نشست نامدرسه

مدرسه هویت‌ساز یا نامدرسه هویت‌سوز

 

 

درآمد

نشست تخصصی «نا مدرسه»  با محوریت مسئله مرگ کارکردی مدرسه در تکوین و تعالی هویت دانش آموزان به صورت آنلاین و با حضور تعدادی از اساتید، معلمین و دانشجویان محترم، در دانشگاه باقرالعلوم قم برگزار شد. در این نشست که از سوی مرکز فرهنگی تبلیغی آینده سازان و با همکاری اداره آموزش­های آزاد دانشگاه باقرالعلوم برگزار گردید، کارشناسان مدعو آقایان دکتر محمد حسنی استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و دکتر لطیف عیوضی استاد دانشگاه و معاون برنامه ریزی دوره متوسطه سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی به ایراد دیدگاه های خود درباره مسئله نشست پرداختند.

در ابتدا حجت الاسلام شاکری به عنوان دبیر علمی نشست، با بیان ضرورت پرداختن به مسائل مدرسه اظهار داشت مدرسه از نهادهای اجتماعی مهم و حساسی است که تداوم حیات آن همیشه مورد دغدغه کنشگران جامعه بوده است. اهمیت مدرسه باعث شده است مسائل آن در همه دوران تاریخ مورد توجه اندیشمندان باشد و در تمام این سالها بخشی از توجهات به نهاد مدرسه از سوی اصلاح گران جامعه و با رویکردی انتقادی بوده است. این نگاه انتقادی به مدرسه سعی داشته است جریانی اصلاحی برای کارکردهای این نهاد ایجاد کند.

ایشان افزودند ما از میان انبوه مسائلی که به مدرسه مربوط است می­خواهیم در این نشست، مدرسه را با پرسشی اساسی مواجه کنیم و آن پرسش مهم این است که «آیا مدرسه به عنوان یک نهاد هویت بخش توانسته است نقش خود را در این زمینه ایفا کند یا دچار کژکارکردی شده است؟». آنچه در ادامه می آید، آراء کارشناسان محترم در پاسخ به این سؤال مهم است.

تحلیل تاریخی نهاد مدرسه در ایران توسط دکتر محمد حسنی

قاجار و آغاز تأسیس مدرسه در ایران

تحلیل تحولات و تطورات تاریخی مدرسه در ایران اگر چه نیازمند بررسی‌های مفصل و طولانی‌تری به نظر می‌رسد اما در یک نگاه اجمالی می‌توان گفت آغاز مسأله مدرسه را باید در دوران قاجار جستجو کرد. در این دوران است که وضعیت قدرت در جامعه به هم ریخته و طیف جدیدی به نام روشنفکران به وجود آمده است. این وضعیت، جبهه­ ‌بندی جدیدی را در عرصه فرهنگ و جامعه ایجاد کرد که امتداد آن در دوران حاضر را می‌توان جدال بین سنت‌گرایان و نوگرایان دانست. در دوران عباس میرزا این مسأله برای او برجسته شد که چرا تمدن غرب به پیشرفت دست یافته است اما ایران به این پیشرفت و علم و فناوری دست نیافته است؟ او به این نتیجه رسید که برای دستیابی به پیشرفت لازم است علم و فناوری غرب را وارد کشور کرد. تعارضاتی که میان سنت و مدرنیته در جامعه آن دوران قاجار به وجود آمد، با هدف کم کردن شکاف و گسست میان تمدن غرب و جامعه ایرانی، باعث پیدایش مدرسه شد. برخی از چنین فعالیتی تعبیر ترجمه فرهنگی و برخی دیگر شبیه‌سازی نهادی را به کار می‌برند، اما به نظر می‌رسد باید اینگونه بگوییم که جامعه ایران در دوران قاجار، مدرسه غربی را به فرزندخواندگی فرهنگی پذیرفت. فرهنگ جامعه ما از کارکرد فرزند خودش که مکتب بود نا امید شده بود لذا مدرسه مدرن غربی را به فرزندخواندگی قبول کرد. پدرخوانده های این نهاد فرهنگی روشنفکران بودند چرا که از یاری مکتب خانه برای کاهش شکاف با تمدن غربی و برطرف کردن نگرانی از سلطه غرب نا امید بودند. اما بدون تعمق کافی درباره ماهیت مدرسه و صبوری برای متناسب سازی مکتب خانه، مدرسه به سرعت وارد شد. ‌بدین ترتیب در دوران قاجار هویت‌سازی مدرسه اینگونه بود که با هدف کاهش فاصله با تمدن غربی، تلاش می‌کرد افراد را با سواد و ماهر سازد.

پهلوی و تحقق مدرسه با هویت ملی باستان‌گرایانه

در دوره پهلوی فلسفه وجودی مدرسه در ایران به فلسفه وجودی مدرسه در غرب نزدیک­تر شد. با پیدایش دولت ملت ها در غرب، مدرسه می بایست هویت ملی را ایجاد می­کرد. کشورهای اروپایی که تقسیم شدند هر دولتی نماینده یک ملت شد و با شکل­گیری ملت های جدید، دولت­ها مدارس را برای ایجاد هویت جدید ملی به خدمت گرفتند. در دوره پهلوی اول این مسأله به درستی فهم شد و هویت ملی ایرانی در کنار پرورش افراد دانا و توانا یکی از دغدغه های مدرسه شد. شعار آموزش و پرورش ایران در آن دوران این شعر بود:

توانا بود هرکه دانا بود     ز دانش دل پیر برنا بود

به همین دلیل مدرسه به شدت مورد استقبال قرار گرفت و سرمایه‌گذاری سنگینی برای آن صورت پذیرفت، به ویژه در دوره پهلوی دوم که البته باید یادآوری کرد که هویت ایرانی در دوره پهلوی با همان خوانش سیاسی مسلط یعنی هویت ایرانی ناسیونالیسم و باستان‌گرایانه مورد تأکید قرار گرفت که بیشتر بر افتخارات تمدنی قبل از اسلام تکیه می‌کرد.

به حاشیه رفتن هویت ملی در آغاز انقلاب اسلامی

با تحقق انقلاب اسلامی، در ابتدا که نگاه اینترناسیونالیستی به اسلام و کارکرد آن شدید بود هویت ایرانی تا حدودی مورد بی توجهی و در حاشیه کارکرد مدرسه قرار گرفت و بیشتر پرورش یک انسان مؤمن انقلابی مورد توجه بود. تقریبا در حدود ۲۰ سال گذشته بود که مجددا مسأله هویت ملی، سیاستگذاران را به این فکر انداخت که بتوانند از ظرفیت‌های آن استفاده کنند. در حقیقت نهاد مدرسه در این سیر تاریخی در خدمت حاکمیتی بود که قرار بود سیاست های خودش را محقق کند.

واکاوی مفهوم هویت مدرسه توسط دکتر لطیف عیوضی

ایشان در ابتدا با اشاره به سخنان آقای دکتر حسنی، گفتند: روایت تاریخی ایشان از پیدایش مدرسه که ذیل پارادایم عقب ماندگی ارائه شد، یک روایت از خلق مدرسه است. ما برای داوری عالمانه در این بحث باید روایت بدیل آن را هم ببینیم و روایت کنیم.  در این راستا بهتر است مسئله نشست را اینگونه طرح کنیم و به جای بحث از هویت دانش آموزان که محصول مدرسه است از خود هویت مدرسه حرف بزنیم. سؤال جدی این است که برای مدرسه ایرانی چه هویتی تعریف شده است ؟

مؤلفه­های مفهوم هویت

هویت قطعاً به آگاهی و معنا ارجاع می دهد. به یک عبارتی کار هویت این است که ما را به رجوع دادن به معنا و آگاهی بر می­گرداند و آگاهی و معنا خواه ناخواه نسبت هایی تعریف می­کند، خودی و دیگری تعریف می­کند و این معانی هستند که خودی و دیگری خلق می­کنند. بنا بر این وقتی از هویت حرف می زنیم دو مؤلفه جدی مفهوم هویت همین معنا و دیگری است، غیریت و معناست. هویت برای موجوداتی است که احتمال گم شدن دارند و این گم­گشتگی دو نوع است که به همین معنی دو نوع هویت هم قابل تصور است. هویت هم هویت تاریخی است، یعنی نسبت آدم با معانی ربطی به عبارتی و موجودات ربطی و هم هویت فطری، یعنی نسبت انسان با موجود و معانی اصیل، هر دو اینها هویت است. بحث ما اینجا عمدتاً ذیل هویت تاریخی پیش می رود، وقتی از هویت مدرسه حرف می زنیم هویت تاریخی را مد نظر داریم البته هویت تاریخی و هویت فطری ملازم یکدیگر هستند، هر هویت تاریخی در یک نسبتی با هویت فطری قرار می­گیرد و یک جامعه توحیدی و دینی قطعاً هویت تاریخی خود را ملازم و نزدیک به هویت فطری می خواهد نه با فاصله از آن.

 

تحلیل مفهوم هویت مدرسه

انسان موجودی نهادی است و مدرسه نیز یک نهاد اجتماعی است. هویت نظام­های نهادی با فهم و ارتباط با یک نظام معنایی شکل می­گیرد. یعنی وقتیکه نظام نهادی و نظام معنایی به یکدیگر ملحق می­شوند، می­توان از یک نهاد زنده و هویت مند حرف زد، اما با فاصله افتادن بین نظام نهادی و نظام معنایی و به عبارتی همان فراموشی و ناخودآگاهی و گم شدنی که بیان شد، منشأ پیدایش پدیده ها گم می شود و می توان معانی دیگری برای آن خلق کرد. اینجا است که بحث هویت یابی هم معنا پیدا می­کند.

ما وقتی می­گوییم مدرسه هویت بخش باشد انتظار داریم مدرسه معانی همه پدیده ها را منتقل کند و جای همه پدیده ها و  همین طور جای مخاطبین تربیت را مشخص کند. مخاطبین تربیت کسانی هستند که ما انتظار داریم مدرسه این نقش را ایفا کند که جای آنها را در عالم هستی و در نظام معنایی مشخص کند. پس در واقع معنابخشی و هویت بخشی به همین است که نظام نهادی شما از جمله رفتار، اعمال و شخصیت یک فرد ذیل یک نظام معنایی ماندگار جای بگیرد.

مشکل مدرسه امروزی

با توجه به معنایی که از هویت مدرسه ارائه شد، اینجا سوال جدی پیش­روی مدرسه این است که مدرسه خودش، در جامعه ایران و در نظام دانایی و نظام معنایی ایران چه جایگاهی دارد؟ مشکل مدرسه امروزی همین غفلت از نسبتش با جامعه و فرهنگ ایرانی است. به یک معنی صحبت از مدرسه ایرانی در جامعه ایران بحران فعلی ماست. ما در تعریف نسبت مدرسه با جامعه ایرانی دچار یک غفلت عمیق تاریخی هستیم.

تبیین علت کژکارکردی نهاد مدرسه توسط آقای دکتر حسنی

مدرسه در غرب محصول تحولات پیچیده اجتماعی و سیاسی بود اما در کشور ما آن میوه تحولات اجتماعی غرب برای درمان دردهای موجود اجتماعی در دوران قاجار به کار گرفته شد. پس مدرسه در کشور ما به فرزندخواندگی گرفته شد. در واقع جامعه فرهنگی آن زمان فرزند کشی کرد و به جای فرزند خودش یک فرزند دیگر آورد. این تعبیر، بیانی کاملاً رسا است و من ریشه همه مشکلات مدرسه را در همین می بینم. روشنفکران ما چه آن­ها که در دوره پهلوی منتقد سیستم بوده­اند مانند جلال آل احمد و چه آن­ها که اکنون به کارکرد مدرسه انتقاد دارند، تأکید می­کنند این سیستم آموزشی که ما در کشورمان وارد کردیم بومی نیست بلکه عاریتی است و چون عاریتی است درست کار نمی کند. مثل یک قطعه­ای که شما از سر ناچاری زمانیکه ماشینتان مشکل پیدا کرده است و در کویر گیر کرده­اید روی آن می­گذارید تا کار کند. مدرسه امروزی هم کار می کند ولی بد کار می­کند.

علتش این است که در دوره حساس قاجار فرصت تأمل اجتماعی و فرصت گفتگو بین دو جناح سنت گرا و نوگرا را پیدا نکردیم و نتوانستیم نهادهای بومی خودمان را بازنگری و بازسازی و با نیازهای جامعه خودمان متناسب کنیم، لذا پدیده فرزندخواندگی مدرسه شکل گرفت و تا امروز هم تمام تلاشمان این است که این مدرسه را از خودمان کنیم. ما در این پدیده فرزندخواندگی، مکتب را که یک سرمایه هزار ساله بود کلاً کنار گذاشتیم و یک پدیده نوین را از غرب تقلید، اقتباس یا ترجمه فرهنگی کردیم و یا به تعبیر من به فرزندخواندگی پذیرفتیم که نهاد مدرسه بود. این نهاد، خدمات زیادی هم کرده است اما چرا درست کار نمی کند؟ چون مانند یک پیوندی است که نصفه و نیمه پیوند گرفته است، قلب پیوند شده ای است که دارد می زند اما مثل قلب خود آدم کار نمی کند.

زمینه سازی برای انتخاب هویت با توجه به لایه های مختلف هویتی

ما در دنیا با یک هژمونی تمدن غربی و ارزش های لیبرالیستی تمدن غربی روبرو هستیم. این هژمونی غیر قابل انکار است و به نحو کاملاً نرم و آرام با رسانه، منابع علمی و … کار خودش را می کند. اگر ما واقعا می خواهیم یک نظام آموزشی مناسب طراحی کنیم که با این هژمونی مخالفت کند باید به لایه های هویتی مختلفِ ممکن برای سوژه های مدرسه یعنی دانش آموزان توجه کنیم. اینکه می گوییم سوژه چون دانش آموز را یک عامل فعال می بینیم نه مانند گل کوزه گری. در آنجا کوزه گر، گل را روی دستگاه خودش می گذارد و بر اساس آنچه در ذهنش است با قدرت خود آن چیزی که می خواهد تولید می کند اما این یک نگاه صنعتی به جریان تربیت است. پس ما باید انسان ها را نه ابژه بلکه عامل ببینیم که با عاملیت خودشان پیوندی با آن هویت تاریخی و هویت موجود جامعه خودشان برقرار می کنند. با این بیان اگر کارکرد مدرسه را زمینه سازی برای انتخاب هویت بدانیم نه هویت سازی، می پرسیم مدرسه برای تحقق این کارکرد، باید بر کدام لایه های هویتی توجه کند؟ این پرسش در واقع یک بازنگری در هویت مدرسه است.

در پاسخ می گوییم، یکی از لایه های هویتی، لایه هویت انسانی است. ما قبل از اینکه مسلمان باشیم انسانیم، قبل از اینکه ایرانی باشیم انسانیم. بنا بر این اولین و مهمترین لایه هویتی یک دانش آموز ایرانی باید لایه هویت انسانی او باشد.

توجه به لایه هویت انسانی به ما این قدرت را می دهد که با جهان نشست و برخاست کنیم، پنجره های تمدنی جامعه و فرهنگ ایرانی را به جهان معاصر خودمان یا همان دیگری، به تعبیر آقای دکتر عیوضی باز کنیم و بتوانیم با آنها تعامل داشته باشیم و از بسته شدن و انسداد فکری، فرهنگی، هنری و مانند اینها جلوگیری کنیم.

لایه هویت بعدی هویت دینی است. ما در کشورمان با تنوع رسمی ادیان روبرو هستیم. یهودی، مسیحی، زرتشتی و بعضی ادیان دیگر هم که در قانون اساسی ذکر نشده است ولی هستند و پیروان بسیار اندکی دارند مثل صائبین که خودشان را پیروان حضرت یحیی تلقی می کنند و بیشتر در خوزستان زندگی می کنند.

مدرسه باید تلاش کند یک هویت دینی هم شکل دهد و این هویت دینی در خدمت هویت انسانی هم قرار می گیرد و به نحوی در خدمت هویت ملی هم قرار می گیرد. جامعه ما یک جامعه ناهموار و متکثر است. ما یک جامعه ناهموار هستیم یعنی مثل ژاپن، بلژیک یا فرانسه نیستیم که کشورهای یک دستی هستند. شما نگاه کنید اقوام مختلف، زبان های مختلف، ادیان مختلف، آب و هوای مختلف، اگر ما نتوانیم به این تفاوت ها اهمیت بدهیم و احترام بگذاریم، انسجام ملی ما در خطر می افتد و گریز از حاکمیت شکل می گیرد. در واقع این کشور با این تنوع قومی، زبانی و فرهنگی همیشه مستعد فروپاشی است و اگر ما به این تنوعات احترام نگذاریم و گرایشی به مرکز ایجاد نکنیم، یعنی گرایش به یک هویت مشترکی ایجاد نکنیم قطعاً نهاد مدرسه دچار کج کارکردی می شود، بنا بر این لایه بعدی ما هویت ملی است تا بتوانیم انسجام اجتماعی داشته باشیم.

مکانیزم هویت بخشی

علاوه بر توجه به این لایه های مختلف هویتی، باید بدانیم هویت سازی دو مکانیزم متفاوت دارد. یکی مکانیزم انفعالی که فرایندهایی مثل جامعه پذیری و فرهنگ پذیری به صورت انفعالی ما را در آن فرهنگ آهسته آهسته حل و هضم می کند یعنی به محض اینکه بچه به دنیا می آید با نامگذاری یک برچسب فرهنگی می خورد و در این فضای فرهنگی و اجتماعی تنفس می کند و جریانات و مکانیزم های هویت بخشی به صورت انفعالی شکل می گیرد.

شکل دیگری از مکانیزم هویت بخشی، هویت بخشی فعال است. چون انسان بخش بزرگی از وجودش همان سوژگی او و عامل بودنش است. به همین دلیل است که خداوند فرموده است انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا، چون ظرفیت عاملیت و قدرت انتخاب در انسان نهاده شده است. مدرسه قطعاً نباید بر هویت انفعالی تأکید کند، چون مدرسه نمی تواند کارخانه هویت سازی باشد بلکه مدرسه یک نهاد زمینه ساز است یعنی باید کمک کند و توانایی هایی به انسان بدهد که هویت خودشان را انتخاب کنند. علاوه بر این، امروز در جامعه ما به جای ایرانی مؤمن انقلابی سوژه مقاوم شکل گرفته است، سوژه مقاومی که در مقابل ارزش­های تحمیلی، مقاومت می کند. بنده از مدت ها پیش متوجه شکاف بین نظام ارزشی خانواده و بچه ها با نظام ارزشی رسمی که در مدرسه دنبال می شود شده بودم. مصاحبه هایی با مدیران مدارس و معلمان پرورشی داشتم که بررسی ها نشان می داد یک شکاف ارزشی شکل گرفته است و این شکاف منجر به مقاومت می شود. ما اگر نتوانیم یک نظام ارزشی مشترکی را در جامعه معاصرمان به دست بیاوریم و مدرسه در نظام ارزشی مشترک تأمل و توجه نکند قطعاً مدرسه دچار کج کارکردی خواهد شد.

بازخوانی و بازسازی مدرسه با رویکرد فرهنگی تمدنی توسط دکتر عیوضی

ادعای من این است مسئله مدرسه یک امر اجتماعی است، این امر اجتماعی را باید در نسبت با جامعه ایران فهم کرد و از مدرسه ایرانی حرف زد و بعد انتظار ایرانی از آن داشت. این مسئله را نیز می توان در سطوح مختلف تحلیل کرد. یکی تحلیل خود مدرسه به همان معنی که نهاد فرهنگی است نه به معنای همین مکان مدرسه که به این معنا کل حوزه تربیت رسمی و عمومی مدرسه است. در این سطح، مدرسه و تربیت مدرسه ای، خودش یک امر اجتماعی است اما بر علوم تربیتی ناظر به این امر اجتماعی یک رویکرد فردگرایانه و روانشناسانه حاکم است. در ایران هم علوم تربیتی که دانش ناظر به تربیت یا مدرسه هست یک دانش فردگرایانه است. پس مدرسه خودش یک امر اجتماعی است فی نفسه، ولی ذیل نگاه های فردگرایانه و روان شناسانه دارد مثله می شود و در واقع دانشی که قرار است مدرسه را مجهز کند خودش نقیصه دارد.

تحلیل مدرسه در کنار سایر نهادهای دیگر و در ارتباط با سایر نهادها سطح دیگری از تحلیل است. وقتی می گوییم مدرسه امر اجتماعی است یک ساحت تحلیل نسبت مدرسه با بقیه مولفه هاست. این همان سطحی است که معمولاً جامعه شناسان تعلیم و تربیت به آن می پردازند. نسبت مدرسه با دین، خانواده و…. . در این سطح هم مدرسه ما دچار آسیب است چرا که الان مدرسه مصادره مناسبات قدرت و ثروت است و وجوه اقتصادی، فرهنگی، دینی و …. ذیل نظام معنایی که مدرسه تعریف می کند قرار ندارد.

یک سطح تحلیل اجتماعی دیگر، سطح نسبت مدرسه با کلیت جامعه ایران است. ببینید آنچه در نسبت مدرسه و کلیت جامعه ایران اتفاق می افتد در واقع ذیل دو تا پارادایم رخ می دهد. یکی پارادایم عقب ماندگی است که آقای دکتر حسنی توصیف کردند و یکی پارادایم فرهنگی تمدنی است. در واقع یک پارادایم، مدرسه ایرانی را مثل خود جامعه ایرانی ذیل دنیای مدرن تحلیل می کند و واقعاً برایش تاریخی قائل نیست و به عبارتی می خواهد همین فاصله و عقب ماندگی بین جامعه ایران با جوامع غربی و بین مدرسه ایران با مدارس غربی را جبران کند اما پارادایم دیگر برای جامعه و مدرسه ایرانی تاریخ فرهنگی تمدنی قائل است. گفتمان دیگری غیر از این گفتمان عقب ماندگی است که واقعاً می خواهد تفاوت جامعه ایران را بفهمد. می خواهد وحدت و کثرت و آن اشتراک و افتراق جامعه ایران را با جوامع غربی تحلیل کند. اما نکته این است، این دو گفتمان هر دو مقدورات تاریخی خودشان را دست کم می گیرند و موقعی به مقدورات تاریخی خودشان فکر می کنند که می خواهند جریان رقیب را تحلیل کنند و از کار بیاندازند. مثلا وقتی می خواهند جریان گفتمان انقلاب اسلامی را از کار بیاندازند مقدورات سنتی را یادآوری می کنند، عکسش هم همین است. پراگماتیسم حاکم بر آموزش و پرورش و همین دستکاری های مکرر نادرست در آموزش و پرورش که توسط جریان های مختلف انجام می شود ناشی از منازعه بین این دو گفتمان است و ناشی از عدم توجه به اینکه مدرسه و جامعه ایران هم پروژه است و هم پروسه. یعنی جامعه ایران یک هویت معنایی و تاریخی هم دارد. جامعه ایران به راحتی قابل تقلیل به این روایت ها و ایده های روشنفکرانه توصیف شده نیست. من معتقدم این که مدرسه اینطور از رونق افتاده است و تقلیل پیدا کرده به دستکاری های آنی ناشی از همین روایت های غیر دقیق و غیر عمیق نسبت به جامعه ایران مرتبط است. من با ظرفیت فرهنگ تمدنی گفتمان انقلاب اسلامی قائلم مدرسه ایرانی قابل خلق است، یعنی می شود به مدرسه ایرانی فکر کرد و این ظرفیت فرهنگ تمدنی امکان دخل و تصرف در نهادهای مدرن را دارد، اما این را نباید توهمی فهمید بلکه باید به پیچیدگی های آن توجه کرد.

اگر بخواهیم بنا بر همین آسیب شناسی برای آینده مدرسه ایرانی هم حرف بزنیم پیشنهاداتی وجود دارد:

  1. هدف گذاری ما برای آموزش و پرورش باید واقع بینانه تر باشد نه واقع گرایانه تر. به نظر من می توانیم این تعبیر حضرت امیر علیه السلام را مورد نظر قرار دهیم و روی آن هدف گذاری کنیم. ایشان می فرماید: مردم سه دسته اند: عالم ربّانى، علم جویى که در راه نجات و رستگارى است و فرو مایگانى که این سو و آن سو مى روند .ما بیاییم تربیت متعلم سبیل نجات را هدف قرار دهیم یعنی تربیت آدم هایی که به حقیقت تن بدهند به همین اندازه. البته خود این خیلی مقام بزرگ و والایی است اما ما در هدف گذاری ها معمولاً انتزاعی عمل می کنیم.
  2. تربیت باید شرافت و جایگاه واقعی خودش را پیدا کند. من معتقدم جامعه فعلی ایران برخوردی که با تربیت می کند همان برخوردی است که با آخرت می کند، آخرت در نظام دینی اشرف است، شریف تر از دنیاست اما نوع مواجهه ای که ما داریم می کنیم در واقع اینگونه نیست، تربیت در جامعه امروز ما در نسبت با بقیه عوامل این تنزل را پیدا کرده است.
  3. دامن نزدن به شکاف بین آموزش و تربیت. آموزش و تربیت ظاهر و باطن همدیگر هستند. شما از همین مدرسه یک آموزش متناسب با جامعه ایرانی بخواهید. علوم ایرانی را از جای دیگر بخواهید اما آموزش ایرانی علوم را از مدرسه بخواهید. یعنی آموزش ایرانی علوم کف مطالبه از مدرسه است که در حال حاظر همین هم نیست. این شکاف بین تربیت و آموزش در جامعه ما و دامن زدن به آن در وجوه متفاوت واقعاً آورده مثبتی برای ما نداشت. ما آموزشی و پرورش را ظاهر و باطن همدیگر بدانیم و هر دو را مطالبه کنیم. حواسمان باشد این شکاف که زیاد می شود، مدرسه زیر دوش آموزش را می گیرد و از دل این باری که تحمل می کند چیزی در می آید که نسبتی با ما نخواهد داشت.
  4. بازسازی نسبت دانشگاه و مدرسه. برای اینکه مدرسه بتواند بین فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی دیالکتیک برقرار کند، محکوم نباشد و بچه های ما بچه های وامانده ای نشوند، بچه های ما بچه های تسلیم شده ای نباشند، برای اینکه این نقش را مدرسه و تربیت مدرسه ایفا کند، سیطره دانشگاه بر مدرسه باید کنترل بشود، اتفاقی که در مدرسه برای دانش آموز و در واقع آموزش و تربیت ما می افتد مانع شکل گیری یک فرایند دیالکتیک بین دانش عمومی و دانش تخصصی است.
  5. کاشت، داشت و برداشت کنشگران تربیت ما از این حالت معیوب خارج شود. ما معلمان را دریابیم، مدرسه را در یابیم، معلم ها را از دست دادیم به دست بیاوریم، کنشگران تربیت را ارج بنهیم. من مدرسه را مسیر بالندگی گفتمان انقلاب اسلامی می دانم به شرطی که برگردیم و یک مواجهه متناسب با خود گفتمان انقلاب اسلامی انجام دهیم. این اتفاق نیفتاده است، این راه رفته نیست که بگویید ما این راه را رفتیم و جواب نداد. هزاران مسیر نرفته در همین گفتمان برای مواجهه با مدرسه وجود دارد. برای مواجهه با معلم وجود دارد و این اتفاق نیفتاده است.
دکمه بازگشت به بالا