خیمه‌ای از تاروپود عشق

حجت الاسلام و المسلمین آقایی

اشاره: خیمه چیست؟ چگونه برپا میشود و ملزومات آن چیست؟پیشینه تاریخی اش چگونه است؟
پاسخ به این سوالات را درمتنی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین آقایی خواهید یافت.

باز هم رسم است که معمولاً حرف آخر را در اختتامیه می‌زنند، اما با اجازه‌ی، شما بنده می‌خواهم حرف آخر را در اختتامیه می‌زنند، اما با اجازه شماه بنده می‌خواهم حرف آخر را در افتتاحیه بگویم و آن این است که:

۱ـ می‌گوئیم خیمه؛ و به ذهنمان یک زندگی عشایری می‌آید که دائماً در حال کوچ و مهاجرت است از زندگی عشایری حرکت و هجرت، ساده‌زیستی، آزادی از قید و بندهای دست و پاگیر را می‌فهمیم. زندگی عشایری کم هزینه اما پر برکت است. سبکبالی و سبکباری ویژگی زندگی عشایری است مصداق همین حدیث امیر غدیر که تحفضوا تلحقوا سبکبار شوید تا ملحق شوید و اگر ما بدانیم که در زندگی فردی و اجتماعی چقدر چوب سنگینی بارانی روحمان را می‌خوریم.

زندگی عشایری در بند جا و مکان آنچنانی نیست هر جا که حداقل شرایطی فراهم آید آنجا خانه عشایر است.

زندگی عشایری آکنده از صفا و صمیمیت است، و البته پاکی و طهارت ما باید تلاش کنیم خیمه معرفتی این چنین داشته باشیم.

خیمه‌ای که نهاد حرکت مهاجرت، ساده‌زیستی، وارستگی از قید و بند، پر برکت و کم هزینه سبکبارلی، صفا و صمیمیت و پاکی و پاکی باشد.

۲ـ می‌گوئیم «خیمه» به یادمان عمود می‌آید و تار و پود و طنابهایی که آن را مهار می‌کنند و زمین و بستری که خیمه بر آن قرار می‌گیرد.

تار و پود خیمه معرفت؟ عشق و انگیزه و علاقه است بهمان که شما دارید عمود آن؟ روح پرسشگری و کندکاو.

جواب مهار آن؟ عقل و تفکر و اندیشه سالم زمین آن و زمینه آن؟ روح پاک که بستر مهیای معرفت است. می‌گوئیم خیمه و یادمان می‌آیدد که باید اردو بر پا کرد بله! خیمه بر پا کردنی است خواندنی نیست، لذا در خمیه معرفت خواندن کافی نیست، برپا کردن مهم است.

خیمه‌ای سراسر تار و پود عشق، عمود پرسشگری، مهار مستقل و زمینه روح پاک. ما و شما باید به دنبال برپایی خمیه‌ای اینچنین باشیم.

۳ـ می‌گوئیم «خیمه» ذهنمان به تاریخ‌مان پیوند می‌خورد. به اولین خمیه عشق و محبت آأم و حوا، به خیمه ابراهیم و هاجر و اسمعیل، به خیمه‌های شب ابی طالب به خیمه و سایبان در بیت الاحزان، به برپایی خیمه‌های در دوم محرم در کربلا به خیمه عباس، به خیمه زینب و خیمه حسین.

می‌گویم خیمه، خیمه‌های شهیدان در کارون و کرخه و در کوثر اهواز، در شلمچه در کوزران و قله دیزان و سرانجام می‌گوئیم خیمهه خیمه‌ای از نور و عشق که نمی‌دانم الان آن آقای همه با معرفت‌های علم آن آخر معرفت و انتهای محبت به پا کرده است، ما باید خیمه معرفتمان را با این یادها معطر کنیم و دل و جانمان را شفا بخشیم.

۴ـ می‌گویم «معرفت» نه سواد، که سواد سیاهی مرکب به سپیدی خانه است. می‌گویم «معرفت» نه دانش که دانش مجموعه‌ای از اطلاعات است، نه اعتقادات می‌گویم معرفت نه انباری از اصطلاحات می‌گویم معرفت یعنی شاخت راستین به این حدیث نورانی که رحم الله اسراً عَرَف من اَیْنَ و فی اَیْنَ و الی اَیْنَ.

می‌گویم معرفت و می‌فهم باید از علم و سواد عبور کنم چرا که همه آدم‌های با معرفت دنیا لزوماً باسواد نبوده‌اند. علم و سواد عبور کنم چرا که همه آدم‌های با معرفت دنیا لزوماً باسواد نبوده‌اند.

علم و سواد مقدمه معرفت است، خنک آنکس که از دانش عبور کرد. و به معرفت رسید و بدا به کسی که تعدد متوقف ماند. می‌گویم معرفت و به یاد می‌آید یک شناخت عمیق، که البته عمق آسمانی دارد نه عمق زیرزمینی، نگاهی از بالا به آنچه که هست.

می‌گویم معرفت و یادم از همه آدم‌های به معرفت دنیا می‌افتد از اول خلقت تا حال می‌گویم معرفت و وقتی به تاریخ انقلابم می‌نگرم می‌یابم امام و آقا را آدم‌های با معرفت یاری کردند حالا چه باسواد و عالم چه ظاهراً بی‌سواد و عامی پای معرفت که وسط می‌آید آدم که نمی‌تواند با خط‌کش کوچک و بزرگ، زن و مرد با سواد و بی‌سواد، شهری و روستایی، انسانها را تقسیم کند، حالا دیگر خودت هم باید معرفت باشی.

دکمه بازگشت به بالا