نقش تربیتی دعا و نیایش

محمد رضایی آریانی

اشاره:

در این مقاله سخن از این است که روحیه‌‌ی حماسی نیاز اصلی انسان‌ها و مورد توجه مسلمانان دنیای معاصر می‌باشد؛ در راه تحصیل این روحیه که برآمده از تربیت حماسی خواهد بود، ضرورت تغییر نگاه انسان، شرط اصلی می‌باشد؛ چرا که تا آدمی نگاه خودمحور زمینی را که باعث خودپسندی و رکود و جمود می‌شود، با نگاه خدامحوری عوض نکند، به روحیه‌‌ی جهادی دست نخواهد یافت. در این مسیر، از آنجا که خدا‌‌محوری مبتنی بر فطرت و درون انسان‌ها می‌باشد، عواملی چون گریه، دعا و توسل که باعث رشد و تلطیف روحیه‌‌ی معنایی و معنوی انسانی می‌شود، می‌تواند به ایجاد و تقویت روحیه و تربیت حماسی یاری برساند. ضمن آنکه نقش دعا و گریه و توسل‌های عاشورایی، در تاریخ تشیع به عنوان عاملی برای ایجاد و تقویت این روحیه عمل کرده است.

تعریف و تبیین زیربنای تربیت حماسی

فاصله‌‌ی بین ارزش‌ها و انگیزه‌ها، معضل بزرگ نظام‌های تربیتی خرد و کلان جامعه‌‌ی امروزی ماست. این معضل از آنجا ناشی می‌شود که در نظام تعلیم و تربیتی ما، تعلیم دینی به فرایند انگیزه‌های درونی افراد تبدیل نمی‌گردد. این در حالی است که طرح دین برای هدایت و سعادت انسان‌ها، مبتنی بر انگیزه‌های درونی است؛ چرا که اصولاً ایمان مسأله‌ای درونی است که از نهاد و عمق وجود انسان برمی‌خیزد. از همین‌‌جاست که تفاوت علم و ایمان و همچنین مدرسه و مسجد آشکار می‌شود؛ زیرا اولی صرفاً به مقوله‌‌ی یادگیری غیرالزام‌‌آور اهتمام دارد، ولی دومی به یادگیری‌‌ای می‌پردازد که همراه با میل، کشش، جاذبه و در نهایت ایجاد انگیزه و باور درونی در افراد باشد.

حال پرسش اساسی این است که دین چگونه به این فرایند در انسان‌ها می‌رسد؟

در مقام پاسخی صریح و سریع، شاید بتوان گفت که راهکار دین در ایجاد انگیزه در کنار ارزشها، وارد کردن ارزش‌ها به حوزه‌‌ی نیازهای انسانی و ایجاد هماهنگی بین آنهاست. البته برای اینکه این مهم صورت گیرد، دین ابتدا بر اصلاح و ارتقای حوزه‌‌ی نیازها با ایجاد تعریفی حقیقی و جامع از انسانیت انسان پرداخته و سپس به تعریف ارزش‌ها می‌پردازد. از این منظر، مجموعه‌‌ی روایات نفس و جایگاه‌‌‌شناسی انسان (من عرف نفسه فقد عرف قدره، ربه، امامه و…) راه‌گشای این بحث می‌باشد.

براساس نظام‌‌نامه‌‌ی انسان‌شناسی قرآن که بر محوریت قصه‌‌ی آفرینش است، این نسخه‌‌ی الهی تلاش می‌کند که درک انسان‌ها از خود را عمق بخشیده و از بعُد ظاهری به بعد روحانی و معنوی متوجه سازد. آنگاه قرآن پس از کالبد شکافی‌ای که مبتنی بر وجدانیات خود انسان‌هاست، به واشکافی فطرت و ابعاد فطری انسان‌ می‌پردازد. سپس براساس این ویژگی‌های فطری است که سعی می‌کند تعریف آدمیت و انسانیت را بازنگری کرده و درک انسان‌ها را از خودشان عمق و وسعت ببخشد و از نگاه تک بُعدی مادی، به نگاه مادی-روحانی، آن‌‌هم با بزرگ‌‌نمایی بعُد روحانیِ آن بپردازد.۱

نتیجه‌‌ی این فرایند که از مجموعه‌‌ی آیات انسان‌شناسی قرآن به دست می‌آید این است که انسان، دیگر در روابطش با دیگر انسان‌ها، خود را محور نمی‌کند (انسان‌گرایی اومانیستی)؛ بلکه با توجه به شناخت فطری خود و احساس نیاز شدید معنوی که به آفریدگارش در خود می‌بیند، کانون روابط خود را بر اصل نیازمندی و وابستگی‌های آشکار و پنهانش قرار می‌دهد. آنگاه این مسأله‌‌ی فقر و نیازمندی مدام خود را متمرکز به وابستگی حقیقی و ایجاد تکیه‌گاه مطمئن بر آفریدگار خود جهت‌دهی می‌نماید و از خودپرستی و یا دیگرپرستی زمینی، به خداپرستی غیبی روی می‌آورد. اینجاست که دلبستگی‌ها و روابط خود را بر اساس پرستش توحیدی معبود قرار می‌دهد و بدین‌‌گونه است که از خودمحوری و خودمرکزی و یا انسان محوری (دگر محوری انسانی)، به ربّ و آفریدگارمحوری روی می‌آورد.

آنگاه انسان سعی می‌کند با درک این رابطه‌‌ی جدید، به تعریف دوباره‌‌ی خود بپردازد. چراکه اگر آن ربّ، هم آفریدگار اوست و هم مدیر و مدبّر عالم و لحظه‌‌لحظه‌‌ی هستی و توفیقات‌‌اش را از او بهره‌مند است، پس دیگر در روابط خود با خودش و یا خود با دیگران، معیار و ملاک رفتارها، انتخاب‌ها و ارزش‌هایش تغییر خواهد کرد. دیگر معیار و مبنا، اندازه‌های زمینی و کوچک نخواهد بود؛ زیرا اینک این معیار و ارزش‌ها، وصل به منبعی بی‌انتها شده است. پس انسان هم هر چه تلاش‌های خود را معطوف به او نماید، به بهره‌مندی بیشتری از او دست خواهد یافت؛ لذا به موازات بِهسازی تعریف ارزش‌ها و معیارها براساس رابطه‌‌ی خدا محوری، نوع و میزان انگیزه‌ها هم تغییر خواهد یافت. در واقع، با این نگاه است که تربیت حماسی توحیدی شکل می‌گیرد.

در مکتب اسلام، هدف پیامبر اسلام از رسالت‌، آموزش توحید نبوده؛ بلکه تربیت و ساختن انسان‌ موحّد هدف است و این هدف، نه با تبلیغ و شعار، بلکه با تغییر درونی ارزش‌ها از خودمحوری به خدامحوری محقق می‌شود. با این تبلیغ است که فرد مؤمن و موحّد، به روحیه‌‌ و شخصیت حماسی دست می‌یابد. روحیه‌‌ی حماسی با این نگاه که برآمده از تربیت حماسی است، به معنی «ایجاد تلاش و اقدام حداکثری خدامحورانه در روابط با انسان‌ها و جامعه می‌باشد». با این مقدمه، اینک می‌توان از عوامل مؤثر بر تربیت حماسی سخن گفت.

عوامل مؤثر بر تربیت حماسی:

اگر در تربیت و روحیه‌‌ی حماسی، مبنا خدامحوری، آن‌‌هم بر مبنای تقویت بُعد روحانی انسانی در برابر ابعاد جسمانی و مادی اوست، پس برای کشف عوامل مؤثر بر تربیت و روحیه‌‌ی حماسی هم، دیگر نباید سراغ عوامل حسی و بیرونی انسان رفت؛ چرا که در عوامل بیرونی، فاصله‌‌ی بین ارزش‌ها و انگیزه‌ها همیشه معضل لاینحلی بوده و محوریت با کمیّت و مادّیت است؛ لذا اینها نمی‌توانند روحیه‌‌ی حماسی ایجاد کند. بنابر این، عوامل مؤثر در ایجاد و یا تقویت و روحیه‌‌ی حماسی را باید در همان ساختار اصلی این روش که مبتنی بر عوامل معنوی است یافت. یعنی معیار کلی این است که «هر آنچه به روابط بین انسان‌‌ها و انسان با آفریدگارش بپردازد و به تقویت آن منجر شود، جزء عوامل مؤثر بر تربیت حماسی قرار خواهد گرفت». البته این عوامل می‌تواند از عوامل گوناگون معرفتی یا احساسی و عاطفی باشد؛ ولی هنر مکتب تشیع این است که در عوامل مؤثری که تعریف و تبیین کرده است، سعی نموده همزمان به این هر دو بُعد عقلانی و عاطفی انسان – آن‌‌هم از منظری فطری و توحیدی – توجه داشته باشد تا انسان دوباره به معضل دوگانگی ارزش‌ها و انگیزه‌ها گرفتار نشود؛ زیرا پیوند عقلانیت عاطفی، باعث معرفت همراه با باور و منتج به رفتار بیرونی می‌گردد.

اینک برآنیم تا با حضور در دانشگاه عظیم حسینی، برخی از عوامل مؤثر بر تربیت حماسی که درون‌‌مایه‌‌ی عظیم عاشورایی هم دارند را با هم مرور نماییم:

  1. دعا:

همان‌‌گونه که می‌دانید و شنیده‌اید، سیدالشهداء در عصر تاسوعا از دشمن مهلت گرفت تا آن شب را به دعا، مناجات، تلاوت قرآن، اقامه‌‌ی نماز و راز و نیاز با معبود بپردازد.۲ به راستی سرّ این مهلت‌گیری شبانه – آن‌‌هم برای مناجات – از سوی امام چه بوده است؟

پاسخ این است که صبح عاشورا، درخشان‌ترین نقطه‌‌ی تجلی و بروز روحیه‌‌ی حماسی انسانی در کل تاریخ بشریت است. لذا برای اینکه این روحیه در روز عاشورا که نقطه‌‌ی اوج تقابل حق و باطل بود متجلی شود، می‌بایست بین امام و یارانش نوعی هماهنگی متعالی در روحیه‌ها ایجاد می‌شد. پس امام یک شب را مهلت می‌گیرد تا به گزارش سربازان دشمن در آن شب، صداهایشان (صدای مناجات امام و یارانش) همانند صدای زنبورها در کندوی عسل باشد.۳ این سلوک شبانه، برای این است که قرآن به پیامبرش و تمام انسان‌ها تأکید می‌کند که هر کس می‌خواهد در زندگی روزانه در اوج بصیرت، حماسه و انسانیت باشد، باید شبهای معنوی و ملکوتی داشته باشد: «وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّد عَسی اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحموداً»۴

پس شرط رسیدن به مقام محمود – که اتفاقاً در زیارت عاشورا هم آرزوی زائر حسین(ع) است: «اَن یُبَلِّغَی مَقاماً مَحموداً»- که همان اوج پسندیده شدن به درگاه الهی است، جمع بین مناجات شب و تلاش روز است؛ یعنی مناجات شب، روحیه و ظرفیت تلاش و مجاهدت و حماسه در روز را به انسان می‌دهد.

با این نگاه، می‌توان به نقش دعا و مناجات در تربیت حماسی پی برد؛ چرا که زیربنای تربیت حماسی، بر خدامحوری در ارزش‌ها و انگیزه‌هاست و نقش دعا در تقویت این رویکردها برای انسان دیندار مغتنم است. به همین جهت است که مکتب تشیع بر ادعیه‌‌ی مأثوره و وارده از معصومین و کثرت و تنوع آنها مبتنی است. نقش این ادعیه که مناسب حالات و شرایط و نیازهای گوناگون انسانی است، با ایجاد روش عقلانی، عاطفی و تقویت مدام روحیه‌‌ی حماسی متجلی است؛ زیرا هر کس که انسش با دعاها بیشتر باشد، روحیه‌‌ی حماسی‌اش بیشتر است و همین مطلب، مهمترین ویژگی شب و روز عاشورای سیدالشهدا(ع) و یارانش است. به همین جهت است که امام راحل(ره) در سراسر عمر خود از جوانی تا آخرین لحظات حیاتش در بیمارستان، انس عجیبی با ادعیه و زیارات اهل‌‌بیت(ع) داشت تا بدین‌‌وسیله، ظرفیت روحیه‌‌ی حماسی را در قرن معاصر کسب و آن را تا آخرین لحظه حفظ نماید.

  1. گریه:

بعد از دعا که نقطه‌‌ی اوج رابطه‌‌ی گفتاری انسان با بزرگترین معبودش است، گریه قرار می‌گیرد. گریه یعنی نقطه‌‌ی اوج بروز احساسات و عواطف که برآمده از سوزی درونی است. این سوز، ناشی از آگاهی و معرفت به موضوعی جانسوز است که باعث فوران عواطف شده و در شکل گریه خود را نشان می‌دهد. البته اگر به بیشتر انسان‌های قرن معاصر نگاه کنیم، عموماً از یکی از دو معضل زیر رنج می‌برند:

یا اینکه از بس خود و اطراف خود را فراموش کرده‌اند و غرق سرگرمی‌های زمینی و ظواهر شده‌اند، چشمه‌‌ی عاطفه و اشک آنها خشکیده است و گاه شاید اصلاً نداند گریه چیست!

و یا اینکه عواطف و گریه‌های آنها خیلی سطحی و بچه‌گانه و ناشی از دعواها و سوز و گدازهای کودکانه است.

به نظر می‌‌رسد که همین چشم‌های خشک و یا کم اشک، تدریجاً پیدایش قلب‌ها و روحیه‌های سخت و سنگین و به دور از عاطفه و محبت و هم‌‌گرایی توحیدی‌ در جامعه‌ها شده است.

ولی در مکتب تشیع، اهل‌‌بیت(ع) پس از عاشورا، فرهنگی به نام فرهنگ گریه و سوگ عاشورایی را پایه‌گذاری کردند که هدفش تعالی‌‌بخشی به عواطف انسانی و ایجاد سوز و گدازی به عمق تاریخ و در مقام همدردی و همنوایی با عمق مصائب انسان کامل و ولیّ معصوم است؛ یعنی انسان رشد یافته کسی است که پس از رهایی از خودمحوری و رفتن به خدامحوری، به شناسایی نزدیکترین انسان‌ها به خداوند بپردازد و آنگاه عواطف و احساسات خود را در مسیر عواطف و احساسات این انسان خدایی قرار دهد. البته از آنجا که آن انسان کامل، عواطف و احساساتش خدایی و برای تمام انسان‌هاست، بدین جهت ما هم با همراهی با سوز و گداز او، به عواطف خود ارتقا و تعالی بخشیده و آنگاه با نگریستن بر مصائب او که گریستن بر اوج مظلومیت حق و اوج پستی باطل است، به مرزبندی تاریخی و جغرافیایی خود می‌‌پردازیم و سعی می‌‌کنیم از هر گونه همراهی و همنوایی احساسی با باطل اجتناب نماییم.

بگذریم که هرچه انسان خدایی‌تر شود، احساسات او هم رشد یافته و عمق سوز و گدازش بیشتر خواهد شد. این امر، روحیه‌‌ی آدمی را لطیف و او را دائم البُکاء می‌گرداند؛ بُکاء در حزن و اندوه اولیاء و غم فراق از خداباوران بزرگ، که با این بکاء، آدمی به جلا و صفای روح دست می‌یابد. پس پیش‌‌نیاز مهم ایجاد روحیه‌‌ی حماسی و تحقق تربیت حماسی، ایجاد روحیه‌ای لطیف در عمق وجود و باطن است و این امر، جز با اشک ایجاد نمی‌شود. کارکرد اشک در مجالس حسینی، شستشوی باطن و دادن صفا به روح و فطرت است، تا ظرفیت خدا محوری و همگرایی توحیدی را بیابد.

  1. توسل:

توسل یعنی وسیله یافتن برای رابطه‌ و در فرهن‌‌گنامه‌‌ی اصطلاحات قرآنی، توسل براساس آیات ۳۵ مائده و ۵۷ اسراء یعنی «یافتن وسیله‌‌ی تقرب به حق تعالی». این یعنی اگر نقطه‌‌ی اوج انسانیت فرد بر اساس انسان‌شناسی قرآنی و اسلامی «رنگ خدایی» داشتن است – یعنی همان خدامحوری به جای خودمحوری – نباید گمان کند که هر راه و مسیری می‌تواند او را به هدف و مقصد برساند؛ بلکه برای رسیدن به این مقصد، تنها یک مسیر (صراط مستقیم) بیشتر وجود ندارد و آن‌‌هم وسیله‌هایی هستند که به تصریح قرآن هیچ‌‌گونه خطا و لغزشی نداشته و الگو و اسوه‌‌ی کاملی برای انسانند. ضمن آنکه در تمام صفات نیک انسانی به اوج رسیده‌اند؛ به طوری‌‌که از نگاه ظاهربین برخی افراد، مجمع الاضداد شده‌اند؛ یعنی مثلاً اوج شجاعت در برابر مستکبرین را با اوج ذلت در برابر مستضعفین جمع کرده‌اند.

پس توسل، یعنی تقرب جویی به وسیله‌‌ی انسان‌هایی که در مسیر واقعی روحیه‌‌ی حماسی هستند تا با پا گذاشتن در جای پای آنها، همانند ابوذر و سلمان بتوان به تربیت حماسی دست یافت.

در آیه‌‌ی ۳۵ سوره‌‌ی مائده که مؤمنان را سفارش به انتخاب وسیله‌‌ی تقرب به سوی خداوند فرا می‌خواند، بازتاب این فرآیند را پرهیزکاری و تقوا می‌داند که این هم همان روحیه حماسی است؛ برای فهم رابطه‌‌ی تقوا و روحیه حماسی، خطبه‌‌ی متقین به تنهایی کفایت می‌کند که چگونه تقوا باعث رشد تمام ابعاد وجودی انسانی در مسیر خیر و صلاح می‌شود. البته این فهم، جز در مسیر توسل و هماهنگی و همراهی با الگوهای معصوم محقق نخواهد شد؛ چرا که در زیارات شهدای کربلا که به پیوست زیارات حسین(ع) همواره تکرار می‌شود، ویژگی یاران آن حضرت، یاری دین خدا و اسلام و پیامبر و امیرالمؤمنین و… می‌باشد و این هم یعنی نقطه‌‌ی اوج یاران حسین(ع)، شناخت و همراهی بهترین وسیله‌‌ی تقرب به خدا بوده است که همانا وجود شریف سیدالشهدا(ع)باشد.

 

سخن آخر:

روحیه‌‌ی حماسی که برآمده از تربیت حماسی است، جز با تمسک به ارزشهای عاشورایی به دست نمی‌آید و الگوی تربیت و رشد یافتگی حماسی، شهدای کربلا هستند؛ آنها که با همراهی با سیدالشهداء(ع) به اوج خدا محوری، بصیرت، عزت، حریت، سعی، سبقت و دیگر کمالات انسانی رسیدند. باشد که در امتداد راه اصحاب الحسین (ع)، لیاقت اصحاب المهدی شدن را در زمانه‌‌ی خود، همانند امام راحل(ره) بیابیم.

 

پی‌نوشت:

  1. داستان آفرینش که در قرآن در حدود هفت مرتبه از زوایای گوناگون آورده شده، می‌تواند محور زیبایی برای بحث خیمه‌های معرفت باشد تا بر اساس آن، دانش‌آموزان به بحث انسان‌شناسی، خدا شناسی و دشمن‌شناسی بپردازند.

۳و۲٫ فرهنگ سخنان امام حسین(ع) / پژوهشکده باقرالعلوم

  1. سوره‌‌ی اسراء، آیه‌‌ی ۷۹
دکمه بازگشت به بالا