بی تردید وجود تشکلهای اسلامی در میان جوامع اسلامی، یکی از علل پایداری و تأثیرگذاری حرکتهای اسلامی بوده است. به عنوان مثال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، این تشکلها پایگاهی مناسب برای پاسداری از ارزشها و مبانی اسلامی در جامعه و کانونی برای مبارزه با رژیم پهلوی محسوب میشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این تشکلها، علاوه بر کارکردهای نظری و فکری در عرصههای علمی و سیاسی، به یکی از پرطرفدارترین و تعیینکنندهترین جریانهای سیاسی در جهتگیریهای اجتماعی و سیاسی کشور تبدیل شدهاند. اما همواره تشکلهای اسلامی در معرض خطرات، آسیبها و آفاتی بودهاند که گرفتار شدن در آن آفات و یا نادیده گرفتن آنها، یک تشکل اسلامی را از هویت اصلی خویش انداخته و به ورطههای خطرناک ایدئولوژیکی و عملکردی خواهند انداخت. دقت در این آفتها، آگاهی و شناسایی آنها و پرهیز و مقابله با آنها، وظیفۀ هر تشکل اسلامی و راهی است به سوی سعادت، تکامل و هدایت یک تشکل و دیگران. یکی از این آفتها که در این نوشتار بدان خواهیم پرداخت، آفت ملیگرایی و بیتوجهی به ایدئولوژی و آرمان اسلامیِ تشکل است.
در تکوین هر تشکل از جمله تشکلهای اسلامی، مجموعه عواملی دخیل هستند که فقدان یکی از آنها، علیرغم وجود عوامل دیگر، منتهی به عدم شکلگیری و یا شکست تشکل میگردد. این عوامل، چهار عنصر است: ایدئولوژی، رهبری، سازماندهی (به معنای اهداف، استراتژیها و دستور عملها) و نیروی انسانی.
با توجه به این نکته، باید اشاره کرد که تشکلهای اسلامی، ویژگیهای نظامهای مبتنی بر اسلام را دارا هستند. یعنی آنچه لازمۀ نظامهای مبتنی بر اسلام است، در این تشکلها وجود دارد. در تشکلهای اسلامی، اسلام پایۀ تشکل و ایدئولوژی اساسی آن به حساب میآید، که مبتنی بر یک نظام ارزشی مختص به خود است. در این نظام ارزشی، ویژگیها و مشخصههای جامعۀ آرمانی عرضه شده است. رهبران دینی، بر اساس نظام ارزشی، شیوهها و راهکارهای عملی دگرگونسازی جامعه در جهت دستیابی به جامعۀ آرمانی را ارائه میدهند. اسلام در مقایسه با سایر مکاتب، ملاکها و معیارهای ویژهای دارد که با آنچه امروزه در جهان متداول است، متفاوت میباشد؛ خداگرایی در تمامی شئون غایت و نهایت، متضمن سعادت و کمال دنیوی و اخروی جامعه است. همچنین معنویتگرایی، اخلاص و «برای خدا کار کردن»، در متن یک تشکل اسلامی است. اما آفت ایدئولوژی اسلامی در متن یک تشکل اسلامی، «ملیگرایی» است.
ملیگرایی چیست؟
ملیگرایی یا ناسیونالیسم از لغت ناسیون (Nation) به معنای ملت، از زبان فرانسه گرفته شده است. ناسیونالیسم یا ملتباوری، نوعی آگاهی جمعی است؛ یعنی آگاهی تعلق به ملت. این آگاهی را آگاهی ملی میخوانند. آگاهی ملی اغلب پدیدآورندۀ حس وفاداری و شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل دهندۀ ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اخلاقی و به طور کلی فرهنگ) و گاه موجب بزرگداشتِ مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملیِ دیگر ملتها میشود. از آنجا که هر ملت دارای سرزمین خاص است، وفاداری به خاک و فداکاری برای پاسداری از آن و بزرگداشت آن، از پایههای ملتباوری است. ناسیونالیسم، ایدئولوژیای است که دولت ملی را در عالیترین شکلِ سازمان سیاسی میداند و مبارزۀ ملتباورانه (ناسیونالیستی) بر ضد چیرگی یا تاخت و تاز بیگانه، برای به وجود آوردن یا پاسداری از چنین دولتی است.
تفاوت تفکر ملیگرا و اسلامگرا
اساس ناسیونالیسم، بر اصالت دادن واحدهای ملی و نژادی است. ملیگرایی بر مبنای مرزهای جغرافیایی با عوامل نژاد، زبان، تاریخ نهاد سیاسی و… جامعۀ بشریت را در واحدهای مستقل و محدود، تجزیه میکند و افرادِ یک واحد ملی را وادار میسازد تا انسانهایی را که خارج از آن واحد هستند، اجنبی تلقی کنند و چه بسا موضعگیری خصمانهای نسبت به همدیگر داشته باشند. مخاطب ملیگرایی یا ناسیونالیسم، کل بشریت نیست؛ بلکه واحدهای ملی هستند و هدف نهایی آن نیز، استقرار جامعۀ جهانی نیست؛ بلکه جوامع ملی است.
در مقابل، اسلام خطابش کل جامعۀ بشری است و کل بشریت را یک واحد تلقی میکند. نظامی که اسلام پیشنهاد میکند، برای ملیت یا نژاد یا منطقۀ خاصی تجویز نشده است؛ بلکه برای جامعۀ بشری است. کسانی که آن نظام را پذیرفتند، برابر و برادر تلقی میشوند و در عبادات و سیاست، اقتصاد و زندگی اجتماعی، از حقوق و مسئولیتهای مساوی برخوردار هستند. هدف نهایی اسلام نیز استقرار «جامعۀ توحیدی» است؛ جامعهای که محدودیتهای مرزهای جغرافیایی، نژادی، زبان و فرهنگ را فرو میریزد و از این همه تاروپود، یک قماش میسازد. اسلام تجزیۀ انسانها را بر مبنای خون و خاک، در واحدهای ملی و نژادی، محکوم میکند و تنها محک ارزشگذاری افراد را تقوا، عقیده، ایمان و عمل صالح میداند.
از همینجا فرق یک تشکل اسلامگرا و ملیگرا مشخص میشود. در تشکل اسلامگرا که دچار آفت ملیگرایی نشده است، ایدئولوژی بر محور «الله» است و تک تک اعضای تشکل، خود را پایبند به اصول اسلامی و کار خالصانه و الهی میدانند و خود و جامعه را به سوی توحید و تشکیل تشکل و جامعهای توحیدی سوق میهند. در حالی که نهایت و غایت تشکلی که دچار آفت ملیگرایی شده است، حفظ سنتهای ملی و کار برای آرمانهای درست یا غلط ملی است؛ نه اسلامی. از این رهگذر، هرج و مرج در تشخیص اهداف، چشماندازها و عمل بر اساس حس میهن پرستی و نه خدایی، پیش میآید که یک تشکل اسلامی را به ورطۀ اغتشاش درونی، اختلاف سلایق و علایق اساسی و در نهایت فروپاشی خواهد انداخت.
هیچ یک از تعالیم اسلام، رنگ و بوی ناسیونالیستی نداشته و مارک قوم و یا نژاد معینی را بر پیشانی خود ندارند؛ بلکه کلیۀ معیارها و مقیاسهای موجود در آن، جنبۀ جهانی دارد و شامل حال نوع انسان است. اسلام بر خلاف ناسیونالیسم، به مقولات جهانی میاندیشد و پیام خود را برای تمام انسانها، عرضه میدارد و بینش کوتهنگرانهای که خود را محدود به حوزۀ کوچک قوم و قبیله سازد، محکوم مینماید و خواستار تکامل و تعالی همۀ بشریت است. اسلام به حق و حقیقت سفارش میکند و چون حق و حقیقت هرگز رنگ ملی، قومی یا نژادی بر خود نمیپذیرد، بنابراین هر کس از هر ملیتی که باشد و به حق و حقیقت روی بیاورد، در جامعۀ مورد نظر اسلام جای میگیرد.
بنابراین یک تشکل اسلامیِ اسلامگرا، که به دنبال ایدئولوژی اسلامی است، باید به شدت با پدیدۀ ملیگرایی به مبارزه برخیزد و این نوع تفکر را از ساحت خویش و اعضای تشکل دور سازد. به این دلیل که این تفکر، مغایرت ماهوی با تفکر اسلامیِ توحیدگرا دارد و از اساس با روح توحیدی اسلام سازگاری ندارد. افتادن در این ورطۀ خطرناک نیز، اساس تشکل را دچار سردرگمی در ساحت اندیشه و تزلزل ساختاری و عملی میکند. لذا باید مسئولان و متفکران هر تشکل، به این امر دقت کافی و وافی را داشته و راهبردها و راهکارهای بایسته را برای جلوگیری از نفوذ و یا مقابله و محو این نوع تفکر، در چنته خویش داشته باشند.