مبادی اخلاق و تربیت توحیدی (۲)
اشاره
در نوشتار گذشته اشاره شد که ما گاهی (بلکه بسیار)، گرفتار آفت غفلت میشویم و در باتلاق روزمرگی فرو میرویم و از راه و هدف خود، دور میشویم. رشد و پرورش استعدادها، هدفی است که جز با شناخت، بیداری و هوشیاری انسان بهدست نمیآید. انسان باید آگاهانه و آزادانه با راهبری راهنمایان مطمئن، از گذرگاه دنیا بگذرد تا در دامهای پیدا و پنهان راهزنان نلغزد و اسیر و گرفتار وسوسه و نیرنگ آنان نشود. با این تلاش و آن رهبری است که خُلقوخو و دست و دل انسان پاکیزه میشود و رنگوبوی خدایی میگیرد و انسان به حریم بندگی میرسد.
شناخت، آغاز حرکت
آغاز هر حرکت درست، شناخت و انتخاب مسیر است. با شناخت مسیر و حرکت در امتداد آن است که انسان به مقصد مطلوب میرسد. دست یافتن به شناخت و آگاهی، نهتنها هدف درست زندگی و راه مستقیم رسیدن به آن را به ما نشان میدهد، بلکه خودِ حرکت، رشد و ضرورت آن نیز زاییده شناختهای ما هستند.
شناختها و بینشهای ما، بذرهایی هستند که با آن درخت شوق و محبت در درون دل ما شکفته میشود و با کردار و رفتار ما به بار مینشیند. انسان، تا نبیند و نیابد و انس پیدا نکند، مشتاق و شیفته نمیشود. و تا نخواهد و دل ندهد، به کوشش و تلاش نمیپردازد. مگر نه این است که کودک نیز تا شهد شیرینی را نچشد یا زرق و برق و رنگ چیزی چشم او را خیره نکند، یا صدا و آهنگی در گوش او نپیچد، به دنبالش نمیرود و تقلا نمیکند. آری، اگر کمی دقت کنیم من و تو هم اینگونهایم!
اما بهراستی شناختهایمان از کجا میآیند؟ و اگر دقیقتر بپرسیم؛ شناخت و بینش را از کجا و چگونه باید بهدست بیاوریم تا بیشتر از آن بهره ببریم؟ همه بهروشنی مییابیم که در درون همه ما، حس اصیل و بنیادینی به نام کنجکاوی و پرسشگری وجود دارد؛ این حس فراگیر، با پرورش و بهرهبرداری روشمند و بهینه، به دانشجویی و دانشافزایی میانجامد و انسان را برای دانستن به کاوش و کوشش وا میدارد؛ به زبان سادهتر سؤالها و پرسشهای انسان است که او را بیتاب دانستن میکند.
پس، داشتن سؤال، دروازه و انگیزه برای دانستن و رسیدن به شناخت است؛ اما راه و روش دانستن و عبور از این دروازه چیست؟ چگونه میتوانیم به سؤالهایمان پاسخ دهیم؛ پاسخی که هم عطش و نیاز دانستن ما را سیراب کند و هم جوانههای شوق و امید را در ما شکوفا نماید، تا میوههای تلاش و کوشش را برای توشه زندگی برتر بچینیم؟
یک راهِ پاسخ به سؤالها و فراهم آوردن آن، واردات و وام گرفتن شناختها و پاسخها است (استفاده از تجربه دیگران)؛ همانگونه که گفتیم، حس کنجکاوی، میان همه انسانها مشترک است و از سوی دیگر نیازها و اهداف مشترک انسانها، سؤالها و انگیزههای مشترک و بنیادین مشابهی را برای همه آنان پدید میآورد. روشن است که اگر برخی از انسانها پاسخهای در خوری به این سؤالها داده باشند، دیگران میتوانند از آن پاسخها بهرهمند شوند. اما بهراستی پاسخ و شناخت فرآوری شده توسط دیگران، چه اندازه میتواند سؤالهای من را پاسخ دهد؟ آیا ذهن پرسشگر من با این پاسخها آرام و راضی خواهد شد؟
استفاده از محصول اندیشه دیگران بهصورت وارداتی و مونتاژ شده، به درد ما نمیخورد و در ما شوق و شعوری نمیآفریند و ما را به تلاش و کوششی نمیکشاند. بلکه تنها به محفوظات ما میافزاید و انبار ذهن ما را سنگین، انباشته و وابسته به دیگران میسازد. آری، مطالعه و استفاده از فرآورده دیگران، وقتی به سود ما است که ما نیز همان راه او را از رویارویی با سؤال تا رسیدن به پاسخ طی کرده، این فرآیند پشت سر بگذاریم و یکباره با پاسخها روبهرو نشویم. اگر هنگام مطالعه یک کتاب و یا شنیدن یک استدلال، ذهن ما نیز همگام با صاحب آن اندیشه به راه بیفتد و گام به گام به پاسخ نزدیک شود و اندیشه در درون ما شکل بگیرد، این شناخت دیگر تنها شناخت او نیست، بلکه شناخت ما هم خواهد بود (و بومی سازی شده است) و اینگونه است که لذت دانستن (نه رنج حفظ کردن) را خواهیم چشید و شوق و شعور در درون ما شعله خواهد کشید و بر کردار و رفتار ما خواهد تابید.
ارزش و ره آورد فکر و اندیشه
بهترین راه برای فراهم آوردن شناختهای صحیح و بنیادین، استفاده از فکر و اندیشه است. ما باید با فکر و اندیشه، خودمان پاسخها را بیابیم، و اگر از دیگران نیز بهره میبریم، راه و روشِ اندیشه و مسیر رسیدن را بیاموزیم. پیش از اشاره به راه و روش اندیشه و بایستههای آن، تأمل و درنگی در ارزش و جایگاه فکر و آثار ارزشمند آن داشته باشیم؛ شاید در ما عزمی برای برگزیدن و به کار بستن آن در مسیر زندگی و انتخابهایمان بیافریند.
- راه رشد
فکر و اندیشه است که عقل و خرد آدمی را بارور میسازد. با تفکر انسان، ماهیچههای عقل او ورزیدهتر میشود و چراغ خرد او فروزانتر میگردد؛ «الْفِکْرُ یُنِیرُ اللُّب؛ فکر، خرد انسان را روشن میسازد»[۱] در پرتو تفکر و اندیشه است که عقل ما از تاریکی رهایی مییابد و زلال و شفاف میشود؛ «الْفِکْرُ جِلَاءُ الْعُقُول؛[۲] فکر و اندیشه مایه جلاء و روشنی عقلها است».
داشتهها و دانستههای انسان، هر چند اندک و ناچیز است، اما انسان با فکر و اندیشه در همین داشتهها و سرمایههای درونی، راههای رشد را مییابد و از تاریکی جهل و گمراهی و فساد میرهد و به نور و روشنایی صلاح و سداد میرسد؛ «الْفِکْرُ یَهْدِی إِلَى الرُّشْد؛[۳] تفکر بهسوی رشد رهنمون میکند»؛ با فکر و اندیشه، نقصها و کاستیها و سستیهای کار ما نمایان میشود و راه ترمیم و اصلاح آن برای ما روشن میگردد و فکرها و کارها و خواستهها، سامان میپذیرد؛ «عَلَیْکَ بِالْفِکْرِ فَإِنَّهُ رُشْدٌ مِنَ الضَّلَالِ وَ مُصْلِحُ الْأَعْمَال؛[۴] تفکر پیشه ساز، که مایه هدایت از گمراهی و اصلاح کارها است».
اندیشه، جام جهاننما است؛ هستی و روابط و پیوندهای آن را صادقانه به ما نشان میدهد. تفکر، آیینهای زلال و شفاف است که اگر در آن بنگری، اندیشهها، خواستهها و کارهایت را آشکار و بیپرده خواهی دید؛ «الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَه؛[۵] فکر آیینهای صاف و شفاف است»؛ و این آینه صاف و بدون موج، صادقانه زشت و زیبا و پلشتی و پیراستگیهای ذهن و زبان، و دل و دیده ما را نشان میدهد؛ «فِکْرُ الْمَرْءِ مِرْآهٌ تُرِیهِ حُسْنَ عَمَلِهِ مِنْ قُبْحِه؛[۶] اندیشه انسان آیینهای است که نیکویی و زشتی کارش را به او مینمایاند».
- بندگی برتر
ریشهداری و بنیادین بودنِ اندیشیدن در فرهنگ و اندیشه اسلامی تا جایی است که اندیشه و تفکر، عبادت و بندگی خدا شمرده شده است: «الْفِکْرُ عِبَادَه؛[۷] اندیشیدن عبادت است»، بلکه برترین عبادت بهشمار رفته است؛ «أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ الْفِکْر؛[۸] برترین عبادت تفکر است»؛ و هیچ عبادت دیگری همسان و همسنگ آن نخواهد بود؛ «لَا عِبَادَهَ کَالتَّفَکُّر؛[۹] هیچ عبادتی همانند اندیشیدن نیست». برخی از یاران و اصحاب خوب و برگزیده پیامبر۶ و اهل بیت:، بیشترین تلاش خود را در راه تفکر بهکار بستهاند؛ امام صادق۷ درباره ابوذر فرمودند: «کَانَ أَکْثَرَ عِبَادَهِ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَکُّرُ وَ الِاعْتِبَار؛[۱۰] بیشترین عبادت ابوذر – که رحمت خدا بر او باد – تفکر و عبرتآموزی بود».
بیشک، عبادت و بندگی حقیقی، جز با محبت و شناختِ مهربانی و بزرگی خداوند به سرانجام نمیرسد و اندیشه و تفکر است که ریشه این شناخت و محبت را آبیاری میکند و زمینه باروری و شکوفایی آن را فراهم میآورد.
- بهینهسازی عمر
ساختمان اگر بر پی و پایهای استوار و محکم بنا نشود، شاید با نَمی و بادی فرو بریزد و نوبت به گردباد و سیل هم نرسد. عبادت و بندگی که جان زندگی است، اگر با شناخت روشن و دقیق، از نیاز خود و بینیازی خداوند سامان نگیرد، با وسوسهای به لزره میافتد و با لحظهای لذت و شهوت، از هم میپاشد. با شناخت عظمت خداوند و قدرت نامتناهی و مهر بیانتهای اوست که دست توکل و نیاز خود را از دامان عنایت او رها نمیکنیم تا از راه بندگی او به مقام رضا و رضوان برسیم.
آری! این تفکر هدفمند و زاینده است که از یک سال عبادت ایستا و بیروح که بر داشتهها و فضایل ما نیفزاید، برتری دارد؛ «فِکْرُ سَاعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ سَنَه؛[۱۱] ساعتی تفکر بهتر از یک سال عبادت است»؛ و چنین تفکر و اندیشهای هر چند کوتاه و اندک، بهتر و دلکشتر از درازی و کِشداری چنان عبادتی خشک و بیمغز است؛ «فِکْرُ سَاعَهٍ قَصِیرَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهٍ طَوِیلَه؛[۱۲] زمان کوتاهی تفکر نمودن، بهتر از عبادتی طولانی است».
- اساس بصیرت
فکر و اندیشه زوایای پیدا و پنهان پدیدهها و پندارها را روشن میسازد. راستی و درستی رفتار و گفتار ما را به ما نشان می دهد. اگر به درستی در پدیده یا مسالهای بیندیشیم، زوایای کمتری از آن در تاریکی جهل و غفلت باقی میماند. با تفکر چشمان انسان بیناتر میشود و از وادی بصر به سرای بصیرت میرود و از دیدن ظاهر به مقام کشف باطن حقائق ارتقاء مییابد.[۱۳] و از سوی دیگر، اگر انسان با این راه دراز پیشرو و دشمن در کمین نشسته، فکر خود را به کار نگیرد و بدون فکر و اندیشه بیمحابا پا به عرصه عمل گذارد، مانند کسی است که با چشمان بسته به راهی ناشناخته پا میگذارد[۱۴] که بیگمان سرانجام او سقوط در چاه حیرت و پرتگاه گمراهی و باتلاق شقاوت و تبهکاری خواهد بود.
قواعد تفکر و اندیشه
با آنچه بیان شد، ارزش و ضرورت فکر (در حد و اندازه این نوشتار) روشن شد؛ فکر، مایه و پایه شناخت و نگاه ما به هستی است. شناخت من و تو از خود، خدا و دیگران است که برنامهها و هدفگذاریهای ما را در پی دارد. اما آنچه بسیار مهم است این است که چگونه بیندیشیم و از کجا شروع کنیم تا تفکر در ما نهادینه شود.
حال به نکاتی که ما را در بهرهوری بیشتر اندیشدن یاری خواهد کرد، اشاره میشود:
- نگاه فراگیر و پیوسته
وسعت، عمق و نفوذِ نگاه من و تو، افق اهداف و خواستههای ما را نشان میدهد؛ اگر راه را دور و دراز ببینی، گامهایت را سریعتر و پیوستهتر بر میداری و به هر بهانه توقف نمیکنی. همانگونه که اگر هستی را بریده ( پازلی) ببینیم و آنگاه در آن اندیشه کنیم، بهرههای کمتری میبریم و سود اندکی بهدست میآوریم؛ اما اگر پدیدهها (از ذهن تا واقعیت بیرونی) را زنجیرهوار و پیوسته ببینیم، عمق و عظمت دادهها و یافتههایمان فراتر و فزایندهتر خواهد بود و گرههای بزرگتری را خواهد گشود و سؤالهای بیشتری را با پاسخ آشنا خواهد کرد.
باید هر پدیده و اندیشه را با قبل، بعد، گذشته و آیندهاش ببینیم؛ باید ساختمان را با سازندهاش دید، و درخت و سبزه را با رویانندهاش تماشا کرد؛ باید در نقش زیبای آفرینش، هنر و شکوه نگارگر آن را دید؛ باید در گرمای خورشید و روشنای مهتاب، مهر آفریدگار و فروزنده آن دو را احساس کرد؛ باید هر چیز را از اول تا آخرش دید؛ و اول و آخر هر چیز خداست؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ؛[۱۵] اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست».
اگر اینگونه حقیقت جهان را وامدار و نیازمند خداوند ببینیم، بیشک سریعتر بهسوی قرب الهی خواهیم رفت؛ تا شاید روزی در شمار و حلقه مخلصین و برگزیدگان خدا در آییم.[۱۶] اینگونه فکر دقیق و نظاممند، هستی را نعمت و لطف الهی و ساخته و پرداخته او می بیند و مییابیم که بهترین عبادت، تفکر در نعمتهای خداوند است.[۱۷]
- جهتگیری اندیشه
برای بهرهبرداری از فکر و اندیشه، باید زمینه آن نیز پاک و پیراسته باشد؛ فکر آلوده، روشنگر و زلال نخواهد بود. فکر در زمینههای زیبا و پسندیده، انسان را به کردار نیکو و رفتار پسندیده و زیبا میکشاند؛ آری نهایت اندیشیدن به خوبی، انجام آن خواهد بود؛ «الْفِکْرُ فِی الْخَیْرِ یَدْعُو إِلَى الْعَمَلِ بِه؛[۱۸] فکر به کار خوب، انسان را بهسوی انجام آن فرا میخواند».
بیشک اندیشه و فکر بد نیز به آرامی، از ذهن به عمل انسان سرایت میکند؛ فکر عصیانگری و طغیان و آلودگی، انسان را همچون نوای ساربان که شتر را خواسته و ناخواسته به دنبال خود روان میکند، به دام معصیت و دامن آلودگی میاندازد؛ «مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی الْمَعَاصِی دَعَتْهُ إِلَیْهَا؛[۱۹] هر که بسیار به گناهان بیندیشد، گناهان او را بهسوی خود میخوانند».
بنابراین، اگر از فکر و اندیشه تاریک و آلوده، گناه و فساد سر در میآورد و از اندیشه زلال و الهی، مهر و نیکی و خوبی پدیدار میشود، باید از همان آغاز مراقب جهتگیری فکر و ذهن خود باشیم و آن را از گزند و گذر آلودگیها و گناهها باز داریم و در دامن فکر و اندیشه خود، بذر پاک و پیراسته بکاریم تا خوشه خوب و ثمر شیرین برداشت کنیم.
- پیشگام سازی
قدرت فهم و درک انسانها یکسان نیست، اما نسبتی از عقل و هوش در همه وجود دارد؛ به همین نسبت نیز توانایی و مسئولیت دارند. آنچه در این میان مهم است، آن است که داشتن نیروی دانستن و هوش سرشار برای ما کافی نیست، بلکه باید این عقل و هوش را بهکار بگیریم؛ اگر انباری از شکر داشته باشیم و هیچگاه شربتی از آن ننوشیم، کام ما شیرین نخواهد شد، اما اگر ظرفی شکر در دست داشته باشیم و با آن شربتی گوارا بسازیم که خود و دیگران از آن بنوشیم، به خوشبختی نزدیکتر هستیم. چراغ عقل و فهم نیز اگر در کنج ذهن، غریب و پنهان بماند، فروغ و درخششی ندارد، اما اگر در راه زندگی و هدف ما، قرار بگیرد، راه را از بیراهه تشخیص میدهد و عمر و انرژی کمتری از ما هدر میرود.
اگر هر کاری با برنامه و فکر آغاز شود، بیشک با نیکی به انجام خواهد رسید؛ اگر میخواهی تعیین رشته کنی، دوست انتخاب کنی،… باید اول از خودت بپرسی چرا من این کار انجام میدهم؟ آیا این کار با هدفهای من سازگار است؟ آیا اکنون این کار در لیست نیازهای من قرار دارد؟ آیا این تنها راه است یا راه بهتر، نزدیکتر یا سریعتری وجود ندارد؟ این کار را چگونه شروع کنم؟ چقدر برای آن باید وقت بگذارم؟ و آیا«ها» و چرا«ها»ی بسیار دیگر.
این همه سؤال تنها با بهکارگیری فکر و خرد است که پاسخهای مناسب خواهند یافت؛ «مَنْ أَعْمَلَ فِکْرَهُ أَصَابَ جَوَابَه؛[۲۰] هر که فکرش را بهکار گیرد، جوابش را مییابد». سؤالهایی که اگر به درستی پاسخ نیابند، ممکن است گاهی به از دست رفتن سرمایههای زندگی انسان بینجامد و ما را به بیراهه بکشاند.
اگر قدم اول هر کار، با فکر و اندیشه باشد، و انسان گذشته و آینده، دیروز و فردا و عوامل و آثار هر کار و پدیده را در گام اول در نظر داشته باشد، تمام کارهای انسان سامان مییابد و انسان از همان آغاز با دستان خود، سرنوشتی خوب را برای زندگی خود رقم خواهد زد.[۲۱]
- کثرت و تکرار
ما با اولین باری که قلم بهدست گرفتیم، نوشتن نیاموختیم! برای اندیشیدن و فکر کردن نیز – که گام بلندی برای رسیدن به اهداف زندگی و آغاز خودسازی است – یک بار و دو بار تمرین و اندیشیدن، کفایت نمیکند. ارزیابی، سنجش و سپس انتخاب یک هدف، تنها، آغاز راه است و باید آنقدر تکرار نمود تا نهادینه و ثمربخش شود. باید دامنه اندیشیدن خود را به ریز و خرد داشتهها، دانستهها و خواستههای خود بکشانیم تا کمکم در اثر این ممارست و پیوستگی، اندیشه و بینشهای جدیدی در جان ما شکوفا شود؛ «مَنْ أَکْثَرَ الْفِکْرَ فِیمَا تَعْلَمُ أَتْقَنَ عِلْمَهُ وَ تَفَهَّمَ مَا لَمْ یَکُنْ یَفْهَم؛[۲۲] هر که در آنچه آموخته بسیار بیندیشد، علم و دانشش استوار گردد و آنچه را نمیتوانست بفهمد، میفهمد»؛ و آن قدر این فکر را تکرار کنیم تا تمام شاخهها و ریشههای شک و تردید از صفحه دل زدوده شود؛ «بِتِکرارِ الفِکرِ یَنجابُ الشَّکّ؛[۲۳] با تکرار فکر و اندیشه شک از بین میرود».
- اولویتگذاری
کودکی در آب افتاده و در حال غرق شدن است، چه میکنی؟ در اولین فرصت، او را از آب بیرون میکشی و شاید هیچ وقت هم ندانی که آبنبات یا عروسکش نیز در آب افتاده است. در افکار و اندیشهها نیز باید اینگونه عمل کرد. وسعت هستی بیکرانتر از آن است که به همه رمز و رازهای پیدا و پنهان آن پی ببریم؛ پس باید برای سامان دادن و نهادینه کردن فکر، باید به آنچه سرنوشت ما را میسازد و سعادت و رشد را برایمان به ارمغان میآورد، بپردازیم.
بسیاری از دانستههایت، برای امروز و فردای تو، خانواده و جامعه سودی ندارند و اگر آنها را ندانی، زیانی به تو نمیرسد و تنها بخشی از عمر عزیز، در راه بهدست آوردن آن هدر میرود. پس باید دوباره اندیشید، باید از مهمترها شروع کرد و گام به گام جلو رفت تا مهمترها و مفیدترها نابود و قربانیِ بیمقدارها نشوند؛ چرا که کسی که میخواهد همه کارها را انجام دهد، خیلی از کارهای مهم را از دست خواهد داد!
ما در زندگی کاری جز رشد و پرورش خود و راه و هدفی جز رسیدن به مقام بندگی نداریم؛ دروازه ورود به بندگی و نزدیکترین راه آغاز آن، فکر و اندیشه است. فکر و اندیشهای همه جانبه و نظاممند که رشد و بالندگی ما را به همراه داشته و سرلوحه و سر آغاز هر گام و راهی در زندگی ما باشد. تفکر و اندیشهای که با تکرار و تمرین در ذهن و جان ما نهادینه شود و اولویتهای زندگی ما را از نو بنویسد.
پینوشت
[۱]. غررالحکم و دررالکلم، ص ۳۱؛ أَصْلُ الْعَقْلِ الْفِکْر؛ ریشه عقل و خرد، اندیشه است؛ غررالحکم و دررالکلم، ص ۱۹۸٫
[۲]. همان، ص ۲۳ .
[۳]. همان، ص ۴۳ .
[۴]. همان، ص ۴۴۶ .
[۵]. نهجالبلاغه، حکمت ۵٫
[۶]. غررالحکم و دررالکلم، ص ۴۸۲٫
[۷]. همان، ص ۱۸٫
[۸]. همان، ص ۱۸۸٫
[۹]. همان، ص ۷۶۷٫
[۱۰]. بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۳٫
[۱۱]. همان ، ص ۳۲۵٫
[۱۲]. غررالحکم و دررالکلم، ص ۴۸۱٫
[۱۳]. «رَأْسُ الِاسْتِبْصَارِ الْفِکْرَه؛ اساس بصیرتیابی اندیشه است»؛ غررالحکم و دررالکلم، ص ۳۷۶٫
[۱۴]. «لَا بَصِیرَهَ لِمَنْ لَا فِکْرَ لَه؛ کسی که دارای اندیشه نباشد، هیچ بصیرتی ندارد»؛ غررالحکم و دررالکلم، ص ۷۸۳٫
[۱۵]. حدید، ۳٫
[۱۶]. «التَّفَکُّرُ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ عِبَادَهُ الْمُخْلَصِین؛ اندیشه در ملکوت آسمانها و زمین عبادت بندگان مخلص است»؛ غررالحکم و دررالکلم، ص ۹۶٫
[۱۷]. «التَّفَکُّرُ فِی آلَاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبَادَه؛ اندیشه در نعمتهای خداوند چه نیکو عبادتی است» غررالحکم و دررالکلم، ص ۶۱؛ لَا عِبَادَهَ کَالتَّفَکُّرِ فِی صَنْعَهِ اللَّه؛ هیچ عبادتی مانند اندیشیدن در صُنع خدای عز و جل نیست»؛ امالی طوسی، ص ۱۴۶٫
[۱۸]. غررالحکم و دررالکلم، ص ۷۵٫
[۱۹]. همان، ص ۶۲۳؛ «فِکْرُکَ فِی الْمَعْصِیَهِ یَحْدُوکَ عَلَى الْوُقُوعِ فِیهَا؛ اندیشه تو در گناه تو را بهسوی انجام آن میکشاند»؛ همان، ص ۴۸۳؛ نکته: حداء به آواز ساربان برای شتران میگویند.
[۲۰]. همان، ص ۶۱۰٫
[۲۱]. «إِذَا قَدَّمْتَ الْفِکْرَ فِی أَفْعَالِکَ حَسَّنْتَ عَوَاقِبَکَ فِی کُلِّ أَمْر؛ هر گاه فکر و اندیشه را در تمام کار مقدم داری، عاقبتت در تمام امورت به نیکی خواهد بود»؛ همان، ص ۲۸۸٫
[۲۲]. همان، ص ۲۴۷٫
[۲۳]. همان، ص ۳۰۱٫