درآمدی بر «نقش و جایگاه مربی» در اندیشه دینی

نویسنده: محمد جواد فدایی


اشاره:[۱]

دغدغه تربیت و شور هدایت، میوه­های طبیعی ایمان است و مؤمن، هدایت بندگان خدا را مهمترین وظیفه خود می‌داند. تربیت دینی و هدایت انسان­ها نیاز به ارتباط و گفتگو با آنها دارد؛ از این رو خدا در میان خلقش فرستادگانی دارد که از جانب او و به جای او با بندگان او سخن می­گویند و آنها را راهنمایی می‌کنند. ادامه کار رسول بر عهده مربی است.[۲]

 

لزوم تفکر و بصیرت برای طی مسیر

نادیده رفتن، عادت ماست و ریشه­ی خسارت ما[۳]. نیازها ما را به حرکت وا می‌دارد و به هر سو می‌کشاند، اما این حرکت‌ها چگونه می‌تواند به تأمین نیازها بیانجامد، وقتی نیازها را نشناسیم و راه‌ها و منابع تأمین آن را ندانیم؟[۴] حرکت بدون آگاهی، چونان گام‌زدن در تاریکی است و راه به جایی نمی‌برد. عملی که بر دوش بصیرت ننشسته باشد، چون سیر بر پشت مرکب خیال است و جز به اوهام نمی‌رساند. نبودِ بصیرت را نمی‌توان با سرعت و تلاش در حرکت جبران کرد؛ زیرا آنکه از جادّه طبیعیِ حرکت خارج شده، سرعت و تلاش بیشتر، از جاده دورترش کرده و از مقصد بیشتر فاصله می‌گیرد. بنابر این، حرکت در بستر طبیعی شناخت مقصد و راه، ‌کارساز است و آدمی را به نیازهایش نزدیک می‌کند.[۵]

تلقّی متفاوت آدم‎ها از خود و هستی و نقش خویش می‎تواند روابط اجتماعی را از اساس دگرگون کند. روابط طبیعی جای خویش را به روابطی هدفمند و سازنده و مطابق با سنّت می­دهند و حرکت اجتماع بر اساس حکمت شکل می­گیرد و در این حرکت حکیمانه، هرکس جایگاه درست خویش را یافته و ضابطه‌ها بر پایه حکمت (درک درست از نقش و وظیفه) شکل‎گرفته و حاکم‎ می‌گردد.

این جامعه برخوردار از حکمت، به خیر بسیار رسیده است[۶]؛ چرا که با درک درست از نقش و وظیفه خویش، در هر شرایطی به مناسب­ترین موضع­گیری می­رسد و همین موضع‌گیری درست در هر موقعیت، خود حماسه است و موجب دستیابی به بیشترین بهره‌ها.

با درک غایت بی­نهایت سیر انسان، نیاز به شناختِ حرکت­هایی داریم که با این غایت هماهنگ باشد. درک این غایت مطلوب و این راه­های وصول – با وجود قصور عقل و فکر در تشخیص بایدها و نبایدهای این مسیر- چگونه ممکن است؟ آیا حکمت خلقت و صنع حضرت حق اقتضاء ندارد که او خود بر ما راه را بنمایاند و به غایت مطلوب دعوتمان کرده[۷] و بر هدایت یاریمان کند؟ اینگونه آگاهی ما را به آستان وحی می­رساند. آیا دستورالعمل‌های این سیر بی‌انتهاء را جز از او – از کسی از مردم – می‌توان اخذ کرد؟

مربی­گری، ادامه­ی رسالت

نزول مجموعه وحی در برهوت جاهلیت نیز به تنهایی جوابگوی نیاز هدایت مردم نیست؛ چراکه این آدم‌ها نیازمند برخورد مستقیم و گفتگو هستند تا خود را و راه خود را بیابند. همین است که رسولان مبعوث می‌شوند تا در کنار کتاب خدا، راه ضلالت را ببندند[۸] و عهده‌دار برخوردها و گفتگوها شوند.

آدم‌ها هر یک در چنبره وراثت و محیط و تربیت و… خویش گرفتارند و رسول باید مستمراً با اِشراف بر حالت‌ها و وضعیت ایشان، بر آنها نشانه‌های او و راه او را تلاوت کند و به سوی او بخواند[۹]، بر پاکسازی و رشد ایشان بکوشد[۱۰] و به آنان، هم نقش خویش را بیاموزد[۱۱] و هم دستورها و باید و نبایدها را[۱۲]. طی این سیر مقتضای خلقت و صنع آدمی است[۱۳] و در نتیجه، حکم حکمت حق.

معارف دینی این­گونه نیست که چند کتاب در اختیار مردم قرار داده شود که هر که خواست دین­دار شود به آنها مراجعه کند. اگر این­گونه بود، خداوند یک کتاب بزرگ و خوش دست می­فرستاد تا هر که دلش می­خواهد دین­دار باشد از آن استفاده ببرد. اما واقعیت تربیت و هدایت دینی مردم این نیست؛ از این رو، دین با بعثت رسول و هدایت­های او آغاز می­شود، ولی او در این سیر امناء[۱۴] و خلفاء[۱۵] و وارثانی[۱۶] دارد که در حضور و در غیبت او همراه اویند[۱۷] و آنجا که او نیست، سنّت او را در هدایت و تربیت زنده نگاه می‌دارند و سخن او را بر مردمان می‌خوانند. این­گونه است که مربیان در کنار خلفای رسول(ص) متولد می‌شوند. کسانی که شأن و شغل خویش را همان تلاوت و تزکیه و تعلیم می‌دانند و سنّت رسول را زنده می­کنند.

اگر رسول خدا در ام‌القری یعنی در مکّه مشغول است، مصعب در مدینه، جعفر در حبشه و ابوذر در ربذه همان حرکت را پی می‌گیرند و پرورده‌های حوزه نبوی، خود به جای رسول به احیاء سنّت او و نقل سخن او می‌پردازند. مؤمن دغدغه­ی هدایت بندگان خدا را دارد و ارشاد جاهل و تنبیه غافل و پرورش نسل تازه را مهمترین وظیفه خود می‌داند.[۱۸] مؤمن کسی است که نه تنها دین را پذیرفته و به آن تسلیم شده، بلکه دین و اعتقادات دینی در احساس‌ها و دغدغه‌های او داخل و بلکه جزء دغدغه‌های ثابت او شده است. جماعتی این چنین، همگی کوچ نمی‌کنند و به دنبال کار و زندگی خود و یا حتی جهاد و امثال آن، حوزه هدایت را خالی نمی‌گذارند.

ایمان به خدا و دین او، یعنی اعتقاد قلبی به اینکه تنها راه زندگی و تنها نگاه درست به انسان و هستی، همان است که در معارف و عقاید و اخلاق و احکام دین آمده است. آیا می‌توان مؤمن بود و سرشار از عشق به خدا و از برابر رها و یله ‎بودن خلق و عیال او[۱۹] بی‎خیال عبور کرد؟ یا به توحید اعتقاد داشت و در برابر شرک و تسلط طاغوت­ها و بت­ها آرام گرفت؟

دغدغه تربیت و شور هدایت، میوه­‌های طبیعی ایمان است

نیاز به هدایت، نیاز به وحی و به بعثت انبیاء را نشان می­داد و نیاز به توسعه و تداوم هدایت، نیاز به حوزه و مربیان را گوشزد میکند.

بدین ترتیب، ادامه­ی حرکت انبیاء در تلاوت مستمر آیات حق و تزکیه و تعلیم بندگان خدا، جز با پرورش رجالی توانمند، ممکن نخواهد بود. دین با رسول یا جانشین او آغاز می­شود و او، با زمینه­سازی­ها و سؤال­ها، ذهن را به حرکت وامی­دارد[۲۰]؛ سؤالاتی به زبان مردم عادی و عاری از اصطلاحات و پیچیدگی­ها[۲۱]. سپس از یافته­های باطنی و عادی[۲۲]، آنان را به درک متفاوت از خویش و از هستی و از نقش خویش در هستی می­رساند و در این گفتگو، توان فهم و سنجش آدم­ها را در نظر دارد، و به هر کس در حد عقلش می­دهد[۲۳] و با او در همان اندازه سخن می­گوید.

خلقت و صنع آدمی به گونه‌ای نیست که او را در یافتن مصالح و منافع خویش کفایت کند؛ حکمت خالق صانع برای تأمین این نیاز راهی دیگر اندیشیده است[۲۴]؛ راهی متناسب با وضعیت انسان و جامعه انسانی.

تربیت دینی و هدایت انسان­ها نیاز به تماس و ارتباط با آنها و برخورد­های مناسب و گفتگو و محاجّه دارد[۲۵]؛ از این روست که او در میان خلقش فرستادگانی دارد که از جانب او و به جای او با خلق و بندگان او سخن می­گویند و آنها را راهنمایی می‌کنند؛ به سوی مصلحت­هایشان و منفعت­هایشان و آنچه با آن می­مانند و یا با ترک آن نابود می­شوند.[۲۶]

انبیاء همراه با بیّنات – روشن و روشن­گر – به سوی مردم فرستاده شده­اند[۲۷]؛ روشن، چون در سطح فهم هر کس با او سخن می­گویند و روشن­گر، چون انسان را و هستی را و نقش انسان در هستی را از تاریکی جهل و ابهام بیرون می­آورند. انبیاء با اِشراف بر وضعیت و حالات مخاطبین خویش، به تناسب از آیه‌های او بر مردم می­خوانند[۲۸]؛ آیه‌هایی که او را نشان می­دهند و به سوی او می­خوانند و با بزرگ شدن او در ذهن و دل، زمینه­ی پاکسازی و تزکیه را فراهم می­کنند.[۲۹] حال، این ظرف‌های پاک شده و به رشد و وسعت رسیده[۳۰]، نیاز به آموزش دارند، آموزشی تدریجی و مدام[۳۱]، تا با تکالیف خود در هر عرصه آشنا شوند[۳۲] و هر آنچه را که برای درک جایگاه و نقش خود به آن نیاز دارند بدانند و آرام آرام با این آبیاری قطره­ای رشد نمایند.

منبر حضرت رسول(ص) محدود به ساعت و دقیقه و محل نبود و در هر جا موقعیت فراهم می­شد، خطبه­اش را می­خواند. گاه بیش از چند جمله نبود و چه بسا در میان خطبه­اش با افراد گفتگو می­کرد و از احوالشان جویا می­شد و یا سؤالی طرح و سپس پاسخ می­گفتند. نکته این است که هدایت در مرحله تفکر نمی­تواند عمومی باشد؛ زیرا هر فردی در سطحی است. این غیر از مرحله علم احکام است که می­شود مانند طبیب بود که غیر از نسخه های فردی، مسایل بهداشتی را عمومی مطرح می­نماید.   

اگر حاملان پیام دین، در امر تربیت حاملان تازه­ی دین نکوشند، با مرگ ایشان، آگاهی دینی نیز می­میرد: «یموت العلم بموت حاملیه». علم با حاملانش ادامه می­یابد و بدون آنها در غربت جهل می­میرد.

پس ادامه کار رسول بر عهده مربی است و از این رو او می­کوشد تا آن سنّت­های تربیتی را حفظ کرده و تدوام بخشد؛ همان سخن­ها از این زبان­ها گفته ­شود؛ تلاوت آیه­ها و پاکسازی و رشد و آموزش کتاب و حکمت، کار مستمر اوست و همان­گونه که رسول و پیام رسول برای همه عصرها و تمامی نسل­ها بود[۳۳] و به محدوده جغرافیایی خاص و یا دوره­ای محدود اختصاص نداشت؛ کار مربی و خلیفه رسول هم محدودیتی ندارد. او خود را مسؤول همه اینها و حتی مسؤول در قبال زمین و حیوانات می­داند.[۳۴] وسعت و تنوع مخاطبین و وجود فاصله­های جغرافیایی و فرهنگی نیز، او را ناچار از تولید هرچه بیشتر می­کند.

سؤالات پژوهشی

اما سؤالاتی که توضیح بیشتر آنها به درک روشن­تری از موضوع مدد می­رساند، عبارتند از:

  • چه ضرورت‌هایی ما را به آستان دین نائل‎می‌کند؟
  • گستره­ی پیام دین و آثار فردی و اجتماعی دین‌داری چیست؟
  • آیا دانستن آن می‌تواند ضرورت وجود مربی و اهداف او و مهمترین فعالیت‌های او را به ما نشان دهد؟

  

[۱]– مقاله حاضر گزیده­ای است از آثار منتشر نشده استاد حجه الاسلام والمسلمین غنوی است با کمی با تغییر و اضافات.

[۲]– در این نوشته بنا بر اختصار بوده و لذا از دقت شما مدد می‎جوییم، زیرا مفاهیم این مطلب فشرده بدون تأمل، بر خواننده آشکار نمی‎شود و برداشت‎ها و نقض و تأییدها در سطح پایین می­ماند. ضمناً پانوشتها نیز صرفاً ارجاع نیست که عمدتاً استدلال‎های فقهی و روایی مباحث مندرج در متن را توضیح داده است.

[۳]– عن علی(ع): «الجهل اصل­ کل شرٍ» و «الجهل معدن الشرِ» و «الجاهل فی کلِّ حاله خسران»: غررالحکم و دررالکلم / عن علی (ع): «الجهل رأس الشر کلّه» بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۱۷۵٫

[۴]– المفید بسند صحیح عن موسی بن بکر قال: حدثنی من سمع جعفر بن محمد، یقول: «العامل علی غیر بصیرﺓ کالسائر علی سراب بقیعه لاتزید سرعهُ سیرِهِ الّا بُعداً» امالی مفید، ص ۴۲٫

[۵]– عن علی(ع): «یا کمیل! ما من حرکهٍ الّا و اَنت محتاج فیها الی المعرفه» تحف العقول، ص ۱۷۱٫

[۶]– « یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ اِلاَّ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ»؛ بقره، ۲۶۹٫ در تفسیر عیاشی ذیل این آیه از امام صادق(ع) نقل شده است که «اِنّ الحکمهَ المعرفهُ…».

[۷]– از امام صادق (ع) در پاسخ به زندیقی که از دلیل اثبات پیامبران پرسیده بود نقل شده است: «انّا لمّا اثبتنا انَّ لنا خالقاً صانعاً متعالیاً عنّا و عن جمیع ما خلق و کان ذلک الصانع حکیماً متعالیاً، لم یجز أن یشاهده خلقه و لایلامسوه، فیباشرهم و یباشروه و یحاجّهم و یحاجّوه؛ ثبت أنَّ له سفراءَ فی خلقه یعبّرون عنها الی خلقه و عباده و یدلّونهم علی مصالحهم و منافعهم و ما به بقاؤهم و فی ترکه فناؤهم؛ فثبت الآمرون و الناهون عن الحکیم فی خلقه و المعبّرون عنه جلّ و عزّ و هُمُ الانبیاء و صفوته من خلقه، حکماء مؤدَّبین بالحکمه، مبعوثین بها… » کافی، ج ۱،ص ۱۶۸ / احتجاج، ج ۲، ص ۳۳۶ / توحید صدوق؛ ص ۲۴۷٫

[۸]– «عن علی(ع) قال: «أنّ رسول الله(ص) قال: انّی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله و عترتی اهل بیتی، و انّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض و انّکم لن تضلّوا ما اتبعتموهما و استمسکتم بهما…»؛ امالی طوسی، ص ۵۴۷ و منابع بسیار دیگر.

[۹]– «یتلوا علیهم» نه «لهم». تلاوت با سیطره و اِشراف بر مخاطب. در این تلاوت، نشانه­های او بر آنان خوانده می­شود؛ آیه­ی او، او را یادآوری کرده و او را نشان می­دهد و به سوی او می­خواند.

[۱۰]– تزکیه از ریشه «زکو»، هم به معنای تطهیر است و هم به معنای افزودن و رشد دادن: «زکاﺓ المال و هو تطهیره… و زکا الزرع یزکو زکاءً: اِزدادَ و نَما»؛ االعین، ج ۵، ص ۳۹۴٫

[۱۱]– «الحکمه العلم الذی یرفع الانسان عن فعل القبیح…؛ فلانٌ صاحب الحکمه: اذا کان متقناً للامور…؛ فالحکیم، فعیل بمعنی فاعل، أو هو الذی یحکم الاشیاء و یتقنها» مجمع البحرین، ج۶، ص۴۵٫ حکمت درکی از معانی و مقاصد است که زمینه برخورد متقن و حکیمانه را فراهم می­آورد. درک هدف­ها و جایگاه و نقش خویش در شرایط گوناگون، همان آگاهی است که به اتقان برخورد­ها و استحکام برنامه­ها می­انجامد.

[۱۲]– کتابی که همه انبیاء به تعلیم آن می­پرداختند، می­تواند همان باشد که در سوره حدید آمده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»؛ این کتاب که حتی همراه انبیای غیر صاحب کتاب نیز نازل شده، احکام است؛ مجموع همان «کتب علیکم…»ها.

[۱۳]– کافی، ج ۱، ص ۱۶۸(پاورقی۷)؛ در این روایت برای اثبات لزوم بعثت انبیاء به صفات خالقیت، صانع و حکیم بودن خدا تکیه شده و لازمه آنها را هدایت و راهنمایی بشر شمرده است؛ بشری که خود بر مصالح و مفاسد خویش آگاه ‎نیست.

[۱۴]– «عن علی (ع): الفقهاء اُمناء الرسل…»؛ اعلام الدین، ص ۹۰٫

[۱۵]– عن رسول الله(ص)، قال: «اللهم ارحم خلفایی، اللهم ارحم خلفایی، اللهم ارحم خلفایی»، قیل له یا رسول الله(ص) و من خلفاؤک؟ قال: «الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی»؛ معانی­الاخبار، ص۳۷۴ / فقیل یا رسول الله (ص) من خلفاؤک؟ قال: «الذین یحیون سنتی و یعلّمونها عبادالله»؛ منیه­المرید، ص ۳۷۱٫

[۱۶]– عن الصادق (ع)، قال: «اِنّ العلماء ورثه الانبیاء»؛ کافی، ج ۱، ص ۳۲ و ۳۴٫

[۱۷]– «… یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ اَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ»؛ بقره، ۱۶۵٫

[۱۸]– توبه، ۱۲۲٫ «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّهً …». تعبیر «ما کان لِ..»نفی شأن را میرساند؛ مانند «ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم»؛ یعنی شأن خدا اینگونه نیست که… ؛ پس سکون و عدم حساسیت نسبت به نسل تازه، با مؤمن بودن نمی­سازد.

[۱۹]– «عیاله الخلائق، ضمن ارزاقهم»؛ بحار الانوار، ج ۴، ص ۲۷۸٫

[۲۰]– تعابیری مانند «ألا تتّقون» و «ما تعبدون» در سوره شعراء در آغاز دعوت همه انبیاء الهی تکرار می­شوند. سؤال­هایی که توجه را جلب و ذهن را به حرکت وامی­دارد.

[۲۱]– «وَمَا اَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ اِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»؛ ابراهیم، ۴٫

[۲۲]– «اَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی اَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا اِلَّا بِالْحَقِّ وَ اَجَلٍ مُّسَمًّى…»؛ روم، ۷ / «اَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْاَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…»؛ روم، ۸ / «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی اَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ…»؛ فصلت، ۵۳٫

[۲۳]– «عن رسول الله (ص): اِنّا معاشر الانبیاء نکلّم الناس علی قدر عقولهم»؛ محاسن، ج ۱، ص ۱۹۵٫

[۲۴]– «انّا لمّا اثبتنا اَنَّ  لنا خالقاً صانعاً … و کان ذلک الصانع حکیماً متعالیاً لم یجُز اَن یشاهده خلقه و لا یلامسوه فیباشرهم و یباشروه یحاجّهم و یحاجّوه ثبت أَنَّ له سفراءَ فی …». کافی؛ ج ۱، ص ۱۶۸(پاورقی۷).

[۲۵]– «… لم یجُز أَن یشاهده خلقه و لا یلامسوه فیباشرهم و یباشروه و یحاجّهم و یحاجّوه…»؛ همان.

[۲۶]– «… ثبت أَنَّ له سفراءَ.. و یدلّونهم علی ..منافعهم و ما به بقاؤهم و فی ترکه فناؤهم»؛ همان.

[۲۷]– «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ…»؛ حدید، ۲۵ / «بان الشیء و ابان: اتضح و انکشف. البیّنه: مؤنث البیِّن، الدلیل و الحجه» ر. ک: مصباح اللغه، معجم مقاییس اللغه و المنجد.

[۲۸]– استمرار تلاوت، تزکیه و تعلیم را از استعمال فعل مضارع – یتلوا علیهم، یزکیهم و یعلّمهم –  و تدریجی بودن تزکیه و تعلیم را از معنای باب تفعیل می­توان استفاده کرد.

[۲۹]– توضیح برای آمدن «یزکیهم» پس از «یتلوا علیهم».

[۳۰]– تزکیه هم به معنای تطهیر است و هم به معنای رشد دادن.

[۳۱]– توجیه برای ذکر تعلیم کتاب و حکمت پس از تزکیه؛ تدریجی بودن آموزش مزبور از استعمال باب تفعیل فهمیده می­شود و مداوم بودن آن از به کارگیری فعل مضارع.

[۳۲]– بیان علت برای لزوم تدریجی و مستمر بودن آموزش­های انبیاء.

[۳۳]– «وَمَا اَرْسَلْنَاکَ اِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَالَمِینَ »؛ انیباء، ۱۰۷ / « وَمَا اَرْسَلْنَاکَ اِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَلَکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»؛ سبأ، ۲۸٫

[۳۴]– «…فانکم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم…»؛ نهج البلاغه، خطبه۱۶۷٫

دکمه بازگشت به بالا