پایهیمباحث اعتقادی بر این مبحث گذاشته میشود که هدف از آفرینش چیست؟ اگر به این سؤال خوب جواب دهیم، تمام مباحث اعتقادی ما تحت تأثیر این سؤال هستند و همهی آنها معنی پیدا میکنند و فهمیده میشوند. اما اگر این سؤال را انسان در زندگی نتواند درست جواب بدهد، هیچیک از مسایل اعتقادی درست برای انسان حل نمیشود و به تعبیر دیگر، جواب به این سؤال، درمان تمام دردهای بشر است.
این مطلب را بسیاری از بزرگان گفتهاند؛ حتی قبل از اولیای ما، گذشتگان مثل افلاطون و سقراط اشاره کردهاند به این که انسان اگر نفهمید برای چه آفریده شده، اصلا یک موجود سردرگم و متحیر است، که خیلی از دردها به سراغش میآید، اما اگر بفهمد، تمام دردهایش درمان میشود؛ دردهای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و حتی دردهای جسمی او. در کلمات بزرگان مثل علی(ع)، مطالبی مانند وقتی انسان در این مسیر قرار گرفت، این دردها درمان میشود، زیاد داریم.
ما هدف از آفرینش را نمیتوانیم بیان کنیم، مگر اینکه آفریننده را بشناسیم؛ چون تا آفریننده را نشناسیم، نمیتوانیم بگوییم برای چه ما را آفرید؛ و اگر بخواهیم آفریننده را بشناسیم، چارهای نداریم جز اینکه آفریدههای او را بشناسیم. پس آفریدهها را ببینیم و از مجموع آفریدههای خدا، نتیجه بگیریم که آن کس که اینها را آفریده، چه کسی میتواند باشد. بعد انشاءالله جواب را عرض میکنیم و سراغ مباحث بعدی میرویم.
اما بحث آفریدههای خدا را از کجا شروع کنیم؟ از همین زمین که روی آن هستیم. یک نگاه اجمالی خواهیم داشت به کل هستی، که هستی شامل چه چیزهایی است؟ آیا فقط همین زمین است یا چیزهای دیگر هم هست؟ زمین نسبت به جثّهی ما خیلی بزرگ است. آیا وقتی که شما در مقابل یک رشته کوه یا بیابان وسیع میایستید، عظمت کرهی زمین برای شما احساس میشود؟ حالا اگر بدانیم این کوهها و… یک قطرهی کوچک از کشور ما میباشد و کشور ما نیز قطعهی کوچکی از آسیا و آسیا قطعهی کوچکی از خشکیهای زمین است و تازه ۴/۳ زمین را آب فرا گرفته و ۴/۱ آن خشکی است، تقریباً تصویری واقعی از زمین در ذهن ما نقش میبندد.
حالا چه میخواهیم عرض کنیم. بزرگی زمین را در نظر بگیرید و از اینجا پله پله بالا بروید. در کنار زمین ما، سیارات دیگر نیز هستند؛ عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل و اورانوس و نپتون. این زمین به این بزرگی دور خورشید میچرخد. خورشید چقدر بزرگتر از زمین است؟ خورشید یک میلیون و سیصد هزار برابر بزرگتر از زمین است. اگر ما بخواهیم با این اعداد سروکار داشته باشیم، که تا اندازهای معنای عظمت را بفهمیم، باید این اعداد را از همین الان باز کنیم.
یک میلیون یعنی چه؟ اگر ما بخواهیم یک میلیون نقطه را بفهمیم، باید این یک میلیون نقطه را روی کاغذ گذاشته، بعد دور خودمان روی دیوار بچسبانیم. شما اگر هزار برگه کاغذ داشته باشید و روی هر برگه هزار نقطه گذاشته، روی دیوار بچسبانید، تازه میشود یک میلیون! اشتباهی که الان وجود دارد، این است که مفهوم اعداد را میخواهند از روی توان اقتصادی آن بفهمند و این غلط است. آمیختگی مباحث اقتصادی با اعداد، امروز این شبهه را ایجاد کرده است. اگر میگویند یک میلیون، ذهن ما سراغ تومان میرود تا عدد، و چون یک میلیون تومان قدرت اقتصادی خود را از داده است، کمتر جلوه میکند.
تعداد یک میلیون نقطه خیلی زیاد است و کمترین زمان برای گذاشتن یک میلیون نقطه ۹۲ ساعت است؛ البته اگر خیلی زرنگ باشیم که در هر ثانیه سه نقطه بگذاریم و هرگز دست خود را برنداریم. توصیه میشود ۵ دقیقه نقطه بگذارید، تا متوجه شوید برای یک میلیون نقطه چقدر باید وقت گذاشت.
زمین که این همه بزرگ است، خورشید یک میلیون و سیصد هزار برابر بزرگتر است. تیر، اولین سیاره پس از خورشید در منظومهی شمسی است؛ سپس زهره و بعد زمین و مریخ و مشتری است، که سیارهی غول پیکر نام داشته و هزار برابر زمین حجم دارد. خود سیارات هم قمر دارند؛ مشتری نزدیک به ۴۰ قمر دارد. بعد از این پنج سیاره، زحل و اورانوس و نپتون هستند. حالا برویم سراغ اینکه چقدر ستاره کنار خورشید است و یا اینکه اندازهی خورشید است یا نه؟ میلیاردها ستاره در کنار خورشید در مجموعهای از غبارهای فضایی در حال چرخش هستند، که به این مجموعه کهکشان گفته میشود و با سرعت زیادی میچرخد؛ از ۳۰۰۰ کیلومتر در ثانیه تا ۱۵۰ میلیون کیلومتر در ثانیه میچرخند. ارتباط انسان با آسمان کم شده، در نتیجه ارتباط کمتری با خالق ستارهها دارد. همهی ستارهها از خورشید حجیمتر و بزرگتر هستند و اینها تازه مربوط به کهکشان ماست و در کهکشانهای دیگر هرگز با چشم عادی ستارهای دیده نمیشود. مجموع ستارههای کهکشان، ۴۰۰ میلیارد ستاره است؛ در حالی که ما یک میلیارد را هم نشناختهایم و این یک میلیارد دور خورشید دور میزنند. قطر این کهکشان بیش از ۱۰۰ هزار سال نوری است. فاصلهها را بین اجرام آسمانی نمیتوان با کیلومتر گفت؛ فقط با حرکت نور و سال نوری میتوان گفت. حرکت نور در یک ثانیه، ۳۰۰ هزار کیلومتر است. باز یک ثانیه نمیگویند و میگویند سال نوری، چون فاصلهها بسیار زیاد است. مرکب نور ما را تا کره ماه در یک و یک چهارم ثانیه، و تا خورشید در هشت دقیقه و ۲۰ ثانیه، و تا آخر منظومهی شمسی در پنج و نیم ساعت میبرد! حال با همین سرعت، از یک طرف کهکشان به آن طرف آن ۱۰۰ هزار سال طول میکشد!! در بین ۴۰۰ میلیارد ستاره در کنار خورشید، نزدیکترین ستاره به خورشید چقدر فاصله دارد؛ یعنی چند هزار برابر قطر منظومهی شمسی. خوشهی پروین با چشم عادی هفت ستاره است، اما مجموعهای از صدها هزار ستاره است. هر ستارهای که میبینیم، صدها هزار ستاره در اطراف آن است.
اگر ما به فضا نگاه کنیم، میبینیم که تعداد ستارهها زیاد است و از روی رنگ ستارهها میتوان فهمید حرارت آن بیش از خورشید است یا نه. ستارههای زرد رنگ کمتر و قرمز بیشتر حرارت دارند. آبی مایل به سفید و بعد سفید و بعد سبز رنگ است، که سبز بالای یک میلیون درجهی سانتیگراد حرارت دارد. خورشید ۵/۳ میلیون درجه سانتیگراد حرارت دارد. ستارهی قطبی که در ادامهی دب اکبر است و ۳۰۰ سال نوری با ما فاصله دارد و ما درخشندگی آن را میبینیم، چقدر باید درخشندگی و حرارت داشته باشد که از ۳۰۰ سال نوری باز هم آن را میبینیم!
حال با این عظمت کهکشان که ما در ذهنمان تصویر کردیم، این سؤال پیش میآید که: ما چند کهکشان داریم؟ در مؤسسهی کیهان شناسی آمده، که تاکنون بیش از یک میلیون کهکشان شناسایی شده است و نزدیکترین آنها به کهکشان ما ـ که امراه السلسله نام قدیمی آن است ـ۸۰۰ هزار سال نوری با ما فاصله دارد. در کتاب نجوم مایردگانی که ترجمهی یک کتاب امریکایی است، آمده است که آخرین کهکشان چهارده میلیارد سال نوری فاصله دارد؛ در حالی که بیش از ۲۰ سال از تدوین این کتاب گذشته و الان از این فراتر رفتهاند و این به دلیل تلسکوپهای جدیدی است که استفاده میشود و قطر عدسی آنها زیادتر است.
اینها را به این دلیل میگوییم که عظمت خلقت و مخلوقات، نشاندهندهی عظمت خالق آن است. مثلا همین جُدَی که شب میبینید، این نور برای ۳۰۰ سال پیش است و نمیتوان گفت خودش را میبینیم، بلکه نور آن را میبینیم. سال نوری همین است و اگر جدی الان از آسمان محو شود و نور آن از بین برود، تا ۳۰۰ سال دیگر جُدَی در زمین قابل رؤیت است و بعد میفهمیم که نابود شده است!
البته از زمان اینشتین به بعد مساله خیلی ساده شد؛ چرا که نور وقتی از جای خودش دور شود، گویای دوری از محل خود است، چون به طیفهای مختلفی تبدیل میشود و اگر کیهان شناسان اشتباه کنند، نهایتاً تا ۱۰ سال اشتباه میکنند و ۱۰ سال در یک میلیون سال نوری چیزی نیست. کیهان شناسان میگویند که موارد شناخته شده در واقع ۱۰% فضا است و هنوز ۹۰% فضا را نشناختهایم!
هفت آسمان
همهی اینها آسمان اول است که قرآن میفرماید: «وَ لَقَد زَیَّنّا السَّماءَ بِزینَه الکَواکِب» و این آسمان دنیا است که این ستارهها را دارد. آسمان دوم کجاست؟ محیط بر آسمان اول و گرداگرد آسمان اول است.
از امام صادق(ع) پرسیدند. امام فرمودند: مثل یک بیابان وسیعی که حلقهی انگشتری در آن باشد. بیابان، آسمان دوم و حلقهی انگشتر، آسمان اول است! حالا آسمان سوم چه خبر است؟ امام صادق فرمودند: آسمان سوم نسبت به آن دو محیط است و نسبت آن به آسمان دوم، دوباره مثل بیابان و انگشتر است؛ و آسمان چهارم، پنجم، ششم و هفتم هم همین طور بزرگتر میشود و این هفت آسمان است! که پیامبر رفتند و سیر کردند. هر آسمانی، مخلوقاتی هم دارد.
در قرآن داریم «سموات السّبع»، ولی «ارضین السّبع» را در ادعیه داریم و در قرآن نداریم. در هر آسمان یک زمین است و محل سکونت است؛ البته نباید مثل زمین ما که محل سکونت جن و انس است، باشد. کتاب السماء و العالم در کیفیت خلق شدن موجودات آسمانها و زمین است. ما از خلقت آنها خبر نداریم و آنها نیز از خلقت ما خبر ندارند. اولین چیزی که خدا خلق کرد، نور محمد و آل بود، بعد ملائکه، اجنه، عرش تا هفت آسمان است و هنوز هستی تمام نشده است، و تازه ما عالم ملک و ماده را دیدیم و وسعت ملکوت را ندیدهایم. البته ملکوت هم دارای عدل الهی است که محیط به عالم ماده است. اول لوح عالم است که بر همهی هفت آسمان محیط است و بزرگی آن خیلی بزرگتر از هفت آسمان است، که با ماده قیاس نمیشود. در عالم لوح، عالم برزخ و زر میباشد.
از امام صادق پرسیدند: عالم برزخ چقدر بزرگ است؟ فرمودند: دنیای شما نسبت به شکم مادر چقدر بزرگ است؛ برزخ نسبت به دنیای شما همین قدر بزرگتر است و این دنیای ما میشود شکم مادر و زیباییها هم به همین نسبت است. قدرت ما نسبت به دنیا و شکم مادر یا برزخ و دنیا همین طور است.
عالم لوح در واقع مثل هارد رایانه است. عالم ماده و ملک مانیتور است. لوح هارد است. مانیتور در پردازش رایانه چه اثری دارد؟ حتی اگر قطع هم باشد، فرق ندارد، چون مانتیور فقط برای دیدن است و عالم ماده هم در واقع همین طور است و در این صفحهی مانیتور عالم ماده، تازه ما داریم تصویر مجازی میبینیم و حقیقت همهی اینها در عالم لوح میباشد. در واقع ملکوت، کیس رایانه است و حقیقت همه چیز در ملکوت است و ماده مجاز است و آنچه که ما از اشیاء و زیبایی و سرعت در عالم ماده میبینیم، در واقع یک تصویر در آینه است و حقیقت شی در ملکوت است. قرآن میفرماید: «انَّ الدّار الاخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون». مثل اینکه ما تصویر دو سکه در آینه داریم و به آن دلخوش کردیم و حقیقت در آن وجود ندارد. همهی چیزهای عالم دنیا در عالم لوح است و همهی اتفاقاتی که میخواهد در دنیا بیفتد، در عالم لوح است؛ مثل اینکه وقتی خواب هسیتم، روح ما میرود در عالم لوح و ملکوت و میگویند نزدیک اذان که روح ما بالاتر رفته، کدها را میبینیم و گاهی روح ما با این کدها آشناست و ما یک اتفاق را که در آینده رخ خواهد داد، میبینیم. در این حالت ما فراتر از زمان حرکت کردیم! انشاءالله امام زمان بعداً کیفیت و تصرف در عالم ماده را به ما نشان میدهند و ما اگر بخواهیم در این دنیا تغییر در حوادث ایجاد کنیم، باید از عالم ملکوت وارد شویم و از دنیا نمیشود این کار را انجام داد.
نقش عالم برزخ چیست؟ هر چیزی را که ایجاد میکنیم، در عالم لوح ثبت و ایجاد میشود. مثلا هر عدد یا حرفی در مانیتور ایجاد کنیم، هارد، آن را میگیرد و ضبط میکند. فرضاً رایانهی عالم این گونه است که به محض ایجاد یک حرکت و پلک زدن، ضبط میشود و هارد آن هم کم نمیآورد. پس از رحلت امام خمینی(ره)، یادگار امام فرمود که خواب امام خمینی را دیدم و عرض کردم از آنجا چه خبر؟ امام فرمودند: فقط بدان که حرکت دست هم به این اندازه در آنجا ثبت است. همهی کارهای ما ثبت شده و بعداً ما میرویم و حقیقت آن را میبینیم. مثلا اگر میگویند نگاه به نامحرم تیری از تیرهای شیطان است. اگر ما تصویر نامحرم را میبینیم، در حقیقت بازتاب این مورد را در برزخ میبینیم که تیری است که به چشم ما میخورد. عقرب، بازتاب نیشی است که به طرف مقابل زدیم. این تازه مجموعهی کوچکی است و عالم لوح یک مورد است. بعد عالم ملکوت است و عالم بعدی عالم قلم است که محیط به عالم روح میباشد. مثال آن در رایانه، درایوهای آن است که همان عالم لوح است و عالم قلم آن برنامه نویسی پایه است که برای پشتیبانی از همهی برنامههای دیگر نوشته میشود و این همان قلم است و برنامهای است که همهی عوالم را با آن میگردانند.
میدانید که قلم در دست کیست؟ همان امام زمان(عج) است و برنامهنویس، ایشان است که در شب قدر مینویسند که چه اتفاقی برای شخص بیفتد و بر اساس خواسته و عملکرد فرد، برنامهی او نوشته میشود.
عالم بعدی، عالم کرسی است که بالاتر از عالم قلم است: «وَسِعَ کُرسیه السَّمواتِ وَ الارض». عالم کرسی، جایگاه کسی است که قلم در دست اوست. عجایبی دارد که مجال بیان نیست و بزرگترین عالم که محیط بر کرسی است، عالم عرش است.
الحمدلله رب العالمین؛ ستایش برای کسی است که رب همهی عالمین است. آخرین مرزهای عرش، جبروت و بعد از آن لاهوت است که دیگر اینجا چیزی غیر از خدا نیست. عرش محیط بر کرسی؛ و کرسی محیط بر قلم، و قلم محیط بر لوح است.
عرش را قدرت خدا احاطه کرده است: «الَرَّحمنُ عَلی العَرشَ استَوی».
خدای مهربان که از عرش تا به دل فرش و تا هستهی اتم هم احاطه دارد، برای بیان دایرهی حکومت خود میفرماید: خدای رحمن، که با این کلمهی رحمن میخواهد بگوید بفهم که همه چیز برای رحمت خداوند خلق شده است. معمولا برای گفتن حکومت، میگویند کران تا کران در ید من است، اما خدا میفرماید: «الرحمن علی العرش استوی». او رحمن است که متولی میباشد.
مثال احاطهی خدا تا عرش
کیفیت احاطهی خداوند و مخلوقات آن از عرش تا فرش مثل ارتباط آب است با موج از جهت شدت ارتباط که قطعاً ارتباط با خداوند و مخلوقات بیش از این است، اما آب میتواند به موج بگوید: من در تمام اجزای تو حضور دارم؟ خداوند هم در تمام اجزای هستی حضور دارد. خلقت همه، موجی است از آن وجود بینهایت خدا که حاکم بر همه چیز است و یک وجود بینهایت است، و حقیقت وجود است و همه چیز از اوست. هستی موج یعنی هستی آب و موج بدون آب تصور هم نمیشود؛ چه برسد که بگوید من میخواهم دنبال آب بگردم که آب کجاست و به آب بگوید: حضور خود را در این عالم اثبات کن!
اگر کسی دنبال حضور خدا بگردد، مثل موجی است که در دریا دنبال آب میگردد. آن کس که نمیداند خدا چیست، فکر میکند به حضور موجودات. آن کسی که میداند خدا وجود بینهایت است، یعنی خدا به همه چیز احاطه دارد. انتهای این احاطه کجاست؟ اگر با سرعت ذهنی حرکت کنیم، از عرش فراتر رفته و میلیاردها سال حرکت کنیم، هرگز به انتها نمیرسیم، چون وجود ندارد و وجود بینهایت یعنی همین و امکان ندارد جایی باشد که خداوند در آن حصر شده باشد و بعد از آن عدم باشد. اصلا دیگر به عدم نمیرسیم، چون وجود ندارد و عدم را هم خدا خلق میکند. این وجود بی نهایت از کجا آمده است؟
وجود از ذات خودش است و کسی به آن وجود نداده است. اگر بگوییم خدا وجود نداشته و بعد به وجود آمده، باید تصور کنیم همه چیز معدوم بوده و یک دفعه چیزی وجود پیدا کرده است و این نمیشود؛ مگر اینکه علت دیگر داشته باشد و این باطل است، مگر اینکه برسیم به جایی که وجود محض باشد که بقیه را به وجود آورده، و این همان خداست. چون نمیتوان گفت که هیچ چیز نبوده و بعد به وجود آمده، طرف دیگر قضیه درست است که وجود ازلی و ابدی وجود داشته و دارد و بینهایت است.
شناخت خداوند، حیران شدن در عظمت اوست. همهی عقلای عالم قبول دارند که این وجود بینهایت با حکمت و قدرت و دقت، آنها را به وجود آورده است. اینها را که دیدیم، به شناختنش نزدیک میشویم. اما چطور حضور خدا را در عالم احساس کنیم؟ این در صورتی است که ما بفهمیم حقیقت همهی وجودها خداوند است. حضرت امیر(ع) میفرمایند: من هیچ چیزی را نمیبینم، مگر اینکه قبل از آن، همراه آن و بعد از آن خدا را میبینم. پس خدا وجود بینهایت است که همه جا هست و امکان ندارد به عدم برسد. این مطالب را حضرت امیر(ع) برای این میفرمایند که به هر چیز که نگاه میکند، سه بار وجود خدا را دیده و یک بار حضور خود آن را، و باید این طور به شیء نگاه کنید.
کنار دریا میروید، حضور آب پر رنگتر است یا حضور موج؟ قبل از موج، همراه موج و بعد از موج آب دریا را میبینیم و امام علی(ع) میفرمایند لب دریای وجود، آب باید ملموستر از موج باشد و از این طریق شما در محضر خداوند هستید، و عالم محضر خداست، به این معنی است.
این که با چشم خردش بنگرد
از همه چیزش به تو پی میبرد
از این به بعد به یک مورچه هم که نگاه میکنید، حضور خدا را میبینید یا نه؟
آن کس که دلی دارد، یک مور نیازارد
کاندر دل هر موری، نقشی بود از دلبر
لذا حضرت امام اجازه نمیدادند کسی پشهها را بکشد و امام در پشه هم حضور خدا را میدیدند و میفرمودند که توری بزنید که داخل نیایند. هیچ چیزی در این عالم بیهوده آفریده نشده؛ مثلا همین پشه ظاهراً موذی است، ولی انسان را واکسن میزند. مثلا اگر پزشکی واکسن بزند، نمیگویی پزشکی موذی است. این پشه یک میکروب ضعیف شده را وارد بدن میکند، که بدن در برابر آن پادزهری میسازد، که اگر این میکروب آمد، بدن در مقابل آن پادزهر داشته باشد. بدون دادن پول، واکسن برای شما میزند.
امام حسین(ع) در دعای عرفه فرمودند: خدایا! من اگر در این دنیا بخواهم یک دلیل برای حضور تو بیاورم، باید دلیلی باشد که حضور آن پررنگتر از حضور تو و روشنتر باشد، چون دلیل باید واضحتر و قویتر باشد و امام میفرمایند که چه وجودی را قویتر از وجود تو پیدا کنم؟ پس برای اینکه بگویم این دلیل است بر وجود تو، باید بر عکس بگویم؛ اگر تو هستی، همه چیز هست و اگر آب هست، موج هم هست، و نمیشود موج را دید و آب را ندید.
آیا در کنار دریا، موج دلیل بر وجود آب نیست؟ در دعای عرفه آمده است: «کور باد چشمی که تو را همیشه در کنار خودش نبیند.»
باید تمرین کنیم از این به بعد خدا را این گونه ببینیم که بینهایت است، چون آفریدهها که با این پیچیدگی هستند، پس آفریننده یک موجود بینهایت است. در ذات، صفات و افعال و کلمهای که معادل این وجود بینهایت است، «الله الصّمد» است. صمد را بینیاز معنی کردهاند، اما این معنا همهی بار صمد را نمیرساند. سورهی توحید را خداوند خلق نکرد برای آن قوم اول و عرب، بلکه آن را خلق کرد برای اقوامی که در آینده میآیند و ژرفنگر هستند، چون آنها تحمل این سوره را دارند. اقوام گذشته معنی بینهایت را نمیفهمیدند و ۴ ـ ۵ قرن است که معنای آن فهمیده شده است و همهی عقلای عالم میگویند بینهایت، یک نفر نمیتواند باشد. «قل هو الله احد» عدد بینهایت یکی است و دو تا نیست. «لَم یَلدِ و لَم یولَد» یعنی نه بینهایت دیگری بوده که او را به وجود آورد و نه او بینهایت دیگری را به وجود آورده است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته