نَفَسِ سرد

مهدی رزاقی طالقانی

نگاهی به موج نو سینما و تلویزیون در تبیین حوادث دهه شصت -۴                                       

نقد و بررسی سریال نفس به کارگردانی جلیل سامان

مقدمه

موج نوِ پرداختن به موضوع سازمان مجاهدین خلق در جریان مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و مسائل بعدازآن، علاوه بر سینما، تلویزیون را هم در برگرفت و چند سریال با این مضمون تولید شد که ازنظر کیفی همگی از طراز تلویزیون ایران بالاتر بودند. سه سریال از این مجموعه را جلیل سامان ساخته است که می‌توان گفت هر سه‌تکه‌ای از یک جورچین هستند و شاید برای تحلیل آن‌ها می‌بایست هر سه را باهم موردنقد و بررسی قرارداد؛ اما برحسب فرصت اندک نشریه این امکان فراهم نیست و یادداشت زیر به‌نقد و بررسی تاریخی رویدادهای سریال نفس و نقد تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق در این سریال می‌پردازد.

تاریخ‌خوانی

فیلم اگرچه در گذار از مبارزات پیش از انقلاب تا پیروزی و حتی جنگ تحمیلی هم می‌رسد؛ اما یک ریشه نارضایتی جامعه را به حوادث کودتای ۲۸ مرداد هم می‌کشاند؛ ولی مشخصاً داستان در حوالی سال ۱۳۵۶ و ۵۷ تا ۱۳۶۱ جریان دارد و البته قرار است فصل‌های بعدی سریال از این تاریخ هم داستان را فراتر ببرند. در طول این سریال سازمان با بحران هویت مواجه می‌شود. بحران در هدف‌گذاری پس از پیروزی، بحران در ایدئولوژی، بحران در جذب نیرو و حتی بحران در اقناع اعضاء؛ و همین بحران‌ها بود که باعث شد سازمان مجاهدین خلق به خشونت پراکنی بی‌سابقه‌ای دست بزند. سازمان توسط رهبرانش به جنون دشمن‌پنداری رسید و همین دستگاه دشمن‌پروری پس از پیروزی در مبارزه هم به دنبال دشمن گشته و برای این منظور از میان مبارزان سابق و حتی هم‌رزمان پیشین دشمنان امروز ساخته می‌شوند. تمامی این بحران‌ها در روایت جلیل سامان در سریال نفس از روند فعالیت سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب قابل‌مشاهده است

فیلم‌خوانی

سریال نفس، آخرین سه‌گانه جلیل سامان پس از سریال‌های ارمغان تاریکی و پروانه است که باز با دست‌مایه قرار دادن قصه‌ای عاشقانه در جریان مبارزات جامعه با رژیم پهلوی روایتی جذاب و آموزنده از مسائل پیچیده آن روزها را به تصویر کشیده است.

ملودرام عاشقانه جلیل سامان در بستر عشق روزبه از اعضاء سازمان مجاهدین خلق به ناهید دختر افسر سابق ارتش است. پدر ناهید که در پی حوادث ۳۱ تیر ۱۳۳۱ و کشته شدن همسر خود، از ارتش جداشده است با ازدواج ناهید با روزبه مخالف است و دلیل او هم فعالیت‌های سیاسی روزبه است.

درنهایت، با پافشاری روزبه و ناهید، این ازدواج سر می‌گیرد و این آغاز تلاش‌های روزبه برای جذب همسرش در سازمان مجاهدین خلق و مقاومت و کنش و واکنش ناهید است.

ناهید که پرستار یک بیمارستان است و به‌علت تلاش پدر برای برکنار ماندن او از فضای سیاسی، به‌شدت در ابتدای سریال خام به نظر می‌رسد، به‌مرورزمان براثر فهمیدن این نکته که مادرش ‌توسط نیروهای رژیم به شهادت رسیده است و پدر هم به‌دلیل خفقان موجود در ارتش از سمت خود مستعفی شده و البته به‌دلیل ازدواج با روزبه نگرش سیاسی پیدا می‌کند؛ اما مبارزه‌ی مدنظر او با مبارزه مدنظر روزبه به‌شدت در تلاقی قرار می‌گیرند و این تلاقی درنهایت عشق را هم تحت تأثیر خود قرار می‌دهد.

تحلیل تشکیلاتی

خانواده و دگماتیزم تشکیلاتی

آنچه از حیث مفهومی در سریال نفس اهمیت دارد و برجسته شده است، خوانشی است که از عشق و نسبت آن با مبارزات سیاسی می‌شود. درواقع، این عشق از جنس احساسات رمانتیک و سانتی‌مانتال عاشقانه نیست؛ بلکه مفهوم عشق در اینجا با مفهوم و معنای خانواده پیوند می‌خورد و شیدا گری‌های مجنون‌وار در آن دیده نمی‌شود. در درون این رویکرد خانوادگی بر نقش والدین در تربیت فرزندان و آینده آن‌ها تأکید شده و اصول و آداب‌ورسوم اصیل خانوادگی موردستایش قرار می‌گیرد؛ لذا وقتی از عشق در سریال نفس سخن می‌گویم منظور صدرنشینی و صیانت از نهاد خانواده است. درواقع، تأکید بر نقش خانواده چه در تعیین سرنوشت فردی و چه سیاسی ازجمله مؤلفه‌های مفهومی این سریال است. در سریال نفس و درگیر و دار پیشنهادهای پی‌درپی روزبه به ناهید برای عضویت در سازمان که درواقع، تنها راه کسب اجازه ازدواج او از تشکیلات بود، دو مانع همواره مانع از جذب ناهید در این تشکیلات می‌گشت. اول تناقضات رویکردی و رفتاری سازمان است که ناهید را دچار تردید می‌کند و دیگری سازمان‌دهی تربیتی خانوادگی اوست که علی‌رغم مخالف پرهزینه آن‌ها با رژیم پهلوی، برای مبارزه حاضر نیست چشم و گوش بسته و تنها بر اساس نظم آهنین تشکیلاتی مرزهای انسانیت و اخلاق را زیر پا بگذارد؛ و این دقیقاً عاملی است که روزبه از آن عاری است. خانواده روزبه علی‌رغم ثروت و موقعیت، نظام تربیتی خاصی را برای او در نظر نگرفته است و به‌همین دلیل او می‌تواند نظام تربیتی دگم و یک‌سویه سازمان را بی‌کم‌وکاست بپذیرد.

نسبت فرد و تشکیلات

نسبت فرد و تشکیلات در تشکل دینی و تشکل‌های انحرافی کاملاً متفاوت است. در تشکل دینی فرد به مسیری هدایت و نه مسخ می‌شود که رسولان و انبیاء به‌عنوان انسان کامل در آن‌ها گام زده‌اند و در حقیقت فرد در آن مسیر استمرار می‌یابد و اخلاق در این مسیر همان عاملی است که رسولی برایش مبعوث شده است؛ اما در تشکل انحرافی فرد در مداری غیرتوحیدی مسخِ هدفی شده است که برایش دیکته شده است.

در سریال نفس، آنچه برای جلیل سامان اولویت داشته شخصیت‌های قصه‌اش و کنش‌مندی‌های فردی آن‌ها در زندگی است که در یک اتمسفر بزرگ‌تری مثل سیاست و تشکیلات روایت می‌شود. بر این مبنا می‌توان مدعی شد که سریال‌های او شخصیت‌محور است نه تاریخ یا حادثه‌محور؛ اگرچه در بستر تاریخی و پس‌زمینه‌های سیاسی – تشکیلاتی روایت می‌شود.

او حتی در خوانش آسیب‌شناسی مسائل سیاسی نیز دلایل فردی را دخیل می‌کند و به‌نوعی اشتباهات تاریخی را محصول اشتباهات و انحراف فردی می‌داند؛ لذا می‌توان گفت او به عاملیت بیش از ساختار در صورت‌بندی فردیت و سیاست توجه کرده و آن را برجسته می‌کند. از آن‌سو نیز رستگاری قهرمان‌های داستانش درگذر از معبر تجربه‌های سیاسی رقم می‌خورد؛ اما نباید این را به‌منزله اصالت دادن به سیاست در برابر اخلاق فردی دانست. آنچه از حیث بصری و سازه سینماییِ اثر قابل‌توجه است پردازش دقیق و جزئی‌نگرانه او به دهه ۵۰ و ۶۰ در سریال است که در کنار پردازش محتوای قصه، سریال نفس را دیدنی کرده است. روزبه درگیر و دار دستورات سازمان، فردیت خود را به کمک ناهید دخیل می‌کند و در چند نقطه از فاجعه‌ای جلوگیری می‌شود؛ اما همین روزبه قادر نیست حتی به کمک ناهید و دوستان سابقش که از سازمان بریده‌اند از سازمان کناره‌گیری کند. در تناقض گریز و ایستایی است که فردیت روزبه روزبه‌روز دچار اضمحلال می‌شود، هرچند سکانس‌های پایانی سریال به مخاطب امید بازگشت را می‌دهد و باید منتظر فصل دوم و سرانجام فردیت روزبه شد.

تشکیلات و عضوگیری

ماجرای عضوگیری سازمان مجاهدین خلق در ابتدا به‌صورت فله‌ای بود و از همین حیث هم هست که در ادامه فعالیت‌های خود این سازمان در تشتت افکاری، چند انشعاب و تصفیه را تجربه می‌کند. در داستان سریال نفس هم به این موضوع اشاره ‌شده است و شخصیت‌هایی از مذهبی تا غیرمذهبی و از مارکسیست تا لیبرال در متن اتفاقات هستند. این نحوه عضوگیری حتی پس از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت و مبنایی برای جذب افراد وجود نداشت؛ چراکه سیستم پیچیده و عجیب شست‌و‌شوی مغزی اعضاء به‌حدی بی‌نقص کار می‌کرد که می‌توانست یک نارضایتی ساده را به نارضایتی عمیق و کینه‌توزانه تبدیل کند و فرد را بر همین اساس در جریان اهداف سازمان قربانی کند.

رهبران سازمان مجاهدین معتقد بودند و شاید هنوز هستند که برای جذب نیرو بایستی از هر امکانی – ولو فریب و تکنیک‌های کنترل ذهن استفاده کرد و در عمل آنچه می‌کردند نهایتاً تلاش برای آن بود که فرد را وابسته و مطیع خود سازند. به‌همین دلیل در این پروسه، مهم‌ترین داشته اعضاء یعنی حقوق اولیه انسانی آن‌ها نقض می‌شد؛ مانند روزبه داستان جلیل سامان که از ازدواج و فرزند دار شدن منع شده بود.

و از سوی دیگر، در مورد عضوگیری در تشکل‌های انحرافی این نکته را نباید فراموش کرد که این سازمان‌ها بر اساس اینکه هر فردی طبق آموزه‌های انسانی، اعتقادات دینی و بنیادی ممکن است اعتقاد و علاقه به رشد و شکوفایی داشته باشد به‌همین دلیل تشویق به رشد و مسیر رشد همواره برای افراد موضوعی جذاب هست. در مباحث اولیه و پایه‌ای بسیاری از فرقه‌ها خصوصاً در سازمان مجاهدین که موضوع بحث ماست بر روی مفاهیم رشد و تعالی انسان، فداکاری، آزادی و تشکیل جامعه‌ای مدرن بسیار تأکید می‌شود و این سنگِ بنای جذب اولیه در سازمان‌ها به‌ویژه سازمان مجاهدین است و این فرآیندی بود که روزبه دائماً برای ناهید تشریح می‌کرد و همان‌طور که بیان شد، نظام تربیت خانوادگی ناهید مانع از عضویت او در سازمان شد.

دکمه بازگشت به بالا