درآمدی بر آسیبشناسی تربیت رایج(۴)
اشاره: در نوشتار قبل به جایگاه عمل و نیت در فرایند تعلیم دانش پرداخته شد و پس از بیان چگونگی جریان علم در رفتار، اهمیت «نیت» را در آموزش و آموختن به همه مربیان و متولیان فرهنگی و تربیتی گوشزد کردیم. اکنون به یکی دیگر از آسیبهای موجود در نظام تعلیم و تربیت میپردازیم.
آموختن، فقط برای آموختن
اگر از دانشآموزانی که مشغول فراگیری دروس در مدارس هستند علت درس خواندن را جویا شویم، حتماً بیشترین پاسخی که خواهند داد این است که میخواهیم در امتحانات قبول شویم. حالا اگر بپرسیم که چرا میخواهید در امتحانات مدرسه قبول شوید، لابد خواهند گفت: برای اینکه به کلاس بالاتر برویم. اگر سماجت به خرج دهیم و سؤال کنیم که چرا میخواهید به کلاس بالاتر بروید، خواهند گفت که میخواهیم درس بخوانیم و به کلاس بالاتر برویم. اگر ما همچنان این پرسشها را ادامه دهیم شاهد خواهیم بود که دانشآموزان، پاسخهای مشابهی را در آموختن و فراگیری علوم تا قبولی در کنکور و ورود به دانشگاه و گرفتن مدرک از دانشگاه خواهند داد. در آخر هم ممکن است برای تأمین معیشت خویش پیدا کردن شغلی مناسبی را به جوابشان اضافه کنند. البته همان طور که میدانید مشاغلی که بسیاری از جوانها و حتی برخی مسئولان به آن مشغولاند ممکن است چندان ربطی نیز با مدرک دانشگاهیشان نداشته باشد!
ملاحظه میکنید که آنچه در ابتدا در فضای آموزشی تلقین میشود مطلوبیت ذاتی آموزش و به عبارت دیگر آموختن برای آموختن است و تمام سعی متولیان تعلیم و تربیت و مدیران و معلمان در آن است که انبوهی از اطلاعات و معلومات را در ذهن دانشآموز انبار کنند. البته دانشآموزان در ادامه مسیر و با درگیر شدن با بخشی از واقعیات جامعه، بهصورت ناخودآگاه پی به بیحاصلی چنین سیاستی میبرند و با تدبیر خویش سیاست آموختن برای اندوختن و تأمین معیشت را مد نظر قرار میدهند.
وقتی تربیت فقط یک شعار میشود
زمانی که تربیت را در کنار تعلیم میگذاشتیم نظر به اهمیت و تأثیر آن داشتیم؛ اما وقتی به وضعیت کنونی خود مینگریم این سؤال بزرگ مطرح میشود که سهم تربیت در میان شعار تعلیم و تربیت کجاست؟ قرار بود که به رشد همه جانبه خود و فرزندان این مرز و بوم بیندیشیم و شکوفایی ایشان را با تربیت درست و البته با آموزشهای مناسب نظارهگر باشیم، اما چگونه چنین امری شدنی است؛ در حالی که تربیت، فرایند رسیدن به کمال انسان در مسیر زندگی اوست و ما نه کمال انسانی را به دانشآموزان شناساندیم و نه معنا و هدف زندگی را. اشکالی ندارد بگوییم که برخی از خود ما نیز این مسائل بزرگ را یا نفهمیدیم و یا در بازار شلوغ روزمرگی به فراموشی سپردیم. حاصل این شد که تعلیم و تعلم را در زندگی از جایگاه ابزاری که در خدمت تربیت است به موضوعی مستقلی که مطلوبیت ذاتی داشت تغییر دادیم و این نبود جز اینکه اصلاً به مقوله تربیت جز در شعار بهایی ندادیم. در حقیقت تربیت را در زمین تعلیم دفن کردیم و حتی بر مزارش فاتحهای هم نخواندیم.
درس «مهارتهای زندگی» دبیرستان، حاصل انفعال و اضطرار
به راستی کدامیک از انبوه اطلاعاتی که از دوران دوازده ساله مدرسه در ذهن ما و فرزندان ماست، در فهم معنا و مقصد زندگی و مدیریت بهینه آن برای رسیدن به کمال و شکوفایی انسانی به ما کمک کرده است؟ بهترین سالهای عمر، جوانی ما بود که میتوانست بهترین تأثیر را در بهبود کیفیت زندگی ما داشته باشد. اما به تقلید و تبعیت از نظام آموزشی غرب مادیگرا که از حیات، جز به زندگی دنیوی نیندیشیده و از انسان، جز همین قشر ظاهری سراغ ندارد، با برنامهریزی آموزشی غلط کار را به جایی رسید که داد همه ما در آمد. از نظاره کردن دختر و پسری که پس از دوران دبستان تا دبیرستان تشکیل خانواده داد و عُرضه هیچ کاری حتی درست کردن نیمرو را نداشت، دلمان به رقت آمد و منفعلانه درس «مهارتهای زندگی» را در رگ سیستم آموزشی ناقص خود، تزریق کردیم.
تعلیم، خادم تربیت است، نه حاکم بر آن
وضعیت اسفبار کنونی نظام تعلیم و تربیت ما حاصل بیتوجهی بیش از اندازه به تربیت و به حاشیه راندن آن و حاکمیت افسارگسیخته آموزش است. اگر بخواهیم فرزندانی شکوفا و کمالیافته داشته باشیم و با کمک آنها نظام اسلامی را به اهداف بلندش برسانیم و توحید را در سراسر عالم با برقراری حکومت عدل مهدوی فراگیر کنیم، چارهای نداریم که در گام اول خود را از بند نظام تعلیمی مادیگرای غربی خلاص کنیم و با تبیین دقیق ـ نه التقاطی ـ فلسفه ناب تعلیم و تربیت اسلامی، طرحی نو در اندازیم.
بازخوانی دوباره یک سخنرانی تاریخی
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی ۹ در دیدار وزیر، معاونان و مدیران آموزش و پرورش سراسر کشور در سوم مرداد ۱۳۸۶ را یکبار دیگر بهدقت بازخوانی میکنیم. شایسته است پس از تدوین سند تحول این سند با چنین رویکردی ارزیابی و نقد شود. ایشان در بخشی از سخنانشان فرمودند:
«آموزش و پرورش کنونیِ کشور ما، ساخته و پرداخته فکر ما و برنامههای ما و فلسفه ما نیست؛ این یک امر واضحی است؛ این هم جزو مسلمات است، منتها به آن توجه نمیکنیم! از روزی که (قبل از انقلاب اسلامی) نظامی به نام نظام آموزش و پرورش در این کشور به وجود آمد ـ از آغاز کار ـ بنای کار بر آن فلسفهای نبود که ما امروز دنبال آن فلسفه هستیم. دو عیب بزرگ وجود داشت. یک عیب از جنبه اعتقادی و ایمانی، یک عیب از جنبه سیاسی و مدیریتی کشور. … این دو عیب بزرگ؛ یعنی اول، جنبه ضدیت با دین ـ حد اقل مغایرت با مبانی دینی و اخلاق دینی و تربیت دینی ـ و دوم هم به شدّت ترجمهای بودن، وابسته بودن، تقلیدی بودن، از نیازهای حقیقی کشور و ملت ایران نجوشیده بودن، عیب اساسی آموزش و پرورش ما بود که ماند تا دوره انقلاب اسلامی.
در دوره انقلاب، خیلی کارها در آموزش و پرورش انجام گرفته است؛ اما نظام آموزش و پرورش تحول پیدا نکرده و همان نظام قدیمی است! این عیوبی که شما بهخصوص معلمان قدیمی، کارکُشته، مدیران آموزش و پرورش و پرورشیهای آگاه و قدیمی معمولاً میشمارند، میگویند درسها حفظی است، قدرت ابتکار را در جوانها به وجود نمیآورد، تأمل نیست، کار متراکم و انبوه است و …، اینها همه ناشی از همان نظام قدیمی است که از آن وقت مانده است و همانطور که قبلها عرض کردیم، کهنه، متراکم، غبار گرفته، متصلّب، در نظام ما باقی مانده است. البته بیشتر در مسائل روبنایی کارهای زیادی شده است: کتابها با “بسم الله” شروع نمیشد، حالا با “بسم الله” شروع میشود؛ آیه قرآن نداشت، حالا دارد. کارهای خوب انجام گرفته؛ نه، من حقاً و انصافاً منکر کارهای خوب نیستم… این کارها را ما قدر دانیم. منتها اینها هیچکدام تحول نیست. تحول یک حرکت ریشهای است و شماها میتوانید بکنید. این مجموعهای که امروز، مسئولیتهای مهم کشور و آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت را بر عهده دارند، اینها انگیزه کافی برای این کار دارند. و باید این کار بشود.
ببینید ما چه میخواهیم؟ محصول و خروجی آموزش و پرورش را چه میخواهیم باشد؟ اول این را مشخص بکنیم؛ ترسیم بکنیم؛ بعد ببینیم که برای ساختن یک چنین موجودی، یک چنین مردی، زنی، جوانی، چه کارهای مهم و اساسی، چه تعالیمِ لازم، در خلال چه برنامه آموزشی باید داده شود، تا این موجود پرورش پیدا کند. آن وقت آدمهای کارآمدمان بنشینند آن نظام را تعریف و تدوین کنند و با شجاعت لازم وارد میدان شوند و تشکیلات آموزش و پرورش را بر طبق آن نظام تعریف کنند و تحقق ببخشند. این، میشود تحول حقیقی و بنیانی.
ما میخواهیم آن کسی که از آموزش و پرورش خارج میشود بعد از سیزده سال ـ حالا که پیش دبستانی هم هست، میشود سیزده سال ـ انسانی باشد با برجستگیهای اخلاقی، برجستگیهای فکری و مغزی، و با تدین؛ یک چنین انسانی میخواهیم. از نظر اخلاقی: انسانی باشد شجاع، خوشخو، خیرخواه، خوشبین، امیدوار، بلندهمت، مثبت در قضاوتها و سایر خصوصیات اخلاقیای که برای یک انسانِ مطلوب شما در نظر میگیرید. از لحاظ خصوصیات فکری: خلاق، پرسشگر، اهل فکر، اهل نوآوری، مایل به ورود در میدانهای بسیار وسیعِ نادانستنیهای بشر برای کشف دانستنیها و افکندن نور علم به وادی مجهولات و صاحبفکر. از جنبه رفتاری: آدم منضبط، قانونشناس؛ ما چنین موجودی میخواهیم. آیا میشود چنین موجودی را تربیت کرد؟ البته؛ البته که میشود».