وقتی حاصل تربیت، پفک می‌شود!

حسن ملايي

درآمدی بر آسیب‌شناسی تربیت رایج (۱)                                             

مقدمه

امروزه شاید نتوان کسی را یافت که در عرصۀ آموزش و پرورش به صورت علمی و عملی وارد شده باشد و نظام تربیتی جاری در مراکز رسمی و غیر رسمی را در ارائۀ محصول مطلوب و انسان‌های تربیت یافته با طراز اسلامی، ناکارآمد دانسته و این دغدغه و درد را احیاناً در گفته‌ها و نوشته‌های خود انعکاس نکرده باشد.

با نگاهی به فرهنگ عمومی و سبک زندگی مردم، که حاصل شیوۀ تربیت است، خلأهای عمیقی مشاهده می‌شود؛ چنان که رهبری فرزانۀ انقلاب، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در این باره اشارات فراوانی داشته‌اند و برای نمونه فرمودند:

«ما اگر مشکلاتى در زمینه‏هاى اخلاقى و رفتارى، علمى، اعتماد به نفسِ ملى و عمومى و در زمینه‏هاى گوناگون دیگر داریم، در ریشه‏کاوىِ این‏ها به آموزش و پرورش مى‏رسیم… اگر آموزش و پرورش در یک کشور ارتقا پیدا کند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محیط زیست، مرگ ‏و میر، بارورى، زیبایى و هنر، رفتارهاى گوناگون‏ مردم در سطح جامعه با یکدیگر، و فراتر از همۀ‏ این‏ها؛ در دین، فلسفه و اخلاق تأثیر خواهد گذاشت.‏»[۱]

به‌راستی چه شده است که پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب شکوهمند اسلامی، هنوز سیستم فرهنگی و تربیتی جاری کشور به‌رغم ادعای اسلامی بودن آن، نتوانسته است در حد قابل قبولی، افرادی مؤمن و متخصص را در سطوحی عالی و در بخش‌های گوناگون به نظام اسلامی تحویل دهد؟ کسانی که بتوانند آن‌گونه که شایستۀ این حکومت است، از عهدۀ توقعات عالی آن در دست‌یابی به اهداف بلند و مقدسش برآیند و با تأمین حداکثری رضایت عمومی، آن را به الگویی جهانی تبدیل نمایند. پاسخ به این پرسش، لزوم نگاه آسیب‌شناسانه به مقولۀ تربیت و فعالیت‌های تربیتی را موجه می‌نماید که:

«مَنْ لَمْ یَعْرِفْ مَضَرَّهَ الشَّیْ‏ءِ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى الِامْتِنَاعِ مِنْه‏‏؛[۲] هر کس آفت چیزی را نشناسد، قادر به پیشگیری از آن نیست.»

بی‌توجهی به مؤلفه‌های اصیل در نظام تربیتی اسلام

با مروری بر انبوه کتاب‌ها و مقالات دربارۀ تربیت اسلامی، مشاهده می‌شود که منابع قریب به اتفاق آن‌ها آیات قرآن و روایات معصومین: است. بنابراین، معضل این کتاب‌ها از جهت منابع اصیل اسلامی و تک‌گزاره‌های آن‌ها نیست، بلکه مشکلی را که در خروجی فعالیت‌های تربیت جاری مشاهده می‌شود، باید در جای دیگری جست‌وجو نمود و آن بی‌توجهی به مؤلفه‌های اصیل در نظام تربیتی اسلام در برنامه‌های تربیتی ماست. رهبر فرزانۀ انقلاب حضرت امام خامنه‌ای در بیان ریشۀ اصلی ناکارآمدی نظام فعلی تعلیم و تربیت، تصریح نمودند که:

«آموزش‏ و پرورش‏ کنونىِ کشور ما، ساخته و پرداختۀ‏ فکر ما و برنامه‏هاى ما و فلسفۀ‏ ما نیست؛ این یک امر واضحى است؛ این هم جزء مسلمات است، منتها به آن توجه نمى‏کنیم.»[۳]

جایگاه فراموش شده قلب در تربیت

همۀ کسانی که به کار فرهنگی و تربیتی مشغول هستند، تمایل دارند که پس از سال‌ها تلاش و کوشش در این زمینه، در جلوی دیدگان خود انسان‌هایی متصف به صفات عالی و کارآمد را ببینند، اما به‌ناگاه می‌بینند به جای این‌که متناسب با سرمایه‌هایی که مصرف کرده‌اند، گوشت به‌دست آورند، مقداری پفک عایدشان شده که اگرچه ظاهری زیبا و طعمی لذیذ دارند، اما هیچ خاصیت قابل عرضی را نمی‌توان در آن‌ها یافت و فقط به درد سرگرمی‌ می‌خورند و نه پشتوانه‌ای برای فعالیتی جدی.

راز این مطلب را باید در بی‌توجهی مربیان و متولیان فرهنگی به مرکز اصلی شخصیت و هویت آدمی یعنی دل و قلب او جست؛ چنان که امیرالمؤمنین۷ در وصفش فرمودند: «الرَّجُلُ بِجَنَانِه‏؛[۴] انسان به دلش، انسان است»، زیرا اگر موضوع و مرکز همۀ مسائل تربیتی، انسان است؛ برای دست‌یابی به مقاصد تربیتی، باید نقطۀ مرکزی آدمی را شناسایی و سایر مسائل را با او تنظیم و تبیین نمود، که آن نقطۀ مرکزی همانا قلب اوست.

ما می‌خواهیم که پس از یک دوره فعالیت فرهنگی و کار تربیتی، دین‌داری به معنای حقیقی آن را در رفتار متربی خود مشاهده کنیم؛ در حالی که به رهبر و فرمانده وجود آدمی یعنی قلب، کمترین توجهی نکرده‌ایم؛ امام صادق۷ فرمودند:

«اعْلَمْ یَا فُلَانُ أَنَّ مَنْزِلَهَ الْقَلْبِ مِنَ الْجَسَدِ بِمَنْزِلَهِ الْإِمَامِ مِنَ النَّاسِ الْوَاجِبِ الطَّاعَهِ عَلَیْهِمْ أَ لَا تَرَى أَنَّ جَمِیعَ جَوَارِحِ الْجَسَدِ شُرَطٌ لِلْقَلْبِ وَ تَرَاجِمَهٌ لَهُ مُؤَدِّیَهٌ عَنْهُ الْأُذُنَانِ وَ الْعَیْنَانِ وَ الْأَنْفُ وَ الْفَمُ وَ الْیَدَانِ وَ الرِّجْلَانِ وَ الْفَرْجُ فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا هَمَّ بِالنَّظَرِ فَتَحَ الرَّجُلُ عَیْنَیْهِ وَ إِذَا هَمَّ بِالاسْتِمَاعِ حَرَّکَ أُذُنَیْهِ وَ فَتَحَ مَسَامِعَهُ فَسَمِعَ وَ إِذَا هَمَّ الْقَلْبُ بِالشَّمِّ اسْتَنْشَقَ بِأَنْفِهِ فَأَدَّى تِلْکَ الرَّائِحَهَ إِلَى الْقَلْبِ وَ إِذَا هَمَّ بِالنُّطْقِ تَکَلَّمَ بِاللِّسَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالْبَطْشِ عَمِلَتِ الْیَدَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالْحَرَکَهِ سَعَت‏ الرِّجْلَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالشَّهْوَهِ تَحَرَّکَ الذَّکَرُ فَهَذِهِ کُلُّهَا مُؤَدِّیَهٌ عَنِ الْقَلْبِ بِالتَّحْرِیک‏؛[۵] فلانی! بدان که قلب نسبت به جسد انسانی به منزلۀ امام است برای مردم که همه باید اطاعتش نمایند؛ مگر نمی‌بینی که تمام جوارح و اعضای جسد، اعوان و ایادی و مفسّر قلب هستند؟ دو گوش و دو چشم و بینی و دهان و دو دست و دو پا و عورت، خواسته‌های قلب را ادا می‌کنند. از این‌رو، هر گاه قلب خواسته‌اش نگریستن به چیزی باشد، شخص دو چشمش را می‌گشاید؛ و زمانی که بخواهد بشنود، شخص دو گوشش را حرکت می‌دهد و منفذ آنها را باز می‌نماید تا مطلوب را بشنود؛ و هر وقت میل داشته باشد که بویی را استشمام نماید، شخص با بینی استنشاق می‌کند، در نتیجه بوی مطلوب به قلب می‌رسد؛ و هنگامی که رغبت به سخن گفتن داشته باشد، به وسیلۀ زبان تکلّم می‌کند؛ و در صورتی که مطلوبش گرفتن چیزی باشد، دستها به کار می‌افتد و آن چیز را می‌گیرد؛ و به فرض که مقصودش حرکت کردن باشد، دو پا سعی می‌کنند و راه می‌روند؛ و اگر محبوبش شهوت و غریزه باشد، نرینۀ شخص به حرکت و جنبش در می‌آید. پس تمام این اعضا و جوارح، حرکت و فعالیت می‌نمایند تا خواستۀ قلب را ادا کرده و بدین ترتیب اطاعتش می‌کنند.»

بنابراین، چگونه می‌خواهیم به مراد خود برسیم و رفتاری صالح از متربی خود انتظار داشته باشیم؛ در حالی که پادشاه و فرمانروای درون وی را تربیت و اصلاح ننموده‌ایم.

بسیار جای تأسف است که ما به جای آن‌که برای رسیدن به اهداف تربیتی خود، بر مبانی انسان‌شناختی اسلامی و محور قرار دادن دل آدمی تکیه کنیم و از روش‌هایی معطوف به قلب انسان بهره گیریم، با تقلیدی ناآگاهانه از فرهنگ و تربیت غربی که متناسب با مبانی خودشان است، به ذهن متربی توجهی افراطی نموده و آن را محور برنامه‌های تربیتی خود قرار داده‌ایم؛ نشان به آن نشان که به جای آشنا کردن متربی با حقایق عینی و موجود در عالم که مهم‌ترین آن حقیقتی به نام خداست، مفاهیم خدا و دیگر حقایق را به ذهن او تزریق کرده‌ایم؛ این در حالی است که خود خدا صاحب علم و قدرت بی‌کران است، نه مفهوم خدا و خود حلواست که دهن را شیرین می‌کند، نه مفهومش!

چرا باید دروس تعلیمات دینی در مدارس ما جزء کسل‌آورترین دروس در نزد دانش‌آموزان باشد و چرا یک فارغ‌التحصیل کارشناسی الهیات از دانشگاه، غالباً به‌مراتب از ایمان ضعیف‌تری نسبت به زمان ورود خویش به دانشگاه برخوردار است؟ چرا قلب او توان ارادۀ منطبق با انبوه محفوظاتی را که در ذهن او انبار شده است، ندارد؟!

بدون تردید، بسیاری از چراهایی را که متولیان تربیتی و فرهنگی ما به دنبالش هستند، باید در روش‌های غلط تربیتی و علت آن را هم در فراموشی یکی از مهم‌ترین عناصر در نظام تربیت اسلامی، یعنی قلب انسان بیابند، که جایگاه ایمان به عنوان ضامن رستگاری انسان در قرآن کریم معرفی شده است.[۶]

حاصل سخن

در جمع‌بندی آنچه که در این نوشتار بیان کردیم، می‌توان چنین گفت که برای خروج از یأس در به‌دست آوردن نتایج مطلوب تربیتی و خلاصی در پوچ شدن فعالیت‌های فرهنگی، مهم‌ترین کار همۀ مربیان، نگاهی اسلامی به انسان‌شناسی اسلامی و در رأس آن، معرفت و شناخت قلب و همچنین جایگاه، کارکردها، آفات، عوامل اصلاح و همۀ اموری است که به قلب ارتباط دارد.

پی‌نوشت:

[۱] . در دیدار معلمان سراسر کشور، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۵٫

[۲] . غرر الحکم و درر الکلم، ص ۶۵۴٫

[۳] . در دیدار مسئولان آموزش و پرورش سراسر کشور، سوم مرداد ۱۳۸۶٫ 

[۴] . غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۶٫

[۵] . علل الشرائع، ج ۱، ص۱۰۹٫

[۶] . قد افلح المؤمنون (مؤمنون، ۱).

دکمه بازگشت به بالا