همه چیز در قیام لله است

مهدی تلوری

مهدی تلوری

عضو هیأت علمی دانشگاه علم و صنعت و مشاور عالی ریاست سازمان ملی جوانان

 

اشاره:

ممکن است هر کسی برای ضرورت کار تشکیلاتی نگاه خاص خودش را داشته باشد. زاویه دید نگارنده‌ این مقاله به بحث تشکل نیز در نوع خود جالب و خواندنی است.

استفاده از نوشتار روان و مثال‌های جذاب، فهم مقصود نگارنده را برای همگان ممکن می‌سازد.

مصادیق عنوان شده در این مقاله، می‌تواند برای نسل جوان و نوجوان نیز گیرایی داشته و نظر آنان را به ضرورت کار تشکیلاتی البته از نوع مثبت بیشتر جلب نماید.

چند رویکرد در اثبات یک ضرورت

از چند رویکرد می توان به ضرورت کار تشکیلاتی رسید. به عنوان مثال شهید بهشتی از باب امر به معروف و نهی از منکر وارد بحث لزوم کار تشکیلاتی می شود. ایشان می فرماید ما در اسلام اصول و فروعی داریم. وقتی وارد فروع می شویم می بینیم که این فروع طوری طراحی شده اند که برای انجام آن ها باید کار تشکیلاتی کرد.

از نماز و روزه ممکن است این احساس به وجود نیاید. از زکات و خمس بهتر می شود این ضرورت را احساس کرد ، اما امر به معروف ، نهی از منکر ، تولی و تبری موضوعاتی هستند که سریعاً ضرورت کار تشکیلاتی را اثبات می کنند. زیرا معلوم است که اولاً بحث امر به معروف و نهی از منکر بحث تشویق و ارشاد نیست. یعنی ما نمی خواهیم کسی را تعلیم دهیم. امر به معروف و نهی از منکر فرع بر این است که طرف شما معروف و منکر را می شناسد. لذا شما نمی خواهید مطلب جدیدی به او بیاموزید. وقتی هدف آموزش باشد دیگر امر و نهی معنا ندارد. بنابراین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر از اصلاح هم بالاتر است چرا که در درون آن یک حالت تحکم وجود دارد. حضرت سید الشهدا (ع) فرمودند من می خواهم امر کنم. این امر در درون اش تحکم هست و برخورد آمرانه می طلبد. برخورد آمرانه با برخورد ارشادی و حتی برخورد اصلاحی متفاوت است.

خیلی ها را می بینیم که می گویند برای امر به معروف و نهی از منکر باید فرد را راهنمایی کنیم و به او توضیح بدهیم. در حالی که موضوع امر به معروف و نهی از منکر این نیست. این حالت ارشادی که آن ها می گویند در مقام وعظ و اندرز و منبر به کار می آید.

اما رویکرد ما در امر به معروف و نهی از منکر متفاوت است. معروف “باید” انجام شود. منکر “نباید” انجام شود. بنا براین این یک نوع رویکرد است که خیلی از بزرگان مانند شهید بهشتی و امام خمینی رحمه الله علیه داشته اند. ورود خوبی هم هست. اما فرع بر این است که شما یک چیز را قبول داشته باشید و آن تعالیم و آموزه های اسلامی است. آن وقت می شود بعد از اعتقاد به این تعالیم وارد احکام شد.

اما حتی برای کسی که مسلمان هم نیست می توان به لحاظ عقلی ضرورت امر به معروف و نهی از منکر را اثبات کرد. چرا که امر به معروف و نهی از منکر علاوه بر مبانی نقلی ، مبانی عقلی محکمی هم دارد. به عنوان مثال وقتی ما در جامعه قانون می گذاریم ، یعنی معروف ها و منکرها ، هنجارها و ناهنجاری ها را مشخص می کنیم ، بعد از آن باید یک قوه قهریه وجود داشته باشد که ناظر بر رعایت این ها باشد. البته یک قوه لطفیه هم لازم است که آموزش دهد و مبانی و زمینه های کار را آماده کند.

هنجارها چه طور باید در جامعه رعایت شود؟ این که ما فقط بگوییم چه چیز هنجار است و چه چیز ناهنجار کافی نیست. بنابراین وقتی وارد مبانی عقلی امر به معروف و نهی از منکر می شویم معلوم می شود که ما فقط هنجار و ناهنجار ، معروف و منکر ، ارزش و ضد ارزش را تعریف نمی کنیم . بلکه می خواهیم آن ها را در جامعه پیاده کنیم و برای پیاده کردن آن باید نظامی را در جامعه ایجاد کنیم. بخشی از آن نظام آموزش است و بخش دیگرش یک قوه قهریه است. یعنی هرکس که هنجارها را رعایت نمی کند باید با او برخورد شود. برای همین است که نظام های سیاسی در دنیا به وجود آمدند و دولت ها و حکومت ها شکل گرفتند. اگر دقت کنیم می بینیم که بحث دولت ها و حکومت ها هم بخشی از مفهوم تشکل است.

فعالیت برخی از تشکل ها به حکومت منجر می شود. این تشکل ها فقط نمی خواهند حرف بزنند. بلکه می خواهند حرف ها شان در جامعه پیاده شود. ممکن است کسی یک تشکل ایجاد کند تا به کار ترویج بپردازد. اما وقتی در ترویج افکار خود موفق شد و زمینه را آماده دید به فکر حکومت می افتد.

فرض کنید من امروز وارد یک کشور غیر مسلمان می شوم و یک تشکل ایجاد می کنم تا به تبلیغ اسلام بپردازم و فرض کنید آن قدر در کارم موفق می شوم که بعد از مدتی می بینم توانسته ام همه را مسلمان کنم. بعد با خودم می گویم من یک زمانی تعالیم اسلامی را می گفتم تا همه مسلمان شوند. اما حالا که همه مسلمان شده اند نوبت اجرای احکام و دستورات دینی است. آن وقت به عنوان مثال احکامی که باید در دادگاه ها صادر شود باید مبتنی بر اسلام باشد. بنابراین قاضی باید مجتهد باشد. لذا همین طور این زنجیره ادامه پیدا می کند تا به حکومت ختم می شود. اگر تشکیلاتی هم در جایی حکومت درست نکرد معنایش این است که قدرتش را نداشته است نه این که اعتقادی به این کار ندارد. اگر تشکلی در جایی ببیند که زمینه برایش فراهم است ، هم دلیل دارد و هم تمایل دارد که اقدام به تشکیل حکومت نماید. البته واضح است که تشکل های موافق و هم راه در درون یک نظام در مرتبه ای پایین تر از این بحث قرار داشته و می کوشند در نظام حاکم ، قدرت سیاسی را به دست گیرند.

زنده باد زاپاتا!

در سال های اوایل انقلاب یک فیلم معروف که به طور مکرر از تلویزیون پخش می شد ، فیلمی بود به نام “زنده باد زاپاتا” . داستان این فیلم داستان یک جوان کشاورز است که با کمک سایر کشاورزان بر علیه رییس جمهور کشور مکزیک قیام می کنند. خان ها و فئودال ها هم دور رییس جمهور جمع شده و رییس جمهور هم که فردی روشن فکر است توسط همین خان ها انتخاب می شود. رییس جمهور وقتی با چند شعار زیبا به قدرت می رسد شروع می کند به فشار آوردن به کشاورزان. لذا کشاورزان به رهبری یک جوان به نام زاپاتا قیام می کنند. این قیام ها آن قدر ادامه پیدا می کند تا انقلاب آن ها به پیروزی می رسد. سپس مردم یک نفر انسان روشن فکر از میان خودشان را به ریاست جمهوری انتخاب می کنند. یک شخصیتی مانند بنی صدر که هم روشن فکر است و هم موافق انقلاب. اما او بعد از مدتی خلق و خوی کاخ نشینی پیدا می کند و به ظالم و طاغوت تبدیل می شود. سپس مردم بر علیه همین فرد قیام می کنند و شخص دیگری را حاکم می کنند. اما او هم بعد از مدتی فاسد می شود. سرانجام مردم به این نتیجه می رسند که رهبر انقلاب خود یعنی زاپاتا را در رأس قرار دهند. اما او هم بعد از مدتی تغییر رفتار می دهد. این فیلم می خواهد بگوید حکومت و قدرت فساد می آورد. سرانجام زاپاتا متوجه خطای خود شده و فردی را جایگزین خود کرده و خودش به میان کشاورزان باز می گردد و دوباره انقلابی می شود. اما سرانجام حکومت او را تحت تعقیب قرار داده و در میان قلعه ای محاصره می نماید و چندصد نفر سرباز او را تیرباران می کنند. در این میان اسب او جان سالم به در برده و به بالای تپه ای می گریزد. یکی از افسران نظامی فریاد می زند اسبش را هم بزنید. اما سربازان می گویند به اسبش چه کار دارید. بگذارید برود. سرانجام اسب زاپاتا فرار کرد. در پایان فیلم یکی از سربازان جمله ای می گوید به این مضمون که مردم مکزیک اعتقاد دارند روزی سوار دیگری بر این اسب می نشیند و بازمی گردد.

این فیلم یک فیلم کاملاً صهیونیستی است. در این فیلم انقلاب به اسبی تشبیه می شود که هیچ وقت قدرت حکومت کردن ندارد. چون قدرت فساد می آورد.

همان طور که گفتم تشکل ها وقتی زمینه را مناسب ببینند دست به تشکیل حکومت می زنند و این یک ضرورت عقلی است. نظام سلطه هم که این ضرورت را به درستی تشخیص داده است ، چنین فیلم هایی را می سازد تا به این افراد بگوید که شما تنها می توانید یک انقلابی خوب باشید نه یک حاکم خوب.

حضرت امام (ره) نیز از باب امر به معروف و نهی از منکر وارد بحث ضرورت تشکیل حکومت اسلامی می شدند و می فرمودند تشکیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه از جمله تصدیقاتی است که صرف تصورش موجب تصدیق می شود. یعنی این امر کاملاً بدیهی است و نیاز به اثبات ندارد.

بنابراین با مبانی عقلی هم ایجاد تشکل ضروری است و کار ترویجی سرانجام به حکومت منجر می شود. با مبانی دینی ما هم همین مطلب تطابق دارد. اگر دقت کنیم احکامی مانند خمس ، نماز جماعت ، حج ، نهی از رجوع به حاکم ظالم و … همه و همه در انتها به بحث حکومت ، تشکیلات و سازماندهی منجر می شود.

رویکرد دیگر ، رویکرد انسان شناسانه است. در این رویکرد همه نسبت به موضوع کار جمعی فهم واحد دارند. یعنی همه معتقدند اگر انسان بخواهد همه ابعاد وجودی خود را پرورش دهد ، مجبور است در عرصه اجتماع حضور و ظهور پیدا کند. حالا زمان ظهورش ممکن است محل اختلاف باشد. کسی ممکن است بگوید اول باید به خودشناسی و خودسازی پرداخت و بعد به ساختن جامعه اقدام کرد. اما در هر حال در اصل این مطلب که انسان موجودی است که ابعاد وجودیش در جامعه کامل می شود و در واقع هم خلوت می خواهد و هم جلوت ،مخالفی ندارد و همه به آن اعتقاد و اعتراف دارند. بعضی ها می گویند انسان “مدنیٌ بالطبع” است. یعنی انسان طبیعتش این است که اجتماعی باشد. برخی هم می گویند که انسان “مدنیٌ بالضروره” است. یعنی انسان ضرورتاً اجتماعی است. اما حرف دین ما این است که ابعاد وجودی انسان به گونه ای است که هم طبیعتاً و هم ضرورتاً باید وارد اجتماع شود.

اما در این میان بعضی افراد مانند دکتر سروش بسیار بد این موضوع را فهم و بیان کرده اند. آن ها می گویند اگر کسی بخواهد سالک الی الله شود چه کسی باید غذا و سایر مایحتاج زندگی او را فراهم کند؟ و در جواب می گویند: “دیگران”. بنابر این دیگران صرفاً خدمه هستند. نانوا نانوایی می کند و بیشتر از این هم نمی فهمد. قصاب قصابی می کند و بیشتر از این هم نمی فهمد. سیاسی هم حکومت می کند و بیشتر از این هم نمی فهمد. رییس و معاون حزب ، شهردار ، فرماندار و دیگران هم همین طور. این ها برای دنیا خلق شده اند . اما عده دیگری هم هستند که قرار است به آن کمال مطلوب برسند و دیگران باید زمینه رسیدن آن ها به کمال را آماده کنند. پس به جز ابر و باد و مه و خورشید و فلک ، عده ای از انسان ها نیز که عبارتند از نانوا و قصاب و بقال و رییس جمهور و وزیر و وکیل و … هم باید کار کنند تا تو نانی به کف آری و به کمال برسی. پس این ها هم قائل اند به این که برای رسیدن به کمال ، باید تشکیلات وجود داشته باشد ولو این که از قبل آن یک عده قلیلی به کمال برسند که البته خودشان در این تشکیلات نیستند. بنابراین یک نوع زندگی انگلی را ترسیم می کنند. لذا کسانی هم که بحث فردیت را مطرح کرده اند ، خودشان نفی تشکل و سازماندهی را نمی کنند ، اما می گویند حکومت ها خادم و نوکر هستند برای یک عده معدود که می خواهند به کمال برسند.

لذا از این تفکر افراطی گرفته تا آن تفکری که می گوید همه مردم لیاقت ریسدن به کمال را دارند و در جامعه مهدوی است که این امر محقق می شود ، همه و همه معتقد به لزوم کار تشکیلاتی هستند. گروه دوم معتقد هستند در جامعه مهدوی امکان رشد و کمال همه مردم وجود دارد. یعنی به عنوان مثال ممکن است فردی خیاط باشد و برسد به جایی که بشود شیخ رجبعلی خیاط و ممکن است کسی عطار باشد و بشود عطار نیشابوری. یعنی این شغل ها منعی برای رسیدن به کمال نیست و این معنا در جامعه مهدوی قابل تحقق است. یعنی همه مردم می توانند سیر و سلوک الی الله کنند و البته نیازهای یک دیگر را هم برطرف نمایند. معجزه حضرت حجت (عج) هم همین است.

بنابراین رویکرد انسان شناسانه مبتنی بر تعریفی از انسان است که آن تعریف ، انسان را به این جا می رساند که باید حتماً تشکل و حکومت اجتماعی را درست کند تا خودش را در ظرف آن بریزد.

رویکرد عرفانی

رویکرد سوم رویکرد عرفانی است .کسانی هم که در سیر و سلوک الی الله به اسفار اربعه (سفرهای چهارگانه) قایل هستند ، سفر چهارم را بازگشت به سوی خلق می دانند. لذاست که نوه گرامی حضرت امام (ره) در جایی می گفتند : “تشکیل حکومت اسلامی توسط امام ، سفر چهارم امام بود در اسفار اربعه” . یعنی حتی عرفا هم بحث حکومت را به شکل دیگری مطرح می کنند. آن ها معتقد هستند اگر انسان بخواهد به اسفار اربعه عمل کند باید حکومت اسلامی را تشکیل دهد. حالا حکومت ممکن است ملی باشد یا ابعاد کوچک تری داشته باشد. اما در آخر عارف باید بین خلق بیاید و آن ها را با خودش به سوی خدا ببرد و اگر این کار را انجام ندهد به کمال نمی رسد.

یکی از مراحل کامله انسان همین مسأله سفر چهارم است که باید مردم را با خودش بالا ببرد و الا سفر خودش ناقص می ماند. بنابراین امام (ره) تشکیل حکومت می دهد، اولیای الهی تشکیل حکومت می دهند تا خودشان سفر چهارم را تکمیل کنند. پس حتی در عرفان هم این موضوع به این شکل اثبات شده است و آیه شریفه “هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم …” اشار به همین مطلب دارد.

بنابراین کسی که بحث فردیت را به طور خالص مطرح می کند ، این نه معقول است ، نه مطلوب است و نه حتی ممکن. پس این که در اسلام  مفهوم عبادت توسعه پیدا کرد و این که هر کاری برای خدا انجام شود عبادت محسوب می شود ؛ از آشپزی و رفتگری و غیره ، ناظر بر همین مفهوم است. بنابراین فردگرایی مطلق به هیچ وجه وجود ندارد.

امروز می بینیم که ذهن جوانان ما هم به شدت درگیر این موضوع است. برخی از آن ها قائل به این هستند که ابتدا باید خودسازی کرد . اما از خودسازی چیزی در ذهن شان است که به این زودی ها تمام نمی شود و در آن مرحله گرفتار می شوند و بعضاً وارد عرفان های کاذب می شوند.

بنابراین از رویکردهای مختلف می توان وارد این موضوع شد که به برخی از آن ها اشاره شد. البته از تمام این رویکردها می توان به ضرورت کار تشکیلاتی رسید.

امام (ره) می فرمودند : “همه چیز در قیام لله است” . ایشان معتقد بودند معرفت الله نیز در قیام لله است. قیام لله هم کار فردی نیست ، بلکه کاری اجتماعی است. خدا در قرآن می فرماید : “قُل إنّما اَعَظّکم بواحدِهِ أنَ تَقَومُوا للهِ مِثَنی و فُرادی”. اگر خدا فرموده بود “قل انما اعظّکم بواحده ان تقوموا لله” ، باب فردیت باز بود. هم چنین اگر فرموده بودند “قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله فرادی”. کلمه “تقوموا” به همه خطاب می کند ، یعنی می فرماید همه باید این کار را انجام دهند. اگر نشد دوتا دوتا و اگر نشد یکی یکی. بنابر همین است که عده ای از فقها می گفتند اصل در نماز ، تشکیل جماعت است و اگر نشد فرادی. نه مثل حالا که اصل بر نماز فرادی است و اگر شد ، جماعت.

تعابیر دیگری هم داریم ، مثل اینکه: “توبوا الی الله جمیعاً” . خوب می گفت توبه کنید. جمیعاً چرا؟ ویا این آیه که : “واعتصموا به حبل الله جمیعاً “. خوب جمیعاً چرا؟ این معنایش این نیست که همه باید این کار را انجام دهند ، ولو تک تک و به صورت جداگانه. چراکه در انتها واژه “جمیعاً” آمده و بعد هم تأکید شده که “ولا تفرقوا” یعنی به صورت فردی این کار را نکنید. اگر کمی دقت کنیم ، بسیاری از آیات قرآن به ضرورت کار جمعی و تشکیلاتی اشاره دارند. مثلاً در جای دیگری آمده : “و قاتلوا ائمه الکفر” . خوب واضح است که سران کفر را با یک کار فردی نمی توان نابود کرد . بالاخره این ها محافظ دارند ؛ تشکیلات دارند؛ از آن ها حفاظت می شود. پس خود به خود کار تشکیلاتی می خواهد. بحث “تقیه” هم همین طور است. اساساً تقیه یعنی تشکیلات. کسی که کار فردی می کند که به تقیه نیاز ندارد. بنابراین مثال های فراوانی در این باب وجود دارد.

امام (ره) می فرمودند همه چیز در قیام لله است . حتی ایشان معتقد بودند اخلاق هم در قیام لله است. عرفا و اساتید اخلاق در مکتب خودشان محورهای متفاوت داشته و دارند. محور اصلی مکتب اخلاقی امام (ره) که وجه ممیز بارز و شاخص ایشان از دیگران است ، همین است. یعنی مکتب اخلاقی ایشان بر محور قیام لله است و ما این مطلب را از ایشان آموخته ایم که همه چیز در قیام لله است. این است که روحیه امام را از روحیه بسیاری دیگر از بزرگان متفاوت می کند.

بنابراین به نظر امام ، این که کسی بگوید من می خواهم خودسازی کنم تا بعد جامعه را بسازم ؛ این از همان اول خودخواهی در درونش هست ، چون می خواهد برود و خودش را بسازد. اما کسی که از اول می خواهد قیام لله کند و دین خدا را حاکم کند ، می بیند که برای این کار باید خیلی کارها انجام دهد ؛ ازجمله این که خودش را بسازد ، خانواده اش را بسازد ، جامعه اش را بسازد و… . پس یکی از آن همه کاری که باید انجام بدهد خودسازی است.

اما متأسفانه برخی می گویند اول باید خودسازی کنیم تابعد بتوانیم جامعه را بسازیم. بعد هم آن قدر در این خودسازی غرق می شوند که هیچ وقت به دومی نمی رسند. حالا چه کسی سرباز گیری کرده ؟ مسلماً شیطان!

پس به گفته امام حتی معرفه الله هم در قیام لله است. مثلاً اگر کسی بخواهد توکل را بفهمد ؛ توکل که در سیر و سلوک فردی معنا پیدا نمی کند. بلکه وقتی فرد با طاغوت درگیر می شود مفهوم اصلی توکل را درک می کند. وقتی فقر ، گرسنگی ، درگیری و شکنجه پیش آمد توکل را می فهمد. پس همه چیز در قیام لله است.

دکمه بازگشت به بالا