چطور فکر کنیم؟

سيدمهدی موسوی‏

(بخش اول)طرق و روش‌هاى خودسازی

ارزش فکر

لغت شناسان «فکر» را به إعمال عقل و نظر و بکارگیرى ذهن، معنا کرده اند. (۱) بنابراین، مرز بین نوع انسانى و سایر حیوانات «عقل» است و «فکر» که همان بکارگیرى نیروى عقلانى است حدّ فاصل بین دو صنف از انسانها است و در حقیقت آدمیان از این زاویه بر دو قسم اند. گروه اول: متفکران، و گروه دوم: کسانى که این ابزار و سرمایه خدادادى را مهمل گذاشته و به تعطیل کشانده اند.

متفکران نیز بر دو گونه اند. دسته اول: کسانى که فکر را در مسیر صحیح هدایت مى کنند و از بکارگیرى آن در جهت باطل پرهیز مى کنند. و دسته دوم: آنهایى که از این ابزار براى پیشبرد آمال شیطانى خویش بهره مى برند.

نیروى عقل اگر به طور طبیعى و بر اساس فطرت خود و بدون دخالت انگیزه ها و عوامل نفسانى و شیطانى به کار افتد، نتیجه اى خوش و سازنده خواهد داشت و رو به سوى «رحمان» مى برد. و هر گاه با راهبرد قوّه واهمه به جریان افتد بازده آن تلخ و تخریب گر خواهد بود. در این صورت، عقل به استخدام شیطان و عاریت او در آمده و از وظیفه اصلى خود باز مانده بلکه در جهت ضد آنچه براى آن آفریده شده است به کار گرفته خواهد شد و لذا هرگاه عناوینى مثل «اهل فکر» و «متفکران» مطرح مى شود همان دسته اول مقصود است و نسبت دادن آن به دسته دوم نیاز به توضیح بیشترى دارد.

قرآن کریم درباره ارزش فکر، در ده‌ها آیه با عناوین مختلف همچون «تفکر» و «تدبّر» و «تعقل» و «تفقّه» باب سخن گشوده است و بهره گیرى از آیات الهى را چه در تکوین و چه در تشریع و برخوردارى از مایه هاى عبرت در جهت هدایت را، منوط بدان دانسته است. (۲)

و همچنین در روایات رسیده از معصومان(ع) بر جایگاه والاى آن در عرصه تعلیم و تربیت اسلامى با تعبیرات مختلف تأکید گردیده است.

امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «… أَلا لا خَیْرَ فى قِرائَهٍ لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ أَلا لا خَیْرَ فى عِبادَهٍ لَیْسَ فیها تَفَکُّرٌ».

هشدار شما را! که علم بدون بار فهم و تأمل، و خواندن قرآن بدون تدبّر، و عبادت بر کنار از تفکر، بهره اى نخواهد داد.(۳)

و باز آن حضرت در حدیث دیگرى تفکر را راهنماى انسان به سوى خوبی‌ها و دعوت کننده او به جانب نیکی‌ها و سعادت‌ها معرفى مى فرماید. (۴) و در ضمن بحث به نمونه هاى دیگرى اشاره خواهیم کرد.

ذهن و اندیشه آدمى بسان سرمایه اى است که اگر راکد بماند، رفته رفته به فنا خواهد پیوست و اگر در راه عاقلانه و صحیحى به کار گرفته شود، رشد و شکوفایى به دنبال خواهد داشت و قادر است بشر را به بالاترین مقامات معنوى و کمالات انسانى هدایت کند و چنانچه در مسیر فساد قرار گیرد، جز زیان حاصلى نخواهد داشت و شخص را به پست ترین مراتب خواهد کشاند و این هر دو از ویژگیهاى نوع بشر است که با نیروى اندیشه حاصل مى شود.

بنابراین آنچه مهم است هدایت فکر، در مسیر سالم است، زیرا فکر صحیح است که انسان را تعالى داده، تمدنها را ساخته و تا کنون جامعه بشر را در ابعاد مختلف به پیش برده است. همچنان که تمامى خسارتها و نابسامانیهاى فراوانى که امروز دامنگیر بشر است، نتیجه افکار غلط و اعمال نظر طرّاحان و دانشمندانى است که اندیشه خود را در راه ارضاى هوسهاى خود و صاحبان زر و زور به کار بسته و مى بندند.

عرصه هاى سالم تفکر

بسیارى از جوانان مى پرسند: چگونه باید فکر را هدایت کرد؟ و چطور باید اندیشه را در خط مستقیم و بالنده آن قرار داد؟ و اصولاً به چه چیزهایى باید فکر کرد؟ و اگر عرصه هاى آن مختلف و متعدد است، از چه نقطه اى باید شروع کرد؟

از امامان معصوم(ع) نیز گاه این پرسش مى شده است. مثلاً «حسن بن صیقل» مى گوید: «از امام صادق(ع) پرسیدم: مردم روایتى نقل مى کنند که تفکر یک ساعت از عبادت یک شب بهتر است. به آن حضرت گفتم: چگونه باید تفکر کرد؟» حضرت در جواب، برخى از زمینه هاى تفکر صحیح را بدو نشان داده و معرفى کردند. (۵)

عرصه هاى تفکر بسیار است ولى در این نوشته به مهمترین آنها پرداخته و توضیحى اجمالى درباره هر یک از آنها ذکر مى کنیم.

الف) نفس

نفس انسانى گوهر گرانبهایى است که به شرف نسبت به حضرت حق مفتخر شده و کرامت و فضیلت انسان، قائم به او است.

خداوند متعال دو کتاب قطور و خواندنى براى مطالعه انسانها گشوده است؛ یکى طبیعت و دیگرى نفوس خود آنها و فرموده است: «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِى الْافاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ اْلحَقُّ …».

ما نشانه هاى خود را در گوشه گوشه جهان و در جانهایشان به آنان نمایاندیم تا – در اثر تدبر و تفکر در آن – برایشان روشن شود که او حق است… (۶) .

و بر طبق حدیثى از امیرالمؤمنین(ع)، بین شناخت طبیعت و نفس، معرفت نفس پرسودتر معرفى گردیده است. (۷)

معرفت نفس از ضرورى ترین و لازم ترین معرفتهاست و لذا اقدام در جهت شناخت نفس و تفکر در آن، از سایر زمینه هاى تفکر مقدّم است. و این به علل مختلفى است و مهمترین آنها این است که این معرفت در حقیقت بابى است براى معارف دیگر.

کسى که خود را نشناسد از سایر معرفتها نیز محروم خواهد بود. و بر طبق حدیثى، حتى «معرفهاللَّه» نیز با «معرفهالنفس» حاصل مى گردد (۸) و در حدیث دیگرى از امیرالمؤمنین(ع) این چنین آمده است: «کَیْفَ یَعْرِفُ غَیْرَهُ مَنْ یَجْهَلُ نَفْسَهُ». چگونه کسى که خود را نشناخته است غیر خود را مى شناسد؟ (۹)

جهل به نفس، از شایعترین دردها و گرفتاریهاى انسانى عصر ماست. و سرمنشأ بسیارى از مشکلات روحى و عقده هاى روانى است.

بشر امروز گرچه طبیعت را مسخر خود ساخته است ولى از تسخیر خود عاجز و درمانده است. بلکه روز به روز از خویش بیگانه تر نیز گشته است.

سرّ این از خود بیگانگى در کلام على(ع) بیان شده است، آن حضرت مى فرمایند: «فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فى الظُّلُماتِ، وَارْتَبَکَ فى الْهَلَکاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیاطینُهُ فى طُغْیانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ اَعْمالِهِ…».

هر کس خود را به غیر خویش مشغول کند خود را در تاریکیها سرگردان و در مهلکه ها قرار داده و شیطانها او را به تجاوز کشانده و کردار زشت او را در نظرش نیکو جلوه مى دهند. (۱۰)

مولاى پرهیزکاران توجه مداوم نفس به غیر خود را مایه غفلت از خویش و اساس هر گرفتارى و گمراهى دانسته اند.

برخى مى گویند: چگونه خودشناسى باب دیگرشناسى است و چرا نمى توان بدون آن به حقایق جهان دست یافت؛ در صورتى که نمونه هاى بسیارى را مشاهده مى کنیم که از «معرفهالنفس» بى بهره اند ولى سهم خوبى از دانش دارند؟

باید گفت: فرق است بین علم و معرفت. علم، دانستن است و معرفت، شناختن. علم، اطلاع است و معرفت، آگاهى. علم، دانش است و معرفت، بینش. علم، دستیابى انسان به ظواهر پدیده ها و روابط آنهاست و معرفت، دست یافتن او به حقایق آنهاست. و لذا در فراز نخست روایتى که قبلاً ذکر شد على(ع) مى فرمایند: «… لا خَیْرَ فى عِلْمٍ لَیْسَ فیهِ تَفَهُّمٌ…». یعنى: در دانشى که مقدمه فهم نباشد خیرى نیست. (۱۱)

از این حدیث به درستى برمى آید که ممکن است کسى دانشمند باشد ولى داراى فهم نباشد. و در حقیقت علم، زمینه ساز معرفت و فهم است نه خود آن.

واژه اى که در روایات «نفس» به کار رفته است عموماً لفظ «معرفت» و هم خانواده هاى آن است نه واژه «علم» و مشتقات آن. و ثمره اى که براى «معرفت نفس» بیان گردیده است، شناخت خدا و موجودات دیگر است نه علم بدان.

انسان عصر نو، گرچه بر طبیعت سلطه یافته است، اما از درک حقیقت آن ناتوان است. طبیعت، گذشته از صورت ظاهر آن، باطنى دارد که حقیقت آن است. و آن جنبه «ربط» و «فقر» آن به مبدأ هستى است که انسان از خود بیگانه، از درک آن عاجز است و همین ناتوانى است که خسارتهاى بى شمارى نصیب او کرده و بهره هاى فراوانى از او سلب کرده است. و چه جهلى از این زیانبارتر؟!

در حدیثى امیر مؤمنان(ع) مى فرمایند: «أَعْظَمُ الْجَهْلِ جَهْلُ الْاِنْسانِ أَمْرَ نَفْسِهِ». بزرگترین نادانى جهل انسان نسبت به خود است. (۱۲)

و این شاید بدین خاطر است که این نادانى منشأ جهالتهاى بسیارى است. انسان خودشناس نسبت به اصالت و شرافت نفس خویش در قبال جسم واقف شده و سپس با تفکر و تأمل مستمر و سازمان یافته در پهناى روح خویش به توانمندیها و شخصیت خود و نیز جهات مثبت و منفى نفس خویش آگاه مى شود و با تمام وجود آن را احساس مى کند. وقتى چنین حالتى از معرفت براى او حاصل شد و سپس در اثر مراقبت و تداوم استحکام یافت، رفته رفته خودخواهى و خودمحورى که حجاب غلیظ هر معرفتى است، در وجودش رنگ خواهد باخت و آنگاه خورشید حقایق در صحنه قلبش جلوه خواهد کرد و خواهد توانست با پدیده ها و حوادث و موجودات دیگر، با نظرى واقع بینانه روبه رو شود؛ نه آن گونه که احساسات، هواها و انگیزه هاى نفسانى همراه با اوهام و خیالات ناشى از آن براى او ترسیم مى کنند.

اشخاصى هستند که چشم برزخى دارند، آنان کسانى اند که در اثر کمال معرفت نسبت به خود و خدا، به هر چیز مى نگرند، همراه با ظاهر، باطن آن را نیز مشاهده مى کنند و در مواجهه با افراد انسانى آن گونه که هستند آنان را درمى یابند نه آن طور که ظاهر آنها نشان مى دهد. در حالى که بسیارى از دانشمندان و عالمان رشته هاى مختلف از درک حقایق اشیاء عاجزند و فقط معرفتى سطحى از آن دارند، که بعد از این نیز بدان اشاره خواهیم داشت.

راه تفکر در نفس از موضوعات اساسى و مهم در این باب «راه تفکر در نفس» است. حرکت در این جهت دو اقدام اساسى لازم دارد نخست مهار نفس و دیگرى مطالعه و تفحّص در حالات و صفات آن. براى مهار نفس بهتر آن است که هر شب هنگام خواب حدود نیم ساعت تمرکز فکرى بر روى آن انجام گیرد، بدین صورت که سعى شود تمام توجه نفس به سوى خودمعطوف گردد و صورتهاى خیالى از هر کس و هر چیز به دل راه نیابدوبه محض ورود صورت هر شخص و یا شى ء به سرعت براى راندن آن ازصحنه دل اقدام شود تا رفته رفته نفس رام گشته، حضور دائمى پیداکند.

این کار، گرچه ممکن است در آغاز قدرى مشکل به نظر آید ولى به تدریج از صعوبت آن کاسته خواهد شد و به آسانى صورت خواهدپذیرفت.

آنگاه که با این روش، نفس شناخته و مهار شد در اقدام بعدى مطالعه در حالات، معایب و محاسن آن در حقیقت پایه هر اصلاح و کمال و اساس تربیت محسوب مى شود.

امام على(ع) مى فرمایند: «فَحاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ فَاِنَّ غَیْرَها مِنَ الْأَنْفُسِ لَها حَسیبُ غَیْرُکَ» نفس خود را به سود خویش محاسبه کن و به آن بپرداز زیرا نفوس دیگران حسابرسى غیر تو دارند. (۱۳)

امام خمینى(ره) که خود تربیت یافته مکتب على(ع) است در این باره مى گویند: «… در شب خلوت هست و شما فارغ هستید. فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانى متوجه به نور است یا یک قلب ظلمانى متوجه به آمال شیطانى…» (۱۴) .

ب) طبیعت

قرآن کریم در آیات مختلف به تدبّر و تفکّر در طبیعت دستور داده است. چه آنها که به تفکّر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آنها که به اندیشه در جزءجزء آن، مانند زنبورعسل، شتر، کوهها و نهرها، درختان و میوه ها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غیر آن فرمان داده است. (۱۵)

جهان آفرینش آن قدر حیرت انگیز و شگفت آور است که بشر عادى هیچگاه نمى تواند مدّعى شود که به تمامى اسرار آن واقف گشته است. و آنچه تاکنون بدان دست یافته، در برابر مجهولاتش همچون قطره اى در کنار اقیانوس بى کران است. و بر اساس تعلیم قرآن کریم، شماره موجودات الهى و اسرار آن، پایان ناپذیر است. (۱۶)

همچنان که اشاره کردیم جهان طبیعت دو چهره دارد، یکى ملک و دیگرى ملکوت. صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت، و ملکوت عالم، باطن و حقیقت آن است، که همان جنبه ربطى و وابستگى آن به مبدأ آفرینش است.

تفکّر در طبیعت دو دستاورد مهم براى بشر دارد؛ یکى آنکه او را بر طبیعت تسخیر بیشترى مى بخشد و در جهت بهره ورى زیادتر و قانونمندتر به او کمک مى کند و دیگر اینکه راه ورود به ملکوت عالم را به روى او باز مى کند.

بسیارى از متفکّران در عملیّات فکرى و پژوهشى خود، تنها در همین محدوده مُلک مى مانند و وراى آن را جستجو نمى کنند و در نظر این کسان، جهان طبیعت، جز همین ظاهر آن چیز دیگرى نیست.

قرآن کریم درباره آنان مى فرماید: «یَعْلَمونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ».

آنان جز ظاهرى از زندگى دنیا نمى دانند و از وراى آن که جهان آخرت است غافل اند. (۱۷)

اینان در تحقیقات خود چنانچه بدان سوى دیگر نیز هدایت شوند، بدان پشت مى کنند و به حسابش نمى آورند.

قرآن مجید در این خصوص مى فرماید: «… وَ إنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ».

اگر راه رشد بر آنان عرضه شود دنبال نمى کنند و اگر طریق ضلالت به آنان ارائه شود مى پذیرند و این بدان خاطر است که نشانه ها و آیات ما را تکذیب کرده و از آن غافل اند. (۱۸)

در حالى که بر اساس آنچه از آیات قرآنى استفاده مى شود، تفکّر صحیح در پدیده ها و موجودات دنیاى طبیعت، به جهت ارتباط وپیوستگى عمیق بین مُلک و ملکوت، انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملکوت هدایت مى کند. براى نمونه، قرآن کریم مى فرماید: «اَلَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَعَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الَارْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ».

آنهایى که چه در حال قیام و چه در حال نشستن و چه پهلو خفته به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند – مى گویند – پروردگارا! باطل و بیهودگى در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهى. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما! (۱۹)

در این آیه کریمه، ارتباط تنگاتنگ بین تفکّر در آفرینش و وصول به حقیقت جهان، به روشنى بیان گردیده است. امام خمینى(ره) در این زمینه مى گویند: «اگر تدبّر در آفرینش آسمانها و زمین نموده و به صنفهاى فرشتگان آسمانى و زمینى و صفها و طوایف سپاهیان «اللَّه» ایمان آوردى … حقیقت نفوذ مشیّت الهى و حتمیّت آن و بسط احاطه آن براى تو مکشوف مى شود …» (۲۰)

و در حدیثى از حضرت امام صادق(ع) آمده است: «أَفْضَلُ الْعِبادَهِ إِدْمانُ التَّفَکُّرِ فِى اللَّهِ وَ فى قُدْرَتِهِ».

بافضیلت ترین عبادتها تداوم تفکّر و اندیشه در – صفات – خدا و -مظاهر – قدرت او است. (۲۱)

ج) مرگ

بى شک یکى از پندآموزترین و تکان دهنده ترین حوادث در زندگى بشرى «مرگ» است، که توجّه بدان قلبهاى مستعدّ را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهاى دروغین و خیالى شخص را بر سرش خراب مى کند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمى ریشه کن مى نماید.

ترس بسیارى از مرگ، بدان خاطر است که آن را فنا و نیستى و جداشدن از علایق خویش مى دانند. در صورتى که مرگ خاتمه زندگى نیست بلکه کمال حیات است و انتقال از مرحله اى به مرحله دیگرى از آن است.

روح بى آلایش، پس از مرگ، به زودى با دنیاى جدید انس مى گیرد و در سطحى بسیار بالاتر و شفّافتر، از مواهب عالم ارواح بهره مند مى شود؛ به صورتى که هیچ گاه آرزوى بازگشت به جهان طبیعت جز براى عمل صالح ندارد.

قرآن کریم در ارتباط با قوم یهود مى فرماید: «قُلْ یا اَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّکُمْ اَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دوُنِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ. وَ لا یَتَمَنَّونَهُ اَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ واللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ».

بگو اى قوم یهود، چنانچه خیال مى کنید تنها شما دوستان خدایید اگر راست مى گویید پس آرزوى مرگ و ملاقات خدا کنید. در صورتى که آنها هیچ گاه چنین آرزویى به خاطر اعمالى که مرتکب شده اند نخواهند کرد و خدا به ستمکاران داناست. (۲۲)

آیه دوّم به دو صورت قابل توضیح است. یکى آنکه قوم یهود بر اثر گناهان و جرمهایى که از آنان صادر شده و وحشت از این که وبال گناهانشان پس از مرگ، دامن گیرشان گردد، از آن فرار مى کنند.

معناى دیگر که شاید با آیه پیش مناسبتر باشد آن است که آنها به واسطه غرق شدن در لذّتها و عیش و عشرتهاى حرام و هواپرستیها، به محبّت و عشق به دنیا و علایق پست مادّى دچار شدند و به جاى خدا و لقاى او، حیات حیوانى، محبوب و مطلوب آنان گشت. و لذا از طلب مرگ و آرزوى آن گریزان شدند و هر چه بیشتر به تمتّعات دنیوى روى آوردند.

و همان گونه که رو آوردن زاید به لذتّهاى جسمانى، شخص را از توجه و اندیشه نسبت به پایان زندگى باز مى دارد، عکس آن نیز صادق است. زیرا تفکّر در این رویداد طبیعى و بسیار مهّم در زندگى بشرى او را نسبت به مادّه پرستى و تبعیّت از هوا باز مى دارد، و از توجّه اضافى به ظواهر عالم طبیعت و زرق و برق زندگى حفظ مى کند و در نتیجه، فرصت بیشترى براى رسیدگى به مسائل اصلى حیات و روى آورى به کمالات معنوى و انسانى خواهد یافت.

«براء بن عازب» مى گوید: ما روزى با رسول خدا(ص) بودیم، آن حضرت جنازه اى را دید که در حال دفن شدن بود. با سرعت به سوى آن رفت و در برابر آن ایستاد و آن قدر گریه کرد تا جامه اش تر شد. سپس رو به ما کرد و فرمود: «اى برادران من، براى این حادثه باید کار کرد، از عاقبت آن بترسید و براى آن در پى عمل صالح باشید.» (۲۳)

على(ع) در این باره مى فرمایند: «تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِى فیکُمْ بِالرَّحیلِ…» خدا شما را رحمت کند! آماده باشید زیرا در بین شما بانگ کوچ سر داده شده است. (۲۴)

امام خمینى(ره) در این خصوص مى گویند: «فکر این مطلب را بکنید که قضیّه نزدیک شدن مرگ است و هیچ کس هم به شما سند نداده است که صد و بیست سال عمر کنید. … اخلاق خودتان را مهذّب و اعمال خودتان را با احکام اسلام منطبق کنید… باید ریاضت و زحمت بکشید. نفس خودتان را محاکمه کنید. باید مراقبه کنید تا ان شاءاللَّه موفّق شوید.» (۲۵)

بر طبق روایتى رسول اکرم(ص) فرمودند: «أَعْمارُ اُمَّتى بَیْنَ السِّتّینَ اِلَى السَّبْعینَ.»

عمرهاى امّت من بین شصت تا هفتاد است.» (۲۶)

البته این عموم و شمول، به لحاظ اکثریت بوده و منافاتى با برخى موارد خلاف آن ندارد.

د) تاریخ

از منابع مهم تفکر و معرفت انسانى، تاریخ و سرگذشت پیشینیان است. تاریخ بیانگر و معرّف سنتهاى الهى در جوامع بشر و صادقترین بازگوکننده حقایق جارى و قوانین حاکم در بستر حیات انسانى است.

تاریخ در حقیقت انتقال تجربه زندگى گذشتگان به آیندگان است، از علل شکستها و پیروزیها مى گوید، از عوامل رشد و عقب گرد، از زمینه هاى برپایى تمدنها و فروپاشى آنها، از فرجام نیکوکاران و بدکاران و عاقبت عدالت پیشه گان و ستمکاران سخن به میان مى آورد.

بهره اى که از مطالعه وقایع تاریخى نصیب انسان مى گردد، توجّه به جریان سنّتهاى خداوندى در حوادث تاریخى، در حال و آینده است. والبته چنین درسى حاصل اعتقاد جازم به تغییرناپذیرى این سنتها و قوانین جارى در همه جوامع بشر و جاودانگى آنهاست.

قرآن کریم بر همین تغییرناپذیرى تأکید دارد (۲۷) و بر همین اساس، قضایاى تاریخى را وسیله عبرت براى آیندگان معرفى مى فرماید که بدان اشاره خواهدشد.

مطالعه تاریخ به دو صورت ممکن است انجام گیرد، یکى آنکه این کار تنها به خاطر اطّلاع از احوال گذشتگان انجام گیرد. دیگر این که این عمل از روى تحقیق و با انگیزه کشف سنّتهاى الهى و عبرت گیرى از سرنوشت قبلیان، بدان مبادرت شود.

در این صورت، ناظر به تاریخ، هر چه بتواند خود را با سیر حوادث گذشته، هماهنگ کند و خود را در متن جریانهاى تاریخى قرار داده و با آن همراه شود، توفیق بیشترى در این جهت یافته و به هدف خود نزدیکتر گردیده است.

امیرالمؤمنین(ع) در این باره مى فرمایند: «اى پسرم! گرچه من آنقدر عمر طولانى ندارم که با گذشتگان زندگى کرده باشم، ولى در کارهایشان نظر انداخته و در تاریخ حیات آنها اندیشیده ام و به آنچه از آنان به جاى مانده است به دقّت گذر کرده ام تا اینکه گویا یکى از همانان شمرده مى شوم تا آنجا که در اثر تأمل در سرگذشتشان، گویا از ابتدا تا انتها با آنها به سر برده ام و لذا تمام تجربه حیات طولانى آنها از خوب و بد در دست من است که خالص آن را به تو منتقل مى کنم». (۲۸)

قرآن کریم در خصوص درس آموزى از جریانهاى تاریخى، به طور مکرّر و در آیات مختلف سخن به میان آورده و بدان توصیه و تأکید فرموده است. براى نمونه آیات زیر قابل دقّت است:

۱ – اَوَلَمْ یَسیرُوا فِى الاَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ اَثارُوا الأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.

آیا در زمین نگشته اند تا ببینند فرجام گذشتگان آنها چگونه بوده است؟ آنان داراى نیروى زیادتر بوده و استفاده آنها از زمین و عمران و آبادى آنها در زمین بیشتر بوده است. فرستادگان خداوند با دلایل روشن به سویشان آمدند، خدإ؛ه ه؛ بدانان ظلم روا نداشت ولى خود آنها بودند که بر خویش ستم کردند. (۲۹)

۲ – قُلْ سیرُوْا فِى اْلأَرْضِ فَاْنظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ اَکْثَرُهُمْ مُشْرِکُونَ.

بگو در زمین سیر و سیاحت کنید، سپس بنگرید پایان کار گذشتگان که بیشترشان مشرک بودند، چگونه بود. (۳۰)

در آیات دیگر نیز این مضمون آمده که در آن به درس آموزى و عبرت از نهایت کار «مکذّبین (۳۱) ، «مفسدین» (۳۲) ، «مجرمین» (۳۳) ، «ظالمین» (۳۴) و «منذَرین» (۳۵) سفارش و توصیه گردیده است.

در این آیات مطالعه تاریخ و تأمل در آن به صورت هدفمند مورد تأکید قرار گرفته است.

۳ – لَقَدْ کانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لأُولِى الأَلْبابِ …

به تحقیق که در بیان وقایع زندگى پیامبران گذشته براى صاحبان اندیشه عبرت آموزى است. (۳۶)

باز امیرالمؤمنین(ع) در وصیّت خود به فرزندش امام حسن(ع) مى فرمایند:

«خبرهاى گذشتگان را به قلب خود عرضه کن و حوادث و وقایعى که بر پیشینیان وارد شده است را به آن یادآورى کن و در بقایاى به جا مانده از آنها و در آثار باستانى سیر و گذر کن و در آنچه کرده اند و آنچه از آن منتقل شده اند درنگ کن.» (۳۷)

امام خمینى(ره) در این باره مى گویند: «مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چقدر مى خواهید عمر کنید؟ مگر شما هر مقامى هم که پیدا بکنید، از مقام رضاخان و محمّدرضاخان بیشتر مى شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ! تاریخ معلم انسان است. تعلیم بگیرید از این حوادثى که در دنیا واقع مى شود.» (۳۸)

ه) حالات مردم

بررسى حالات و جوانب مختلف زندگى گروههاى اجتماعى و طبقات گوناگون جامعه، میدان بازى براى دریافت بسیارى از حقایق و معارف بشرى است.

تاریخ، بررسى احوال گذشتگان است ولى مقصود از این عنوان تحقیق و تفحّص در حالات روانى، اجتماعى گروههاى معاصر و همزمان است.

فرق این عمل با عیبجویى و تفحّص مذموم، در این است که این کار با هدف مطالعه و تفکّر در روشهاى متنوّع زندگى و حالات جمعیّتها و دردهاى روحى و مشکلات روانى اقشار مختلف مردم، براى انتخاب بهتر شیوه زندگى و مشى اخلاقى و اجتماعى انجام مى گیرد. در حالى که عیبجویى، به خاطر تخریب دیگران و با انگیزه خودخواهى و ارضاى تمایلات نفسانى، از شخص صادر مى شود.

نمونه اى از این موضوع را مى توان در وصیّت و سفارشهاى حضرت امام على(ع) به فرزندش حضرت امام حسن(ع) مشاهده کرد، ایشان مى فرمایند: «مبادا به دلبستگى اهل دنیا، بدان مغرور شوى. به تحقیق که خداوند تو را از آن خبر داده و حقیقت آن را براى تو مکشوف ساخته و دنیا نیز براى تو نقاب از چهره برداشته و زشتیهاى خویش را به تو نمایانده است.

اهل دنیا [دنیاطلبان ] سگهایى اند که از حرص و ولع به خاطر آن زوزه مى کشند و درندگان وحشى و بدخویى اند که براى آن، بر سر هم فریاد مى زنند. قوىّ آنها ضعیفشان را مى خورد و بزرگ آنان کوچکشان را به زور و قهر مى گیرد …»

سپس مى فرماید: «دنیا آنها را به راه کورى کشانده و چشمهایشان را از رؤیت نور هدایت برگرفته است. پس از آن در ظلمت حیرت آن سرگردان و گرفتار آمدند و در لذّتهاى آن غرق شده و آن را معبود خود قرار دادند. دنیا آنها را به بازى گرفت و آنان نیز به بازى با آن سرگرم شدند و آنچه را پس از آن خواهد آمد به فراموشى سپردند». (۳۹)

امام خمینى(ره) در این باره مى گویند:

«فرزندم! کرّ و فرّ دنیا و نشیب و فراز آن به سرعت مى گذرد و همه زیر چرخهاى زمان خرد مى شویم و من آنچه ملاحظه و مطالعه در حال قشرهاى مختلف کردم، به این نتیجه رسیدم که قشرهاى قدرتمند و ثروتمند، رنجهاى درونى و روانى و روحى شان از سایر اقشار بیشتر است و آمال و آرزوهایى که به آن نرسیده اند، بسیار رنج آورتر و جگرخراشتر است». (۴۰)

و) پى آمدهاى اعمال

نتایج و عواقب اعمالى که از انسان سر مى زند و به او مى رسد بر سه قسم است:

۱ – برخى از آنها نتیجه مادى یک عمل محسوب مى شود که در این صورت چنین پى آمدى با حواس، قابل درک است. مانند اینکه کسى خود را از بلندى به سنگفرش خیابان پرت کند یا سم کشنده اى بخورد که عاقبت چنین کارى براى همه معلوم است.

۲ – برخى دیگر از پى آمدها ارتباط با باطن اعمال دارد و نتیجه ملموس یک عمل محسوب نمى گردد. و به سخن دیگر، به جنبه ملکى عمل بر نمى گردد بلکه به ملکوت آن مربوط مى شود و در همین جهان به سراغ انسان مى آید. مانند بسیارى از اعمال نیک و پسندیده که در زندگى مادى و معنوى انسان، داراى آثار و نتایج مثبتى است.

به عنوان مثال بر طبق روایتى از امام صادق(ع) صله رحم موجب افزایش عمر است. (۴۱) و نیز از امام باقر(ع) نقل شده که این کار، اعمال را پاکیزه و اموال را زیاد و بلا را دفع و حساب آخرت را آسان و اجل را به تأخیر مى اندازد. (۴۲)

چنان که به صراحت قرآن کریم شکرگذارى از نعمتهاى الهى، افزایش نعمت را به دنبال دارد (۴۳) و اطاعت خداوند و تقوا سبب ازدیاد برکت و ریزش رحمت و مواهب او است (۴۴) و روى گردانى از یاد او، سختى و فشار زندگى و ناکامى را موجب مى شود (۴۵) و بر طبق روایات، ندادن زکات، مانع ریزش نعمت و برکت و افزایش روزى مى گردد. (۴۶) و نمونه هاى دیگرى از این دست که فراوان است.

۳ – نوع سوم از پى آمدهاى اعمال، عواقبى است که مترتب بر کارهاى انسان است و در جهان آخرت به سراغ او مى آید که این باز خود بر دو قسم است:

الف) آنچه در عالم برزخ به انسان مى رسد؛ مانند فشار قبر که طبق روایات، در اثر برخى از کارها مانند ضایع کردن نعمت (۴۷) و یا بدرفتارى و سوءخلق در منزل و با اهل خانه (۴۸) براى مؤمن پیش مى آید. همچنان که به واسطه بعضى اعمال این عذاب از انسان دور مى شود، مثل اینکه به فرموده امام صادق(ع) کسى که چهار مرتبه به زیارت خانه خدا برود از فشار قبر مصون است. (۴۹)

ب) آنچه در قیامت و پس از آن از نعمتهاى بهشتى یا عذابهاى دوزخ به انسان روى مى آورد.

مردم نوعاً وقتى به عواقب و سرانجام کارها مى اندیشند اگر آن را بدفرجام ببینند، بدان اقدام نمى کنند ولى بیشتر آنان به نتایج آنى و محسوس مى نگرند و لذا غالباً در اعمالى که پى آمدى از نوع اول نتایج اعمال را دارد طریق احتیاط را در پیش مى گیرند ولى نسبت به امورى که عواقبى از نوع دوم و سوم دارند، بى توجه اند و این هم ریشه در ضعف ایمان و مبانى اعتقادى دارد. و لذا اندیشیدن در این گونه کیفرها و پاداشها که جنبه ملکوتى دارد، سهم بسیار مؤثرى در جلوگیرى از ارتکاب فجور و یا تشویق و تحریک به سوى عملهاى صالح دارد.

در یک روایت معتبر، سکونى از حضرت امام صادق(ع) نقل مى کند: «شخصى خدمت رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: به من توصیه و سفارشى بفرمایید. حضرت به او فرمود: اگر به تو سفارشى بکنم بدان عمل خواهى کرد؟ عرض کرد: آرى. رسول خدا براى سه بار این سؤال را تکرار کرد و او هر بار جواب مثبت مى داد. آنگاه حضرت به او فرمود: سفارش من به تو این است که هر گاه تصمیم به کارى گرفتى در عاقبت و پى آمد آن کار اندیشه کن، اگر خوب بود به دنبال آن برو و اگر مایه گمراهى تو بود از آن صرف نظر کن». (۵۰)

امام خمینى(ره) در این باره مى گویند: «عواقب امور را بسنجید. عقبه هاى خطرناکى که دارید به یاد آورید، از فشار قبر، عالم برزخ مشکلات و شدایدى که دنبال آن است غفلت نکنید …». (۵۱)

  1. قاموس المحیط، ج ۲، ص ۱۱۵ و غیر آن.
  2. ن، ک. آل عمران، آیه ۱۹۱؛ یونس، آیه ۲۴؛ نحل، آیه ۴۴ و غیر آن.
  3. اصول کافى، ج ۱، ص ۳۶، باب صفه العلماء، ح ۳٫
  4. همان، ج ۲، کتاب الایمان و الکفر، باب التفکر، ح ۵٫
  5. همان، ح ۲٫
  6. سجده، آیه ۵۳٫
  7. تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۱۶۹٫
  8. همان جا.
  9. همان، ص ۱۷۲٫
  10. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، خ ۱۵۷، ص ۲۲۱٫
  11. اصول کافى، ج ۱، باب صفه العلماء، ص ۳۶٫
  12. تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۱۷۱٫
  13. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، خ ۲۲۲، ص ۳۴۳٫
  14. صحیفه نور، ج ۱۲، سخنرانى شماره ۱۱۹۰، ص ۱۲۴٫
  15. ن، ک. آل عمران، آیه ۱۹۱؛ رعد، آیه ۳؛ نحل، آیات ۱۰ – ۱۱، ۶۹؛ غاشیه، ۱۷ – ۲۰؛ نبأ، آیات ۶ – ۱۶٫
  16. ن،ک. لقمان، ۲۷٫ کهف، آیه ۱۰۹٫
  17. روم، آیه ۷٫
  18. اعراف، آیه ۱۴۶٫
  19. آل عمران، آیه ۱۹۱٫
  20. شرح دعاى سحر، ص ۱۸۷٫
  21. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ابواب جهاد نفس، باب ۵، ح ۱،ص ۱۵۳٫
  22. جمعه، آیه ۶ – ۷٫
  23. ارشاد القلوب، دیلمى، ص ۶۴٫
  24. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، خ ۲۰۴٫
  25. کوثر، خلاصه بیانات امام خمینى، ج ۱، ص ۳۶٫
  26. ارشاد القلوب، دیلمى، ص ۴۰٫
  27. ن،ک. انفال، آیه ۵۳؛ رعد، آیه ۱۱٫
  28. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، ص ۳۹۳ – ۳۹۴، نامه ۳۱٫
  29. روم، آیه ۹٫
  30. همان، آیه ۴۲٫
  31. آل عمران، آیه ۱۳۷؛ انعام، آیه ۱۱٫
  32. اعراف، آیه ۸۶، ۱۰۳٫
  33. اعراف، آیه ۸۴٫
  34. یونس، آیه ۳۹٫
  35. یونس، آیه ۷۳٫
  36. یوسف، آیه ۱۱۱٫
  37. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، ص ۳۹۲ – نامه ۳۱٫
  38. صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۲۹، تاریخ سخنرانى ۶۰/۴/۱٫ کوثر، ج ۲، ص ۳۴۱٫
  39. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، ص ۴۰۰ – ۴۰۱، نامه ۳۱٫
  40. صحیفه نور، ج ۲۲، ص ۳۵۸، نامه امام(ره) به فرزندش حاج سید احمد(ره).
  41. ن،ک. الاخلاق، سیدعبداللَّه شبّر، ص ۱۱۴٫
  42. همان، ص ۱۱۵٫
  43. ن،ک. ابراهیم، آیه ۷٫
  44. ن،ک. اعراف، آیه ۹۶٫
  45. ن،ک. طه، آیه ۱۲۴٫
  46. ن،ک. وسائل الشیعه، ج ۶، روایات باب ۳، ابواب ما تجب فیه الزکاه، ص ۱۷ – ۱۰٫
  47. ن،ک. سفینهالبحار، ج ۲، ص ۷۴٫
  48. ن،ک. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۳۳۸، ابواب جهاد النفس، باب ۶۹،ح ۴٫
  49. سفینهالبحار، ج ۲، ص ۷۴٫
  50. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۲۳، ابواب جهاد النفس، باب ۳۳،ح ۱٫
  51. سرى فیشهاى نظرات تربیتى امام، کنگره بررسى اندیشه و آثار تربیتى امام خمینى، ص ۱۰۵۲٫

دکمه بازگشت به بالا