آموزش خداشناسی

دکتر محمد داوودی

آموزش خداشناسی

در سیره‌ی معصومان (علیهم السلام)

شناخت خدا وایمان به او، که در روایات از آن به «معرفه الله» تعبیر می‌شود، سنگ بنای اسلام بوده، از ارزش والایی برخوردار است. امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید:

«معرفه الله سبحانه أعلی المعارف»؛(۱) معرفت به خدا، بلند مرتبه‌ترین معرفت است.

پیامبر(ص) نیز علم به خدا را از بالاترین عمل‌ها به شمار آورده است:

«أفضل الأعمال العلم بالله»(۲)

اولین مرتبه‌ی دینداری نیز شناخت خدا وایمان به او است؛ چنان که بالاترین مرتبه‌ی دینداری به دست آوردن بالاترین میزان شناخت و معرفت نسبت به خدا است.

ازاین رو مهم‌ترین هدف تربیت اسلامی این است که افراد را به خداشناسی و خداباوری برساند و میزان خداشناسی و خداباوری آنان را افزایش دهد.

پیامبر(ص) و اهل بیت(علیهم‌السلام) او به عنوان بزرگ‌ترین مربیان دینی، همین هدف را دنبال می‌کردند و سراسر زندگی آنان وقف  هدایت مردم به سوی خدا بود. به همین دلیل در این بحث، سیره‌ی‌ آنان را در زمینه‌ی آموزش و پرورش شناخت ایمان به خدا بررسی می‌کنیم. هدف از این بررسی، یافتن پاسخ‌هایی برای این سؤالات است:

آیا پیامبر(ص) و اهل بیت(علیهم‌السلام) در خداشناسی، اصل وجود خدا را مفروض و اثبات شده می‌گرفتند؟

در مقام اثبات وجود خدا، چگونه عمل می‌کردند؟

در معرفی خدا بر چه چیزهایی تأکید داشتند؟

برای تثبیت و تقویت شناخت وایمان افراد به خدا، چگونه عمل می‌نمودند؟

مطالب این مقاله در ذیل چهار عنوان ارایه می‌شود: ۱٫ مفروض گرفتن اصل وجود خدا؛ ۲٫ استفاده از دلایل روشن و قابل فهم؛ ۳٫ تأکید بر معرفی خدا از راه صفات؛ ۴٫ایجاد ارتباط با خدا و حفظ آن.

  1. مفروض گرفتن اصل وجود خدا

معصومان(علیهم‌السلام) در مقام معرفی خدا و ایجاد و تقویت ایمان به خدا، اصل وجود خدا را مفروض تلّقی می‌کردند و مترّبی را با صفات خدا و وظایفی که در قبال خدا دارد، آشنا می‌نمودند.

البته این امر اختصاص به معصومان (علیهم‌السلام) ندارد؛ در قرآن نیز اصل وجود خدا مفروض تلّقی شده و شک و تردید در وجود خدا، با استفهام انکاری ـ به معنای نفی شک و تردید ـ بیان شده است:

«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ»(۳)؛

رسولان آنان گفتند: آیا در خدا شکی است؟! خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفریده است.(۴)

در این جا این پرسش مطرح می‌شود که چرا معصومان(علیهم‌السلام) در مواجهه با متربیان، اصل وجود خدا را مفروض تلّقی می‌کردند؟

نخستین پاسخ این است که اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان معصومان (علیهم‌السلام)، به ویژه در صدر اسلام، اصل وجود یک یا چند نیروی برتر را به عنوان پدید آورنده و خالق جهان هستی پذیرفته بودند و در این مورد شک و تردیدی نداشتند.

پاسخ دوم این که معصومان(علیهم‌السلام) اصل وجود خدا را مفروض می‌گرفتند؛ زیرا در این کار، ملاحظات تربیتی خاصی در نظر داشتند.

نخستین ملاحظه‌ی تربیتی این است که انسان فطرتاً بدون نیاز به استدلال‌های کلامی و فلسفی پیچیده، در می‌یابد که این جهان آفریننده‌ای دارد و امکان ندارد جهان، با همه‌ی عظمت، دقت، علم و آگاهی‌ای که در خلق آن به کار رفته است، بدون خالق به وجود آمده باشد.

بنابراین، اصل وجود خدا امری فطری و نزدیک به بدیهی است و هر انسانی با اندکی تأمل، آن را در می‌یابد و نیازی به طرح استدلال‌های پیچیده نیست. معصومان(علیهم‌السلام) به همین دلیل به اثبات وجود خدا نمی‌پرداختند.

دومین ملاحظه‌ی تربیتی این است که پرداختن به بحث وجود خدا و کوشش برای اثبات وجود خدا از راه اقامه‌ی برهان‌های پیچیده‌ی کلامی و فلسفی، کاری زاید و بی‌فایده است؛ زیرا در این استدلال‌ها از مفاهیم انتزاعی و مجرد استفاده می‌شود و این مفاهیم، برای کودکان و اغلب مردم قابل فهم نیستند و بدین سبب، نقشی در اثبات وجود خدا و ایجاد و تقویت ایمان به خدا ندارند.

بنابراین، پرداختن به اصل وجود خدا و سعی در اثبات آن با دلایل و برهان‌های فلسفی و کلامی، کاری بی‌فایده است.

سومین ملاحظه‌ی تربیتی این است که پرداختن به این بحث، نه تنها بی‌فایده، بلکه مضر نیز هست؛  زیرا طرح این مباحث بدین معنا است که ممکن است خدایی در کار نباشد. همین موجب می‌شود راهی باز شود تا مترّبی در وجود خدا تردید کند.

بدین ترتیب، معصومان(علیهم‌السلام) اصل وجود

خدا را مفروض می‌گرفتند و به اثبات آن از راه استدلال‌های کلامی و فلسفی نمی‌پرداختند؛ زیرا نه تنها این استدلال‌ها برای اغلب مردم و برای کودکان قابل فهم نیستند و به همین سبب به ایمان و اعتقادی نمی‌انجامند، بلکه راه تردید در وجود خدا را نیز می‌گشایند.

  1. استفاده از دلایل روشن و قابل فهم

اما آنچه گفته شد، بدین معنا نیست که معصومان(علیهم‌السلام) هیچ گاه دلیلی برای اثبات وجود خدا اقامه نمی‌کردند. نگاهی اجمالی به سیره‌ی آنان، نشان می‌دهد که ادله‌ی متعددی برای اثبات وجود خدا اقامه کرده‌اند. برای مثال، در کتاب کافی بابی تحت عنوان «حدوث العالم و اثبات المُحدِث» باز شده و در آن روایات، ادّله‌ای برای اثبات وجود خدا و نیز اثبات توحید اقامه شده است.(۵)

به علاوه، زمانی که شاگردان و یاران ائمه(علیهم‌السلام) در مناظره با ملحدان در اثبات وجود خدا دچار مشکل می‌شدند، ائمه(علیهم‌السلام) آنان را راهنمایی می‌کردند. به نمونه‌ای از این سیره‌ها توجه کنید.

مردی بر امام رضا(ع) وارد شد و گفت: یابن رسول الله! دلیل حدوث عالم چیست؟

امام (ع) فرمود: تو نبودی و به وجود آمدی؛ در حالی که می‌دانی نه خودت، خودت را آفریدی و نه کسی مثل تو، تو را به وجود آورده است.(۶)

دقت در این سیره‌ها، نشان می‌دهد که اوّلاً، دلایلی که معصومان(علیهم‌السلام) برای اثبات وجود خدا اقامه می‌کردند، برای عموم مردم روشن و قابل فهم بود؛ ثانیاً، زمانی ائمه(علیهم‌السلام) به اثبات وجود خدا می‌پرداختند که خود مترّبی در وجود خدا شک و تردید پیدا می‌کرد و از امام(ع) راهنمایی می‌خواست؛ یا این که در جامعه شبهه‌ها و تردیدهایی در باب وجود خدا رواج می‌یافت.

  1. تأکید بر معرفی صفات خدا

موضوع دیگری که در سیره‌ی تربیتی معصومان(علیهم‌السلام) مطرح است، تأکید و توجه بسیار به صفات خداوند و آشنا کردن مسلمانان با آن صفات است. در این جا نمونه‌ای از این سیره‌ها را می‌آوریم.

مردی لانه‌ی پرنده‌ای را که در آن جوجه وجود داشت، می‌آورد و پدر و مادر جوجه‌ها نیز به دنیال او پرواز می‌کردند و بر دستان او فرود می‌آمدند. پیامبر(ص) رو به یارانش کرد و فرمود: از رفتار این دو پرنده نسبت به جوجه‌شان تعجب می‌کنید؟! قسم به آن که مرا به حق مبعوث کرده، خداوند به بندگان خود مهربان‌تر است از این دو پرنده نسبت به جوجه‌شان.(۷)

این سیره به وضوح نمایانگر این حقیقت است که پیامبر(ص) بر معرفی صفات خدا تأکید زیادی داشت.

در متون اسلامی نیز بر معرفی صفات خدا بسیار تأکید شده است. در قرآن، خداوند از راه صفات به مردم معرفی گردیده و در آیات

متعددی خداوند با صفات سمیع، علیم،(۸) ذو فضل،(۹) حیّ، قیوم، علیّ، عظیم،(۱۰) غنّی، حمید،(۱۱) رؤوف، رحیم(۱۲) و غفور(۱۳) توصیف شده است.

شناساندن صفات خدا، یکی از روش‌های کارآمد در رشد و ارتقای معرفت و اعتقاد به خدا است. در این روش، مربی به جای متمرکز شدن بر ترسیم تصویری از ماهیت خداوند متعال، سعی می‌کند صفات جلال و جمال خداوند متعال را برای مترّبی به تصویر بکشد. این روش، مزایای خاصی دارد:

نخست آن که، مفاهیم به کار گرفته شده واضح، روشن و برای اکثر مردم به آسانی قابل فهم است. مهربانی، شفقت، بخشش، قاطعیت و… مفاهیمی هستند که همه پیوسته با آن سر و کار دارند و به همین سبب، درک آن‌ها، به ویژه اگر همراه با ارایه‌ی مصداق باشد ـ مانند سیره‌ی معصومان(علیهم‌السلام) ـ آسان است.

دوم آن که، در این روش، از مفاهیم فلسفی و کلامی انتزاعی و پیچیده که درک آن‌ها برای همه آسان نیست، استفاده نشده است.

سوم آن که، در این روش، در ذهن مترّبی تصورات نادرستی نسبت به خداوند ایجاد نمی‌گردد. به همین سبب در روایات، در هر موردی که احتمال پیدایش تصور نادرست در مخاطب بوده است، به صراحت آن را متذکر شده‌اند.(۱۴)

چهارم آن‌ که، این روش، علاقه و محبت به خدا را در متربیان ایجاد می‌کند؛ زیرا انسان فطرتاً و از عمق وجود خود کسی را که جامع صفات نیکو و زیبا باشد، دوست دارد و از هر که صفات ناپسند دارد، بیزار است. از این رو انسان وقتی خود را با خدایی مواجه می‌بیند که «در عین قدرت، بخشنده و آمرزنده است؛ در حال غضب، بسیار بردبار است؛ آفریننده‌ی آفریده‌ها است؛ با عزتش عزیزان را مقهور کرده؛ بزرگان در مقابل بزرگی‌اش متواضع‌اند؛ هر گاه او را بخوانیم، جوابمان را می‌دهد؛ زشتکاری‌هایمان را می‌پوشاند؛ درِ خانه‌اش هیچ‌گاه بسته نمی‌گردد؛ گدایی از درگاهش رانده نمی‌شود؛ آرزومندی از درگاهش ناامید بر نمی‌گردد؛ مأمن خائفان، نجات دهنده‌ی صالحان، بالا برنده‌ی مستضعفان، خوار کننده‌ی مستکبران، در هم شکننده‌ی زورگویان و جباران، نابود کننده‌ی ستمگران، فریاد رس دادخواهان است و…»(۱۵) خود به خود علاقه و محبت خدا را در خود احساس می‌کند.

پنجم آن که، آشنایی مترّبی با صفات خدا، موجب می‌شود وظیفه‌ی خود را در مقابل خدا تشخیص دهد و بداند چه کارهایی موجب خشنودی او و چه کارهایی موجب غضب و سخط او است؛ و این امر در جهت دادن به اعمال و رفتار او بسیار مؤثر است.

  1. ارتباط با خدا و حفظ آن

مراد از ارتباط با خدا، این است که اگر انسان در زندگی خود نیازی داشته باشد، آن را از خدا بخواهد؛ اگر مشکلی دارد، حل آن را از او طلب کند؛ و اگر خواسته‌ای دارد، دست تمنا به سوی او دراز نماید. به عبارت دیگر، ارتباط با خدا بدین معنا است که انسان تنها به خدا امیدوار باشد و در میدان حوادث نیز تنها بر خدا تکیه کند. دعا، مناجات و ذکر، جلوه‌های این ارتباط هستند؛ کسی که در باطن و ضمیر خودش تنها خدا را حلاّل مشکلات و پشتیبان خود بداند، با زبان نیز خدا را می‌خواند و با او مناجات می‌کند و در هر حال به یاد او شکرگزار نعمت‌های او است.

مطالعه‌ی سیره‌ی معصومان(علیهم‌السلام) نشان می‌دهد که آنان در هر فرصتی سعی داشتند مترّبی را با خدا مرتبط کنند و این ارتباط را تقویت نمایند. ایشان در موارد متعددی کودکان و بزرگسالان را به دعا کردن توصیه و امر کرده‌اند.

علاوه بر این، معصومان(علیهم‌السلام) اگر در جایی احساس می‌کردند ارتباط یک فرد با خدا در حال سست شدن است، سعی می‌نمودند آن ارتباط را تقویت کنند و مانع ناامیدی وی از خدا شوند. برای مثال، از ابوبصیر نقل شده است:

به امام صادق(ع) عرض کردم: روزیِ ما به تأخیر افتاده است.

ایشان ناراحت شد و فرمود بگو: «اللهم إنّک تکفّلت برزقی و رزق کلّ دابّه، فیا خیر من دعی، و یا خیر من مثل و یا خیر من أُعطی و یا أفضل مرتجی…»(۱۶)

همچنین در روایت دیگری از احمد بن محمد بن ابی‌نصر نقل شده است:

به امام حسن(ع) عرض کردم: فدایت شوم! من حاجتی را چندین سال است از خدا می‌خواهم؛ از تأخیر در اجابت آن خواسته در دلم تردید راه یافته است.

امام فرمود: احمد! بترس از این که شیطان در تو نفوذ کند، تا تو را از خدا ناامید نماید… به خداوند امیدوارتر باش که خداوند به تو وعده داده است؛ آیا خداوند نفرموده است: «هر گاه بندگانم از تو مرا خواستند، من به آنان نزدیک هستم؛ دعای دعا کنندگان را زمانی که مرا بخوانند، اجابت می‌کنم» و فرمود: «از رحمت خدا ناامید نشوید» و فرمود: «خداوند به شما وعده‌ی مغفرت و عنایت می‌دهد»؟! به خداوند بیش از دیگران اطمینان کن و در قلبت جز خیر، راه مده که خداوند آن را می‌بخشد.(۱۷)

اکنون این پرسش رخ می‌نماید که چرا معصومان(علیهم‌السلام) به این موضوع اهمیت می‌داده‌اند؟ آیا این امر تأثیری در تربیت اعتقادی دارد؟

جواب این پرسش یقیناً مثبت است. در این جا تنها به دو اثر از مهم‌ترین آثار ارتباط با خدا در تربیت اعتقادی اشاره می‌کنیم.

الف. تقویت، رشد و ارتقای ایمان به خدا

ایمان و اعتقاد به خداوند، حالتی قلبی است و مؤمن کسی است که به وجود خداوند اعتقاد و اطمینان قلبی (ایمان = امنیت و اطمینان) دارد. ارتباط با خدا (دعا و راز و نیاز و ذکر) مستلزم برخورداری از مرتبه‌ای از ایمان است. با وجود این، خود ارتباط با خدا موجب تقویت ایمان و رسیدن به درجات بالاتری از

ایمان نیز می‌شود؛ چرا که دعا و راز و نیاز و ذکر و یاد خدا – به ویژه اگر تکرار گردد – موجب تثبیت و تعمیق هر چه بیش‌تر این معانی در روح انسان است. امام خمینی (ره) در این مورد می‌فرماید:

«یکی از نکات تکرار عبادات و تکرار اذکار و اوراد، آن است که قلب را از آن‌ها تأثیر حاصل آید و انفعالی رخ دهد، تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت، تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد.»(۱۸)

به علاوه، ارتباط با خدا زمینه‌ای فراهم می‌آورد تا فرد در یک تعامل دوجانبه با خداوند قرار گیرد و از این طریق وعده‌های خداوند را در عمل مشاهده کند. کسی که برآورده شدن حاجتی را از خدا می‌خواهد و خدا نیز دعای او را مستجاب می‌کند، در عمل و با تمام وجود، رحمت و رأفت و فضل خدا را می‌بیند؛ بدین ترتیب، روز به روز آگاهی و شناخت او از صفات الهی و نیز ایمان و اعتقاد او به خداوند بیش‌تر می‌شود.

ب. انس با خدا و محبت به او

ارتباط با خدا در قالب دعا و ذکر، موجب می‌شود محبت خداوند در دل انسان جای گیرد و تقویت شود. ممکن است ارتباط با خدا، به ویژه در شکل دعا و راز و نیاز، در ابتدا همراه با تکلّف باشد، اما به تدریج که این معانی در قلب راسخ می‌گردد، ارتباط با خدا لذت بخش می‌شود. از امیرالمؤمنین(ع) چنین روایت شده است:

«إذا رأیت الله یؤنسک بذکره فقد أحبّک»؛(۱۹)

هر گاه دیدی خداوند، تو را با یاد خویش مأنوس و علاقه‌مند کرده است، بدان که تو را دوست دارد.

یعنی ارتباط با خدا و راز و نیاز با او، محبت او را به دنبال دارد. در روایت دیگری از پیامبر(ص) نقل شده است:

«من أکثر ذکر الله أحبّه»؛(۲۰)

کسی که فراوان ذکر خدا را بگوید، خدا او را دوست می‌دارد.

و در روایت دیگری از پیامبر(ص) آمده است:

خداوند سبحان می‌فرماید: هر گاه بنده‌ی من غالباً به من مشغول گردد، خواسته‌ها و لذات او را در ذکر خود قرار می‌دهم؛ هر گاه خواسته‌ها و لذتش را در ذکر خودم قرار دادم، او به من عشق می‌ورزد و من به او.(۲۱)

جمع‌بندی

از آنچه گفتیم، معلوم شد که سیره‌ی پیامبر(ص) و اهل بیت(علیهم‌السلام) در تربیت ایمان به خدا بدین صورت است:

  1. اصل وجود خداوند را مفروض می‌گرفتند؛ مگر در صورتی که فرد در وجود خدا تردید داشت و به دنبال ادّله‌ای برای اثبات خدا بود؛
  2. در مقام اثبات وجود خدا، از دلایل روشن و قوی استفاده می‌کردند؛
  3. در مقام معرفی خدا، تأکید آنان بر بیان صفات خداوند بود؛
  4. برای ارتقا و رشد ایمان، فرد را به ارتباط با خدا و حفظ و تقویت رابطه با خدا دعوت می‌کردند.

پی نوشت:

  1. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۶، ص ۱۵۵، روایت ۱۱۹۳۵٫
  2. همان، ص ۱۵۶، روایت ۱۱۹۳۵٫
  3. ابراهیم، ۱۰٫
  4. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۲، ص ۱۳۶٫ اما علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: این شک و تردید درباره‌ی اصل وجود خدا نیست، بلکه در مورد وحدانیت خداوند است. در این صورت باید گفت: از نظر قرآن، تردید در اصل وجود خدا به مراتب تعجب برانگیزتر است. (المیزان، ج ۱۲، صص ۲۶ ـ ۲۷).
  5. کلینی، الکافی، ج ۱، صص ۵۷ ـ ۶۴٫ در این کتاب بحث امام با ابن ابی العوجاء (زندیق مصر)، و زنادقه‌ی دیگر ـ از جمله با عبدالله دیصانی ـ نقل شده است. همچنین ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج ۳، ص ۱۶؛ ÷و کتاب التوحید، باب ۳، «اثبات الصانع و الاستدلال بعجائب صنعه علی وجوده و علمه و قدرته و سائر صفاته».
  6. بحارالانوار، ج ۳، ص ۳۶، روایت ۱۱٫
  7. هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ۹، ص ۸٫
  8. بقره، ۲۴۴٫
  9. بقره، ۲۵۱٫
  10. بقره، ۲۵۵٫
  11. بقره، ۲۶۷٫
  12. نحل، ۷٫
  13. نحل، ۱۸۱٫
  14. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۸۳٫
  15. فرازهایی از دعای افتتاح، که در شب‌های ماه رمضان خوانده می‌شود.
  16. کافی، ج ۲، ص ۴۰۲، روایت ۱۲٫
  17. همان، ص ۳۵۴، روایت ۱٫
  18. امام خمینی، آداب نماز، ص ۱۶٫
  19. آمدی، غررالحکم و دررالحکم، ج ۲، ص ۳۱۳٫
  20. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۳، ص ۴۲۱، روایت ۶۴۳۵٫
  21. همان، روایت ۶۴۳۸٫
دکمه بازگشت به بالا