پیشنهاد هفته

خاک‌های نرم کوشک

 

خاکهای نرم کوشک

گردآوری و بازنویسی: سعید عاکف

«شب عملیات، آرام و بی سر و صدا داشتیم می‌رفتیم طرف دشمن. سر راه، یک هو خوردیم به یک میدان مین. خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است، وگرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیزها را نداشتیم. بچه‌های اطلاعات عملیات، اصلاً ماتشان برده بود. آنها موضوع را زودتر از من فهمیدند. وقتی بهم گفتند، خودم هم ماتم برد.

شب‌های قبل که می‌آمدیم شناسایی، چنین میدانی ندیده بودیم. تنها یک احتمال وجود داشت و آن هم اینکه راه را کمی اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان مین، شبح دژ دشمن توی چشم می‌آمد.

ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می‌کردیم، هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد. با بچه‌های اطلاعات عملیات، شروع کردیم به گشتن. همۀ امیدمان این شد که معبر خود عراقی‌ها را پیدا کنیم؛ وقتی برای خنثی کردن مین‌ها وجود نداشت. … کمی عقب‌تر از ما، بچه‌های گردان منتظر دستور حمله بودند. هنوز از ماجرا خبر نداشتند. بچه‌های اطلاعات، خیره خیره نگاهم می‌کردند. می‌گفتند: چه کار می‌کنی حاجی؟ تنها راه امیدم، رفتن به در خانۀ اهل‌بیت (ع) بود. متوسل شدم به خود خانم حضرت صدّیقه طاهره (س). با آه و ناله گفتم: بی بی! خودتون وضع ما رو دارین می‌بینین. دستم به دامنتون، یک کاری بکنین. به سجده افتادم روی خاک‌ها و باز گفتم: شما خودتون تو همۀ عملیات‌ها مواظب ما بودین، اینجا هم دیگه همه چیز به لطف و عنایت خودتون بستگی داره.

… توی آن شرایط حساس، نمی‌دانم یک دفعه چطور شد که گویی کاملاً از اختیار خودم آمدم بیرون. یک حال از خود بی‌خودی بهم دست داد. یک دفعه رفتم نزدیک بچه‌های گردان. حاضر و آماده نشسته بودند و منتظر دستور حمله بودند. یک هو گفتم: برپا! همه بلند شدند. به سمت دشمن اشاره کردم. بدون معطلی دستور حمله دادم. خودم هم آمدم بروم، یکی از بچه‌های اطلاعات جلوم را گرفت. با حیرت گفت: حاجی چه کار کردی؟!

تازه آن جا فهمیدم چه دستوری داده‌ام؛ ولی دیگر خیلی‌ها وارد میدان مین شده بودند. همان طور هم به طرف دشمن آتش می‌ریختند. یکی دیگرشان گفت: حاجی همه رو به کشتن دادی! … آن شب ولی به لطف و عنایت بی بی دو عالم (س)، بچه‌ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند. حتی یکی از مین‌ها هم منفجر نشد!»

مرد متوکل و جسور جنگ، اسمش «عبدالحسین برونسی» بود. مقام معظم رهبری دربارۀ او می‌گوید: «این اوستا عبدالحسین برونسی، قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود؛ شرح حالش را نوشته‌اند؛ من توصیه می‌کنم و واقعاً دوست می‌دارم شماها هم بخوانید.»

کتاب «خاک‌های نرم کوشک» شرح حال اوست که توسط سعید عاکف گردآوری و بازنویسی شده است. برونسی مردی است از عشّاق اهل‌بیت وحضرت فاطمه زهرا (س). کسی که از کارگری و بنایی کسب معاش می‌کرد و از مال حرام می‌گریخت. برای رضای خدا و دفاع از میهن هیچ گاه خط مقدم را رها نکرد، حتی آن هنگام که خبر مرگ پدرش را شنید. برونسی با هوشی وصف ناشدنی، در رأس گردان  و معروف به «خط شکن» بود. آدم عجیبی بود؛ دلهره‌هایش در دل دشمن چنان بود که او را «بروسلی» می‌نامیدند و برای کشتنش، جایزه تعیین می‌کردند. کناب خاک‌های نرم کوشک، قصۀ آدم‌های معمولی چشمان ما و آدم‌های بزرگ چشمان خداست که باید آن را خواند.

 

دکمه بازگشت به بالا