مبانی ایدئولوژی اسلامی تشکل
انسان از بَدو پیدایش، نیازمند ایدئولوژی بوده است و با رشد انسان و تغییرات زمان و مکان و پیشرفت در تمامی عرصهها، این نیاز شدیدتر شده است. نیاز به یک تئوری کلّی، یک طرح جامع، هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن، خطوط اصلی، روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها، دردها و درمانها، مسئولیّتها و تکلیفها مشخّص شده باشد و منبع الهام تکلیفها و مسئولیّتها برای همۀ افراد باشد.
در گذشته گرایشهای قومی و نژادی، برخی آرمانهای جمعی (ولو غیرانسانی) به وجود میآورد و به جوامع، وحدت و جهت میداد. امروز نیز ایدئولوژی از ضروریات حیات اجتماعی است. اسلام به عنوان یک دین الهی و به عنوان دینی که مدعی خاتمیت، اتمام و اکمال همه ادیان الهی است، این نیاز بزرگ را نادیده نگرفته و از افقی مافوق عقل انسان (وحی)، خطوط اصلی این شاهراه را مشخص کرده است و کار عقل و علم را نیز تعیین کرده که همانا حرکت در درون این خطوط اصلی است.
اسلام؛ ایدئولوژی جامع و پویا
در اسلام، به همۀ جوانب نیازهای انسانی توجه شده است. بنابر نظر غالب علمای اسلامی، اسلام توانایی ادارۀ تمام امور بشر را در همۀ دورههای زمانی و مکانی دارد و میتواند دستورات و احکام متناسب و هماهنگ با مقتضیات زمان و مکان و نیازهای بشری ارائه کند. از آنجا که دین اسلام، دینی کامل و جامع است، همۀ نیازهای هدایتی بشر را پیشبینی کرده و برای نیازهای ثابت بشر، قوانین ثابت و برای نیازهای متغیر بشر نیز، قوانین متغیر وضع کرده است. بنابراین هر نیاز و یا مسئلۀ جدیدی که پیش روی بشر قرار بگیرد، دین اسلام با استفاده از ابزار اجتهاد -که در اختیار کارشناسان دین قرار داده است- سؤال جدید بشر را بر اصول و قوانین ثابت دین عرضه کرده و پاسخ آن را ارائه میکند.
هیچ فقیهی در این مطلب کلی شکی ندارد که برای رسیدن به مصلحت بزرگتر اسلام، باید از مصلحت کوچکتر دست برداشت و به خاطر در امان ماندن از مفسده بزرگتری که گریبانگیر اسلام خواهد شد، باید مفسدههای کوچکتر را متحمل شد. در واقع اینگونه تغییرات، تغییرهایی است که در داخل قوانین اسلام و به حکم خود اسلام صورت میگیرد، نه تغییری که دیگری بخواهد بدهد و به عبارت دیگر، تغییر قانون است به حکم قانون.(۱)
استاد مطهری در این رابطه مینویسد: «یکی از اعجابآمیزترین موضوعات در تاریخ علوم و فلسفه اسلامی، استعداد پایانناپذیر منابع اسلامی -مخصوصاً قرآن کریم- برای تحقیق، کشف و استنباط است و این مطلب اختصاص به مسائل فقهی و حقوقی ندارد، بلکه در همۀ قسمتها چنین است.»(۲)
پویایی در اجزای دین اسلام
اکنون برای بررسی نوع و مقدار هماهنگی مسائل و موضوعات اسلامی با اقتضائات زمان و مکان و پویایی ایدئولوژی اسلامی در این زمینه، باید اجزای تشکیلدهندۀ دین اسلام را مورد کنکاش و دقت قرار داد، تا مشاهده نمود که در کدام یک از این اجزا، میتوان تغییر و تحول را فرض کرد:
- عقاید: اصول اعتقادی، اموری ثابتند و هرگز و در هیچ مکان و زمانی، تغییر و تحول در آنها راه ندارد. مثلاً اعتقاد به یگانگی خداوند یا رسالت پیامبر اکرم(ص) و… .
- اخلاق: نسبت به ارزشهای اخلاقی نیز میتوان ادعا کرد که اصول و قواعد کلی اخلاق تغییر ناپذیرند. عدالت، تقوا و… همواره خوب و مطلوبند و ظلم، فجور، تجاوز و… بد و نامطلوب هستند. در این بخش ممکن است در برخی از جزئیات و فروعِ مسائل اخلاقی، تغییری صورت بگیرد. مثلاً راستگویی -که از فضایل اخلاقی است- اگر موجب به خطر افتادن جان بیگناهی شود، امری ناپسند خواهد شد. علت چنین تغییری، تزاحم بین دو مصلحت مهم و اهم است.
- احکام: در مورد احکام دینی، تغییر و تحولات در برخی از احکام وجود دارد. زیرا احکام و قوانین دینی، مانند هر قانون عقلایی، تابع مصالح و مفاسد است.
اسلام دارای دو نوع مختلف از احکام است:
الف. احکام ثابت: به طور کلی، کهنگی در قوانینی که حقایق را بیان میکند، راه ندارد و اگر قانونی مطابق با سرشت انسان باشد، همیشه باقی است و اسلام راهی است که دستگاه آفرینش به انسان نشان داده و آیین و مقرراتی است که با طبیعت ویژۀ انسان، مطابقت و هماهنگی دارد و بدیهی است که انسان، در هر زمان و مکان و با هر وضعی که زندگی کند، همین طبیعت و فطرت انسانی خود را دارد. پس روشن است که در احکام ثابت دین، هرگز تغییری ایجاد نمیشود؛ مانند وجوب نماز و اصل دفاع از کیان اسلامی و… .
ب: احکام متغیر: دستهای از احکام، ثابت و دایمی نیستند، بلکه راه تغییر در آنها باز است و اسلام به علما و اولیالامر اجازه داده است تا طبق مصالح و در پرتو احکام و اصول ثابت، آن را تعیین کنند. مقرراتی که مربوط به حوادث روزمرۀ زندگی است، به تدریج مورد نیاز واقع میشود و با تغییر شرایط، عوض میگردد. مانند: احکام مالی، انتظامی و نظامی، مسائل مربوط به ارتباطات، ادارۀ شهرها و… . اینها احکامی است که زمام آن به دست والی و متصدی حکومت است. او میتواند در قلمرو حکومت و ولایتش، همان تصمیمی را بگیرد که صاحب خانه دربارۀ خانهاش میگیرد؛ مشروط بر آنکه این تصمیمگیریها به مصلحت جامعه باشد.(۳) به عنوان نمونه بر اساس نگرش اسلامی، حاکم اسلامی (پیامبر، امامان معصوم و یا ولیفقیه) براساس ولایتی که از جانب خداوند دارد، میتواند امر مباحی را واجب یا حرام کنند و یا واجبی را حرام و یا حرامی را تجویز کند. مثلاً در جریان تحریم استعمال تنباکو توسط میرزای شیرازی، امر مباحی به دلیل ضربه زدن به کیان اسلام و جامعۀ اسلامی، از جانب ایشان تغییر حکم داده و حرام اعلام میشود.(۴)
میتوان اذعان کرد که ایدئولوژی اسلام، فقط در امور مربوط به اعتقادات تغییری را قائل نیست؛ اما در احکام و اخلاقیات و در برخی فروع فقهی و اخلاقی -و نه در همۀ آنها- تغییر و تبدیل را بر اساس اقتضائات فردی و اجتماعی، زمانی و مکانی پذیرا است و خود اصولی کلی را در این راه به بشر ارائه کرده است تا انسانها به سهولت بتوانند در شرایط خاص، بهترین راه را -که سعادت دنیوی و اخروی آنان را تأمین کند- برگزیده و بدان عمل کنند. این مسئله، جامعیت و پویایی دین اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی به اثبات میرساند.
پینوشتها:
(۱) مطهری، مرتضی: «مجموعه آثار»، صدرا، تهران، ۱۳۸۱، ج۲۱، صص۳۲۶- ۳۳۷٫
(۲) همان، ج۳، صص۱۹۷- ۲۰۲٫
(۳) زمانی، محمود: « نقش زمان و مکان در اجتهاد از دیدگاه شهید صدر»، نقد و نظر، زمستان ۱۳۷۴، ص۲۲۹ و ۲۳۰٫
(۴) ایزدپور، محمدرضا: «فهم دینی در بستر آگاهیهای جدید»، هستی نما، تهران، ۱۳۸۲، صص۲۷-۷۶٫