نباید به این نقطهها پا بگذارید
مشاوره همانقدر که بسیاری را از مشکلات و دشواریها نجات داده است، عدهی زیادی را نیز به ورطهی سقوط و هلاکت کشانده است. این خیل عظیم را میتوان در هر دو گروه مشاوران و مراجعان جستوجو کرد. در این میان وضعیت کسانی که از جایگاه مشاوره دادن به سقوط غلتیدهاند، وضعیتی غریب، تأسفآور، دردناک، پیچیده، دشوار و البته عبرتآموز است.
مشاوره گاهی اوقات به باتلاقی میماند که آدمها را آرام آرام در خود فرو میبرد، بهحدی که کاری از دست کسی ساخته نباشد. گاهی نیز به سرطان میماند یا به خوره و موریانه؛ به ریشهی آدم میافتد و تا همه چیز را نجود و نپوساند و نیست و نابود نکند، دست بردار نیست.
مشاورهدهنده گاه مصداق بارز این آیهی شریفه است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاه الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»؛ مصداق بارز کسانی که خداوند آنان را زیانکارترین آدمها مینامد. آنان که رو به گمراهی و سقوط دارند، درحالیکه خود بر این باورند که در راه خیر و سعادت و توفیق گام برمیدارند.
این متن قرار است تابلوهای «ایست! مشاوره ممنوع!» را نشان بدهد. جاهایی که باید مشاوره را کنار گذاشت و کلاه خود را چسبید تا مبادا با بادهای زمانه هم سر برود و هم کلاه؛ هم دین برود و هم دنیا؛ هم آبرو برود و هم رنگ و رو.
این متن حاصل یک پژوهش علمی در باب آفتها و آسیبهای مشاوره نیست. البته شاید آن پژوهش علمی هم چنین نتایجی در بر داشته باشد. این متن حاصل تجربههای عینی نویسنده و دوستان و آشنایان و اطرافیانش است. بسیاری از ما به تناسب موقعیت اجتماعیمان همواره در معرض مشاورههای گوناگون با موضوعات مختلف قرار داشته و داریم. مشاوره دادن همان است که «آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها». این متن تجربهنگاری مشکلها و سختیها و لغزشگاههای پیش روی مشاورهدهندگان است. اصلاً این متن خودش نوعی مشاوره است؛ مشاورهای که میگوید: «در این موارد، مشاوره ممنوع!».
اول
مشاوره دادن بی آنکه در زمینهی مشاوره تخصص و تجربهی کافی داشته باشید، ممنوع! جهل آغاز همهی مصیبتهاست؛ از کوچکترین و دم دستیترین موضوعات گرفته تا بغرنجترین و پیچیدهترین آنها. اگر دانش کافی، تجربهی کافی، شناخت کافی و مهارت کافی ندارید، خاضعانه اعتراف کنید و بر سر این اعتراف بایستید. نه اینکه اعترافتان حمل بر شکستهنفسی و تواضع شود و به شما جایگاهی بالاتر ببخشد. اعتراف کنید و بروید. اعتراف کنید و به اصرار طرف مقابل، محکم «نه» بگویید.
اگر خودتان آدم درسخوانی نبودهاید و نیستید، مشاورهی تحصیلی ندهید. اگر ازدواج نکردهاید، طرف مشاورهی ازدواج قرار نگیرید. اگر آسیاب زندگی بر موهای سرتان گرد و غبار تجربه ننشانده است و هنوز جوانی هستید که فقط یک دو پیرهنِ نصفه و نیمه در تلاطمهای روزگار پاره کردهاید، از مشاوره دادن دربارهی مشکلات و بحرانهای خانوادگی بپرهیزید.
باور کنید! باور کنید! باور کنید که زندگی گاه آنقدر ظریف و شکننده است که با یک راهنمایی و توصیهی غلط، جوری میشکند که با هیچ ملاطی نمیشود شکستههایش را به هم چسباند و در مقام جبران برآمد.
دوم
در وجود آدم، کرمی هست که وول میخورد. کرم را من میگویم؛ مولانا میگوید: اژدها[۱]. به گمانم او راستتر میگوید. آدم خودش میفهمد که این کرم، این اژدها و این نفس، کی میخزد و کجا میخزد و به کدام سمتوسو خیز برمیدارد. مثل مادر آبستنی که تکانهای جنین درون شکمش را میفهمد، آدم هم تکانهای اژدهای درونش را میفهمد. اگر نفهمد که بدتر است، ولی بیشتر اوقات میفهمد و تغافل میکند؛ توجیه میکند؛ انکار میکند. با خودتان صادق باشید. اگر در مشاوره، حظی برای این این اژدها نهفته است، بترسید. این اژدها وقتی که دم بجنباند و سر بیرون بیاورد، دیگر به این آسانیها مهارشدنی نیست. هم من و هم شما میدانیم که در مشاورهها چه بهرههایی برای این نفس وجود دارد.
سوم
در طی روند مشاور، هر جا که به این باور رسیدید که فقط و فقط شمایید که میتوانید به طرف مقابل کمک کنید، بدانید و آگاه باشید که در ابتدای ویرانی قرار گرفتهاید. آنجا که فکر میکنید شما تنها فرشتهی نجاتی هستید که خداوند انتخابتان کرده تا کسی را از بحران، خلاصی بخشید، به آینه نگاه کنید و شیطان را نشسته بر شانههایتان ببینید. این اوست که مدام در گوش شما نجوا میکند: «فقط تو! فقط تو! فقط تو میتوانی به این بندهی خدا کمک کنی». بیخیال شوید. بنده، خدا دارد.
چهارم
هرگاه مجبور بودید که محتوای مشاورهتان را از آدمها پنهان کنید، بدانید یک جای کار میلنگد! منظور این نیست که مشاوره حریم ندارد و باید اندرونی مشاوره را بر سر بازار فریاد کرد؛ سخن دربارهی جایی است که اگر کسی از محتوای مشاورهی شما آگاه شد، حرفی برای گفتن نداشته باشید و جز شماتت چیزی درو نکنید. در هر مشاورهای به این فکر کنید که اگر اهل فن از محتوای مشاورهتان آگاه شوند، چه قضاوتی دربارهی شما خواهند داشت.
پنجم
هرگاه روند مشاوره به سمت و سویی رفت که اطرافیان شما نسبت به آن حساس شدند، بدانید که ریگی در کفش است. گام بر داشتن با کفشهای پر ریگ، آدم را زمین میزند. باور داشته باشید که اطرافیان، آدمهای بیمار و مریضی نیستند که بیخود و بیجهت به چیزی حساس شوند. حساسیت آنها نشانهی رفتار غیرعادی و خارج از اعتدال شماست. به جای آنکه با آنها پرخاش کنید یا به پنهانسازی رو بیاورید، مشاوره را رها کنید. مشاوره با گوشیهای بی صدا، بانگ سقوط خواهد داشت.
ششم
بسیاری از آدمها، ظرفیت محدودی دارند. بسیاری از همین آدمها، گاه دردها و رنجها و مشکلات و بحرانهای عمیقی را تجربه میکنند. بعضی از همین آدمها بر روی این دردها و رنجها ذرهبین میگذارند و آن را هزار برابر بزرگتر جلوه میدهند. اگر جانب مشاورهای قرار گرفتید که از دیدن و شنیدن این دردها و رنجها و بحرانها قفل کردید، سرسام گرفتید، افسرده و پریشان شدید، لطفاً آن مشاوره را رها کنید. اگر نکنید، دیری نمیپاید که خود شما جزئی از همان مشکلات و بحرانها خواهید شد. نجاتبخش و سنگ صبور، کس دیگری است. حد و قوارهی خودمان را گم نکنیم.
هفتم
گاهی مشاوره بهانه میشود؛ بهانهی استمرار یک ارتباط. گاهی مشاوره نوعی اعتیاد و عادت میشود؛ هر بار میگوید که دیگر تمامش میکنم، میبیند دلش میخواهد باز ادامه بدهد و به بهانههای مختلف رهایش نمیکند. این مشاوره نیست. این اعتیاد است. بدتر از تریاک. ترکش کنید. خانمانسوز است.
هشتم
وقتی که قوهی خلاقیتتان در مشاوره گل میکند و از خودتان مشاورههای عجیب و غریب ارائه میدهید؛ وقتی اعتماد به نفستان آنقدر بالا میرود که از خودتان نسخههای ساختارشکنانه صادر میکنید؛ وقتی میخواهید در یک مشاوره آدمها را کاملاً متحول کنید و چیزی را نشان بدهید که هیچکس باورش نمیشود؛ وقتی میخواهید شخصیت طرف مقابل را کاملاً زیر و رو کنید و از نو انسانی بسازید و به خاطر همین، دستورات و توصیههای عجیب و غریب و در بسیاری موارد، خطرناک و غیر عادی صادر میکنید؛ وَهم زیادی برتان داشته است. از خر شیطان پیاده شوید! اگر مردید، خودتان را متحول کنید. برای خودتان نسخه بپیچید و دیگران را به درد خودشان رها کنید.
نهم
وقتی مشاوره به هر شکلی و از هر سویی موجب وابستگی بشود، آن مشاوره ـ کم یا زیاد ـ آفتزده است. مشاوره باید رهاییبخش باشد، نه اسارتآفرین. قرار نیست مشکلی بر مشکلات یکی از طرفین مشاوره افزوده شود. این وابستگیها گاه به خاطر کثرت گفتوگوها و درد دل کردنها و انس گرفتنها و خو گرفتنهاست و گاه به علت تعلقات عاطفی است که از یک سو یا از هر دو سو شکل میگیرد. به هر روی، وابستگی نشانهی یک مشاورهی آفتزده است.
دهم
اگر در روند مشاورهای حریمهایی نادیده گرفته شدند؛ اعم از حریمهای شرعی، اجتماعی و خصوصی، با هر توجیهی که باشد، در آغاز یک انحراف قرار گرفتهایم. هیچ توجیهی و هیچ دلیلی نمیتواند نادیده گرفته شدن حرمتها و حریمها را مجاز کند. مشاورههای آسیبزده پر از دلایل غیرموجه و توجهیات ناشنیدنی هستند که سرانجام نتایجی غیر قابل جبران به بار میآورند.
پایان
یادمان باشد که کمترین تعداد افراد حاضر در یک مشاوره، سه نفر است؛ مشاورهدهنده، مشاورهگیرنده و خدا. حضورش را به رسمیت بشناسیم. همین!
[۱] . نفس اژدرهاست او کی مرده است؟ / از غم بی آلتی افسرده است.