وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً؛
و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار بده.
(فرقان/ آیه ۷۴)
توجه به الگو بودن
مربی برای بیشترین تأثیرگذاری بر متربی باید به دو نتکه توجه داشته باشد:
- این که الگوست (در دید افراد)
- این که باید الگو باشد (در تأثیرگذاری مثبت).
جنبه اول
در مورد اول باید گفت کسانی که در جایگاهی برتر قرار دارند و دیگرانی زیر نظر آنان به سر میبرند، خواه ناخواه به عنوان الگو و سرمشق به او نگاه میکنند، چه بداند چه نداند، چه بخواهد چه نخواهد، مانند:
پدر و مادر در چشم فرزندان
معلم و استاد در نگاه شاگردان
فرماندهان در نگاه سربازان
مدیران در نظر کارکنان و زیر مجموعه
هنرمندان و بازیگران در چشم هنر دوستان و تماشاگران
و …. طوایفی از این قبیل.
الگوپنداری پدر و معلم و فرمانده و رئیس، ریشهاش در اعتقاد به برتری و پیش کسوتی و بالندگی اوست که دیگران به تبعیت و تقلید و تأسّی وا میدارد. در جنبه خوب و مثبت تأسی به نیکان و قهرمانانی شایسته و الگوگیری از فضائل آنان است، در جنبه بد و منفی، درسآموزی از انحراف و فساد و شرارت آنان است.
قرآن کریم از زبان دوزخیانی که گرفتار کیفر الهی شدهاند میگوید آنان چنین عذر و بهانه میآورند:
«إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ؛[۱] ما از رؤسا و بزرگانمان اطاعت کردیم، آنان هم ما را گمراه ساختند.»
پس الگوگیری منفی از چهرهها و سرمشقهای منفی اثرگذار هم وجود دارد.
مربی خواهناخواه الگوست. افراد تحت تربیت به خصوصیات اخلاقی و رفتاری او مینگرند و اثر میپذیرند. اگر مربی، منظم و آراسته باشد، وقتشناس و دقیق باشد، مقررات را رعایت کند، به قانون احترام بگذارد، نکات بهداشتی و ایمنی را مراعات کند، افراد تحت تربیت هم با نظر و آراستگی، وقتشناسی و مقرراتی و منضبط و تمیز بار میآیند.
غفلت از این کته، به طور ناخواسته تأثیر منفی بر متربیان میگذارد. مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهای خود با قشر فرهنگی و معلمان چنین توصیه فرمود:
«عزیزان من! معلمان و معلمات عزیز! شماها در سر کلاس، نه فقط درسی که میدهید بلکه نگاهی که میکنید شارهای که میکنید، لبخندی که میزنید، اخمی که میکنید، حرکتی که انجام میدهید، لباسی که میپوشید، بر روی دانشآموز اثر میگذارد. ما به خودمان که مراجعه میکنیم، عمیقترین معلم را مشاهده میکنیم. معلم است که میتواند ما را شجاع یا جبان، بخشنده یا بخیل، فداکار یا خودپرست، اهل علم و طالب علم و فهیم و فرهنگ، یا منجمد و بسته و پایبند به تفکرات جامد بار بیاورد. معلم است که میتواند ما را متدین، باتقوا، پاکدامن یا خدای ناکرده بیبند و بار، بار بیاورد. معلم چنین نقشی دارد.»[۲]
جنبه دوم
در مورد دوم باید گفت که از آن جا که مربی در قول و عمل، گفتار و رفتار الگوست، پس باید جهات الگویی را در خویشتن فراهم آورد.
یکی از این جهات، هماهنگی سخن و عمل است، دعوت عملی مؤثرتر از دعوت قولی است.
زبان عمل، زبانی همه کس فهم است و نیاز به ترجمه ندارد.
حضرت امیر(ع) به خدای متعال سوگند میخورد که: من هرگز شما را به طاعتی فراهم نمیخوانم مگر آن که خودم پیش از شما به آن عمل میکنم و شما را از معصیتی نهی نمیکنم مگر آن که پیش از شما خودم از آن پرهیز میکنم.[۳]
آری…. دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
قرآن کریم از کسانی که میگویند آن چه را به آن عمل نمیکنند نکوهش کرده است.[۴]
فخر رازی در تفسیر خود در ذیل این آیه و در موضوع اثرگذاری حرف متکی به عمل مینویسد:
تأثیر عمل یک نفر بر هزار نفر بیش از تأثیر حرف هزار نفر بر یک نفر است.[۵]
این که گفتهاند «طب خورده منع رطب کی کند؟» اشاره به همین تأثیر عمل الگوها در دیگران است.
تیر سخنت به آب شلیک مکن بیهود و بیحساب شلیک مکن
حرف و عمل تو، چون سلاح است و خشاب هشدار که بی خشاب شلیک مکن[۶]
نقش الگودهی مربی
مربی، غیر از این که از نقش الگویی خود در جهت تربیت دیگران باید استفاده کند و از عوامل تأثیرگذار در شخصیت خود بهره بگیرد، باید در معرفی الگوهای مناسب هم فعال باشد.
خداوند که «رب» و پرورش دهنده و مربی جهان و جهانیان است، در قرآن از این شیوه بهره گرفته است. الگودهی قرآن را میتوان از الگوهایی که معرفی کرده و به تبعیت از آن اسوهها فرمان داده یا سخن و عمل برخی را به عنوان سرمشق ستوده است، باز شناخت. به این چند نمونه دقت کنید:
یاد از جنبه اسوه بودن پیامبر خدا و حضرت ابراهیم (احزاب، آیه ۲۱؛ ممتحنه، آیه ۴)
ستایش از ویژگیهای الگویی آسیه همسر فرعون (تحریم، آیه ۱۱)
معرفی اصحاب کهف به عنوان جوانمردان با ایمان (کهف، آیه ۱۳)
توصیف «عباد الرحمن» با صفات متعدد ارزشی (فرقان، آیه ۶۳ تا ۷۴)
داستان مفصل حضرت یوسف به عنوان احسن القصص (سوره یوسف)
یاد کرد از طالوت به عنوان رهبری الهی با ویژگیهای علمی و جسمی (بقره، آیه ۲۴۷)
ستودن پیامبر اکرم(ص) به عنوان دارنده اخلاق والا و بزرگ (قلم، آیه ۴)
و موارد فراوان دیگر که میتوان بحثی مفصل با عنوان «الگوهای قرآنی» انجام داد.
مربی باید برای پاسخ به نیاز متربی به الگو، سرمشقها و اسوهها را از چهرههای تاریخی معاصر و گذشته معرفی کند.
پیامبران، امامان، اصحاب پیامبر و ائمه، علمای برجسته، اسوههای اخلاق و عرفان، مجاهدان بزرگ، شهیران زبده، مخترعان و مکتشفان، بیدارگران مسلمین، جوانان با ایمان و شهیر، خانوادههای قهرمان و صبور، نخبههای علمی و …. همه میتوانند الگو باشند.
مربی میتواند در باره زندگی و شخصیت آنان حرف بزند، یا کتابها و مقالههایی را در باره آنان معرفی کند، یا از کتابهای زندگینامه آنان مسابقه برگزار کند، یا برنامه خلاصهنویسی از این گونه آثار را در دستور کار قرار دهد، یا نوار و سیدیهای مربوط به این شخصیتها و واقعهها را جهت استفاده در اختیار شاگردان قرار دهد، یا به تماشای بعضی از فیلمهای سینمایی ارزشی و سازنده تشویق کند، یا از افراد بخواهد که در باره این الگوها پژوهش کنند، داستان بنویسند، شعر بسرایند، نقاشی بکشند و امثال این گونه برنامهها که بسته به ذوق و فکر و نوآوری مربی میتواند بسیار متنوع و جذاب و اثرگذار باشد.
مربی در این زمینه در چهار مرحله میتواند فعال باشد:
- خودش نمونه و الگو باشد (که اشاره شد)
- افراد ممتاز و برجسته و موفق را تشویق کند و ارج نهد تا بر دیگران هم اثر بگذارد.
- الگوهای مختلف را (در زمینههای علمی، اخلاقی، جهادی، معنوی و …) معرفی کند.
- جهات الگو بودن الگوها را تبیین کند.
مثلاً اگر حضرت علی(ع)، امام حسین(ع)، حضرت زینب، علیاکبر(ع)، سید جمالالدین اسدآبادی، امام خمینی، شهید فهمیده، آزاده مرحوم ابوترابی، پرفسور حسابی و… الگو هستند، چرا؟ چه خصوصیاتی داشتهاند؟ از چه جنبه میتوانند برای ما اسوه باشند؟ کدام بخش از زندگینامهشان برای دیگران درس است؟
خداوند در قرآن از انتخاب طالوت به عنوان پیشوای مجاهد مردم یاد میکند و میافزاید که او در «علم و جسم» قوی بود (زاده بسطهً فی العلم و الجسم) (بقره، ۲۴۷)
از حضرت سلیمان و ایوب یاد میکند و میستاید، علت آن را هم «اواب» بودن و توجه به خدا معرفی میکند (سوره ص، آیه ۳۰ و ۴۴)
از حضرت اسماعیل تعریف میکند و علت آن را «صادق الوعد» بودن میداند (مریم، آیه ۵۴)
حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه، مالک اشتر را به عنوان الگو معرفی میکند و از صلابت و نستوهی او یاد میکند (در نامه ۳۴ و ۳۸)
و از جناب بن ارت یاد میکند و ویژگیهای پنج گانه با ارزش برای او برمیشمرد.
اینها میآموزد که مربی اگر قهرمان و شخصیت و چهرهای را به عنوان الگو معرفی میکند، باید «جهات الگویی» او را هم به نحوی که قابل تبعیت برای افراد باشد ترسیم و تبیین کند و به کلیگویی بسنده نکند.
صفات مربی
صفات شایستهای که مربی باید داشته باشد. برخی صفات فردی و شخصی است که در وجود خود او شکل میگیرد. و گاهی صفاتی است که در ارتباط و تعامل با دیگران، به خصوص متربیان ظهور مییابد. به هر دو بخش به صورت فشرده اشاره میشود.
- ویژگیهای شخصی
آن چه از شخصیت مربی بر مخاطبان و معاشران منتقل میشود و اثر میگذارد، نقاط بارز و ممتازی است که او را در دلها و دیدهها عزیز و دوست داشتنی و سرمشق میسازد.
یکی از این صفات، «صبوری» است.
مربی باید دارای حلم، تحمل و بردباری باشد، سنگ صبور افراد باشد، به سخنانشان توجه کندف سرسختیها و چموشیهای آنان را به سعه صدر و حوصله تحمل کند، بر سختیهای کار تربیت و مشکلات انسانسازی مقاومت کند.
صفت دیگر، «صداقت» است.
متربیان، اگر مربی را صادق، رو راست، خوش قول و یک چهره بشاسند، بهتر اثر میپذیرند و اطاعت میکنند. اما اگر ریاکاری، خلف وعده، دو رنگ و نامطمئن بشناسند از او اثر نمیپذیرند بلکه از او نفرت و جدایی پیدا میکنند.
صفت سوم، «تواضع» است.
روحیه غرور، خود بزرگبینی و تکبر عامل دفع است.
هم چنان که آب به جایی سرازیر میشود که «پایین» باشد. دلها هم به سمت کسی جذب میگردد که خاکی و متواضع باشند، نه مغرور و خود برتربین و پر ادعا.
- ویژگیهای اجتماعی
مقصود صفات شایستهای است که در ارتباط با دیگران جلوه میکند، این صفات هم بسیار است و به برخی اشاره میشود:
الف: عاطفه و مهرورزی با شاگردان
ب: احترام و برخورد مؤدبانه و متین با آنان
ج: خدمت و کمکرسانی و همدردی و نوع دوستی
د: مراعات ظرفیت فکری و استعداد هوشی و تواناییهای بدنی آنان
هـ. رعایت آمادگی روحی افراد برای کار و حِرف و آموزش
و: پرهیز از عصبانیت و کنترل خشم در مقابل تحریکها
ز: مراعات عدالت و یکسان نگری به آنان و پرهیز از تبعیض
ح: بهرهگیری از تشویق و طرح نقاط مثبت طرف و امید و روحیه دادن
ط: پرهیز از برخورد تحقیرآمیز، توهین آمیز و رعایت عفت کلام.
ی: رعایت اعتدال در شوخی و مزاح و پرهیز از شوخیهایی که ابهت و حرمت مربی را از بین میبرد
ک: رعایت حسن خلق و ادب و سلوک پرجاذبه (جاذبه در حد اعلاء، دافعه در حد ضرورت)
مجموعه این اوصاف، از مربی شخصیتی محبوب، نافذ، اثرگذار در دل افراد باقی میگذارد و پشتوانهای برای حرفها و تربیتها و ارشادهای اوست.
پایان کلام را توصیهای حکیمانه از حضرت امیر(ع) قرار میدهیم که سزاوار است سرلوحه کار هر مربی قرار گیرد:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم.»[۷]
هر کس خود را امام (و الگوی) مردم قرار داد پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خودش آغاز کند، و تأدیب و تربیتش با سیره و رفتار، پیش از تربیت با زبانش باشد، چرا که آن که معلم و مربی خویش است. سزاوارتر به اکرام و احترام است از کسی که معلم و مربی مردم است.
هر حرف که پشتوانه آن عمل است هنگام حساب، محکم و بیخلل است
بر گفته خشک، اعتباری نبود گفتار بلاعمل چک بیمحل است[۸]
نکته پایانی آن که:
فرزندان و شاگردان ما، آن گونه نخواهند شد که میخواهیم.
بلکه آن گونه میشوند که ما هستیم…
پینوشتها:
[۱] . احزاب، آیه ۶۷٫
[۲] . روزنامه جمهوری اسلامی، تاریخ ۱۶/۲/۷۸٫
[۳] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۵، (إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَهٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا).
[۴] . صف، آیه ۳ (کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون).
[۵] . تفسیر کبیر، فخر رازی، ج ۳، ص ۴۸٫
[۶] . از نویسنده، برگ و بار، ص ۲۸۸٫
[۷] . نهج البلاغه، حکمت ۷۳٫
[۸] . برگ و بار، ص ۳۰۲٫