ضرورت عنصر تربیت در تشکیلات
اشاره:
مسأله تربیت از جمله مسایلی است که میتوان گفت ذهن تک تک افراد بشر را به نوعی به خود مشغول کرده است و از آنجا که دایره این مسأله بسیار گسترده است، هر فردی بنا به شرایط زندگی خود به نوعی با این مسأله و شاخههای مختلف مربوط به آن درگیر بوده است. پدر و مادر یک خانواده، افرادی که در یک اجتماع با هم زندگی میکنند و با یکدیگر به نوعی ارتباط دارند و افرادی که عضو سازمان یا تشکیلات خاصی هستند همگی به صورتی با مسأله تربیت مواجه بوده و هر کدام درست یا غلط، تعریف و بینشی خاص از تربیت دارند. نگاه ما در این نوشتار نگاهی تخصصی به تربیت است؛ یعنی نگاهی با گرایشی خاص که ما آن را تربیت تشکیلاتی مینامیم. با توجه به این نگاه، مقاله حاضر در پی اثبات ضرورت تربیت در تشکیلات میباشد. در این مقاله اول به تعریف تربیت پرداخته و مبانی تربیت را بررسی میکنیم، سپس به ضرورت بحث تربیت در زندگی بشر میپردازیم و آنگاه ضرورت تربیت در تشکیلات را مطرح مینماییم.
تربیت چیست؟
تربیت در لغت به معنای پرورش و نمو دادن است. برای اینکه معنای تربیت بهتر مشخص شود کسی را تصور کنید که دانه سالم میوهای را در زمین میکارد به امید اینکه روزی این دانه تبدیل به درخت میوهای تنومند و شاداب شود. از زمانی که این فرد دانه را در زمین به عنوان محیطی مساعد برای رشد گیاه کاشته، تا زمانی که این دانه به درختی کامل تبدیل شود، مجموعه اعمالی را جهت نگهداری و تقویت و رشد این گیاه انجام میدهد، اعمالی همچون آب دادن به گیاه، رساندن مواد مغذی به گیاه، خلوت نمودن اطراف گیاه جهت رسیدن نور و…؛ به این مجموعه اعمال تربیت میگویند. با توجه به مثال فوق، میتوان گفت: تربیت عبارت است از انتخاب رفتار مناسب و ایجاد شرایط و عوامل لازم برای اینکه فرد مورد تربیت بتواند استعدادهای نهفته خویش را در تمام ابعاد پرورش داده و شکوفا نماید و به تدریج به سوی کمال مطلوب حرکت کند.
مبانی انسان شناختی تربیت
اگر به تعریف تربیت و مثال فوق خوب دقت کنیم، میتوانیم عوامل مؤثر در تربیت را بهخوبی دریابیم. طبق تعریف، عوامل مؤثر در تربیت را میتوان اینگونه برشمرد:
- مجموعه اعمال مربی؛
- شرایط مساعد ومناسب محیطی؛
- استعدادهای فطری.
از میان این سه عامل، مهمترین عاملی که میتوان آن را عامل اساسی تربیت نامید، عامل سوم است؛ چرا که بدون داشتن عامل سوم یعنی استعدادهای فطری که میتوانند شکوفا شوند، تربیت هیچ معنایی نخواهد داشت. برای اینکه این موضوع بهطور کامل روشن شود به این مثال خوب دقت کنید: از میان موجوداتی که میشناسید؛ یعنی جمادات، گیاهان و حیوانات یک نمونه انتخاب میکنیم؛ ۱٫ سنگریزه از میان جمادات ۲٫ یک نهال درخت سیب از میان گیاهان ۳٫ یک جوجه کبوتر از میان حیوانات؛ در مورد جوجه کبوتر وقتی میگوییم ما او را تربیت نمودهایم؛ یعنی از او مراقبت نموده تا به یک کبوتر کامل تبدیل شود و همه اذعان میکنند که این کار شدنی است. درباره نهال درخت سیب نیز اگر بگوییم این نهال را پرورش میدهیم تا در آینده درختی زیبا و پر میوه داشته باشیم، کسی به عقل ما شک نمیکند؛ اما اگر در مورد سنگریزه بگوییم ما از او مراقبت میکنیم تا به یک صخره یا کوه تبدیل شود چه؟ آیا با گفتن این جمله کسی تأیید میکند که شما عاقل هستید؟ پاسخ کاملاً واضح است؛ همه میدانند که سنگریزه قابلیت و استعداد تبدیل شدن به صخره یا کوه را بهطور طبیعی ندارد تا تربیت و پرورش درباره او معنا داشته باشد.
قوه و استعداد فطری انسان است که او را قابل تربیت نموده است. متفکر شهید استاد مطهری در اینباره مینویسد:
«اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت او باید با در نظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد و اصل لغت تربیت هم اگر بهکار برده میشود – چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه – بر همین اساس است؛ چون تربیت یعنی رشد دادن و پرورش دادن، و این مبنی بر قبول کردن یک سلسله استعدادها – و به تعبیر امروز یک سلسله ویژگیها – در انسان است.»[۱]
تربیت و زندگی بشری
شاید برخی در ذهن خود این سؤال را بپرورند که اگر چیزی به نام تربیت و پرورش در زندگی انسان وجود نداشت چه اتفاقی میافتاد؟ آیا به زندگی فردی او لطمهای وارد میشد؟ اصلاً آیا وجود مسألهای به نام تربیت در زندگی بشری ضروری است؟ شاید بهتر باشد برای پاسخ به این پرسشها به تعریف تربیت برگردیم؛ گفتیم تربیت یعنی شکوفا نمودن و رشد دادن استعدادهای فطری نهفته در نهاد افراد، زندگی بشر نیز چیزی جز رشد کردن لحظه به لحظه و شکوفایی تدریجی نیست.
با استفاده از تعریف تربیت فهمیدیم که میان زندگی بشری و تربیت، اتحادی ناگسستنی است؛ هر جا که زندگی معنا دارد تربیت نیز معنا پیدا میکند، به همین جهت پرسشهای فوق بیمعنا خواهند بود. زیرا در اینجا معنایی فراتر از ضرورت داشتن شکل گرفته است. آنچه اکنون برای ما معنا پیدا کرده نوعی اتحاد ناگسستنی میان زندگی و تربیت است، نسبتی که بین زندگی بشری و تربیت است؛ همچون نسبت میان زنده بودن انسان و تپش قلب اوست که هرگاه انسان زنده باشد قلبش نیز میتپد و هرگاه قلب انسان بتپد او دارای زندگی است.
تربیت خوب، تربیت بد
دریافتیم که زندگی و تربیت همیشه همراه یکدیگرند، یعنی فرد اگر چه تمایل نداشته باشد هم، همیشه در حال تربیت شدن و رشد کردن است، یعنی همه افراد بشر دارای نوعی تربیت هستند، اما آنچه متفاوت است کیفیت تربیت است؛ قرآن کریم میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا[۲]؛ که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده»؛ تزکیه یعنی تربیت درست و مطلوب.
در حقیقت تربیت به دو دسته تقسیم میشود: تربیت خوب و تربیت بد یا تربیت مطلوب و نامطلوب؛ آنچه در زندگی مهم است و موجب سعادت واقعی انسان میشود، تربیت خوب است که فلاح و سعادت را به همراه دارد.
تربیت و جامعهپذیری
اجتماعی شدن یا همان جامعهپذیری از نگاه فردی، مرحلهای از رشد انسان است که فرد از طریق آن، ارزشها، هنجارها، اعتقادات و نگرشها و مهارتهای لازم برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی گروهی را کسب میکند. وی در این مرحله میتواند از طریق یادگیری فرهنگ، آرمان و شیوههای زندگی گروهی، با افراد جامعه روابط متقابل برقرار نماید و از این طریق استعدادهای خویش را شکوفا نماید. اما از نگاه اجتماعی، جامعهپذیری فرآیندی است که نظم و تداوم اجتماعی به آن بستگی دارد؛ یعنی جامعه از طریق این فرآیند پیچیده میراث فرهنگی خود را به افراد انتقال میدهد.
اگر به جملاتی که در تعریف جامعهپذیری گفته شد خوب دقت کنید عباراتی همچون: شکوفایی استعدادها و انتقال میراث فرهنگی، عباراتی هستند که ناظر به تربیت اجتماعی میباشند و در واقع پیوستگی عمیق تربیت و جامعهپذیری را میرسانند. اگر به فرآیند جامعهپذیری خوب دقت کنیم، مشاهده میکنیم که جامعه از طریق نوعی تربیت اجتماعی، مفاهیم فرهنگی، ارزشی و اجتماعی را به اعضا منتقل مینماید و در حقیقت فرآیند جامعهپذیری بدون تربیت امری غیر ممکن به نظر میرسد؛ به همین جهت است که در جوامع، سازمآنهای بزرگی ایجاد شدهاند تا بتوانند این امر مهم یعنی انتقال فرهنگ را بهخوبی انجام دهند.
تربیت و تشکیلات
در مسأله جامعهپذیری گفتیم که دغدغه انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی و شکوفایی استعدادهای فردی، در پرتو روابط اجتماعی باعث شد تا جوامع، سازمآنهای عریض و طویلی را مأمور انجام دادن این امر مهم کنند؛ سؤال مهمی که اینجا پیش میآید این است که آیا سازمآنها و تشکلها نیز به امر تربیت برای پرورش اعضا نیازمندند یا خیر؟ آیا میتوان احکام یک جامعه بزرگ و وسیع را به یک تشکیلات نه چندان بزرگ سرایت داد؟ آیا چنین کاری معقول است؟ قبل از پاسخ به این پرسشها بهتر است که نسبت میان یک جامعه با تشکل و سازمآنها را بررسی نماییم.
جامعه و تشکیلات
در تعریف جامعه گفتهاند که: مجموعهای است از افراد انسانی که با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خوردهاند. اگر جامعه را به عنوان یک کل بدانیم و سازمآنها و تشکلها را نیز اجزای آن به حساب آوریم، میتوان گفت تشکلها شبیهترین اجزا به کل خود هستند، بهترین مثالی که میتوان در این مورد آورد این است که: تشکل نسبت به جامعه، همانند جنین است نسبت به مادر؛ جنین تا وقتی در شکم مادر است جزئی از بدن مادر محسوب میشود اما جزئی است که از جهت ماهیت انسانی هیچ تفاوتی با مادر خود ندارد. همانطور که میتوان احکام انسانی را بدون اهمیت دادن به بزرگی یا کوچکی، بلندی یا کوتاهی، برای جنینی که در شکم مادر است بار نمود، همانگونه میتوان احکام جامعه را بر تشکلها و سازمانها بدون در نظر گرفتن وسعت یا عدم وسعت و یا بزرگی و کوچکی آنها بار نمود؛ زیرا اشتراک بین آنها، اشتراک در ماهیت است؛ از جمله احکامی هم که مشترک بین جامعه و سازمانها است، ضرورت عنصر تربیت در آنها میباشد.
تشکل پذیری و اخلاق تشکیلاتی
برای اثبات ضروری بودن تربیت تشکیلاتی، به دو جنبه اشاره میشود. از آنجاییکه در رابطه با جامعه میتوان عنصری به نام جامعهپذیری یا اجتماعی شدن را نام برد، در رابطه با تشکل نیز میتوان اصطلاح تشکلپذیری یا تشکیلاتی شدن را بهکار برد. تشکیلاتی شدن را میتوان اینگونه تعریف کرد: «مرحلهای از رشد انسان که فرد از طریق آن، ارزشها، هنجارها، اعتقادات، نگرشها و مهارتهای لازم برای مسئولیتپذیری در زندگی تشکیلاتی را کسب میکند». وی در این مرحله میتواند از طریق یادگیری فرهنگ، آرمان و شیوههای زندگی تشکیلاتی، با افراد تشکیلات روابط متقابل برقرار نماید و از این طریق استعدادهای خویش را شکوفا نماید. اما از نگاهی تشکیلاتی، تشکیلاتی شدن فرآیندی است که نظم و تداوم تشکیلات به آن بستگی دارد؛ یعنی تشکیلات از طریق این فرآیند پیچیده برخی اندیشههای لازم و مهارتهای تشکیلاتی را به افراد خود انتقال میدهد.
ضرورت تربیت و تشکیلاتی شدن
درست در همین نقطه است که یکی از وجوه ضرورت تربیت در تشکیلات نمایان میشود. سؤال این است که آیا تشکیلاتی شدن نیازمند نوع خاصی از تربیت است؟ در پاسخ باید گفت: برای روند تشکیلاتی شدن، تربیت تشکیلاتی لازم و ضروری است؛ زیرا در صورت عدم تربیت تشکیلاتی، هم برای فرد مشکلاتی بهوجود خواهد آمد و هم برای تشکیلات؛ از جمله مشکلات فردی که میتوان نام برد سردرگمی و گیجی خاصی است که از عدم مهارت در انجام وظایف و یا عدم آشنایی درست با اهداف تشکیلات نشأت میگیرد؛ از جمله مشکلات تشکیلاتی نیز میتوان به فردمحوری و فردگرایی اشاره نمود که از جمله مشکلاتی است که ریشه در عدم تربیت صحیح تشکیلاتی دارد.
تشکیلاتی نشدن از جمله مشکلاتی است که باعث اختلال در نظام تشکل میشود و در راه دستیابی به اهداف تشکیلات مانع بزرگی به حساب میآید و همچنین در جنبه فردی باعث عدم رشد کامل شخصیت افراد شده و مشکلات فردی بسیاری از قبیل: سَرخوردگی و احساس عدم کارایی را به افراد منتقل میکند که این امر باعث ایجاد مشکلات فردی دیگری میشود.
ضرورت تربیت و اخلاق تشکیلاتی
اخلاق و جنبههای مختلف آن همچون اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی و… از جمله مسایلی است که ذهن بشر را به خود معطوف کرده است. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین جنبههای زندگی بشری، جنبه روابط اوست که در چهار بخش عمده خلاصه میشود: ۱٫ رابطه با خدا ۲٫ رابطه با خود ۳٫ رابطه با انسانهای دیگر ۴٫ رابطه با جهان هستی.
برای اینکه رابطه انسان با موضوعات فوق، رابطهای مطلوب باشد، این ارتباطها باید تحت قوانین خاصی انجام شود که میتوان این قوانین را «اخلاق» نامید. در حوزه روابط انسان با دیگر انسانها؛ یعنی همان روابط اجتماعی، نوع خاصی از اخلاق کارایی دارد که میتوان آن را «اخلاق اجتماعی» نامید. از همین رو، در حوزه روابط تشکیلاتی نیز قواعد مطلوب روابط تشکیلاتی میتواند «اخلاق تشکیلاتی» نامیده شود. این مطلب که رعایت اخلاق تشکیلاتی ضروری است، مسألهای کاملاً واضح است؛ زیرا بدون یک رابطه سالم و مطلوب میان عناصر تشکیلات، اختلال ارتباطی بهوجود میآید و عناصر تشکیلات دچار نوعی فرسایش روانی میشود و همچنین اخلاق نامطلوب اعضای تشکیلات، موجب بروز احساس نارضایتی عمومی از آن سازمان میگردد و در پی آن، تشکیلات از رسیدن به اهداف خود باز میماند و در نتیجه موجب نابودی نظام تشکیلات میشود.
حال که ضرورت داشتن اخلاق تشکیلاتی روشن شد، رابطه جدا ناشدنی اخلاق مطلوب با تربیت مطلوب نیز کاملاً واضح است. روشن است آنچه موجب بهوجود آمدن اخلاق مطلوب میشود، یک تربیت خوب و صحیح است؛ این تربیت صحیح است که اخلاق خوش را میسازد و فضای یک جامعه یا یک تشکیلات را به فضایی مطلوب تبدیل مینماید.
حاصل سخن اینکه یک تشکیلات کارآمد وقتی حاصل خواهد شد که روند تشکیلاتی شدن بهخوبی در عناصر صورت گرفته باشد و همچنین فضای ارتباطی بین عناصر تشکیلات با عناصر درون تشکیلات یا بیرون تشکیلات، فضایی در حیطه اخلاق حسنه باشد. کاملاً روشن است که این امر بدون عنصر تربیت در تشکیلات غیر ممکن است؛ لذا لازم است سازمانها و تشکلها به مسأله تربیت نگاهی ویژه داشته باشند و به هیچ عنوان از این نکته غافل نشوند.
کتاب شناسی
- تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ۱۳۸۵٫
- مجموعه آثار ج۳، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ۱۳۷۸٫
- مجموعه آثار ج۲، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ۱۳۷۸٫
- مبانی جامعه شناسی، دکتر آذر قلی زاده، انتشارات محتشم، ۱۳۷۹٫
- اسلام و تعلیم و تربیت، ابراهیم امینی.
- روانشناسی تربیتی-کاربردی، دکتر غلامعلی افروز.
- نشریه تربیت اسلامی شماره ۲٫
- اثرات پنهان تربیت آسیبزا، دکتر عبد العظیم کریمی، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ۱۳۸۶٫
[۱]. مجموعه آثار شهید مطهری، ج۳، ص۴۵۳٫
[۲] . شمس، ۹٫