مصاحبه‌حجت‌الاسلام‌هادی‌پور

حجت الاسلام سامان هادی پور:برای بالا رفتن بهره‌وری خیمه‌های معرفت باید هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی داشته باشیم

مصاحبه‌گر ـ اجازه بدهید با این سؤال شروع کنیم که خیمه‌های معرفت چگونه پربارتر می‌شوند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. در نگاه به طرح خیمه‌های معرفت، گاهی اوقات ما نگاه حداقلی می‌کنیم و می‌گوییم اساساً اصل این که یک عده طلبه‌ی جوان و آموزش دیده یا مربیان غیر طلبه، وقت بگذارند و به طور مداوم با دانش‌ آموزان‌ برنامه‌هایی را داشته باشند، از نظر معنوی و تربیتی. این حضور و تداوم حضور بسیار عالی و خیلی پسندیده است. کسی شکی در این ندارد.

اما اگر همین مسأله‌ی خیمه‌های معرفت را ما از نگاه حداکثری نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که اساساً در صورتی ما حداکثر استفاده را از این حضور و این تداوم و این خیمه‌ها خواهیم داشت که مربیان و مبلغان هدفمند وارد خیمه شوند. مبلّغان و مربیانی که رهبران این جمع دانش آموزی هستند، در صورتی این دانش آموزان دورشان می‌مانند و این تداوم محقق می‌شود که آن دانش آموز احساس کند که واقعاً دارد بهره می‌برد و رشدی در او ایجاد می‌شود. ما هم در صورتی به نتیجه خواهیم رسید که اولاً، هدفمند وارد شویم و ثانیاً، وقتی آدم هدف داشته باشد، باید برای آن برنامه‌ریزی مناسب نماید. من اعتقاد دارم  گاهی اوقات این جور طرح‌ها به حداقل‌هایش اکتفا می‌گردد و به حداکثرها توجه کافی نمی‌شود.

– خیمه‌های معرفت دارای یک بستر تربیتی است. چطور می‌شود این خیمه‌های معرفت را هدفمند کرد و به آن بهره‌وری واقعی خودش رساند؟ و چه زمانی می‌توانیم خروجی خیمه‌های معرفت را موفق ارزیابی کنیم؟

مربی و مبلّغی که وارد خیمه‌ی ‌معرفت می‌شود، اگر به دنبال استفاده‌ی حداکثری باشد، لازم است که در سه عرصه برای خودش، هم هدف معین کند و هم برنامه داشته باشد. عرصه‌ی اول، عرصه‌ی اندیشه؛ عرصه‌ی دوم، عرصه‌ی احساس؛ و عرصه‌ی سوم، عرصه‌ی رفتار است. مربی و مبلّغ باید وقتی می‌خواهد وارد خیمه‌ی معرفت شود، برای خودش اهدافی را طراحی کند؛ مثلاً بگوید من برای این که بتوانم این دانش آموز را رشد بدهم و به تعالی معنوی برسانم، باید در عرصه‌ی اندیشه‌ی او حرکت‌هایی داشته باشم، به احساس او این توجه‌ها را بکنم و در عرصه‌ی رفتار، در این بخش از رفتار او تغییراتی ایجاد نمایم. حتی می‌شود برنامه‌ی سالیانه ریخت.

ما الان در بحث دانشجوی عصر ظهور یا دانش آموز عصر ظهور، این کار را انجام داده‌ایم. می‌آییم می‌گوییم در قسمت اندیشه، دانشجوی ما باید از این نقطه که الان هست، به آن نقطه برسد. در مرحله اول، گام اول این است ما در اندیشه‌ی او این سه تغییر، در احساس او این سه تغییر و در رفتار او نیز این سه تا تغییر را ایجاد کنیم. این مثلاً سرفصلی است که ما با دانشجوها قرار است در میان بگذاریم. دقیقاً همین کار را باید ما در عرصه‌ی خیمه‌های معرفت داشته باشیم.

اولین کار، هدف گذاری است. هدف گذاری، بهتر است که به صورت یک دست از بالا انجام گرفته و در اختیار مبلّغان و مربیان قرار گیرد. اما اگر گفتیم در اندیشه باید به این‌جا و در احساس به این‌جا برسیم ـ مثلاً در یک سال ـ آنچه که بعد از هدف گذاری مطرح می‌شود، بحث برنامه‌ریزی است. برنامه‌ریزی به این معنا که من اولین چیزی را که باید تغییر بدهم، مشخص باشد؛ مثلاً من با قصد و منظور، دارم به اندیشه اولویت می‌دهم. چون خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «اُدعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکَمَه وَ المَوعِظَه الحَسَنَه». خدای متعال وقتی می‌خواهد پیغمبر خودش را برای دعوت امر کند، می‌گوید دعوت کن به سوی راه خدا، اول با حکمت. تقدم‌ و تأخرهای قرآن معنا دارد. حکمت را در تفسیر ببینید؛ به بُعد اندیشه‌ای دعوت توجه دارد.

پس ما اول باید به آن بخش اندیشه‌ای توجه کنیم. حالا وقتی آمدیم اهداف را در اندیشه مشخص کردیم و داریم برنامه‌ریزی می‌کنیم، باید به دو حیطه توجه نماییم:

  1. ما چه برنامه‌ای از حیث محتوایی برای تغییرات اندیشه‌ی مخاطب‌مان داریم؛ یعنی من با چه محتواهایی می‌توانم اندیشه‌ی مخاطب خودم را از این نقطه به این نقطه برسانم؛ که هدفم است؛ ۲ـ برای رساندن اندیشه‌ی مخاطبم از این نقطه به نقطه‌ی بعد که هدف من است، از چه روش‌هایی می‌توانم استفاده کنم.

در واقع، ما باید برنامه‌ریزی محتوایی و روشی داشته باشیم و این محتوا و روش‌ها را به مبلّغان و مربیانمان آموزش دهیم، تا آن‌ها بتوانند در عرصه‌ی عمل، مخاطبان ـ که دانش‌آموزان هستند ـ را از نقطه‌ی الف به نقطه‌ی ب که هدف است، برسانند. پس ما معتقدیم برای بالا رفتن بهره‌وری خیمه‌های معرفت، باید هدف گذاری و برنامه‌ریزی داشته باشیم. هدف گذاری به نظر می‌رسد اگر با مرکز باشد، بهتر است؛ ولی برنامه‌ریزی باید در حیطه‌ی محتوا و روش باشد و به مربیان آموزش‌هایی داده شود که ما می‌خواهیم باب آن را در این جلسه باز کنیم، که ان شاء الله ادامه پیدا کند.

ـ با توجه به همان دو حیطه‌ی احساس و اندیشه، و آن نگاه تقدمی و تأخری که قرآن به آن دارد، تأثیر گذاری کدام را در فضای دانش آموزی بیش‌تر می‌دانید؟

دانش آموز در سن دبیرستان که به طور خاص بحث ما در خیمه‌های معرفت هست، طبیعی است که در مرحله‌ای از سن خودش هست که احساس خوبی دارد. این را کسی شک ندارد که جوان دانش آموز، اگر باشد، قدرت احساس خیلی بالاست؛ اگر هم پسر باشد، بی‌احساس نیست و احساس در او قوی است. اما مسأله‌ای که وجود دارد، این است که اساساً چه در این سن، چه در هر سن دیگری، اگر احساس از پشتوانه‌ی‌ اندیشه برخوردار نباشد، این احساس مطلوب و معنوی که ایجاد می‌شود، هم ماندگاری ندارد و هم معلوم نیست به رفتار بینجامد. اگر ما در قرآن می‌بینیم که خداوند متعال می‌فرماید: «اُدعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَه وَ المَوعِظَه الحَسَنَه»، به این دلیل است که اگر اول اندیشه قوی شود، اصلاً موجب می‌‌گردد که احساس بهتر برانگیخته شود. من مثالی برای شما می‌زنم.

شما وقتی جریان مثلاً شهید آوینی را برای دانش آموز مطرح می‌کنید، که همسر شهید آوینی نقل می‌کند: شهید آوینی در یک برهه‌ای از سنش سیگار می‌کشید، ولی زمانی دیدیم که دیگر لب به سیگار نمی‌زند و سیگار از زندگی او حذف شد. به شهید آوینی گفتم که آقا سید مرتضی! چه شد دیگر نمی‌بینم شما لب به سیگار بزنید؟ ایشان می‌گوید که شهید آوینی گفتند: پیش خودم فکر کردم آن لحظه‌ای که من سیگار را گوشه‌ی لبم می‌گذارم، آن لحظه‌ هم آقا امام عصر من را می‌بیند؛ خجالت کشیدم جلوی امام زمانم سیگار بکشم. وقتی به این مسأله توجه کردم، دیگر رویم نشد سیگار بکشم. چقدر او عشقش واقعی بوده، و به آقایش ارادت داشته و چقدر معرفت داشته به حضور حضرت، که بعد از آن که این را فهمید، سیگار را کنار گذاشت. سیگاری که می‌گویند اراده می‌خواهد و ترک آن سخت است.

ما این را برای دانش آموز ـ یا برای دانشجو ـ می‌گوییم، برای این که بگوییم: تو همیشه و حتی موقع اعمال زشتت ـ حالا سیگار که ان شاء الله نباشد ـ باید حضور آقا را حس کنی و شرمی در وجودت باشد. این خیلی وقت‌ها آدم را از خیلی از معاصی نجات می‌دهد. البته زمانی این خاطره می‌تواند احساس او را تحریک ‌کند و باعث شود که این احساس در او ایجاد گردد و مانع انجام بعضی از کارهای زشت در او شود، که از نظر اندیشه‌ای نظارت حضرت در خلوت را باور کرده و اندیشه‌اش قانع شده باشد که اصلاً امام زمان آدم را در همه‌ی لحظات می‌بیند. اگر این اقناع صورت نگرفته باشد، او احساسش تحریک نمی‌شود، چون همان لحظه‌ای که شما دارید می‌گویید خجالت بکشیم، او می‌گوید اصلاً کی گفته که آقا من را می‌بیند.

پس اقناع اندیشه، اولاً، مقدمه برای تحریک احساس و ثانیاً، باعث دوام تحریک احساس است و ثالثاً، موجب رفتار درست در طوفان‌های شهوت و احساس‌های مخالف و منفی می‌شود. این اندیشه است که می‌تواند احساس معنوی را برای آن فرد نگه دارد.

نکته‌ای که در آخر پاسخ به این سؤال ذکر می‌کنم، این است که اساساً خود قرآن در آیه‌ی ۱۰۸ سوره‌ی یوسف، خیلی زیبا، می‌فرماید: «قل» ای پیغمبر! بگو. به مبلّغان دینت: «هذِه سَبیلی ادعوا اِلی الله عَلی بَصیرَه اَنا وَ مَن ابَتَّعَنَی»؛ راه من این است؛ دعوت می‌کنم به سوی خدا‌ از روی بصیرت، من و هر کسی که از من تبعیت می‌کند. صریحاً خدای متعال در این آیه می‌فرماید: هر کس از پیغمبر خدا تبعیت می‌کند، باید مثل آن حضرت از روی بصیرت و شناخت دعوت کند، نه از روی احساس. ما احساس را در جوان حتماً استفاده می‌کنیم، چون این موقعیتی است که ما باید از آن بهره ببریم تا او را حرکت بدهیم اما اندیشه دارای اهمیت ویژه‌ای است که متأسفانه به نظر می‌رسد قدری در محافل تبلیغی و معنوی ما و شاید در خیمه‌های معرفت، گاهی اوقات از این مسأله غفلت می‌شود و گاهی اوقات افرادی توجه دارند، اما شیوه‌ی اقناع اندیشه را خوب وارد نیستند، و گاهی اوقات ساعت‌ها وقت می‌گذارند، ولی موفق نمی‌شوند مخاطب‌ خود را ـ که دانش‌ آموز یا دانشجو است ـ قانع بکنند. این مسأله‌ای است که باید به آن توجه شود.

ـ خط قرمز‌های استفاده از فضای اندیشه‌ای که آن را ببرد در یک فضای خشک علمی و تئوریک چیست، تا این باعث فرصت سوزی در ارتباط گیری با دانش آموز نشود؟

آفرین! من اتفاقاً دلم می‌خواست در این بحث، توجه عزیزان را به این مسأله جلب کنم که یک اشتباه منجر به این شده که در عرصه‌های سخنرانی و تبلیغ ما، توجه کافی به اندیشه نمی‌شود ـ با وجود این همه اهمیتی که دارد ـ و آن اشتباه این بوده است که همیشه اندیشه‌ا‌ی سخن گفتن را مترادف خشک سخن گفتن دانستیم. احساس کردیم آن موقع‌هایی که ما احساسی حرف می‌زنیم، بحث خیلی جذاب است، اما اگر بخواهیم اندیشه‌ای حرف بزنیم ـ مثلاً بحث‌های تئوریک و عقلی و فلسفی و این‌ها را خشک ارایه کنیم ـ دانش آموز حوصله‌اش اصلاً نمی‌کشد، و طبیعی است که جلسه تعطیل می‌شود و اصلاً هیچ لذتی در آن نیست، پس بیاییم اندیشه را حذف کنیم.

ما متأسفانه اندیشه را مساوی بی‌جذابیت بودن و خشک بودن دانستیم و بعد گفتیم این را که ما نمی‌خواهیم، پس اندیشه را کنار می‌گذاریم؛ در حالی که اساساً‌ اگر ما می‌دانیم اندیشه این قدر مهم است، باید بیاییم برایش روش‌هایی آموزش بدهیم که فرد بتواند در اوج جذابیت، اندیشه‌ی مخاطبش را اقناع کند. ما معتقدیم روش‌هایی در این عرصه داریم که فرد می‌تواند گاهی اوقات در چند دقیقه مخاطبش را اقناع کند و با شیرینی کلام، مطلب را برای همیشه در ذهن او جا بیندازد.

پس در واقع برای این که این فرصت سوزی اتفاق نیفتد، ما نباید اندیشه را حذف کنیم، بلکه باید اندیشه را با روش‌های درست و زیبا و روش‌هایی که وجود دارد، شیرین به خورد مخاطب بدهیم. در این صورت، نه تنها، فرصت سوزی نمی‌شود، بلکه از جلسه‌مان بهره‌ی بیش‌تری خواهیم برد.

ـ آیا نمونه‌های کاربردی این بحث را حضور ذهن‌ دارید که الان بفرمایید؟

اساساً امروز در مرکز تخصصی تبلیغ حوزه‌ی علمیه‌ی قم،‌ در حدود دوازده روش برای بحث اقناع اندیشه طراحی شده، که هر کدام از این روش‌ها انواع مختلف دارند و شرایطی را برای اجرای آن‌ها ذکر می‌کنیم. شاید اگر این مباحث دوازده روش را تدریس داشته باشیم، حداقل ۳۲ ساعت آموزشی ـ یعنی دو واحد آموزشی ـ بحث مفید خواهیم داشت. وقتی ما در این بحث‌ها وارد می‌شویم، به تناسب هر روشی و انواعی که برای آن روش ذکر می‌کنیم و شرایطی که می‌گوییم، مثال‌های متعدد کاربردی داریم.

با این نگاهی که الان عرض کردم که روش‌ها متنوع است و هر کدام ثمرات متعددی دارد، طبیعی است که اگر ب‌خواهیم این بحث برای خواننده‌های عزیزمان هم بیش‌تر استفاده داشته باشد، باید به سراغ روش‌ها برویم و در هر روش‌ نمونه‌های کاربردی را ذکر کنیم، تا فرد در واقع روش را یاد بگیرد؛ تا اگر مثلاً من دو نمونه مثال زدم، او بتواند پنجاه نمونه‌ی دیگر خودش بسازد. ما اگر دو تا محتوا بگوییم، طرف دو تا محتوا یاد گرفته و همین دو تا به دردش می‌خورد. اما اگر به مخاطب‌مان ـ که مربی و مبلّغ است ـ روش یاد دادیم، او قالب و روش را که یاد گرفت و دو تا نمونه هم دید که کاربردی شدنش را از این طریق یاد می‌گیرد، بعد خودش می‌تواند شبیه‌سازی کند و مخاطبش را با صدها مورد و صدها موضوع دیگر از همین روش اقناع اندیشه کند. من موافق این مسأله هستم که ما وارد روش‌ها شویم و بعد در قسمت روش‌ها نمونه‌های کاربردی را عرض کنیم.

همین الان در خدمتتان هستیم. که بفرمایید.

ببینید در عرصه‌ی روش‌های اقناع اندیشه، ابتدا من یک مسأله‌ای را عرض می‌کنم که ما باید فعالیت‌های متعددی را در عرصه‌ی اندیشه انجام دهیم. مثلا یک بخش آن آگاهی بخشی به اندیشه و یک بخش دیگر، تمرکز اندیشه‌ی مخاطب است؛ یعنی جوری بحث‌هایمان را نگوییم که پراکندگی ذهنی ایجاد کنیم، چون این خودش آفت است و مانع این می‌شود که اندیشه‌ی فرد انسجام پیدا کند. سومین کاری که می‌توانیم انجام دهیم، اقناع اندیشه است، و چهارمین کار رشد اندیشه‌ی مخاطب است.

شما اگر دقت کنید، می‌بینید بیش‌ترین تأکید روی کتاب‌هایی که توصیه می‌شود و امام راحل، رهبر عزیزمان و متفکران‌ توصیه کرده‌اند دانش‌آموز، دانشجو و طلبه این کتاب‌ها را بخوانند، روی کتاب‌های شهید مطهری است. چرا؟ یکی از دلایل آن این است که سبک بحث شهید مطهری، سبکی است که در آن اندیشه‌ی مخاطب، هم خوب اقناع می‌شود و هم رشد پیدا می‌کند. این یکی از امتیازاتی است که کتاب‌های شهید مطهری دارد و بعضی از متفکران دیگر ندارند.

در بحث اقناع اندیشه ـ همان جور که ذکر کردم ـ دوازده روش داریم، که فعلا فقط فهرست‌وار آن‌ها را می‌گویم و بعد یکی از آن‌ها را که به دلیل ویژگی‌هایش در خیمه‌های معرفت خیلی کاربرد دارد، قدری شرح می‌دهم.

روش‌های اقناع اندیشه عبارت است از: ۱٫ روش مقایسه و تشبیه؛ ۲٫ روش تعامل مصنوعی؛ ۳٫ روش نقد و بررسی؛ ۴٫ روش استدلال و برهان؛ ۵٫ روش توضیح و تبیین؛ ۶٫ روش تعلیل و توجیه؛ ۷٫ روش استقراق و تحقیقات علمی؛ ۸٫ روش تجزیه و تحلیل؛ ۹٫‌ روش استناد؛ ۱۰٫ روش آمار و ارقام؛ ۱۱٫‌ روش تقسیم و تنظیم؛ ۱۲٫ روش محتواهای اغنای اندیشه.

البته هر کدام از این‌ها انواعی و توضیحاتی دارند. در قالب بحث اقناع اندیشه، هر کدام از این‌ها در جایگاهی کاربرد ویژه‌ای دارند و باید یاد بگیریم که از آن‌ها چگونه و کجا و به چه شکلی استفاده کنیم.

از بین این روش‌ها، روشی که فوق العاده در خیمه‌های معرفت کاربرد دارد و من به نظرم رسید قدری بیش‌تر درباره‌ی آن با هم صحبت کنیم، روش مقایسه و تشبیه است. اما روش مقایسه و تشبیه به چه دلیل برای ما اهمیت زیادی در خیمه‌های معرفت دارد؟ یک دلیلش این است که اساساً این روش قابلیت این را دارد که در کم‌ترین زمان ممکن، مخاطب را اقناع کند. گاهی اوقات حتی در عرض از یک دقیقه ما می‌توانیم مخاطب را اقناع کنیم. شاید بتوان گفت تقریباً طولانی‌ترین شکل اجرای روش مقایسه و تشبیه، ده دقیقه باشد، و این برای ما اهمیت دارد، چون دانش آموز حوصله‌ی بحث طولانی را ندارد و خیلی مختصر، سریع او را اقناع می‌کند.

دومین ویژگی که روش مقایسه و تشبیه دارد، همان بحث است که مانع خستگی می‌شود. روشی است که وقتی ما شیوه‌ی اجرایی‌اش را می‌گوییم، شما می‌بینید که اصلا خسته کننده نیست و در اوج شیرینی، مخاطب را اقناع می‌کند.

سومین ویژگی روش اقناع اندیشه با مقایسه و تشبیه، این است که ما در این روش، در واقع از آنچه که خود مخاطب برایش کاملا پذیرفته شده است، استفاده می‌کنیم، تا او را در مسأله‌ای که الان دچار مشکل است و نمی‌تواند قانع شود، قانع کنیم. لذا معمولا نیازمند اطلاعات گسترده نیست.

مربیان و مبلغان ما، با حداقل اطلاعات و فقط با یادگیری روش و تمرکز، گاهی اوقات خیلی راحت می‌توانند از این روش استفاده کنند. این راحتی استفاده هم یک ویژگی‌ این روش است، که در خیمه‌های معرفت می‌تواند خیلی مورد توجه قرار گیرد و بیش‌تر استفاده شود.

اما چگونه ما می‌توانیم از روش مقایسه و تشبیه  استفاده کنیم؟ من ابتدا روش مقایسه و تشبیه را تعریف می‌کنم و بعد انواعش و در نهایت شرایط اجرای درست این روش را و شرایط بهینه استفاده کردن آن را عرض می‌کنم.

 روش مقایسه یعنی مقایسه کردن بین چیزی که مخاطب در آن قانع شده، با چیزی که در آن قانع نشده است و از مقایسه‌ی این دو، او را به اقناع‌ در مطلبی که اقناع نشده، برسانیم؛ یعنی در واقع نوعی استفاده از قسمت‌های پذیرفته شده‌ی ذهن مخاطب است. اکنون ببینیم انواع روش مقایسه چیست؟

  1. مقایسه با اجزای دیگر دین. به چه شکل؟ حالا نمونه‌های کاربردی را ذکر می‌کنم. مثلا مخاطب ما می‌‌پرسد: چرا طلا برای مرد حرام است‌؟‌ چرا تراشیدن ریش برای مثلا آقایان طبق فتوای خیلی از مراجع اشکال دارد؟‌ چون مبلّغ یا مربی‌ نمی‌خواهد ادله‌ی علمی را بیاورد یا دلایل علمی آن را دقیقاً نمی‌داند و می‌خواهد کاری کند که مخاطبش یک اقناع ابتدایی شود و از این مرحله بگذرد، و بعد در فرصت‌های دیگر مثلا پاسخ کامل‌تر بدهد، به او می‌گوید که من از شما سؤالی می‌کنم. شما یک عمر است که دارید نماز می‌خوانید ـ فرض ما این است که مخاطب ما نمازخوان و تا یک حدی متدین است ـ آیا تا حالا پرسیدی که چرا نماز صبح دو رکعت است و سه رکعت نیست؟ تا حالا شده بگویی آقا! تا از نظر علمی ثابت نکنی برای من که نماز صبح دو رکعت است، من یک رکعت می‌خوانم و دو رکعت نمی‌خوانم؟ چرا آن‌جا شما این سؤال را مطرح نمی‌کنی و می‌گویی: خب خدا گفته دو رکعت. در بحث طلا یا تراشیدن ریش و بقیه بحث‌های دیگر هم دقیقاً همین حرف مطرح است. یعنی یک بُعد قضیه تعبد است. خدا می‌خواهد ببیند کی بنده‌اش است، کی مطیع است، کی او را به اوج حکمت قبول دارد. حرف او اولاً، چون خدای من است‌، اطاعتش بر من لازم است، ثانیا، او حکیم است و حرف بی‌خودی نمی‌زند. همان جور که در دو رکعت خواندن نماز صبح، شما همیشه حرفش را به دلیل این پشتوانه گوش می‌دهی، این جا هم حرفش را گوش بده. یعنی با مقایسه اقناع‌ می‌کنیم.
  2. نمونه‌ی دیگر این که، گاهی اوقات سؤال می‌شود که چرا رابطه با نامحرم اشکال دارد؟ این حکم خدا دلیلش چیست؟ از این روش در پاسخ‌گویی به این سؤال هم استفاده می‌کنیم. آن‌جا وقتی می‌خواهیم مخاطب‌مان را قانع کنیم، یک بحث علمی را نقل می‌کنیم که یک دانشمند انگلیسی بعد از تحقیقات گسترده به این نتیجه رسیده و ثابت می‌کند که میکروبی در بزاق سگ است که فقط مولکول‌های خاک آن را از بین می‌برد. این دانشمند بعد از این که به این نتیجه‌ی علمی می‌رسد، وقتی متوجه می‌شود که امام ششم شیعیان و دین مکتب تشیع، از هزار و چهار صد سال پیش به پیروانش گفته که اگر سگی از یک ظرفی آب خورد، شما این ظرف را هر چقدر هم بشویید، پاک نمی‌شود و تا خاک مال نکنی، این شستن‌ها فایده ندارد؛ خود این دانشمند می‌گوید من به دین اسلام و مذهب تشیع ایمان آوردم، برای همین حکمی که دیدم.

این را که برایش توضیح دادیم و مطلب علمی‌اش را هم ذکر کردیم، برمی‌گردیم و می‌گوییم که دیدی چقدر دقت دارد حکم‌های خدا دارد! فکر نکنی فقط همین یک حکم خدا این قدر حکمت دارد؛ رابطه‌ی دختر و پسر هم دقیقاً مثل همین است و همه‌ی حکم‌های خدا یک عالم حکمت در آن است، چه ما بدانیم و چه ندانیم و مثلا چند صد سال دیگر به نتایج علمی‌اش برسیم.

ـ با تشکر فراوان از جناب عالی.

 

دکمه بازگشت به بالا