سیانوراندیشی

مهدی رزاقی طالقانی

نگاهی به موج نو سینما و تلویزیون در تبیین حوادث دهه شصت

۱٫تاریخ خوانی
سیانور در لفظ و معنا، نقطه پایان فعالیت های یک چریک در تشکیلات مجاهدین خلق بود؛ یک پایان باز در بسته ترین حالت ذهنی و سازمانی شاید پایان سیانوری، پایان تلخ سازمان مجاهدین خلقی است که با نام اسام و تئوری اسامی به مبارزه غیرمسلحانه اقدام کردند و در پایان با مکتب مارکسیسم و مشی مسلحانه به انقاب رسیدند.
به هر صورت سیانور نمادی از مرگ اندیشی در یک تشکل انحرافی است که موضوع فیلم سینمایی بهروز شعیبی شده است. پیش از پرداختن به نقد تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق از دل اتفاقات رخداده در داستان، به ریشه تاریخی مایه اصلی داستان فیلم، یعنی انشعاب مجاهدین مسلمان از مارکسیست ها در پی تغییر ایدئولوژیک سازمان نگاهی کوتاه بیندازیم.
سازمان مجاهدین خلق پس از فشارها و دستگیری های ساواک در سالهای آغازین دهه پنجاه، به علت نداشتن پشتوانه و مایه فکری و اندیشه ای قابل اعتنا در سطح رهبری، در سال ۱۳۵۳ دچار انشعاب شد.
کی از افراد تأثیرگذار در فراهم آمدن تغییر ایدئولوژیک سازمان (تقی شهرام) بود که در آذرماه ۱۳۵۳ مقالهای در حدود صد صفحه به نام (پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشته تر سازیم) در نشریه داخلی سازمان چاپ میکند که در سطح رده های بالاتر سازمان توزیع میشد. این مقاله تحول خواه به بررسی جهت انتخاب ایدئولوژی برای سازمان و جمع بندی نظرهای ارائه شده پرداخته بود. در بخش هایی از این مقاله مطرح میشود که یکی از بحث ها، ضرورت مبارزه مسلحانه بود که به اعتقاد نویسنده مقاله، فقط با اعتقادات مارکسیستی قابل توجیه است. همچنین در این مقاله اشاره شده بود که دیالکتیک بدون ماتریالیسم، مانند بدن بدون سر است.
تقی شهرام با جمع بندی از بحران سازمان ( که به دنبال ضربات سال ۱۳۵۰ شکل گرفته بود ) به این نتیجه رسید که اندیشه مذهبی سازمان در تناقض با اهداف آن برای به وجود آوردن یک جامعه بی طبقه توحیدی قرار دارد و اندیشه مارکسیستی را جوابگوی رسیدن به اهداف برابری طلبانه سازمان ارزیابی کرد. در همین زمان هم بود که در شاخه تقی شهرام، یعنی شاخه سیاسی تئوریک، کلمه {رفیق}جایگزین {برادر} شده بود و افراد اجباری درخواندن نماز نداشتند.
در برابر وی مجید شریف واقفی از یک خانواده مذهبی تهرانی قرار داشت که در سال ۴۲ به دنبال قیام مردم قم به رهبری امام خمینی (ره) در ردیف کفن پوشان به پشتیبانی از ایشان راهپیمایی کرده بود. وی در این مقطع مسئول شاخه کارگری سازمان مجاهدین بود. او به همراه مرتضی صمدیه لباف، همرزم ایمانی خود، در برابر این استحاله ایستاد. در کشاکش این دو جریان، لیلا زمردیان همسر مجید، به مرکزیت سازمان خبر میدهد که مجید قصد تأسیس شاخه اسلامی مجاهدین خلق را دارد و در حال عضوگیری از اعضایی است که هنوز به اسلام وفادارند.
به دنبال آن با ابلاغ سازمان مجاهدین، بین وحید افراخته، دست راست تقی شهرام، با مجید شریف واقفی در ساعت چهار بعدازظهر روز شانزده اردیبهشت ماه ۱۳۵۴ در سه راه بوذرجمهری نو (۱۵ خرداد شرقی) قراری گذاشته میشود. هنگامی که وی بر سر قرار حاضر میشود، وحید افراخته او را به شهادت میرساند و سپس برای جلوگیری از هویت یابی، جسدش سوزانده میشود. در این بین ساواک، صمدیه لباف را هم دستگیر و اعدام میکند.
با وقوع انقلاب، تقی شهرام بازداشت و به اتهام کشتن مجید شریف واقفی اعدام میشود و نام شهید مجید واقفی بر روی دانشگاه آریامهر تهران به نام دانشگاه شریف جاودانه میشود.

  1. فیلم‌خوانی

فیلم سیانور به کارگردانی بهروز شعیبی در روایتی عشق آلود، به ماجرای انشعاب جریان مارکسیسم و اسلامی در سازمان مجاهدین خلق پرداخته است و سعی در ارائه تصویری از اجزای درونی و بیرونی این سازمان در سال های ابتدایی دهه پنجاه به مخاطب دارد.
محور اصلی داستان فیلم، زندگی عاشقانه یک زوج (امیر و هما) است که در پایان یک سکوت طولانی ناشی از قواعد سخت سازمان مجا هد ین!

یکدیگر را مییابند و درحالیکه یک انتخاب بیشتر ندارند: سیانور یا زندگی! زندگی را انتخاب میکنند.
از قسمت عاشقانه فیلم که پاشنه آشیل آن و روایتگر عشق دو قطب مخالف فیلم، یعنی امیر از اعضای ساواک و هنگامه از اعضای سازمان مجاهدین است، بگذریم، شعیبی توانسته است شخصیت مجید شریف واقفی را با بازی خود و مرتضی صمدیه لباف و لیلا با بازی بابک حمیدیان و بهنوش طباطبایی را به خوبی بپردازد و در جای درست، آنها را به کار گیرد سیانور در بخش طراحی صحنه که قسمت مشکل فیلمسازی از وقایع آن دوره است، تا حد زیادی با موفقیت همراه شده است؛ هرچند در این بخش سینمای ما نیاز به یک فکر جدی دارد.
در دیالوگ ها هم اتفاق خوبی رخ داده است و جملات ب ظه خوبی طراحی شده اند. هرچند گاهی به شعار نزدیک میشوند، درمجموع میتواند فضای آن دوره و اتفاقات فیلم را بازگو کند.

کلوزآپ در فیلم نقش قابل توجهی دارد. به موقع دوربین روی صورت افراد زوم میکند و واکنش آنها را منعکس میکند. دوربین برازنده هوشمندانه کار میکند. به موقع با بازیگر حرکت میکند و با دنبال کردن او، مخاطب را به درون فضای فیلم میبرد. به موقع مکث میکند و با یک قاب زیبا مثل سدی در مقابل بیننده می ایستد تا خطر و ریسک های زندگی اعضای سازمان را نشان دهد.
فیلم سیانور با فروش ۲٬۵۲۲٬۹۶۶٬۰۰۰ تومان، خوبی داشت که نشان از موفقیت آن در فروش نسبتا پرداخت به موضوع و اجرا دارد.

  1. تحلیل تشکیلاتی

الف. تشکیلات و اتخاذ تصمیم در وضعیت بحرانی
مبانی اندیشه یک تشکل، ستون خیمه فعالیت های آن در گذرگاه های تاریخی است. اگر این مبنا در زمان شکل گیری دارای گسست باشد، آثار خود را در مواقع بحرانی نشان میدهد. آنچه در سازمان مجاهدین خلق در هنگامه انشعاب رخ داد، تعویض چرایی آرمان مبارزه از سوی افرادی بود که از حیث اعتقاد به سازمان و آرمان هایش از ابتدا دچار دودلی بودند یا آرمان تشکیلات برای آنها نهادینه نشده بود. نهادینه نشدن آرمان ها در هیجانات، تابع مقتضیات زمانی که عامل ایجاد تصمیمات خواهند بود، تشکل را دچار مشکلات عدیده میکند؛ بنابراین افراد جریانساز در تشکل باید از ابتدا شناسایی شوند تا در مواقع بحران، همچون تقی شهرام موجب انحراف تشکیلات نگردند.

ب. فعالیت چریکی و تشکل اسلامی

اینکه در وضعیت سخت تاریخی برای دفاع از کیان اسلام شاید تشکیلات اسلامی نیاز به دست گرفتن سلاح داشته باشد، امری بدیهی است؛ اما تشخیص مقتضای چنین اقدامی در اختیار مجتهد جامع الشرایط آن عصر خواهد بود. درحقیقت در تشکل اسلامی سلسله مراتب در انجام فعالیت ها اهمیت دارند؛ اما تصمیمات کلان در صورت نبود مجتهد دینی در تشکل، نیازمند استعلام از خارج از مجموعه خواهد بود.
به این دیالوگ میان مرتضی صمدیه لباف با وحید افراخته در فیلم سیانور که در جریان بازجویی ساواک از مرتضی اتفاق افتاد، دقت کنید:
{وحید: مگه ما مبارزه مسلحانه رو باهم شروع نکردیم مرتضی؟
مرتضی: من هنوزم میگم مبارزه برای رهایی خلق! ولی شما اسلحه شد همه چیزتون! حتی ایدئولوژیتون.
وحید: یک ماه آزگار دو نفر رو فرستادیم نجف پیش خمینی! اونم همینا رو بارمون کرد. قرار بود تأییدمون کنه.
مرتضی: این روزا رو دیده بود که گفته بود خودتون رو هلاک میکنید.}
با اینحال تعمیق چنین مبحثی نیازمند مباحث کلی تری است که خارج از حوصله این بحث است.

ج. مسیر دستیابی به هدف در تشکیلات

سازمان مجاهدین خلق در راستای تسلط خود بر روی اعضا، در حوزه تصمیمات فردی و شخصی آنها ورود پیدا میکرد و زمام احساسات انسانی آنها را در دست میگرفت و برای آنها جهت مشخص میکرد. چنین فرد استحاله شده ای که افکار و احساساتش ایزوله شده در خدمت سازمان است، قطعا نمیتواند برای جامعه تصمیم است بگیرد.

در یکی از سکانس های تأثیرگذار فیلم، امیر خطاب به هنگامه (که یکبار عشقش را در راه تشکیلات به کنار گذاشته و بار دیگر کودکش را رها کرده) میگوید:{مگه میشه یک آدمی از بچه خودش بگذره، بعد به فکر نجات خلق باشه؟}

این در حالی است که در تشکیلات دینی، فرد متأثر از احساسات و اعتقادات زلال دینی است و سازمان هدفی را پیش روی او نمیگذارد که در تباین با اعتقادات و احساسات دینی-انسانی وی باشد.

اتفاقی که در سازمان مجاهدین رخ نمیداد الان وقت و شعارِ {الان وقت فکر کردن نیست و وقت مبارزه است}، چنان اذهان تهی شده از تفکر را در آرمان و هدف تشکل پیش میبرد که خودکشی با سیانور، که مرگ  غیردینی و غیرانسانی در راه هدفی مبهم بود، پایان مطلوبی برای آنان قلمداد میشد.

دکمه بازگشت به بالا