ولایت یعنی…

احمد رضایی

* این نوشتار اقتباسی از مجموعه گفتارهای «شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی» است که در سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۵ در جلسات تفسیر قرآن ایراد گردیده است. بنا به سنت، در تنظیم گفتارهایی که در این کتاب آمده تلاش گردیده تا کمترین میزان اصطلاحات به منظور حفظ امانت اعمال شود؛ بنابراین، به وضوح قالب گفتاری این مقاله برای خواننده محترم مشهود است.

* مربی خیمه معرفت با بهره‌گیری از گفتار اندیشمند شهید آیت‌الله دکتر بهشتی (ره) لطافت‌های ولایت را به بحث می‌نشیند. جمال ولایت و برکات ولی برای امت از جمله مباحثی است که کمتر به آن پرداخته شده است. مدیریت احزاب و جریانات سیاسی و اجتماعی به نفع هدایت امت نیز از جمله برکات ولایت فقیه است.

* سؤالات پژوهشی زیر می‌تواند خیمه معرفت با موضوع ولایت را به بحث و تبادل نظر دعوت کند:

ـ اگر پدر خانواده بودید، شیطنت فرزاندان‌تان را چگونه کنترل می‌کردید؟

ـ با مطالعه کتاب سیره ائمه استاد شهید مرتضی مطهری(ره)، با بیان یکی از حوادث و خطراتی که جامعه مسلمین را تهدید می‌کرد، از دانش‌آموز خیمه بخواهید بیان کند که او چگونه این خطر را مدیریت می‌کند؟

بی­شک گفتگو در مورد هر کدام از نظرات و به چالش کشیدن راه‌کارها، قدرت تحلیل سیاسی و اجتماعی دانش‌آموز را افزایش می‌دهد.

 

ولایت یعنی…

کلمه «ولایت» در زبان عربی یک معنای اصلی دارد و معنای دیگر را از آن ریشه گرفته‌اند. معنای اصلی کلمه «ولاء» یعنی «در پی یکدیگر قرار گرفتن». یکی از احکام نماز موالات است؛ موالات در نماز و وضو یعنی افعال و اعمال وضو و نماز پی‌درپی بیایند، به طوری که هیچ­چیز دیگری میان آنها فاصله نشود و آنها را از هم جدا نکند.

زمانی که ولاء و ولایت به زندگی فردی و اجتماعی بشر می‌آید، تجلیاتی پیدا می‌کند. وقتی دو نفر به یکدیگر چنان پیوسته شوند که هیچ عامل خارجی میان آنها فاصله نشود، آن وقت این پیوند تجلیاتی می‌یابد. اولین و ساده‌ترین تجلی آن دوستی و به تعبیر کتاب مفردات راغب، صداقت است. صداقت یعنی دوستی درست و حسابی؛ دوستی‌ای که از صمیم قلب باشد. در ولایت، دو نفر انسان که با هم از صمیم قلب دوست هستند، ولیّ یکدیگرند و این نخستین تجلی ولایت است.

اگر به آن مهربانی، پیوند خونی نیز اضافه شود، گویی آن محبت با خون اینها عجین شده است. این ولاء به معنای خویشی و خویشاوندی است. صله رحم و ارتباطات خویشاوندی تجلی دیگری از ولایت است. «اُولوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعضٍ فی کِتابِ اللهِ» (انفال ۷۵).

 

ولایت یعنی…

اگر ولاء در یک سیستم و دستگاه حقوقی جان‌ بگیرد، منشأ یک سلسله حقوق در میان افراد مردم نسبت به یکدیگر می‌شود. این مفهوم در ولایتی تجلی می‌کند که در فقه وجود دارد. ولایت پدر بر فرزند از این قبیل است. در اینجا آن پیوند محبت و آن پیوند خونی، با نوعی پیوند حقوقی تقویت می‌شود. پدر نسبت به فرزندان ولایت دارد؛ یعنی می‌تواند نسبت به اموال، حقوق و روش تربیتی آنها اعمال نظر و اعمال قدرت کند.

 

ولایت یعنی…

ولایت اجتماعی یک درجه بالاتر از ولایت در موارد فوق است. ولایت اجتماعی یعنی داشتن سرنوشت مشترک در زندگی سیاسی، اقتصادی، نظامی.

هر فرد به محض اینکه در جامعه اسلامی به تنفس می‌پردازد، تحت حفاظت حکومت اسلامی قرار می‌گیرد و حاکم اسلامی باید حافظ و نگهبان حقوق و حدود او باشد. با تشکیل حکومت اسلامی پیوند رهبر حکومت با اعضای جامعه از ولاء به معنای محبت قلبی و صمیمی آغاز شده و به ولاء به معنای زمامداری لازم الاطاعه خاتمه یافته است. تمام آیات «اطیعوا الرسول» مربوط به دوران مدینه است. جامعه مدینه تجلی ولایت و محبت قلبی میان مردم و رسول و اطاعت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… مردم از ولی خداست. «اطیعوا الرسول»‌ها مربوط به وقتی است که رابطه میان مسلمانان و پیغمبر از حد عشق به حد پیشوایی رسید.

ولایت و غیبت کبری

براساس روایات متقن و محکم، پیشوائی مسلمین در زمان غیبت کبری به دست فقیهان مدیر و مدبر و زمان‌شناس است. فقیهی می‌تواند رهبری جامعه دینی را عهده‌دار باشد که علاوه بر شرایط اولیه و بسیار مهمی مانند علم، عدالت و…، ولایت اجتماعی نیز در او تجلی کند. فراست پیشوای شیعه در راه‌بری و هدایت امت و کیاست وی در برابر دشمنان و همچنین توان وی در اجرای حقوق، مصادیقی از ولایت اجتماعی ولی فقیه است. ارتباط رهبر حکومت با امت از ولاء به معنای محبت، رحمت و صمیمیت آغاز شده و به ولاء به معنای ولی فقیه لازم الاطاعه خاتمه می‌یابد.

رهبر یعنی…

رهبر چراغ راهنمای امت است. او کسی است که در برابر سؤال امت، پاسخ می‌دهد و با شیوه محافظه‌کارانه پرسش‌ها را به سکوت نمی‌گذارند.

پیوند ولایت، پیوندی است تعهدآور؛ تعهد متقابل میان ولیّ و پیرو. ولیّ در برابر امت و تشکیلاتی که امت در آن زیست فردی، اجتماعی، معنوی و… دارند مسئول است. او متعهد است تشکیلات حق را از سست ایمان‌ها بزداید. از همین رو معصوم می‌فرماید: «مَعلونٌ مَلعونٌ مَن اَخَّرَ صَلاهَ المَغرِبِ حَتّی تَشَتَّبَکَ النُّجومُ»؛ لعنت باد؛ لعنت باد بر کسی که نماز مغربش را آن­قدر عقب بیاندازد تا ستاره‌ها در آسمان به صورت یک شبکه در بیایند.

معصوم چنین مسلمانی را شیعه خود نمی‌داند. او اهتمام دارد تا تشکیلات حق را از وجود سست بنیان‌ها برهاند. در حزبی که تشکیلات و انضباط اجتماعی دارد، اگر اعضاء تقلبی و سست مایه پیدا شوند، رهبر حزب باید به وضع آنها رسیدگی کند و پس از تذکرها و اخطارها آنها را از حزب خارج کند.

در روایات بسیاری با لفظ لیس منّا (از ما نیست) یاران دروغین ولیّ به تصویر کشیده شده است؛ از ما نیست کسی که نمازش یک رکعت به عمد ترک شود؛ از ما نیست کسی که زکاتش را، اگر چه یک درهم، نپردازد و … . این روایات و روایات دیگر، خط قرمز میان موالیان ولایت حق و دیگران را مشخص کرده است.

در اصول کافی، کتاب ایمان، این حدیث از امام باقر علیه‌السلام آمده است. جابر می‌گوید: امام باقر علیه‌السلام به من فرمود: «ای جابر! اینها که خود را به شیعه بسته‌اند و می‌گویند ما شیعه هستیم، آیا به همین اندازه اکتفا می‌کنند که زباناً بگویند ما اهل بیت را دوست داریم؟ قسم به خدا که شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا پروا داشته باشد و فرمان خدا برد. ای جابر! شیعیان در میان مردم با این علامتها شناخته می‌شدند: با تواضع و فروتنی، با خداترسی، با امانت و درستی، با ذکر فراوان خدا، با نماز، با روزه، با نیکی به پدر و مادر، با رسیدگی به کار و وضع همسایگان، همسایگان فقیر، همسایگان بیچاره، همسایگان بدهکار، همسایگان یتیم؛ با راستگویی، با قرآن خواندن، نه با قرآن قهر کردن؛ با زبان، خوبی را از مردم بستن (خیر یعنی درباره مردم جز به نیکی سخن نگفتن)؛ از ولنگاری دست برداشتن. اگر در میان عشیره‌ها و قبیله‌های شیعیان ما یک شیعه پیدا می‌شد، این شیعه امین مردم بود و کسی که امین مردم بود شیعه بود»؛ [هر جا می‌خواستند هیأت امنای واقعی درست کنند سراغ اینها می‌رفتند]. جابر می‌گوید که عرض کردم: ای پسر پیغمبر خدا! ما امروز هیچ کس را با این اوصافی که شما می‌گویید نمی‌شناسیم! جابر خیال کرده بود حالا که می‌گوید شیعه اینجوری نداریم، امام تخفیف می‌دهد! اما امام فرمود: «ای جابر! مبادا عوضی بروی!»

رهبر یعنی…

پیشوای امت دارای جاذبه و دافعه است. مدیریت کلان جامعه مسلمین به گونه‌ای است که پاکان زبده، به مرکز قدرت با عشق و علاقه نزدیک می‌شوند و ناپاکان بی‌آبرو از مرکز قدرت به طور اتوماتیک دور می‌شوند. نتیجه چنین جاذبه و دافعه‌ای آن است که مردم متوسط تحت اداره آن پاکان زبده، از بهترین شرایط پاک ماندن و زندگی سعادتمند برخوردار می‌شوند. نتیجه خودکار چنین مدیریتی نسبت به مفسدان، به گوشه‌ها و بیغوله‌ها روانه شدن است.

زمام­داران خودسر

در دوران خلافت خلفاء بعد از پیغمبر، جاذبه و دافعه با معیارهای الهی انجام نمی‌شد. اگرچه نوعی انضباط اجتماعی در جامعه محقق شده بود، اما زبدگان برجسته به طور خودکار به مرکز قدرت نزدیک نمی‌شدند و جامعه اسلامی از نقش برجسته آنان محروم می‌شد؛ زیرا در نگاه شاگردان مکتب پیامبر جاذبه و دافعه تنها در سایه معیارهای الهی و کتاب و سنت پیامبر محقق می‌شد و براساس سلیقه‌های شخصی و یا مصلحت‌های حزبی و گروهی تحقق پیدا نمی‌کرد. در چنین شرایطی زمینه لازم برای رشد فضیلت‌ها آن­چنان که باید، آماده نمی‌شد.

زمام­داران بی‌کفایت

در حکومت عثمان نه آن درخشندگی و جاذبه پیشوایان راستین امت دیده می‌شد و نه از آن انضباط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بهره‌مند بود؛ بلکه هر چند حاکمان این حکومت‌ها خود در فساد غوطه‌ور نبودند، اما خانه و مقرّ زمامداری‌شان، نوع زمامداری‌شان، کیفیت برخوردشان با مسایل و رویدادهای سیاسی – اجتماعی در جامعه اسلام، چنان بود که میدان برای فاسدها باز می‌کرد. عثمان اگر با یزید مقایسه شود، مثل یزید در فساد غوطه‌ور نیست؛ شرابخوار نیست، زناکار نیست، قمار باز نیست، اما نوع زمام­داریش، روابط میان او و مردم از نظر ولاء فردی ولاء اجتماعی طوری است که برای بازی بازیگران فاسد زمینه مساعدی را فراهم می‌کند.

زمام­داران فاسد

معاویه کسی است که زمینه را برای رشد فساد و بی‌بندباری مهیا می‌کرد. او با فرقه‌سازی در جامعه و ایجاد قرائت‌های مختلف از دین و باورهای مردم به جنگ با عقاید پرداخت. وی با پرچم اسلام به جنگ اسلام آمد. عقاید مردم ابزاری بود در دست معایه تا با غبارآلود کردن فضای فکری و فرهنگی جامعه به اهداف خود دست یابد. ترفند معاویه تشویش اذهان عمومی بود. او با ایجاد یک دستگاه رسانه‌ای بسیار قوی در جهت تسخیر فضای ذهنی جامعه مسلمین تلاش کرد. نتیجه این تلاش آن بود که جامعه شام باور نداشت که امیرالمؤمنین ایمان دارد و نماز می‌گذارد! این جامعه از یاد برده بود که نماز جمعه را نمی‌شود در روز چهارشنبه به جای آورد!! و بسیاری از تحریفات، بدعت‌ها و انحرافات دیگر در این زمان به وجود آمد.

کلام آخر

امام باقر علیه السلام فرمود: «ای جماعت شیعه آل محمد! شما باید آن تکیه­گاه معتدل و متکای معتدلی باشید که تندروها برگردند و به شما بپیوندند و عقب‌مانده‌ها بشتابند تا به شما برسند». یکی از انصار که سعد نام داشت گفت: فدایت شوم، تندرو کیست؟ فرمود: «گروهی هستند که درباره ما چیزهایی می‌گویند که ما خودمان درباره خودمان نمی‌گوییم. اینها از ما نیستند؛ ما هم از آنها نیستیم». گفت: آن دنباله‌رو که باید به ما بپیوندد کیست؟ فرمود: «آن آدمهای جستجوگری که دنبال خیر و حق می‌گردند. این شیعه راستین می‌تواند آنها را به خیر و حق برساند و از اجر و پاداش الهی برخوردار باشد». بعد رو کرد به ما و فرمود: «قسم به خدا با ما برائت از خدا و برائت از عذاب خدا نیست. میان ما و میان خدا قوم و خویشی نیست. کسی نمی‌تواند ما را در برابر خدا سند قرار بدهد. خود ما هم از راه عبادت و اطاعت به خدا نزدیک می‌شویم. حالا دیگران می‌خواهند بدون عبادت از راه ما به خدا نزدیک شوند! هر کس از شما مطیع و فرمانبردار خدا باشد، ولایت ما برایش سودمند است و هر یک از شما که نافرمان خدا باشد، ولایت ما برایش سودی ندارد؛ برای اینکه در دایره ولایت و حزب ما بودن، یعنی تعهد داشتن». ما در ولایت، کارت عضویت اسمی نداریم.

این نوع ولایت است که اگر بر جستجوگری که حق را می‌جوید عرضه کردی، منطق فطرتش آن را می‌پذیرد. این است که امام می‌فرماید: «شما باید آن تکیه‌گاه معتدل باشید که تندروها به شما بپیوندند و عقب مانده‌ها و عقب افتاده‌ها هم به شما برسند». این نوع شیعه است که فکرش و عملش می‌تواند برای فرد جستجوگر نمونه باشد.

امت با اطاعت از احکام الهی به اطاعت از ولی می‌پردازد. حکومت ولایت فقیه یعنی حاکمیت فقه و فقه یعنی مجموعه‌ای از احکام فردی و اجتماعی. احکامی که تمام عصرها توانائی اداره جهان را دارد و می‌تواند بشر امروز را از بیماری‌های عصر مدرنیته نجات دهد.

دکمه بازگشت به بالا