چرا باید اخلاقی باشیم؟

تأملی بر دلایل اخلاقی بودن در انسان

 

نویسنده: دکتر محمدرضا نظری

پاسخِ به این سؤال شاید در ابتدا خیلی بدیهی به نظر آید. ممکن است بگویید «اخلاقی بودن در واقع وظیفۀ هر آدمی است و انسانیت انسان به اخلاقی بودن او است»؛ اما آیا چنین پاسخی کلی‌گویی نیست؟ بیشتر آنچه ما فکر می‌کنیم اخلاقی است، در بستر جامعه وجود دارد. بگذارید کمی بیشتر توضیح بدهم. اخلاق در یکی از تقسیم‌هایش با گزاره‌هایی مثل خوب و بد، باید و نباید و وظیفه سروکار دارد. مثلاً می‌گوییم عدل خوب است و یا ظلم بد است یا اینکه وظیفۀ انسان کمک به فقیر است؛ اما داستان به این سادگی نیست. امروزه همۀ ما برده‌داری را بد می‌دانیم؛ اما در گذشته برخی جوامع، برده‌داری را بد نمی‌دانستند. این مثال را زدم تا اهمیت اخلاق یا به تعبیر دقیق‌تر، اخلاق­ورزی را روشن کرده باشم. به‌عنوان این یادداشت بر می‌گردم و باز تکرار می‌کنم که چرا باید اخلاقی بود؟

پرسش بالا یکی از پرسش‌های بنیادین در تاریخ انسان است. یکی از نقاط تمرکز ادیان نیز همین مسئله بوده است که انسانی را تربیت کنند که اخلاقی باشد. پس شاید یکی از پاسخ‌ها این باشد که ما باید انسانی متخلق باشیم؛ چون دین به ما چنین دستوری داده است و بالاتر از آن اخلاق پلی است برای رساندن ما به بهشت و نعمت‌های خداوندی و در برابر بداخلاقی سبب شقاوت و آتش عذاب خواهد بود. درواقع ما باید اخلاقی باشیم تا اینکه بتوانیم به بهشت و نعمت‌های آن برسیم.

پاسخی دیگر پاسخی جامعه‌شناسانه است. ما باید اخلاقی باشیم چون جامعه باید سالم باشد. از این‌رو اگر در جامعه مردم با اخلاق باشند، دزدی، قتل و غارت کمتر اتفاق خواهد افتاد و جامعه به سلامت نزدیک‌تر خواهد بود. از این منظر، اخلاق یعنی رعایت هنجارهای اجتماعی و بداخلاقی یعنی برهم زدن هنجارها. کسانی که این پاسخ را می‌دهند، دلیلشان این است که منافع شخصی در پرتو منافع جمعی امکان‌پذیر است؛ اگر می‌خواهی دزد به خانه‌ات نیاید، تو هم دزدی نکن!

پاسخ سوم، پاسخ روانشناسان است. آنها می‌گویند اخلاقی بودن در نهایت برای انسان آرامش بیشتری را به ارمغان خواهد آورد. یعنی اخلاق امری وجدانی است که خیال آدم را آسوده خواهد کرد. از سوی دیگر روانشناسان بیان می‌کنند که مردم در مورد آنچه دیگران دربارۀ آنها می‌اندیشند، اهمیت می‌دهند و در برابر انتقادهایی که اجتماع نسبت به آنها خواهد کرد، حساس است. پس در یک کلام اخلاقی باش تا آرامش بیشتری داشته باشی! همچنین عده‌ای دیگر بنیاد اخلاق را در حس همدردی می‌بینند. حسی که انگیزه‌ای طبیعی در انسان به شمار می‌آید.

پاسخ چهارم با انسانیت انسان‌ها درگیر است. انسانیت در همه، یکی است و هیچ‌کس نباید بداخلاق باشد و بداخلاقی انسانیت را به خطر خواهد انداخت. انسانیت در این نگاه بر تمام انسان‌ها جاری خواهد شد و شخص نباید کاری کند که انسانیت به خطر افتد. طرفداران این نظریه می‌گویند وقتی کسی روی ماشۀ تفنگی فشار می‌دهد، در واقع دارد تمام انسانیت را از بین می‌برد؛ نه فقط یک انسان را.

پاسخ پنجم به ما می‌گوید انسان داری امیال و خواسته‌هایی است و وظیفۀ اخلاق، کنترل آن و جلوگیری از نابسامانی‌های روحی است. تقلب در امتحان ممکن است در آن لحظه برای فرد شادی آفرین باشد، اما در کل زندگی انسان تأثیر خوبی نخواهد داشت. از این نگاه اخلاق می‌تواند منافع شخصی را در راستای منافع جمعی جهت دهد.

برخی فیلسوفان نیز به ما خواهند گفت که زندگی‌ای خوب است، که معقول و عقلانی باشد. اخلاقی بودن در واقع مناسب‌ترین راه برای تعامل با دیگران است. زندگی‌ای اخلاقی است که برای ما بهترین باشد و این موضوع در پرتو احترام به ارزش‌های دیگران و به رسمیت شناختن آنها است.

در این میان هستند کسانی که اخلاقی بودن را یک ضرورت برای انسان می‌دانند. انسان‌ها ناچارند که اخلاقی باشند؛ ولو در یک سری موارد خاص. سقراط می‌گفت: «دزدان نیز به عدالت نیاز دارند تا بتوانند غنائم را میان خود به درستی تقسیم نمایند.» پس انسان‌ها به اخلاق نیاز دارند، چون برایشان لازم است.

آنچه در بالا گفته شد، هفت دلیل برای اخلاقی زیستن بود؛ اما آیا دانستن همه اینها کافی است یا اینکه به امر دیگری بعد از معرفت ما به مسئولیت اخلاقی نیاز است؟ چند روز پیش تلویزیون تصاویری را از معتادین دروازه غار تهران پخش می‌کرد و اینکه نهایتاً عده‌ای این معتادین را جمع کرده‌اند و موجبات شادی اهالی محل را فراهم آورده‌اند. زنی می‌گفت: «دخترانم خواستگار ندارند؛ چون محل زندگی‌مان پر از معتاد است». لحظه‌ای خودتان را جای مردم این محله بگذارید و بخواهید تصمیمی اخلاقی بگیرید. به‌راستی چگونه باید با معتادین برخورد نمود؟ و کدامین برخورد اخلاقی است؟ آیا گرفتن، بردن و آتش زدن سرپناه یک انسان – ولو اینکه معتاد باشد – درست است؟ ممکن است بگویید یک سیب گندیده تمام سیب‌های سبد را می‌گنداند، پس برخورد فیزیکی لازم است؛ چون پای آسیب جامعه در میان است. آیا چنین پاسخی می‌تواند راهگشا باشد؟ آیا اخلاق آتش زدن یک چادر و تحمیل رنج سرما بر یک نفر – ولو اینکه معتاد باشد- را تجویز می‌کند؟ آیا ما این حق را داریم که زندگی انسان‌ها را به زندگی خوب و زندگی بد تقسیم کنیم؟ در این صورت آیا در شیب لغزنده‌ای قرار نخواهیم گرفت که بعدها با همین توجیه، کرامت و انسانیت برخی دیگر از انسان‌ها را محترم نشماریم؟ چه تضمینی وجود خواهد داشت که با همین استدلال، به سراغ پیران و بیماران لاعلاج هم نرویم؟ پس باید به مسئولیت اخلاقی خود واقف بود و آن را انجام داد.

تصمیم و رفتار اخلاقی در برخی موارد آسان نیست. بگذارید بحثم را با مثالی دیگر پی بگیرم. تصور کنید همسایۀ روبروی شما بیماری ایدز یا همان HIV دارد. هیچ‌کس از این موضوع خبر ندارد جز شما و خود آن فرد. حال این فرد در این جامعه رفت و آمد دارد. به مغازه‌ها می­رود. خرید می­کند. سلمانی می­رود. ممکن است سرما بخورد و پیش دکتر برود. حال وظیفۀ اخلاقی شما چیست؟ آیا می­توانید به دیگران این مسئله را بگویید یا باید به فضیلت اخلاقی حفظ اسرار پایبند باشید؟ اگر بدانید که گفتن این مسئله به همسر طرف، باعث جدایی این دو از یکدیگر خواهد شد، آیا باز هم حقیقت را خواهید گفت؟ چه راه‌حلی برای فرار از این تضادها در اختیار شماست؟ از یک‌سو باید آبروی دیگران را حفظ کنید و از سوی دیگر پای جان انسان‌های دیگر در میان است. اینها پرسش‌های جدی در این زمینه هستند. آیا تا به حال در مورد این تعارض‌ها فکر کرده‌اید؟ حال به سؤال اول این نوشتار بر می‌گردم: چرا باید اخلاقی بود؟

 هفت پاسخ بالا، هرکدام سعی می­کنند تا انسان را از این تعارض‌ها برهانند. ما اخلاقی هستیم چون عاقلانه می‌اندیشیم و می‌خواهیم جامعه را نیز حفظ کنیم؛ اما باید به ارزش‌های انسانی مثل حفظ اسرار و یا حس همدردی نیز پایبند بمانیم؛ اما به‌راستی مردم ما چقدر در مورد پیامدهای اعمال خود فکر می‌کنند؟ به نظر می‌رسد پاسخ به این پرسش، راه‌حلی راهگشا برای مشکلات امروزی ما باشد. حقیقت آن است که انسان اخلاقی، تلاش می‌کند تا برای تمام کارهای خود دلیلی اخلاقی داشته باشد؛ چیزی که کمتر مورد دقت قرار می‌گیرد. بیشتر ما در فعالیت‌های روزانۀ خود سعی می‌کنیم بهترین عملکرد و بهره را برای خود رقم بزنیم، غافل از اینکه اعمال ما پیوستی اخلاقی نیز دارند که غفلت از آن در دراز مدت آسیب‌زا خواهد بود. به همین دلیل باید مهم‌ترین مطلب در مواجهۀ ما در ارتباط­های چهارگانه، یعنی ارتباط با خود، خدا، دیگران و طبیعت، مسئلۀ اخلاق باشد. از این منظر انسانی اخلاقی است که به این قاعدۀ معروف و قاعده‌ای که از آن به «قاعدۀ طلایی» یاد می‌کنند که «هر چه برای خود می‌پسندی، برای دیگران نیز بپسند و آنچه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران نیز مپسند»، عمل کرده و آن را سرلوحۀ رفتارهای خود قرار می‌دهد. بیاییم در تصمیم­ها اخلاق را مقدم کنیم.

نویسنده: دکتر محمدرضا نظری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا