پدیده وحى

سید رسول بهشتی نژاد

بحث درباره وحى ، از این جهت حایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدا به شمار مى رود، قرآن که بیان گر سخن حق تعالى و حامل پیام آسمانى است بوسیله وحى نازل شده است؛ وحى همان سروش غیبى است که از جانب ملکوت اعلى به جهان ماده فرود آمده است؛ “و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربى مبین”(شعراء/۱۹۲-۱۹۵) .

خداوند از زبان پیامبر اکرم (ص) چنین نقل مى کند: “و اوحی الى هذا القرآن لا نذرکم به و من بلغ”(انعام/۱۹) .

ازاین رو اساسى ترین بحث در زمینه مسایل قرآنى بحث درباره وحى است، یعنى بحث درباره شناخت وحى ، چگونگى برقرارى ارتباط بین ملأ اعلى و ماده سفلى و این که آیا میان دو جهان ماده و مافوق ماده، امکان برقرارى ارتباط هست یا نه؟

این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آن ها راه را براى درک باورهاى قرآنى هموار مى سازد.

وحى در لغت

وحى در لغت به معانى مختلفى آمده است از جمله : اشارت ، کتابت ، نوشته ، رساله ، پیام ، سخن پوشیده ، اعلام در خفا، شتاب و عجله و هرچه از کلام یا نوشته یاپیغام یا اشاره که به دیگرى به دور از توجه دیگران القا و تفهیم شود وحى گفته مى شود(ر.ک: لسان العرب/‏۱۵/۳۷۹).

راغب اصفهانى گوید: «اصل الوحی الاشاره السریعه(المفردات فی غریب القرآن/۸۵۸) : وحى پیامى پنهانى است که اشارت گونه و با سرعت انجام گیرد».

وحى در قرآن

واژه وحى در قرآن به چهار معنا آمده است :

  1. اشاره پنهانى: که همان معناى لغوى است چنان که درباره زکریا(ع) در قرآن مى خوانیم : “فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکره و عشیا” (مریم/۱۱): او از محراب عبادتش به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت : به شکرانه این موهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید.
  2. هدایت غریزى: یعنى رهنمودهاى طبیعى که در نهاد تمام موجودات به ودیعت نهاده شده است، هر موجودى اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان به طورغریزى راه بقا و تداوم حیات خود را مى داند، از این هدایت طبیعى با نام وحى درقرآن یاد شده است : “و اوحى ربک الى النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا” (نحل/۶۸-۶۹): پروردگارت به زنبورعسل وحى [ الهام غریزى ] نمود که از کوه و درخت و داربست هایى که مردم مى سازند، خانه هایى درست کن ، سپس از همه میوه ها بخور [ بنوش ] وراه هاى پروردگارت را به راحتى بپیما.

هدایت غریزى که در نهاد اشیا قرار دارد، خود رازى نهفته از اسرار طبیعت به شمار مى رود که اثر شگفت آور آن آشکار، ولى منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده و شایسته آن است که آن را وحى گویند.

  1. الهام (سروش غیبى): گاه انسان پیامى را دریافت مى دارد که منشأ آن رانمى داند، به ویژه در حالت اضطرار که گمان مى برد راه به جایى ندارد ناگهان درخششى در دل او پدید مى آید که راه را بر او روشن مى سازد و او را از آن تنگنا بیرون مى آورد؛ این پیام هاى ره گشا، همان سروش غیبى است که از پشت پرده ظاهر شده و به مدد انسان مى آید. از این سروش غیبى که از عنایت الهى سرچشمه گرفته، در قرآن با نام وحى تعبیر شده است؛ قرآن درباره مادر موسى (ع) مى فرماید: “و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رآدوه الیک و جاعلوه من المرسلین”( قصص/۷) ، “و لقد مننا علیک مره اخرى اذ اوحینا الى امک ما یوحى ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله فرجعناک الى امک کى تقر عینها و لا تحزن”(طه/۴۰ ۳۷) . بر پایه این آیات، موقعى که موسى تولد یافت مادرش نگران حال او شد، ناگهان بارقه اى در خاطرش گذشت که با توکل بر خدا او را شیر دهد هرگاه احساس خطرکرد او را در صندوقى چوبین قرار داده بر روى آب رها کند و نیز بر خاطرش گذشت که طفل به او باز مى گردد و هرگز نباید اندوهناک باشد، زیرا بر خدا اعتماد کرده وطفل را به دست او سپرده است، این ها خاطره هایى بود که بر اندیشه مادر موسى گذر کرد و بارقه امیدى بود که در دل او درخشیدن گرفت، این گونه خاطره هاى روشن کننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس، الهام رحمانى و عنایت ربانى است که درمواقع ضرورت به یارى بندگان صالح مى آید.
  2. وحى رسالى: وحى بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتاد بار از آن یاد شده است: “و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القرى و من حولها”(شورى/۷) ، “نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذاالقرآن”(یوسف/۳). پیامبران مردان تکامل یافته اى هستند که آمادگى دریافت وحى را در خود فراهم ساخته اند، در این باره امام حسن عسکرى (ع) مى فرماید: «ان اللّه وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاها فاختاره لنبوته(بحارالانوار/۱۸/۲۰۵): خداوند، قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب ها یافت و آن گاه او را براى نبوت برگزید». این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که براى دریافت وحى آن چه مهم است افزایش آگاهى و آمادگى براى پذیرا شدن این پیام آسمانى است، براى رسیدن به این گونه آمادگى پیامبر باید پیرایه هاى جسمانى را از خود بزداید و شایسته تماس با ملکوتیان شود؛ پیامبر اعظم (ص) فرموده اند: « و لا بعث اللّه نبیا و لا رسولا حتى یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته (اصول کافى/۱/۱۳): خداوند، پیامبرى برنیانگیخت ، مگر آن که عقل (خرد و اندیشه ) خود را به کمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».

طبق بیان ملا صدرای شیرازى ، پیش از آن که ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد، باطن او حقیقت نبوت را دریافت کرده بود، پیامبر ابتدا باطن خود را به کمال انسانى آراسته گردانید سپس این آراستگى از باطن به ظاهر وى نمودار گشت؛ در واقع ، پیامبر نخست سفر از خلق به حق را آغاز کرد و پس از وصول به حق، سفرى ازجانب حق و هم راه با حق به سوى خلق بازگشت (شرح اصول کافى/۳/۴۵۴) .

ازاین رو، وحى چیزى نیست جز آگاهى باطن که بر اثر سروش غیبى انجام مى گیرد: “قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله على قلبک باذن اللّه”(بقره/۹۷) ، “نزل به الروح الا مین على قلبک لتکون من المنذرین”(شعراء/۱۹۳-۱۹۴) .

پدیده وحى هم همانند الهام به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى شود، با این تفاوت که منشأ الهام بر الهام گیرنده پوشیده است، ولى منشا وحى بر گیرنده وحى که پیامبرانند روشن مى باشد، به همین علت پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى شوند، زیرا بر منشا وحى و کیفیت انجام آن آگاهى حضورى کاملى دارند. در روایتی زراره از امام جعفر صادق(ع) مى پرسد: چگونه پیامبر مطمئن شد آن چه به او مى رسد وحى الهى است نه وسوسه هاى شیطانى؟ امام (ع) فرمود: «ان اللّه اذا اتخذ عبدا رسولا انزل علیه السکینه و الوقار فکان الذى یاتیه من قبل اللّه مثل الذی یراه بعینه (بحارالانوار/۱۸/۲۶۲): هرگاه خداوند بنده اى را براى رسالت برگزیند، به او آرامش و وقار ویژه اى ارزانى مى دارد، به گونه اى که آن چه از جانب حق بدو مى رسد همانند چیزى خواهد بود که با چشم باز مى بیند». در حدیثى دیگر سؤال شد: چگونه پیامبران دانستند که پیامبرند؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: «کشف عنهم الغطاء (همان/۱۱/۵۶): براى آنان پرده از میان برداشته شد». به عبارت دیگر پیامبران هنگامى به پیامبرى مبعوث مى شوند که از مرحله علم الیقین گذشته و عین الیقین را طى کرده و به مرحله حق الیقین رسیده باشند، پس شگفتى ندارد که مردان آزموده و پاک از میان توده مردم، براى رسالت الهى برانگیخته شوند و حامل پیام آسمانى براى مردم باشند، چنان که قرآن مى فرماید:”أ کان للناس عجبا ان اوحینا الى رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الکافرون ان هذا لساحر مبین”(یونس/۲): آیا براى مردم موجب شگفتى بود که به مردى از خودشان وحى کردیم که مردم را [از کیفر گناه] بیم ده و به کسانى که ایمان آورده اند نوید ده که براى آنان پیشینه نیک [و پاداش شایسته] نزد پروردگارشان است ؟

[اما] کافران گفتند: این [مرد] افسونگرى آشکار است. یعنى اگر مردم اندکى اندیشه کنند و به خود آیند، این گمان ناروا و نابخردانه در مورد پیامبر از آنان زدوده مى شود.

خداوند براى رفع هرگونه تعجب یا توهم بى جا در مورد برانگیختن پیامبرى ازمیان مردم مى فرماید: “انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبیین من بعده و اوحینا الى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسى و ایوب و یونس و هارون وسلیمان و آتینا داوود زبورا * و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک وکلم اللّه موسى تکلیما * رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على اللّه حجه بعد الرسل وکان اللّه عزیزا حکیما * لکن اللّه یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه و الملائکه یشهدون و کفى باللّه شهیدا * ان الذین کفروا وصدّوا عن سبیل اللّه قد ضلوا ضلالا بعیدا”(نساء/۱۶۷۱۶۳): ما به تو وحى فرستادیم ، همان گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحى فرستادیم و [ نیز] به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [ بنى اسرائیل ] و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم ، و به داوود زبور دادیم ، پیامبرانى که سرگذشت آنان را پیش از این براى تو باز گفته ایم و پیامبرانى که سرگذشت آنان رابراى تو بیان نکرده ایم. و خداوند با موسى آشکارا سخن گفت [و امتیاز از آن او بود] پیامبرانى که بشارت گر و بیم دهنده بودند تا پس از این پیامبران ، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند [و بر همه اتمام حجت شود] و خدا توانا و حکیم است. ولى خداوند گواهى مى دهد به آن چه بر تو نازل کرده [او] آن را به علم خویش نازل کرده است و فرشتگان [نیز] گواهى مى دهند هرچند گواهى خدا کافى است. بى تردید، کسانى که کفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند در گم راهى دورى گرفتار شده اند. بنابراین شگفتى ندارد که به یکى از افراد بشر وحى شود، زیرا پدیده اى است که بشریت با آن خو گرفته و پیوسته در طول تاریخ با آن سر و کار داشته است .

آیا قرآن جز وحی منبع دیگری دارد؟

یکی از شبهات پیرامون وحی، سخنی است که مستشرقان گفته اند و البته پیش از آنان قرآن شبیه این سخن را از مشرکان نقل کرده است، آن جا که می فرماید: “وقالوا اساطیر الاولین اکتتبها فهی تملی علیه بکره و اصیلا”(فرقان/۵): و گفتند: (قرآن) افسانه های پیشینیان است که آن ها را برای خود نوشته و صبح و شام بر او املا می شود. مستشرقان نیز معتقدند قرآن از منابع و متون دیگر وام گرفته است. هم گرایی نسبی اسلام با ادیان پیشین را دلیل وام گرفتن قرآن از دست نوشته های پیشینیان (تورات و انجیل) می دانند. مرحوم آیت الله معرفت در رد این شبهه آن را ریشه در رویکرد مستشرقان به قرآن دانسته و می فرماید: بسیاری از مستشرقان در تالیفات خود، با همان روش که درباره سایر ادیان به پژوهش پرداخته اند، سخن از اسلام و قرآن گفته اند، یعنی با این باور که هیچ ارتباطی با وحی آسمانی ندارند؛ بدین رو در عرف ایشان طبیعی می نموده که از این جا و آن جا منابعی دست و پا کنند که تامین کننده این آیین ها در طول تاریخ بوده باشد. ایشان تهاجم علیه اسلام و ایجاد بدبینی نسبت به آن را از انگیزه های خاورپژوهی دینی می داند که تحت اشراف فرزندان واتیکان و دانشمندان کلیسا و در راستای حرکت آنان صورت گرفته است. به باور ایشان علاوه بر انگیزه های دینی انگیزه های استعماری نیز مانع از بی طرفی شرق شناسی و آگاهی درست آنان از تاریخ فرهنگ شرق بوده است. نکته جالب توجه آن است که «یوسف دره الحدّاد» اسقف لبنانی با استناد به آیات قرآن مدعی شده است که قرآن از منابع مختلفی بهره برده که مهم ترین آن ها کتاب مقدس به ویژه تورات است. مستشرقان دیگری هم چون «تسدال»، «ماسیه»، «لامنز»، «گلدزیهر» و «نولدکه» هم به دلیل همگونی آموزه های قرآن و دیگر کتب، قرآن را برگرفته از متون کهن دانسته اند. آیت الله معرفت در پاسخ، خاستگاه مشترک را تنها دلیل هم گرایی و هم سخنی ادیان آسمانی می داند و می گوید: شاهد بر این امر، آن است که اولا خود قرآن به صراحت اظهار می کند به پیامبر اسلام مستقیما وحی نازل شده تا جهانیان را انذار کند. ثانیا؛ قرآن معارف استوار و بلندی به بشر عرضه کرده است که هیچ اندیشه بشری را تا آن زمان به آستانه آن ها راه نبوده است، چه رسد به خرافات بشر بافته ای که عهدین را پر کرده است. ثالثا؛ آموزه های عرضه شده قرآن هرگز با افسانه های سست و دست نوشته های عهدین هم خوانی ندارد. حال چگونه می توان این آموزه های بلند مرتبه را برگرفته از آن ها دانست؟!آیت الله معرفت در ادامه آیاتی را که اسقف لبنانی برای مدعای خود به آن ها استناد کرده، بررسی و با ارائه معنی و تفسیر درست آنان، سخنان «یوسف دره» را نقد کرده است. مهم ترین پاسخی که ایشان در رد این شبهه ارائه کرده است، مقایسه میان قرآن و متون تحریف شده تورات و انجیل است. ضعف محتوایی و تناقضات متنی در خود تورات و انجیل کنونی و در کنار هم قرار دادن آن با روایت پاک و به دور از خرافات قرآن کریم فاصله میان آنها را به خوبی بیان می کند.

دکمه بازگشت به بالا