سازندگی‌های مربّی

جواد محدثی

رابطه مهر و موم                                                                               

نوار خالی، سی‌دی نو، کاغذ سفید، فیلم عکاسی و…، اولین صدا، تصویر، متن و صحنه را در خود ضبط می‌کند و گاهی هرگز محو نمی‌شود. این فرصت نخستین را باید غنیمت شمرد و هدر نداد.

در قدیم، لاک و مهر کردن نامه‌ها و بسته‌ها رسم بود. گاهی هم مهر و موم می‌کردند. کلمه و نقشی که در مهر بود، روی لاک هم به‌صورت برجسته حک می‌شد و باقی می‌ماند.

«تربیت» از همین مقوله است.

معلمان و مربّیان، مثل همان نقش و نوشته‌ای هستند که بر لوح و موم و لاکِ قلب و اندیشه شاگردان می‌افتد و ماندگار می‌شود. این نقش‌ها از «گفتار» و «رفتار» مربیان پدید می‌آید.

به تعبیر دیگر می‌توان گفت که معلمان و مربّیان به‌عنوان امانت‌داران به شمار آمده‌اند و امانتی که به آنان سپرده شده، «انسان» است. در این ودیعه سپاری سه چیز به امانت نزد معلمان و مربّیان گذاشته می‌شود و حفاظت و رشد آن‌ها مورد انتظار است:

  1. عقل و فکر و مغز؛
  2. عاطفه و دل؛
  3. شخصیت و رفتار.

رسالت مربی آن است که از این سه امانت به‌خوبی مراقبت کند تا ضایع نشوند؛ تربیت کند تا رشد یابند و جهت دهد تا به بیراهه و انحراف کشیده نشوند و اصلاح کند، اگر دچار ضایعه و آسیبی شده است.

مربی باید کار اصلی خود را که «تربیت انسان» است از یاد نبرد و اگر به اضطرار، به شغل‌های جنبی و اشتغالات احیاناً نامتناسب با شئون معلمی می‌پردازد تا جبران کسری حقوق و تأمین معاش نماید، از رسالت مهم و گران‌قدر خود فاصله نگیرد.

این توجّه و عنایت، الزاماتی دارد. از جمله این‌که: به فرزندان مردم به چشم امانت بنگرد، نقش الگویی و تأثیرگذاری خود را فراموش نکند. از اثرپذیری و حساسیت روح شاگردان غافل نشود. در کار تعلیم و تربیت به روزمرّه‌گی و باری به هر جهت، گرفتار نگردد. از تأثیر غیرمستقیم رفتارش بر شکل‌دهی به شخصیت و رفتار شاگردان غفلت نکند. نگاهش به اجر الهی و پاداش اخروی، بیش از حقوق و درآمد ماهیانه باشد و «احساس مسئولیت» را در پیچ‌وخم مشکلات زندگی گم نکند و خدا را از یاد نبرد و این رابطه را نگسلد.

در کشور دل، ملال پیش آمده است بین دل و دین جدال پیش آمده است
در سیستم ارتباطی ما و خدا چندی است که اختلال پیش‌آمده است[۱]

 

درمانگر روح

اگر وجهه ظاهری و اولیه آموزش‌وپرورش و معلمان، «آموزش» است، چهره باطنی آن «پرورش» و ساختن روح و تربیت «انسان» است؛ بی‌جهت نیست که قدیم‌ترها نام این وزارتخانه، «تعلیم و تربیت» بود.

ازاین‌رو، در کنار توجه به «افت تحصیلی»، باید «افت اخلاقی» هم مورد توجه باشد و در کنار اهتمام به رشد علمی، به رشد معنوی و روحی هم اهمیت داده شود و آن‌گونه که قرآن در رسالت انبیا بیان فرموده، مسئله «تزکیه» در کنار «تعلیم» و حتّی مقدم بر آن دیده شود: «یُزَکّیهم وَ یُعلّمهم الکتابَ والحکمه».[۲]

اگر در بهداشت و درمان به «سلامت جسم» پرداخته می‌شود، در آموزش‌وپرورش هم به «سلامت روح» عنایت ویژه‌ای می‌شود، بلکه محور اصلی کار به شمار می‌آید.

مربّیان، نسبت به آسیب‌ها و عوارض روحی و رفتاری شاگردان باید حسّاس باشند و هر علامتی را – هرچند کوچک – که نشان‌دهنده شکل‌گیری یک «تومور اخلاقی» یا «غدّه گناه» یا «ویروس آشفتگی روانی و درونی» است، دست‌کم نگیرند. همچنان که در بهداشت و سلامت جسمی به ویتامین‌ها، کمبودها، نارسایی‌های دستگاه‌های بدن و… توجه می‌شود، در تربیت هم به افکار، گرایش‌ها، محبت‌ها و دل‌بستگی‌ها، دوستی‌ و دشمنی‌ها، باورها، عادت‌ها، روحیه‌ها و رفتارهای شاگردان توجه ویژه کنند و هیچ‌چیز را ساده و بی‌اهمیت تلقّی نکند و اگر «طبیب جان» و «درمانگر روح»اند، مشفقانه با بیماران خود برخورد کنند و آسیب‌ها را شناسایی و ریشه‌یابی کنند و راه‌حل و درمان ارائه دهند و پیگیر مراحل درمان تا وصول به نتیجه باشند.

یک مربی موفّق، می‌تواند از راه معرفی الگو و حتی قرار دادن اشیای مطلوب و مثبت در چشم‌انداز شاگردان یا در تیررس نگاه و گوش و احساس آنان، روان آنان را به سمت‌و‌سویی که می‌خواهد سوق دهد و مدیریت کند.

اگر باباطاهر عریان می‌گوید:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند، دل کند یاد

پس هدایتِ نگاه و دیده دیگران هم می‌تواند نوعی «جهت‌دهی» به خواسته‌ها، آرزوها و آمال آنان باشد. از حضرت علی(علیه السلام) روایت است که فرمود:

«القلبُ مصحف البَصَرِ؛[۳] دل، کتابِ چشم است».

یعنی آنچه دیده می‌بیند و نگاه انسان به هر چه می‌افتد، «کتاب دل» را می‌نگارد و «دیده‌ها» تبدیل به عشق، علاقه، ایده و آرزو می‌شود. پس می‌توان از طریق هدایت نگاه‌ها، به آنچه خوب و صلاح و مفید و آموزنده است، دست یافت و چشم‌ها را از آنچه هرزه و فاسد و اغواکننده و تحریک‌کننده و شیطانی است، بازگرداند؛ کار تربیتی و سازندگی کرد و این کار از یک مربّی به‌خوبی برمی‌آید. درمان‌گر روح، باید بتواند بهترین نسخه‌ها را برای مخاطبان خود تجویز کند و نتیجه مثبت بگیرد و از این سازندگی، لذّت ببرد.

آراستن ویترین

یک فروشگاه، مغازه، کتاب‌فروشی، میوه‌فروشی و…، در صورتی موفّق به «جذب» مشتری می‌شود که هنر «ویترین‌آرایی» داشته باشد و جنس خود را به نحو مطلوب، آراسته و جذّاب بچیند تا نگاه‌ها را به‌سوی آن معطوف نماید.

برای مربی، محتوای فکری، علمی، دینی و تربیتی، جایگاه «جنس» را دارد و شاگردانش مشتریانی هستند که از مقابل دکّه او می‌گذرند. مشری‌ها، وقتی می‌ایستند، جذب می‌شوند، می‌پسندند و انتخاب می‌کنند که شاهدِ آراستگی و جاذبه باشند.

این آراستگی ویترین، هم می‌تواند در چهره و قیافه و شمایل و آراستگی ظاهری مربّی باشد، هم می‌تواند در نظم و انضباط و سلیقه و تعهّد رفتاری مربّی آشکار شود، هم می‌تواند در بیان قوی و سخن جذّاب و قدرت بیان و تأثیرگذاری او بر مخاطب نمود پیدا کند، هم می‌تواند در محتوا و مضمون و حرفی که می‌گوید و نکته‌ای که درصدد القای آن است و هدفی که نشان می‌دهد و قلّه‌ای که به پیمودن آن تشویق می‌کند، نمودار گردد.

مربّی نمی‌تواند فقط به «صحّت و استحکام» مطالبش و «دینی و وحیانی» بودن مقاصدش بسنده کند و از جاذبه‌های دیگر، چشم بپوشد و اتّکایش به قوت محتوا باشد و از قوّت و جاذبه قالب و شیوه عرضه غفلت کند.

مگر خود قرآن، آن همه معارف والا و عرشی را با استفاده از اعجاز بلاغت و هنر کلام، بر ذهن‌ها و دل‌ها ننشانده است؟ مگر جاذبه کلامی قرآن در تأثیرگذاری بر دل‌ها را می‌توان نادیده گرفت؟ مگر سلوک اخلاقی والای پیامبر و نظم و نظافت و خوشبویی و خوش‌رویی آن حضرت را در دعوت نشنیده‌ایم؟ مگر آن حضرت، کلام خود را همواره با تبسّم و لبخند نمی‌آراست؟[۴]

این‌ها از رموز جاذبه و تأثیرگذاری دعوت است و در مقوله «ویترین‌آرایی» می‌گنجد. چرا مربّی از این شیوه‌ها استفاده نکند و چرا باید از او همیشه چهره‌ای خشن، جدی، سخت‌گیر، انتقادگر، منع‌کننده و مخالف تفریح و لذّت در چشم شاگردان ترسیم شود؟ رفتار مربی می‌تواند این ذهنیت غلط را تصحیح کند.

نیرو پروری

جایگزین‌سازی برای نیروهای موجود، یک هدف متعالی برای مربّیان می‌تواند باشد.

میدان تربیت نباید خالی از نیروهای باانگیزه و کارآمد و متعهّد باشد. لازمه این هدف، اهتمام مربّیان به تربیت کادرهای ورزیده و عاشق، مثل خودشان است؛ تا این مسئولیت همچنان سنگربانانی لایق داشته باشد و این عرصه از مجاهد خالی نماند و «کار جهادی» در امر تربیت، استمرار یابد.

هیچ‌چیز برای یک باغبان، زیباتر از این نیست که ببیند ثمرات عمرش و نهال‌هایی که کاشته، به بالندگی رسیده و میوه می‌دهد و پس از او هم این باغ، همچنان شاداب و پربار باقی می‌ماند.

آنچه تهدیدکننده است، خالی ماندن این سنگر است؛ و آنچه این زمینه تهدید را عملی و فراهم می‌سازد، یا قحط الرّجال است، یا جهل الرّجال؛ یعنی یا نیروهای جایگزین نیست، یا ما شناسایی نکرده‌ایم. در هر صورت هم تربیت نیرو، هم شناخت نیروهای بالقوه که توان ادامه این خط را دارند، کاری ارزشمند است و کمک به چرخش و استمرار مسئولیت تربیتی در بین افراد و در نسل‌های متوالی می‌کند.

همچنان که پیش‌تر و بارها گفته‌شده، تربیتِ «نیرو» بر اساس «نیاز»، وظیفه اصلی مدیران تربیتی و انسان‌ساز است. اگر نیازها را بشناسیم، نیروها را هم بشناسیم و از نیروها در مسیر رفع نیازها استفاده کنیم، این بهترین شیوه مدیریت در رسیدن به هدف‌ها و کاستن از نارسایی‌هاست؛ چه در مدیریت نیروی انسانی، چه مدیریت شرکت، کارخانه و اداره.

روشن است که برای نیروپروری هم باید طرح و برنامه داشت؛ یعنی محاسبه اینکه ما چه اهدافی را دنبال می‌کنیم، نیازها و کمبودهای‌مان چیست؟ به چه نوع نیروهایی نیاز داریم؟ نیروها را چگونه، در چه مدت و در چه مراکز و مؤسساتی باید تربیت کنیم و… .

اعتمادسازی

مربّی در صورتی می‌تواند از نیروهای مخاطبش، انسان‌هایی باشخصیت، باانگیزه، کارآمد و ایدئال بسازد و جایگزین‌سازی کند که بتواند روح امید و اعتماد به‌نفس را در آن‌ها بدمد و آنان را با توانمندی‌هایشان آشنا سازد و بفهماند که از چنین سرمایه‌ها و توانایی‌هایی برخوردارند و باید آن‌ها را از قوّه به فعلیت برسانند.

برای کاشتن بذر این اعتماد، معرفی الگو بسیار مهم است.

معرفی الگو، مثل نشان دادن قلّه‌ای است که باید به آن برسیم. الگوها، قلّه‌هایی هستند که سر برآورده‌اند و از دیگران یک سر و گردن بالاترند. پس می‌شود و می‌توان به آن مرتبه رسید. البته راهنمایی، امداد و تشویق لازم است.

نگاه به دره، یعنی ماندن در همین‌جا که هستیم.

نگاه به قلّه، یعنی رسیدن به‌جایی که باید آنجا باشیم و به آن برسیم.

اگر نگاه به درّه، انسان را به آنچه هست قانع و راضی می‌سازد، برعکس نگاه به قلّه، چشم‌انداز بالاتری را نشان می‌دهد که باید به آنجا رسید و اینکه هنوز راه زیادی در پیش داریم؛ پس باید بر تلاش خود بیفزاییم تا قلّه را فتح کنیم، آن‌گونه که رهنوردان و کوه‌پیمایان قبلی رفته‌اند و رسیده‌اند.

نشان دادنِ موفقیت‌هایی که دانش‌آموزان داشته‌اند، چه در عرصه علمی، چه اخلاقی، چه اجتماعی، می‌تواند پشتوانه‌ای برای این «اعتماد» و خودباوری باشد.

نشان دادن چهره‌های علمی، ادبی، اجتماعی هم که با شرایط همسانِ این دانش‌آموزان توانسته‌اند به موفقیت‌هایی برسند، گام دیگری در این اعتمادسازی است.

مربی، درعین‌حال که می‌کوشد از دانش‌آموزان مستعدّ، نیروهای بالنده‌ای بسازد، باید انگیزه‌آفرین هم باشد و به آنان تلقین کند که خودشان هستند که باید خود را به‌جایی برسانند. خودجوش باشند و باانگیزه درونی حرکت کنند و در انتظار دیگران نمانند. حرکت تکاملی چیزی است که از خودشان شروع می‌شود.

اتومبیل، با موتور درونی و متحرک خود راه می‌رود، ولی گاری‌دستی را باید هل داد تا پیش برود. مربّی باید بتواند آن موتور درونی را در اشخاص روشن سازد. می‌گویند: «چشمه باید از خودش آب داشته باشد و با آب ریختن، چشمه درست نمی‌شود».

در بُعد تربیت و تهذیب نفس هم این نکته گفته‌شده است. امام علی۷ فرموده است: إجعَل مِن نَفسِک علی نَفسِک رقیباً؛ از خودت مراقبی برای خویش قرار بده.[۵]

امام باقر۷ نیز فرموده است:

«مَن لم یَجعَلِ اللهُ له مِن نَفسِهِ واعِظاً، فإنّ مَواعِظَ النّاسِ لَنْ تغنِیَ عنه شیئاً؛[۶] هر کس که خداوند، پنددهنده‌ای از خودش برای او قرار ندهد، پندهای دیگران چندان به کارش نمی‌آید و سود نمی‌بخشد».

«هر که خود تربیت خود نکند، انسان نیست.»

به‌کارگیری

احساس پوچی و بی‌خاصیت بودن، انگیزه‌سوز و یأس‌آور است.

برعکس، وقتی کسی حس کند که در جایی به درد می‌خورد و وجودش مثمر ثمر است و کاری از او ساخته است، هرچند کوچک، انگیزه و علاقه پیدا می‌کند و نمی‌گوید که برای چه؟ بعدش چه؟ که چه بشود؟

مربی باید نیروهایش را در زمینه‌های مختلف به‌کار گیرد و فعّال سازد. این کار چند خاصیت دارد:

  1. نیروها را در عرصه عمل بهتر می‌شناسد و توانمندی‌هایشان را می‌آزماید.
  2. نیروها، خود و توانایی‌هایشان را بهتر می‌شناسند و به ارزیابی صحیح خویش دست می‌یابند.
  3. نیروها از احساس پوچی و بی‌خاصیتی رها می‌شوند و حسّ مفید بودن پیدا می‌کنند.
  4. صحنه عملی و اجرا، نیروها را قوی‌تر و باتجربه‌تر می‌سازد و پخته می‌شوند.
  5. بخشی از بارِ کارها و مسئولیت‌ها به دوش آنان گذاشته می‌شود و از سنگینی کار مربی کاسته می‌شود.

مهم نیست که کارِ سپرده شده به او چه باشد و تا چه حدّ سنگین و جدّی باشد، اصلِ «به‌کار گرفته شدن» در آن‌ها حس اعتماد به‌نفس و مورد توجه بودن می‌دهد و این در انگیزه‌آفرینی مهم است.

حداقل این کار، نظرخواهی و مشورت است.

کسی که حس کند به فکر و نظر او توجه شده که از او مشورت و نظر خواسته‌اند، خود را باشخصیت و ارزشمند و توانا می‌یابد.

وقتی پیامبر خدا۹ مأمور می‌شود که با مردم مشورت کند (وَ شاوِرهُم فِی الأمر)[۷] هرچند تصمیم نهایی با توکل بر خداوند، با خود آن حضرت است، ولی صاحب، همین‌که می‌بینند مورد مشورت پیامبر قرار گرفته‌اند و با آنان در مورد جنگ و حمله و شیوه مقابله با دشمن نظرخواهی می‌شود، هم احساس شخصیت می‌کنند، هم اطاعتشان از رسول خدا۹ بیشتر خواهد شد و هم مسئولیت‌پذیری در قبال انتخاب‌ها و تصمیم‌های خودشان در آنان زنده‌تر می‌شود.

پس چه خوب است که در برنامه‌های صبحگاهی، مسابقات، جشن‌ها و مراسم‌ها، نماز جماعت و مسجد و برنامه‌های فرهنگی و مناسبت‌ها از آنان استفاده شود و به‌کار گرفته شوند.

این کار، علاوه بر اعتمادسازی و نیروپروری، تقسیم کار و کاستن از سنگینی بار هم به شمار می‌آید و آنان را برای «مشارکت فعّال» در کارها آماده می‌سازد و کار جمعی را هم در کنار این برنامه می‌آموزند.

[۱]. برگ و بار، ص ۳۰۱٫

[۲]. جمعه، ۲٫

[۳]. میزان الحکمه، ح ۱۶۹۰۲٫

[۴]. اذا حدث بحدیثٍ تبسّم فی حدیثه؛ سنن النبی، ص ۴۸٫

[۵]. غررالحکم، ح ۲۴۲۹٫

[۶]. تحف العقول، ص ۲۹۴٫

[۷]. آل عمران، ۱۵۹٫

دکمه بازگشت به بالا