مروری کوتاه بر حیات علمی دکتر محمدصادق کوشکی، کارشناس مسائل سیاسی
سابقه آموزشی: تدریس در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه امام حسین (علیه السلام) (سیاست و حکومت در اسلام، سیاست و فرهنگ در خاورمیانه)، دانشگاه تهران (جامعه شناسی سیاسی ایران)، دانشگاه علوم و فنون فارابی (روش تحقیق در علوم امنیتی) و … عضو هیأت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران و خواجهنصیر، مشاوره و داوری پایاننامههای متعدد در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری.
سابقه پژوهشی: همکاری، تأسیس و عضویت در پژوهشکده مطالعات راهبردی (۱۳۷۷- ۱۳۷۸)، مدیریت دفتر هنر و ادبیات در مرکز اسناد انقلاب اسلامی و طراحی و مدیریت بیش از ۵۰ طرح تحقیقاتی منتشر شده (۱۳۷۹- ۱۳۸۴)؛
تألیف کتابهای: برگی از باغ (داستان مستند درباره انقلاب اسلامی) ، تأملاتی در اندیشه سیاسی امام خمینی(قدس سره)، مروری بر تاریخچه سازمان مجاهدین خلق از تاسیس تا فاز نظامی به اضافه کارنامه تروریسم سازمان به روایت نشریه مجاهد، کادرسازی برای انقلاب، هویت و الگو، سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی و … و انتشار دهها مقاله و مصاحبه با صدا و سیما و نشریات در زمینههای مختلف سیاسی.
—————————-
چرا دانشجویان دست به تسخیر سفارت آمریکا زدند؟
از طرفی باید توجه داشت که اکثر این دانشجویان دانش بینالملل نداشتند. اگر آن زمان از آنها میپرسیدیم که تسخیر یک سفارتخانه طبق کنوانسیون ژنو یا وین چه عواقبی دارد، نمیدانستند. ما بعد از سی سال قضاوت میکنیم که این حرکت خلاف کنوانسیون وین بوده است یا نه. سال ۵۸ در اوج شور انقلابی و در اوج فضای ضدآمریکایی و در فضایی که به دنبال وسیلهای برای استرداد محمدرضا پهلوی و محاکمهاش بودیم، تنها چیزی که به ذهن یک عده دانشجو میرسید، همین حرکت بود.
هویت دانشجویانی هم که در این کار شرکت داشتند، از نامگذاریشان معلوم است: «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»؛ یعنی میخواهند بگویند که ما طرفدار هیچ گروه و جریانی نیستیم. واقعاً هم به هیچ گروه و جریان خاصی وابسته نبودند و تلاش میکردند استقلال خودشان را حفظ کنند. آنها حتی تلاش میکردند به حزب جمهوری هم وابسته نباشند. بعدها برخی از آنها در سالهای دفاع مقدس شهید شدند.
آنان تلاششان را میکردند و به همین دلیل میبینیم که در آن ماجرا تا بحث آزادی گروگانها فضا را هوشمندانه مدیریت کردند. با اینکه هیچ تجربهای نداشتند بسیار خوب عمل کردند. شاید اگر الان کسی در چنین فضایی قرار بگیرد، نتواند بهتر از آنان عمل کند. آنان جریان افشای اسناد و ترجمه اسناد را ساماندهی کردند و تا وقتی متولی ماجرای گروگانها بودند، سعی کردند دقیقاً طبق منویات امام(قدس سره) عمل کنند. هیچ باج و امتیازی به آمریکاییها ندادند و استفاده مناسب تبلیغاتیای از این حرکت صورت گرفت؛ مثل بحث آزادی سیاهپوستها و آزادی زنان. وقتی سرنوشت این ماجرا به دست دولت وقت و مجلس سپرده شد، بیکفایتیهایی صورت گرفت. چون نتوانستیم از آزادی گروگانها بهره لازم را ببریم.
میدانیم که امام خمینی (قدس سره) دستور تسخیر لانه جاسوسی را ندادند. آیا میشود حرکتی انجام شود و بعداً مجوز آن گرفته شود؟
بله، در آن زمان هیچ اشکالی نداشت. در آن موقعیت هنوز دولت اسلامی، انقلابی مستقر نبود؛ در حالی که شور انقلابی بر فضای کشور حاکم بود. همچنین رفتار آمریکاییها هم طبق قوانین بینالمللی نبود؛ یعنی آنجا سفارتخانه نبود، بلکه مرکز کنترل و فرماندهی سازمانهای جاسوسی آمریکا بود.
در آن زمان از یک طرف فضا انقلابی بود، دولت انقلابی نبود، سفارت آمریکا سفارتخانه نبود و احساسات ضد آمریکایی کاملاً حاکم بود. از طرف دیگر، امام(قدس سره) فقط خط و مشی کلی را مشخص میکردند و تعیین مصادیق و تاکتیکها بر عهده مکلفان بود. در چنین فضایی ممکن است مکلفان در تاکتیکها اشتباه کنند که خودشان باید آن را تصحیح کنند. در آن دوران هم دانشجویان چنین تصمیمی داشتند؛ یعنی میگفتند این کار را میکنیم و اگر مخالفتی از جانب امام(قدس سره) دیدیم، بلافاصله محل را ترک میکنیم.
گاهی حرکاتی را میبینیم که به نظر میآید تقلیدی از تسخیر لانه جاسوسی باشد؛ نظر شما درباره این گونه حرکتها چیست؟
به نظر من این یک جور کپیبرداری ناشیانه و احساسی است. ممکن است ما بخواهیم برای اعتراض به دولتی به سفارتخانه آن کشور برویم و با رعایت همه قوانین، جلوی سفارتخانه راهپیمایی کنیم. این هیچ اشکالی ندارد. اما در وضعیت فعلی حتی سوراخ کردن دیوار سفارتخانه هم، کار خلاف قانون و خلاف شرع است؛ چون به فتوای امام(قدس سره)و فتوای رهبری۹، رعایت قوانین جمهوری اسلامی واجب و تخلف از آن حرام است و موجب ضمان نیز میگردد.
توجه کنید که آن حرکت یک واکنش بود؛ یعنی یک کنش اولیه نبود. همچنین در آن فضای خاص معنیدار بود. آن حرکت انقلاب دوم نام گرفت؛ چون ابهت آمریکا را شکست و ترس جهان را از آمریکاییها ریخت؛ چون ثابت کرد آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. اکنون دیگر ما نیازی نداریم مثلاً ابهت انگلیس را بشکنیم؛ چراکه اصلاً انگلیس ابهتی ندارد که بخواهیم آن را بشکنیم.
در همین سالها شاهد تشویق دانشجویان دیگر کشورها برای تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی هستیم؟ نظرتان در اینباره چیست؟
موضوع رژیم صهیونیستی با دیگر کشورها فرق میکند؛ زیرا رژیم صهیونیستی موجودیتش نامشروع است؛ بنابراین سفارتش هم نامشروع است. تشویق مردم سایر کشورها به تسخیر سفارت اسرائیل اشکالی ندارد؛ ولی ما نمیتوانیم مردم ایران بگوییم که برویم سفارت انگلیس یا آلمان را تسخیر کنند. ولی سفارتخانههای رژیم صهیونیستی باید در تمام جهان بسته و تعطیل بشوند.
اکنون وظیفه ما و جبهه فرهنگی انقلاب در قبال این واقعه تاریخی چیست؟
اطلاعرسانی؛ یعنی دقیقاً توضیح بدهیم که چه اتفاقی افتاد. به نظر من همین کفایت میکند. اگر ما دقیقاً توضیح بدهیم و دقیقاً فضا را توصیف کنیم، نسل امروز مسئله را درک میکند و میفهمد که چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. در توصیف واقعه باید بسیار حساس باشیم. اگر توصیف دقیق نباشد، این حرکت قابل فهم نخواهد بود. نسل امروز در فضایی بسیار متفاوت از آن فضا فکر میکند. باید آن فضا را برای او شبیهسازی کرد تا در آن فضا قرار بگیرد و متوجه بشود که چرا این حرکت اتفاق افتاد.
برویم سراغ بحث «تربیت سیاسی در نظام اسلامی»؛ جریان سیزده آبان ۵۸ محصول یک تربیت سیاسی بود. به نظر شما تربیت سیاسی در میدان عمل شکل میگیرد یا به واسطه رهبران و متفکران است که تحقق مییابد؟
تربیت سیاسی هم میتواند آموزش داده بشود و هم میتواند در صحنه عمل ارائه بشود. هر دو اینها در تربیت سیاسی مؤثر است و هر کدام جایگاه خودش را دارد. در انقلاب اسلامی ایران محور تربیت سیاسی شخص حضرت امام (قدس سره) بودند. ایشان هم در فرمایشها و پیامها، هم در رفتارهای سیاسی و اجتماعی خودشان، بحث تربیت سیاسی جامعه را دنبال میکردند؛ یعنی سعی میکردند آنچه در پیامها و گفتارها و یادداشتهای خودشان بیان میکردند و آموزش میدادند، در رفتار سیاسی خودشان به نمایش بگذارند.
تربیت سیاسی حضرت امام(قدس سره)، تربیت همهجانبهای بود و در همه انقلاب جریان داشت. این طور نبود که امام(قدس سره) در یک پیامی بفرمایند که من اینجا میخواهم تربیت سیاسی کنم و بعد چند دستور بدهند. امام(قدس سره) همانطور که سعی میکردند مخاطبان خودشان، به خصوص نسل جوان و نوجوان را آموزش نظری بدهند، در همان حال با عملکرد خود الگو هم واقع میشدند. اگر امام(قدس سره) اصرار داشتند که جوانان و مردم ما از استکبار و دشمن نترسند، خود ایشان هم در برابر دشمنان شجاع بودند.
نظر شما درباره تربیت سیاسی چیست؟ آیا تربیت سیاسی در نظام تربیت دینی وجود دارد؟
ما در مفاهیم دینی عنوانی مستقل تحت عنوان تربیت سیاسی نداریم؛ اما از آنجایی که سیاست جزئی از برنامه زندگی دینی است، الگوهای تربیتی و برنامههای تربیتیای که از دین استخراج میکنیم، دربردارنده تربیت سیاسی هم هستند. خداوند دین را برنامهای برای تربیت انسان در همه عرصههای زندگیاش قرار داده؛ بنابراین دین دربردارنده تربیت سیاسی انسان نیز است.
نسبت رهبری نظام با تربیت سیاسی مردم چیست؟
رهبر در گفتمان دینی کسی است که در همه عرصهها، از جمله عرصه سیاست مربی جامعه است؛ یعنی خودش مربی است و با سیره و سلوک سیاسی خودش عملاً به مردم آموزش سیاسی میدهد. در عین حال رهبر سخنگوی دین هم هست و امکان دستیابی به منابع جدیدتر و عمیقتر را دارد. رهبر، هم میتواند در جایگاه یک منبع تئوریک و نظری مورد استفاده باشد و هم بهعنوان یک الگو در رفتارهای سیاسی.
در امامان معصوم: این نقش به چه شکلی بوده است؟ و امامان ما: چگونه به تربیت سیاسی مردم اهتمام میورزیدند؟
طبیعتاً هر کدام از معصومان: در عصر خودشان مربی جامعه در همه عرصهها از جمله در عرصه سیاست بودند؛ خط فکر میدادند و خودشان الگوی عملیاتی بودند. بر مبنای مکتب ائمه: آموزشهای ضروری به جامعه باید در خلال عمل ارائه بشود و صرفاً آموزشهای نظری نباشد. معصومان ما: وظیفه داشتند که جامعه را در همه عرصهها از جمله سیاست تربیت کنند. ایشان سعی میکردند، به تعبیر قرآن، اسوه حسنه باشند؛ یعنی در همه عرصهها و همه نقشها، از جمله ایفای نقش سیاسی، پیشتاز و پیشگام باشند. در عین حال اگر قرار بود مفاهیم سیاسی آموزش داده شود، جامعه این مفاهیم را در خلال پیشتازیهای معصوم(علیه السلام) مشاهده میکرد. وقتی که بحث شجاعت مطرح میشود، همه به رفتار رهبر خود نگاه میکنند. حضرت امیر (علیه السلام)میفرمایند: در جنگ احد وقتی که عرصه به ما تنگ شد به پیامبر پناه بردیم؛ یعنی حتی وقتی علی بن ابیطالب(علیه السلام) در محاصره دشمن قرار گرفت، به پیامبر پناه برد. جامعه شهامت و شجاعت را میبینید و میفهمد و درک میکند.
معصومان ما: اسوه حسنه جامعه بودند. امامان: تا حد امکان مباحث تربیتی از جمله تربیت سیاسی را در قالب گفتارها و نامهها بیان میکردند و در کنار بیان و تبیین معارف، عملاً هم پایبندی خودشان را در تربیت به نمایش گذاشتند و با پیشگامی خودشان مربی همه انسانهای تاریخ شدند.
در ابتدای انقلاب نیروهای انقلابی با حضور امام (قدس سره)رشد و ارتقای سیاسی داشتند و در آن دوران فضای خاصی حاکم بود. اکنون تربیت سیاسی نسل جدید و نسل جوان چگونه میتواند شکل بگیرد؟
آن اندیشهها و آن آموزهها هنوز هم هست؛ چون آموزههای دینی ما هستند. آموزهها و اندیشههای تربیتی حضرت امام(قدس سره) در حوزه سیاست از شخص ایشان و از ناحیه ایشان نبود، بلکه امام (قدس سره)بهعنوان عالم دین، دیدگاههای دین و دیدگاه معصومان: را در این باره تدوین و بیان میکردند. آن دیدگاهها کماکان زندهاند و وجود دارند، به شرطی که ما آنها را بشناسیم و به آنها ایمان داشته باشیم. اگر آن دیدگاهها را بشناسیم و به آنها ایمان پیدا کنیم و الگوها مناسب باشند، تربیت سیاسی در بین نسل امروز نیز محقق خواهد شد.
یکی از مؤلفههای تربیت سیاسی استکبارستیزی است. سؤال این است که در شرایط امروز که فضای مذاکره بر جو سیاسی کشور حاکم است چطور میتوان استکبارستیزی را برای نسل جوان تبیین کرد؟
این تعبیر که در شرایط مذاکره با استکبار هستیم، غلط است؛ ما فقط در خصوص یک مسئله، آن هم جهت کند کردن تبلیغات دشمن، مذاکره میکنیم. به هیچ عنوان دوران فعلی دوران مذاکره نیست و امروز جنگ ما با استکبار بسیار شدیدتر است؛ زیرا جهان استکبار با تحریم ما، کمر به نابودی ما بسته است. آنها با تهاجم جدی و شدید به بنیانهای اخلاقی، اعتقادی و فرهنگی جامعهمان، کمر به نابودی هویت ما بستهاند و در اطراف ما از هیچگونه فعالیتی، از جمله حمایت از گروههای تروریستی و تقویت گروههای فشار نظامی ابا ندارند. شرایط فعلی اصلاً شرایط مذاکره نیست. به واسطه خوشخیالیها و سادهلوحیهای برخی از مسئولان این تلقی ایجاد شده که دوران فعلی دوران آرامش است و هیچ مشکلی نیست. اگر همین دشمنیهای جدید استکبار برای نسل جوان تبیین شود روحیه استکبارستیزی در آنها تقویت خواهد شد.
یکی از مهمترین ارکان تربیت سیاسی مشارکتطلبی است؛ ولی جوان امروز به سمت فردگرایی و استقلالطلبی پیش رفته است؛ چطور میشود بین مشارکتطلبی و فردگرایی پیوند برقرار کرد؟
تمام جوانان اینگونه نیستند. جوانهایی که فکر و ذهنشان را معطوف دنیای مجازی کردهاند، اینگونهاند. یکی از نتایج مشغول بودن با دنیای مجازی، انزوا و گوشهگیری و گسترش فردیت است. به همین دلیل ما نمیتوانیم بگوییم که همه جوانها ما فردگرا هستند؛ بخش اعظم جوانهای ما اینگونه نیستند و کماکان در بسیاری از امور به سبک زندگی گذشته وفادار هستند.
ما وظیفه داریم آموزشها و تربیت لازم در عرصههای مختلف از جمله سیاست را به مخاطبمان عرضه کنیم و آنها هستند که انتخاب میکنند. قرار نیست ما احساساتشان را تحریک کنیم تا آنها وارد صحنه شوند؛ بلکه قرار است به آنها اطلاعات و آموزش بدهیم و اطلاعرسانی کنیم تا بر حسب اطلاعات و آموزشها، ترفندهای دشمنان را تشخیص بدهند و با آنها مقابله کنند.
به نظر شما دوران نوجوانی برای تربیت سیاسی چه ویژگیهایی دارد؟ دوران بذرپاشی مفاهیم است یا میتواند دوران برداشت محصول هم باشد؟
اگر ما دستورهای دین در عرصه تربیت را از قبل از تولد و قبل از انعقاد نطفه جدی بگیریم، دوران نوجوانی میتواند دوران برداشت محصول و میوهچینی هم باشد؛ چنانکه در سالهای دفاع مقدس فراوان داشتیم شهدایی که در سن نوجوانی به شهادت رسیدند و به مرگآگاهی رسیده بودند. میوه دادن یک نوجوان پانزده یا چهارده ساله و به اوج تکامل رسیدنش، محصول تربیت او از قبل از تولدش است.
پدر و مادر چگونه میتوانند رشد سیاسی درستی به نوجوان بدهند؟
ما تربیت سیاسی جدا از تربیت دینی نداریم. اگر یک انسان بر اساس تربیت دینی و اسلامی تربیت شود، در همه عرصهها از جمله تربیت سیاسی هم رشد خواهد کرد. گام اول تربیت دینی، نطفه پاک و رزق حلال است. اگر نطفه و رزق حلال تحقق یابد، میتواند مؤلفههای دیگری مثل شجاعت و بصیرت و قاطعیت را به خودش اضافه کند. نتیجه چنین عملکردی، افزایش روزافزون امنیت و توانمندی و رفاه جامعه خواهد بود.
نقش نهادهایی مانند نهاد اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان چیست؟ به خصوص یک مربی چگونه میتواند در تربیت سیاسی فرد مؤثر باشد؟
حضرت امام(قدس سره) فرمودند: معلمی شغل انبیاست؛ یعنی پیامبران:، معلمان و مربیان جامعه بودند. امروزه هر کسی که میخواهد نسل جوان و انسانها را تربیت کند، همکار انبیاست و اگر وظیفه هدایتگریاش را به درستی انجام دهد جایگاهش جایگاه انبیا:است. طبیعی است کسانی که وظیفه تربیتی بر عهده دارند، مثل مجموعه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان، زمانی برنامههای تربیتیشان جدی گرفته میشود و مخاطب پیدا میکنند که خودشان در عمل، به اخلاق و پایبندی به آن پیشگام باشند. اگر این پایبندی نباشد، مربیها زنبوران بیعسلی میشوند که شاید خیلی از رفتارهای عرفی و تجملاتی و ظاهری را انجام میدهند، اما امکان انتقال مفاهیم را ندارند و نمیتوانند مفاهیم را به مخاطبان عرضه کنند. بنابراین زمانی یک مربی میتواند در تربیت متربی مؤثر باشد که به حرفهایش پایبند باشد.
درباره نقش تشکل هم باید بگویم که نفس فعالیت در یک تشکل، تمرینی برای زندگی سیاسی و نوعی آموزش برای ورزیده شدن در حوزه تعاملات اجتماعی و سیاسی است. به همین دلیل هرگونه فعالیت در یک تشکل میتواند موجب افزایش بینش و دانش سیاسی افراد آن تشکل شود. فردی که میخواهد در اداره جامعه شرکت کند، قبلاً باید جایی تمرین کرده باشد. بهترین عرصه برای تمرین و آسیبشناسی مدیران آینده، تشکلها هستند. تشکلها این ظرفیت فوقالعاده را دارند که علاوه بر آموزش تئوریک، تجربه عملی هم برای افراد داشته باشند؛ یعنی فردی که در یک تشکل مسئول یک گروه میشود، میتواند تمرین مسئولیت و مدیریت کند.
به نظر من این تشکلها توانستهاند در تربیت سیاسی مؤثر باشند؛ اما سخن این است که آیا میتوانستند بیشتر و دقیقتر تأثیرگذار باشند؟ به نظر من بله؛ یعنی اگر نقشه کار میداشتند و افراد کاربلدی نقشه راه و استراتژیها و راهبردها را محقق میکردند، میشد از این فضا و این انرژی بهرههای بسیار بیشتری برد.
درباره فعالیتهای انجمن اسلامی دانشآموزان در سالهای اول انقلاب برای ما بگویید.
انجمنهای اسلامی در سالهای آغازین انقلاب تشکلهایی بودند که سعی میکردند روشنگری کنند، آموزش بدهند و دیدگاههای انقلاب را گسترش دهند. آنها نقاط ضعف و خطای گروهکها و منافقین را به مردم آموزش میداند و مانع جذب جوانها و نوجوانها توسط تشکیلات منافقین میشدند. آنها از طریق کارهای انتشاراتی، فعالیتهای عملیاتی، کمکهای عملی و روشهای مختلفی که در آن مقطع وجود داشت، معنویت را در جامعه گسترش میدادند.
انجمن اسلامی در سالهای ۵۸ و ۵۹، در بحث مقابله با منافقین خیلی قوی بود. مجاهدین خلق و گروهکها در دبیرستانها خیلی فعالیت داشتند و میخواستند نیرو جذب کنند و نیروهایشان عمدتاً نوجوان و دبیرستانی بودند. نقش اصلی مقاومت در برابر گروهکها را بچههای انجمن اسلامی در دبیرستانها بر عهده داشتند. بسیاری از شخصیتها که بعدها رزمنده و فرمانده شدند در آن سالها در انجمن اسلامی مدرسه با منافقین مقابله میکردند.