یک دیدار صمیمی

هادی مهربان

اشاره:

در این چند صفحه، نگاه پرنشاط رهبر به نسل سوم و چهارم انقلاب هویداست. ایشان در گفتگویی صمیمی که در تاریخ ۷/۲/۱۳۷۷ با جوانان داشتند، به جایگاه جوان امروز در دنیای معاصر، استعداد جوانی و بسیاری مطالب دیگر پرداخته‌اند.

احساس رهبری در مواجهه با جوان

وقتى با جوانان هستم و در محیط جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس کسى است که در هواى صبحگاه تنفّس مى‏کند؛ احساس تازگى و طراوت مى‏کنم. آن چیزى هم که معمولاً در ملاقات با جوانان، اوّل بار به ذهن من مى‏رسد و بارها به آن فکر کرده‏ام، این است که آیا اینها خودشان مى‏دانند که چه ستاره‏اى در جبینشان مى‏درخشد؟ من این ستاره را مى‏بینم؛ اما آیا خودشان هم مى‏بینند؟ ستاره جوانى، ستاره بسیار درخشان و خوش‏طالعى است. اگر جوانان این گوهر قیمتى و بى‏نظیر را در وجود خودشان حس کنند، فکر مى‏کنم که ان‏شاءاللَّه از آن خوب استفاده خواهند کرد.

جوانی رهبر

آن وقتها مثل حالا نبود؛ انصافاً وضع خیلى بد بود. محیط جوانى، محیط دلنشینى نبود؛ نه براى من که آن وقت طلبه بودم – من در دوره کودکى هم از دبستان طلبه بودم – بلکه براى همه جوانان. به جوان اعتنا نمى‏شد؛ خیلى استعدادها در داخل جوانان مى‏مرد. ما در مقابل چشم خودمان، این را شاهد بودیم. من خودم در محیط طلبگى‏ام این را مى‏دیدم. بعد هم که با محیطهاى بیرون طلبگى، با محیط دانشگاه و دانشجویان ارتباط پیدا کردم – سالهاى متمادى، من با دانشجویان ارتباط داشتم و مأنوس بودم – در آنها هم دیدم که همین‏طور است. آن قدر استعدادهاى درخشان بود؛ آن‏قدر افرادى بودند که ممکن بود در این رشته‏اى که درس مى‏خوانند، استعداد چندانى نداشته باشند؛ اما ممکن بود استعداد دیگرى در وجودشان باشد که کسى نمى‏فهمید و نمى‏دانست.

من خودم شخصاً جوانىِ بسیار پُرهیجانى داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهاى ادبى و هنرى و امثال اینها، هیجانى در زندگى من بود و هم بعد که مبارزات در سال ۱۳۴۱ شروع شد که من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجانهاى اساسى کشور قرار گرفتیم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویى. مى‏دانید که اینها به انسان هیجان مى‏دهد. بعد که انسان بیرون مى‏آمد و خیل عظیم مردمى را که به این ارزشها علاقه‏مند بودند، و رهبرى مثل امام رضوان‏اللَّه علیه را که به هدایت مردم مى‏پرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح مى‏کرد، مشاهده مى‏نمود، هیجانش بیشتر مى‏شد. این بود که زندگى براى امثال من که در این مقوله‏ها زندگى و فکر مى‏کردند، خیلى پرُهیجان بود؛ اما همه این‏طور نبودند.

لذت­‌های جوان

در جوان یک نوع حالت سرزندگى و شادى در طینتشان است؛ از همه چیز لذّت مى‏برند! جوان از خوراک لذّت مى‏برد، از حرف زدن لذّت مى‏برد، از در آیینه نگاه کردن لذّت مى‏برد، از تفریح لذّت مى‏برد. شما باور نمى‏کنید که انسان وقتى از سنین جوانى گذشت، آن لذّتى را که شما مثلاً از یک غذاى خوشمزه مى‏برید، دیگر نمى‏برد و نمى‏داند چیست!

بنده هنوز هم در خودم چیزى از جوانى احساس مى‏کنم و نمى‏گذارم که به آن حالت بیفتم. الحمدللَّه تا به‏حال نگذاشته‏ام و بعد از این هم نمى‏گذارم؛ اما آنها که خودشان را در دست پیرى رها کرده بودند، قهراً التذادى که جوان از همه شؤون زندگى خودش دارد، احساس نمى‏کردند. آن وقت این حالت بود. نمى‏گویم که فضاى غم حاکم بود – این را ادّعا نمى‏کنم – اما فضاى غفلت و بى‏خبرى و بى‏هویّتى حاکم بود.

به هر حال، الآن شما زمان بهترى دارید. فضا، فضاى بهترى است. البته نمى‏گویم که براى جوان همه چیز فراهم است و همه چیز آن‏گونه که باید باشد، هست؛ اما در مقام مقایسه با آن زمان، امروز وضع از آن روز خیلى بهتر است. اگر جوانى بخواهد خوب زندگى کند و هویّت انسانى و شخصیّت خودش را بیابد، به نظر من امروز مى‏تواند.

خصوصیات جوان مسلمان

انرژى، امید، ابتکار سه خصوصیت برجسته در جوان است.

راه رسیدن به هدف جوانان

البته در قرآن یک نکته بسیار اساسى هست – بد نیست من این را به شما جوانان عزیز بگویم – و آن توجّه دادن به تقواست. تقوا صرفاً نماز و روزه و عبادت و ذکر و دعا نیست. ممکن است همه اینها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آنها معناى تقوا نیست. تقوا، یعنى مراقب خود بودن. تقوا، یعنى یک انسان بداند که چه کار مى‏کند و هر حرکت خودش را با اراده و فکر و تصمیم انتخاب کند؛ مثل انسانى که سوار بر یک اسب رَهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و مى‏داند کجا مى‏خواهد برود. تقوا، این است. آدمى که تقوا ندارد، حرکات و تصمیمها و آینده‏اش در اختیار خودش نیست. اگر ما تقوا را با همین معنا در نظر بگیریم، به نظر من راحت مى‏شود راه را طى کرد.

اگر بتوانیم از آن سه خصوصیّت، با تقوا کار بکشیم و درست هدایت شود، خیلى خوب مى‏شود جوانان در شکلى که اسلام مى‏پسندد، زندگى کنند؛ به خصوص که خوشبختانه امروز کشور ما کشورى اسلامى است. این، امر خیلى مهمّى است. حکومت – یعنى اقتدار ملى – در اختیار اسلام است. کسانى که زمام­هاى امور در دستشان است، عمیقاً به اسلام معتقدند. مردم هم که ایمان در عمق جانشان جا دارد. لذا زمینه براى مسلمان شدن و مسلمان زیستن خیلى زیاد است.

الگوی جوان

اولاً الگو را نباید براى ما معرفى کنند و بگویند که این الگوى شماست. این الگوى قراردادى و تحمیلى، الگوى جالبى نمى‏شود. الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنى در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهره‏اى که در جلوِ چشم­مان مى‏آید، کدام را بیشتر مى‏پسندیم؛ طبعاً این الگوى ما مى‏شود. من معتقدم که براى جوان مسلمان، به خصوص مسلمانى که با زندگى ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایى داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها چند جمله بگویم؛ شاید این سررشته‏اى در زمینه بقیه ائمّه و بزرگان شود و بتوانید فکر کنید.

حضرت زهرا(س) الگوی دختران جوان امروز

شما خانمى که در دوره پیشرفت علمى و صنعتى و فنآورى و دنیاى بزرگ و تمدّن مادّى و این همه پدیده‏هاى جدید زندگى مى‏کنید، از الگوى خودتان در مثلاً هزار و چهارصد سال پیش توقّع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونى شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید مى‏خواهید ببینید چگونه دانشگاه مى‏رفته است؟ یا وقتى که مثلاً در مسائل سیاست جهانى فکر مى‏کرده، چگونه فکر مى‏کرده است؟ اینها که نیست.

یک خصوصیات اصلى الگو

در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونى، انسان چگونه باید برخورد کند؟ حالا حوادث پیرامونى، یک وقت مربوط به دوره‏اى است که مترو هست و قطار هست و جت هست و رایانه هست؛ یک وقت مربوط به دوره‏اى است که نه، این چیزها نیست؛ اما حوادث پیرامونى بالاخره چیزى است که انسان را همیشه احاطه مى‏کند.

نحوه برخورد با حوادث بیرونی

انسان دو گونه مى‏تواند با این قضیه برخورد کند: یکى مسئولانه، یکى بى‏تفاوت. مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه‏اى، با چه نوع نگرشى به آینده. آدم باید این خطوط اصلى را در آن شخصى که فکر مى‏کند الگوى او مى‏تواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروى نماید.

خصوصیات فاطمه زهرا(س) به عنوان الگوی دختران نسل جوان

احساس مسئولیت

فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار براى پیامبر بوده است. آنجا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» – مادر پدرش – است. این مربوط به آن داستان شعب ابی طالب که حضرت زهرا (س) در آن شرایط سخت و طاقت فرسا احساس مسئولیت داشت در قبال حمایت پدرش و به تبع آن اسلام.

شوهرداری و تربیت فرزند

گاهی عنوان می­شود شوهردارى، یعنى آشپزی و تمیز کردن خانه. شما ببینید شوهردارى فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها چگونه بود. در طول ده سالى که پیامبر در مدینه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علیهماالسّلام با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نُه سال، جنگهاى کوچک و بزرگى ذکر کرده‏اند – حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده – که در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین علیه‏السّلام بوده است. حالا شما ببینید، او خانمى است که در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مى‏ماند – این­قدر جبهه وابسته به اوست – از لحاظ زندگى هم وضع روبه‏راهى ندارند؛ همان چیزهایى که شنیده‏ایم: «وَ یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً اِنّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَّهِ»۱؛ یعنى حقیقتاً زندگى فقیرانه محض داشتند؛ در حالى که دختر رهبرى هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسئولیت هم مى‏کند.

ببینید انسان چقدر روحیه قوى مى‏خواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهاى زندگى خالى کند؛ به او دلگرمى دهد؛ بچه‏ها را به آن خوبى که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب علیها سلام که امام نبود. فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادى زنده نماند.

الگوی جوانان در زمان فعلی

امام خمینی الگوی بزرگی است. این جوانان بسیجى ما الگو هستند؛ هم کسانى که شهید شدند و هم کسانى که امروز زنده‏اند. البته طبیعت انسان این‏گونه است که درباره کسانى که رفته‏اند و شهید شده‏اند، راحت‏تر مى‏شود حرف زد. ببینید چه الگوهایى مى‏شود پیدا کرد! ما در جنگ کسانى را دیدیم که از شهر یا از روستاى خودشان بیرون آمده بودند؛ در حالى که یک آدم کاملاً معمولى به نظر مى‏رسیدند. اشاره کردم که آن رژیم نمى‏توانست استعدادها را رشد دهد یا به بروز بیاورد. اینها در آن رژیم یک آدم معمولى بودند؛ اما در این نظام، به میدان جنگ – که میدان کار بود – آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز کرد و یک سردار بزرگ شدند، بعد هم به شهادت رسیدند. از این قبیل زیاد داریم.

معیار الگو

البته انسان هم الگو را با معیارهاى خودش انتخاب مى‏کند. من خواهش مى‏کنم هر الگویى که خواستید انتخاب کنید، معیار «تقوا» را که توضیح دادم، حتماً در نظر داشته باشید. تقوا چیزى نیست که بشود از آن گذشت. براى زندگى دنیوى هم تقوا لازم است؛ براى زندگى اُخروى هم تقوا لازم است.

الگوی جوانی رهبر

آن کسى که در دوره جوانى من خیلى روى من اثر گذاشت، در درجه اوّل، مرحوم «نوّاب صفوى» بود. بعد هم امام روى من اثر گذاشتند. من قبل از آنکه به قم بیایم و قبل از شروع مبارزات، نام امام را شنیده بودم و بدون اینکه ایشان را دیده باشم، به ایشان علاقه و ارادت داشتم. علّت هم این بود که در حوزه قم، همه جوانان به درس ایشان رغبت داشتند؛ درس جوان‏پسندى داشتند. من هم که به قم رفتم، تردید نکردم که به درس ایشان بروم. از اوّل در درس ایشان حاضر مى‏شدم و تا آخر که در قم بودم، به یک درس ایشان مستمرّاً مى‏رفتم. ایشان هم روى من خیلى اثر داشتند. البته پدرم در من اثر داشت؛ مادرم در من خیلى اثر داشت. از جمله شخصیتهایى که عمیقاً روى من اثر گذاشته، مادرم است؛ خانم خیلى مؤثّرى بود.

بها و اعتماد به جوان

س) در طول فعّالیتهایى که تاکنون داشته‏اید، تا چه اندازه به جوانان مسئولیت داده‏اید و چه تجربه‏اى از این کار دارید؟ به نظر شما مسئولیت جوانان نسبت به اعتلاى علمى کشور چیست؟ ضمناً آیا فاصله ما و کشورهاى پیشرفته، پُرشدنى است؟

ج) از اوایل انقلاب، در کارهایى که در اختیار من بوده، به جوانان مسئولیت مى‏دادم؛ هم در نیروهاى مسلّح، هم در کارهاى دولتى، هم در دوران ریاست جمهورى. تجربه من این است که اگر ما به جوان اعتماد کنیم – آن جوانى که شایسته دانستیم به او مسئولیت بدهیم و صلاحیتش را داشت؛ نه هر جوانى و هر مسئولیتى – از غیر جوان، هم بهتر و مسئولانه‏تر کار را انجام مى‏دهد، هم سریعتر پیش مى‏برد، هم کار را تازه‏تر و همراه با ابتکار بیشترى به ما تحویل خواهد داد؛ یعنى روند پیشرفت در کار حفظ مى‏شود. برخلاف غیر جوان که ممکن است کار را بالفعل خوب انجام دهد، اما روند پیشرفت در آن متوقّف خواهد شد. غالباً این‏گونه است.

جوان و اعتلای علمی کشور

دوره توانایى است. این توانایى در چه چیزهایى باید به کار برود؟ به اعتقاد من، باید عمدتاً در تحصیل علم، در ایجاد صفاى نفس و روحیه تقوا در خود و ایجاد نیروى جسمانى در خود – که ورزش باشد – به کار رود. این سه مورد، عمده است. یعنى اگر در یک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه مى‏خواهید؟ خواهم گفت: تحصیل، تهذیب و ورزش. من فکر مى‏کنم که جوانان باید این سه خصوصیّت را دنبال کنند.

هر کارى هم بخواهید بکنید، در دوران جوانى مى‏شود کرد؛ یعنى در هر سه زمینه – هم در زمینه علمى، هم در زمینه تهذیب نفس، هم در زمینه ورزش – باید در جوانى کار کنید. البته همه مى‏دانند که در دوره پیرى، ورزش این‏قدر تأثیرى که در دوره جوانى دارد، ندارد؛ اما غالباً تهذیب نفس را نمى‏دانند. خیال مى‏کنند انسان باید بماند، پیر که شد، عبادت و تهذیب نفس کند؛ در حالى که آن وقت تهذیب نفس مشکل و گاهى محال است. در دوره پیرى، تهذیب نفس سخت است؛ اما در دوره شما – در دوره جوانى – تهذیب نفس خیلى آسان است. به‏هرحال، جوانان این سه کار را باید جدّى بگیرند.

نوگرایی (آرایش و پوشش)

اصل گرایش به زیبایى و زیباسازى و زیبادوستى، یک امر فطرى است. البته این شاید با مقوله نوگرایى مقدارى تفاوت کند. نوگرایى امر عامترى است. این مسأله آرایش و لباس مقوله خاصى است که انسان – به خصوص جوان – از زیبایى و زیباسازى خوشش مى‏آید و دلش مى‏خواهد که خودش هم زیبا باشد. این عیبى هم ندارد؛ یک امر طبیعى و قهرى است؛ در اسلام هم منع نشده است. آن چیزى که منع شده، فتنه و فساد است.

زیبایی­‌گرایی افراطی، زمینه‌­ساز انحطاط

این زیبایى و زیباسازى، بایستى موجب این نشود که در جامعه انحطاط و فساد به وجود آید؛ یعنى ابتذال اخلاقى نباید به وجود آید. اگر ارتباط بى‏قید و شرط و بى‏بندوبارى در روابط زن و مرد وجود داشته باشد، این موجب فساد خواهد شد. اگر به صورت افراطى به شکل مُدپرستى درآید، این به فساد خواهد انجامید. اگر این مقوله زیباسازى و رسیدن به سر و وضع و لباس و امثال اینها، مشغله اصلى زندگى شود، انحراف و انحطاط است.

زیبایی در اسلام

در اسلام، به مسأله زیبایى اهمیت داده شده است. زیاد شنیده‏ایم که : «اِنَّ اللَّهَ جَمیلٌ وَ یُحِبُّ الجِمالَ»۲؛ خدا زیباست و زیبایى را دوست دارد. در خصوص رسیدن به سر و وضع، روایات زیادى در کتب حدیثى ما هست. در کتاب «نکاح» مفصّل بحث مى‏شود که مرد و زن بایستى به خودشان برسند. بعضى خیال مى‏کنند که مثلاً مردان باید موى سرشان را بتراشند؛ نه. در شرع، براى جوانان مستحبّ است که موى سر بگذارند. در روایت هست که «اَلشَّعرُ الحَسَنِ مِن کِرامَهِ اللَّهِ فَاَکرِموهُ»۳؛ موى زیبا، جزء کرامتهاى الهى است؛ آن را گرامى بدارید. یا مثلاً روایت دارد که پیامبر اکرم وقتى مى‏خواستند نزد دوستانشان بروند، به ظرف آب نگاه مى‏کردند و سر و وضع خود را مرتّب مى‏کردند۴. آن زمان که آینه به این شکلى که حالا هست و فراوان هم هست، نبود. جامعه مدینه هم که فقیر بود. پیامبر ظرف آبى داشتند، که وقتى مى‏خواستند نزد دوستانشان بروند، از آن به جاى آینه استفاده مى‏کردند. این، نشان‏دهنده آن است که سر و وضع مرتّب، لباس خوب و گرایش به زیبایى، امر مطلوبى در شرع اسلام است؛ منتها آن چیزى که بد و مضرّ است، آن است که این وسیله‏اى براى فتنه و فساد و تبرّج شود. همان‏طور که گفتم، ضررهایش تا خانواده و نسل بعد هم مى‏رسد.

حسّ نیاز به هیجان و چگونگی ارضاء آن

هیجان در منطقه خاصى است. چیزهایى هست که هیجان در آن آشکار است. مثلاً ورزش – به خصوص بعضى از ورزشها مثل فوتبال – یک حادثه هیجانى است. طبیعت فوتبال این‏گونه است و با نوع بازى والیبال و تنیس فرق دارد؛ از جهت اینکه اصلاً بافت بازى، بافتى است که در آن، مبارزه و هیجان و امثال اینها زیاد است. ورزش به طور کلّى یک امر هیجانى است. کارهاى هنرى هم هیجان‏انگیز است؛ اما اینها آن چیزهایى است که هیجانشان آشکار است.

هیجان، فقط مخصوص این منطقه‏ها نیست. اگر جوان بتواند منطقه مورد علاقه خودش را – هرچه که هست – پیدا کند، به‏راحتى مى‏تواند آن هیجان را در خود ارضاء کند. مثلاً آن هنگامى که من جوان بودم و لباس طلبگى تنم بود، محدودیتهاى لباس و محدودیتهاى محیط وجود داشت؛ اما درعین‏حال ما هم هیجان داشتیم و آن هیجان ارضاء هم مى‏شد. چگونه؟ من به شعر علاقه داشتم. ممکن است باور این براى شما خیلى سخت باشد. جلسه شعرى بود که چهار، پنج نفر دوستى که به شعر علاقه‏مند بودند، دو ساعت، سه ساعت مى‏نشستند و راجع به شعر حرف مى‏زدند و شعر مى‏خواندند. این براى کسى که به این مقوله علاقه‏مند است، روحیه هیجانش را به همان اندازه ارضاء مى‏کند که یک فوتبالیست در میدان فوتبال، یا یک علاقه‏مند به فوتبال در حین تماشاى فوتبال. بنابراین، میدانها محدود نیستند.

تحصیل و تحقیق راه ایجاد هیجان

آدم وقتى اسم درس را مى‏آورد، فکر مى‏کند درس که هیجانى ندارد. درست است که کلاس درس هیجان ندارد؛ اما اگر فرض کنیم یک کارگاه مجهّز در کنار کلاس درس، در دانشگاه یا بیرون دانشگاه باشد – مثل این‏که الآن معمول شده که جوانان در دوره‏اى از تحصیل مهندسى مى‏روند با کارخانجات ارتباط برقرار مى‏کنند – این جوان احساس مى‏کند که در این کارگاه امکانى وجود دارد که او مى‏تواند ابتکار مورد نظر خودش را و آن فکرى که به ذهنش رسیده، در این فضا ابداع و دنبال کند. آیا فکر مى‏کنید که او هیجان کمترى خواهد داشت؟ خیلى هیجان دارد.

راه‌هاى حفظ ارزش‌ها و انتقال فضاى معنوى زمان جنگ به جوانان امروز  

در قضیه فتح بستان در سال ۱۳۶۰، امام رضوان‏اللَّه‏علیه پیامى دادند که در آن پیام، تعبیر «فتح الفتوح» بود. بعضى خیال کردند که «فتح الفتوح»، جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمى‏گفت؛ امام مى‏فرمود: – به این مضمون – «فتح الفتوح»، فتح یا ساختن این جانهاى آگاه و بیدار است. واقعاً بزرگترین فتح جمهورى اسلامى این بود که توانست این جوانان را به این مرحله از عظمت و اعتلاى روحى برساند که بتوانند احساس خودباورى کنند و بایستند و در مقابل تهاجم عظیم یکپارچه دنیا، از کشور و از موجودیتشان و از اسلام دفاع کنند؛ که مظهرش جنگ تحمیلى بود و تا الآن هم ادامه دارد. الآن هم ما در مقابل تهاجم دنیا قرار داریم.

به نظر من، جوانان ما امروز هم خدایى و مؤمن و باصفایند. شما ببینید دانشگاههاى ما چگونه است؛ ببینید کارگاههاى ما چگونه است؛ ببینید فضاى کشور چگونه است! شما ببینید در روز راهپیمایى بیست‏ودوم بهمن یا روز قدس، اکثریت این جمعیتى که مثل سیل به خیابانها مى‏آیند، چه کسانى هستند؛ همین جوانانند. همان روح الهى، همان انگیزه و صاعقه الهى، هنوز هم در کشور وجود دارد و باز هم کارساز است. همین روحیه، باز هم کشور را به ساحل نجات خواهد رسانید.

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏

در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکل‌هاى مختلف دانشجویى‏ (۲۵/۷/۱۳۸۵)

 خصوصیات جوانی

۱- افکار و اعتقادات نو

در اظهارات و تراوشهاى ذهنىِ جوان، عناصر نو وجود دارد و طراوت نوپردازى فکرى در اظهارات هست.

۲- نگاه و توقعات آرمانی

نگاه و توقعات، آرمانى است.

۳- زبان انتقادی

زبان، انتقادى و طلبگارانه است؛ نبادا کسى تصور کند که اگر این زبان انتقادى حتّى یک کمى تلخ هم باشد، موجب ناراحتی شود. زبان انتقادی اگر برخاسته از همان نگاه و توقعات آرمانى باشد مطلوب است. راضى نبودن به آنچه که داریم، معنایش میل و گرایشِ رسیدن به آن چیزى است که نداریم و این درست همان چیزى است که ما می­خواهیم.

نقش حرکتی جوان با سه خصوصیت فکر نو، نگاه و توقعات آرمانى، زبان ویژه برخاسته از آن نگاه

«فکر نو»، هم «نگاه و توقعات آرمانى» و هم «زبان ویژه برخاسته از آن نگاه» را داشته باشید؛ اینها چیزهاى خوبى است و اگر این خصوصیات محفوظ بماند، آن وقت جوان، نقش موتور را در یک قطار ایفا خواهد کرد؛ به حرکت درآورنده، پیش‏برنده و جهت‏دهنده خواهد بود. و الّا اگر جوانها هم به وضع موجود – یعنى آنچه که هست – قانع و راضى باشند، دیگر پیشرفتى متصور نخواهد بود؛ باید دائم بخواهند به نقاطى که دست نیافته‏اند، دست پیدا کنند.

قدرت تحلیل مسائل و جریان هاى مهم کشور

یک نکته اساسى که من همیشه در مواجهه با دانشجویان، روى آن تکیه می­کنم، «پیدا کردن قدرت تحلیل مسائل و جریانهاى مهم کشور» است. سیاست در دانشگاهها – که بنده همیشه روى آن تأکید کرده‏ام – به این معناست. ما دو کار سیاسى داریم: سیاست‏زدگى و سیاست‏بازى؛ این یک‏جور کار است. این را من به هیچ‏وجه تأیید نمی­کنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ به­خصوص در دانشگاه. یکى هم سیاست­گرى است؛ یعنى حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسى پیدا کردن که یکى از وظایف تشکلهاى دانشجویى این است. من تأکید می­کنم، تشکلهاى دانشجویى – که عمده نمایندگان آنها در اینجا تشریف دارید – نوع برنامه‏ریزى و کار را به کیفیتى قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسى پیدا کند؛ هر حرفى را به آسانى نپذیرد و هر احتمالى را به‏آسانى در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسى، خیلى مهم است. ما غالباً چوب این را خورده‏ایم؛ نه ما، بلکه ملتهاى دیگر هم بر اثر خطاها و خبطهایى در فهم سیاسى‏شان، گاهى مشکلات بزرگى را از سر گذرانده‏اند. این، یک مسأله مهم است.

عمق بخشیدن به معرفت دینى

این کافى نیست که ما از لحاظ عاطفى و احساسى، به دین و مظاهر دینى علاقه‏اى داشته باشیم یا علاقه‏اى نشان بدهیم. یک وقت هم که وقت استفاده از تعلیم و معرفت دینى است، بمانیم و نتوانیم وظیفه‏مان را تشخیص بدهیم یا از آن ایمان، پشتوانه‏اى براى عمل پیدا کنیم؛ این کافى نیست. باید کار معرفتى عمیق انجام بگیرد.

نیاز به جوان برای رسیدن به آینده مطلوب

براى اینکه ما بتوانیم به این آینده‏هاى مطلوب برسیم، احتیاج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگیزه مؤمنِ تلاشگرِ کاردانِ راه‏بلد داریم. یکى از شرایط اصلى‏اش مؤمن بودن و متقى بودن است.

پی­نوشت­‌ها:

۱) انسان: ۸ و ۹

۲) بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۹۲

۳) بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۸۳

۴) بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۳۰۷

دکمه بازگشت به بالا