسیبزای تربیتی را به شدت کاهش دهد و از سوی دیگر، بر زمینههای مثبت تاکید کند و در تقویت آنها بکوشد. شکلگیری مدارس غیرانتفاعی و خصوصی، حاصل همین امکان و فرصت فراهم شده در جامعۀ مدرن است.
امروزه در بسیاری از کشورها، حتی اگر نظام آموزش و پرورش آن کشور ماهیتی سکولار داشته باشد، باز هم برای دینداران فرصتی فراهم میشود که مدارس اختصاصی خود را داشته باشند و در آن به صورت محدود و کنترل شده، تعالیم دینی خود را بیاموزند. در سوی دیگر این فرصت و امکان تا حدودی در جوامع دینی هم برای خانوادههای سکولار فراهم است که فرزندان خود را به مدارسی کمتر مذهبی بسپارند، تا فرزندان کمتر با حساسیتهای دینی و مذهبی مواجه باشند.
جامعۀ ما نیز از این قاعده مستثنی نیست. شما در هر یک از این اردوگاهها که سنگر گرفته باشید، میتوانید محیط خصوصی و گزینش شدۀ خود را انتخاب کنید و فرزند خود را به آن محیط بسپارید؛ محیطی که بسیاری از دغدغههای شما را تأمین کرده باشد. اگر شما پدر و مادری هستید که دغدغۀ سلامت اجتماعی و دینی فرزندتان را دارید و برایتان مهم است که او در کدام مدرسه و با چه اهداف، رویکرد، مدیران، آموزگاران، همکلاسان، طبقه و پیشنهای روز خود را سر میکند، میتوانید فرزندتان را به مدرسهای بسپارید که اولیاء آن مدرسه، باورهای دینی مذهبی داشته باشند. مدرسهای که در اهداف آن، جهتگیریهای دینی لحاظ شده باشد، معلمان و آموزگاران بر اساس همین اصول گزینش شده باشند و دانشآموزان نیز بر مبنای باورهای شخصی و وضعیت خانوادگی انتخاب و گزینش شوند. ایدۀ یک محیط امن کوچک در وانفسای محیطی بزرگ، اما نا امن و غیر قابل اعتماد، به مذاق بسیاری از خانوادهها خوش میآید. نکات مثبت و نقاط قوت این ایدۀ گزینشگرا و خصوصیگرا، قابل انکار نیست؛ اما در این میان، مسائل دیگری هم وجود دارد:
مسئلۀ اول در این ماجرا، شرط برخورداری مالی است. دنیای مدرن، مفت و رایگان این فرصتها را در اختیار ساکنان خود قرار نمیدهد. برای این گزینش و خصوصیسازی باید هزینههای گزاف و گران آن را پرداخت. عملاً این راهکار، برای خانوادههای طبقۀ متوسط و ضعیف جامعه، راهکار مثبت و توصیه شدنی نخواهد بود. خانوادههای متوسط و ضعیفی که برای تأمین دغدغههای تربیتی خود زیر بار هزینههای گران این محیطها میروند، در ادامۀ این روند، با انبوهی از مشکلات و معضلات روبرو میشوند؛ از مشکلات مالی گرفته تا مشکلات تربیتی ناشی از اختلاف طبقاتی فرزندانشان با همکلاسیهای برخوردار و مرفه.
مسئلۀ دوم، تبدیل شدن تربیت، به صنعت است. مادامی که در جامعه، خانوادههایی وجود دارند که حاضرند برای سلامت و تربیت فرزندان خود، گرانترین و سنگینترین هزینهها را متقبل شوند، فرصت طلبانی هم هستند و خواهند بود که از این نگرانی و دلمشغولی، نهایت استفاده را بکنند و با تبدیل تربیت به دکان تجارت، برای خود کیسه بدوزند. مسئله، در گام اول، پر شدن کیسهها و جیبهای صاحبان این مدارس و مؤسسات خصوصی نیست، مسئلۀ تهی از روح و معنا بودن این مدارس است. روح دمیده در بسیاری از این مدارس و فلسفه شکلگیری آنها، مادیگرایی، دنیازدگی و پولپرستی است؛ اگر چه علامتها، پرچمها و شعارها، خدا و دینِ خدا باشد. معادلات حاکم بر این محیطها، بر اساس منطقِ بازار وضع شده است و در این میان، دین و تربیت حکم مؤلفههای جذابیت آفرین را ایفا میکنند. از خروجیهای مدرسهای که مالک، سیاستگذار، مدیر و دست اندرکارانش دینِ خدا را مایۀ پر کردن جیبها و کیسههای خود قرار دادهاند و با وجود این ماهیت غیردینی و دنیازده، صبح تا شب انبوهی از معارف دینی را به خورد دانشآموزان خود میدهند، چه انتظاری میتوان داشت؟
مسئلۀ سوم در ایدۀ مدارس خصوصی و گزینش شده، مسئلۀ تمایز و تفاوت است. این مدارس در کنار نقشهای ظاهری تربیتی و دینی که ایفا میکنند، نقشهای پنهانی هم بر عهده دارند. یکی از این نقشها، تمایز آفرینی و تفاوت آفرینی طبقۀ برخوردار نسبت به طبقات پایینتر است. این واقعیتی است که طبقات برخوردار، در جوامع مختلف فارغ از گرایشات دینی، مذهبی و سیاسی خود، همواره با تمایز گذاری و تمایز آفرینی در سبک زندگی، خود را از دیگر اقشار و طبقات جامعه جدا میکنند و برتری خود را با مؤلفههای سبک زندگی خود، به رخ طبقات ضعیفتر میکشند. در این ماجرا، نهادهای آموزشی یکی از جذابترین و وسوسهانگیزترین بهانههای به رخ کشیدن برتریهای مالی، فرهنگی و اجتماعی است. برای پز دادن، قیافه گرفتن و به رخ کشیدن سطح اقتصادی و نخبگی فرهنگی، چه چیزی بهتر از اینکه فرزند شما به مدرسهای برود که ورودیاش برای هر کسی میسر نیست و با کسانی نشست و برخاست کند که فرزند «کسان» باشند و در آن مدرسه، انواع و اقسام برنامههای نخبهپرور، جاری و ساری باشد؟
اینگونه مدرسههایی که قرار بود در برابر بخشی از انحرافات و آسیبهای تربیتی مصونیت ایجاد کنند، کار خود را با بزرگترین آسیب و انحراف آغاز میکنند: خود برتربینی و خود خاصانگاری! تربیتی که با این انحرافات بزرگ آغاز شود، نه تنها نا امید کننده است؛ که نگران کننده خواهد بود.
ادامه دارد.