لزوم توجه به الگو در تربیت
یکی از اصول تربیتی، انتخاب الگو است. انسان بدون الگو، دچار سردرگمی میشود و مسیر ارایه شده، توسط نظام تربیتی را دست نیافتنی میپندارد. در حقیقت نظام تربیتیِ ناتوان از ارائۀ الگو دچار نقص در روند تربیت است. این مسئله آن چنان اهمیت دارد که حتی بعضی فرهنگهای تربیتی فاقد الگو، برای جبران نقص موجود در خود، دست به ساخت و خلق الگوهای غیر واقعی میزنند. در حقیقت «آنچه همۀ عالمان تعلیم و تربیت در آن اتفاق دارند، این است که یکی از بهترین راهکارهای تربیت، ارائۀ الگوی درست است [و اساساً] در عرصۀ تربیت، نقش الگو از همه چیز در زندگی مؤثرتر است».۱
الگوهای تامّ
یکی از مهمترین ویژگیهای نظام تربیتی اسلام، توانایی و غنای این نظام تربیتی نسبت به ارائۀ الگو است. الگوهایی که در اثر پیروی برای سعادت انسان کافی است. در حالی که بعضی از نظامهای تربیتی، اساساً الگو ندارند و اگر دارند، الگوی کامل نیست. «انسان کامل»، پدیدۀ عجیبی با تأثیرگذاری فوقالعاده در تربیت انسان است که کوچکترین رابطه با او و حتی علاقه به او و حتی همنام بودن با او و یا هم احساس بودن با او، موجب تربیت آدمی میشود. اساساً «از منتهای بزرگ خداوند بر انسان، این است که برای تربیت ایشان، بندگانی را آفریده و معرفی کرده است که از هر خطایی معصوماند و در رفتارشان، هیچ اشتباهی نیست».۲ ایشان میتوانند برای همۀ انسانهای تاریخ، در هر سطحی و با هر جایگاه اجتماعی، الگویی کامل باشند، که حتی کوچکترین اثرپذیری از ایشان، موجب ایجاد تحول در شخصیت و رفتار آدمی میشود. نه تنها پیروی کامل از ایشان، بلکه محبت داشتن به آنها نیز، موجب پدید آمدن انسانهایی والا میگردد، که افتخاری برای جامعۀ خود و انسانیت به حساب میآیند و مورد غبطۀ سایرین قرار میگیرند. مربی وظیفه دارد تا الگوی کامل را به متربی معرفی نماید و زمینۀ آشنایی با آنها را فراهم کند و به بیان دیگر، معرفتبخش باشد. همین معرفتبخشی، موجب ایجاد محبت و تشکیل رابطۀ ولایت در میان ایشان خواهد شد و همچون اکسیری بینظیر، زمینۀ رشد روز افزون متربی را فراهم میسازد.
الگوهای ملموس
علاوه بر این الگوهای فراتر از فهم آدمی، الگوهای جزیی و تکساحتی نیز وجود دارند که تنها یک یا چند ویژگی ایشان، میتواند الگو قرار گیرد. در حقیقت شخصیتی که دارای یک یا چند ویژگی شایسته و قابل الگوبرداری است، میتواند در همان زمینۀ خاص، به عنوان الگو معرفی شود و با صرف نظر از سایر ابعاد شخصیتی -که حتی ممکن است دارای نواقص فاحشی باشد- در همان یک زمینه، میتواند به عنوان الگو معرفی شود. این الگوی تکساحتی، میتواند خودِ مربی باشد و اساساً «مربی مطلوب، آن است که خودش فرد نمونه و الگو باشد و آنچه را میخواهد در متربی محقق سازد، خودش به نیکوترین صورت دارا باشد».۳ در این صورت، وی در تربیت دارای ابزاری است که موجب تأثیرگذاری بیشتر و عمیقتر بر مخاطبان میشود. به بیان دیگر، باید گفت مربی در این زمینه دو وظیفه دارد: یکی آنکه خود یک الگوی ویژه باشد و دوم آنکه الگوهای دیگر را به متربی معرفی کند. شهدا بی شک بهترین نوع از این دسته الگوها هستند و در صورتی که به نوجوان و جوان معرفی شوند، میتوانند روح تدین، تقوی و حماسه را در وی به نحو چشمگیری ارتقا دهند.
الگوهای عام
الگوی عام، نوع سومی از الگو است. انسان در مسیر تربیت، از هر کس و هر چیز میتواند الگو بگیرد؛ همچون آن عالم فرزانه که از مورچهای خستگیناپذیر، الگو گرفت و بر تلاش خود افزود. همچنین میتوان به حکمتی که سعدی در گلستان بیان میکند، مبنی بر اینکه لقمان را گفتند: حکمت از که آموختی؟ گفت: «از نابینایان. که تا جای نبینند، پای ننهند» اشاره نمود. نابینایان و حتی یک مورچه، میتواند برای انسان آگاه و مستعدِّ تربیت، الگوی خوبی به شمار آید. در حقیقت برای انسان روشنبین، در و دیوار عالمْ معلم هستند. چنانکه خلق خداوند به گونهای است که اگر با نگاه عبرتپذیر نگریسته شود، سراسر الگو به شمار میآید و موجب تنبه، بیداری باطن و محرک در سیر اخلاقی و تربیتی است؛ مثل آنکه جناب حافظ فرمود:
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
تفرج و بر لب جوی نشستن برای نفس آماده و مستعد حافظ، الگو و موجب عبرت است. «حکمت» که با اندیشه و تفکر فراوان برای انسان حاصل میشود، موجب پدید آمدن چنین حالتی در انسان میشود که طبق آن، همه چیز میتواند برای انسان، مایۀ بیداری و تحرک شود.
الگوهای منفی
الگوی منفی، البته نوع چهارم الگو است. از قدیمها این بخش از گلستان را به یاد داشتهایم که «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: «از بی ادبان؛ هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.» هر چند انسانهای منفی و به تعبیر سعدی، «بی ادبان» میتوانند به عنوان الگوی مخرب، تأثیر منفی بر تربیت انسان بگذارند و روشن است که بسیاری از انحرافات افراد، به ویژه در سنین نوجوانی که اوج تأثیرپذیری انسان از دوستان خود است، به سبب همین بی ادبان بوده است، لکن برای شخصیت تثبیت شده و زیرکی که از هر چیز برای تعالی و کمال خود استفاده میکند، همین افراد نیز میتوانند موجب ترقی شوند و صلاح وی را پدید آورند. این رفتار لقمانگونه که سعدی با بیان زیبای خود به ما یادآوری میکند، میتواند عامل جلوگیری بسیاری از انحرافات همراهی با رفیق ناباب باشد و حتی موجب اثر معکوس در تربیت آدمی شود.
در حقیقت برای انسانی که بنای اصلیاش صلاح و نیکی است، حتی عیوب دیگران و زشتیهای رفتاری ایشان، به عنوان درس عبرتی است که او را از بدی دور میسازد. بر همین اساس، مثلاً یکی از راههای پرهیزدادن نوجوانان از اعتیاد، آشنا ساختن آنها با عوارض اعتیاد و یا تشکیل یک اردوی تربیتی در یکی از اردوگاههای ترک اعتیاد است، تا جایی که حتی میتوان ادعا کرد نقش الگوی منفی در تربیت، دست کم گاهی بیشتر از الگوهای تکساحتی و نیکو است.
پینوشتها:
(۱) مصباح یزدی، محمد تقی: «آفتاب ولایت»، ص۵۰٫
(۲) همان، ص۵۵٫
(۳) همان، ص۵۱٫